شیطان سروری میکرد بر فرعون با این همه منیت او و این همه خودپرستی و اطاعت از هوای نفسش ... و هوی پرستی و گوش به فرمان خواهشهای دل بودن، یکی از راههایی است که شیطان بر من و تو امیر میشود!
داستان موسی(علیه السلام) و فرعون را که خواندهای به حتم، نه؟...
موسی(علیه السلام) که آمد برای دعوتش به سوی حق، فرعون غرق در غفلت و غرور، سر به آسمان سائید که: «چرخ روزگار به دست ماست؛ همه مردم مرا قبول دارند و مرا تأیید میکنند و اعتراف دارند که من از همه عاقلترم»!
و فرعون بنده هوای نفسش شده بود! به اوامر نادرستش عمل میکرد و چشم عقل و خرد خود را کور کرده بود!
حتی وقتی موسی(علیه السلام) معجزه عصا و اژدها را برایش آورد، باز هم لجوجانه عناد ورزید! باز هم تابع هوای نفسی شد که او را با خود به قعر نیستی میبرد!... و این سقوط در ذلت و تباهی، حاصل تحویل گرفتنها و تعظیم کردنهای اطرافیان و مردمان در مقابلش بود و خودبرتربینی فرعون که ظرفیت این مدحها را نداشت!
دایره زندگی فرعون حول یک محور میچرخید و آن، «من» بود ... حتی خدا، وجدان، انسانیت و ... نیز حول همین محور «منیت» میچرخید!
شیطان سروری میکرد بر فرعون با این همه منیت او و این همه خودپرستی و اطاعت از هوای نفسش ... و هوی پرستی و گوش به فرمان خواهشهای دل بودن، یکی از راههایی است که شیطان بر من و تو امیر میشود!
سقوط به حضیض ذلت با هویپرستی
هواپرستی، سرچشمه غفلت است و كفر: «وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ »(کهف: 28)؛ «مَن لاَّ یُۆْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ»(طه: 15)
و فرعون هم غافل بود و هم کافر، که حتی وقتی معجزه عصای موسی(علیه السلام) را دید، باز هم ایمان نیاورد!
یادمان هم باشد که خدای مهربان خودش فرمود: « اگر بندگانم میدانستند چه شوقی دارم برای بازگشت آنها به سوی من؛ هر آینه از شوق جان میدادند»
یک بطری را نگاه کن. ابتدایش فقط هواست. هر چه آب در آن بریزی، هوایش کمتر میشود. وجود من و تو هم مانند این بطری است! اگرچه سرشتمان را از ابتدا بر اساس فطرت خداجویی آفریدهاند،(روم: 30) اما هویپرستی و نفسپرستی، چیزی نیست که جدای از وجود من و تو باشد.
وجود من و تو آمیخته با هوا و نفسانیت است؛ تنها با خودسازی است که میتوان این وجود آمیخته به هوای نفس را از مکر شیطان نجات بخشید.
وقتی اوامر الهی را اطاعت نکردیم، مطیع هوای نفس و خواستههای نفسانی شدیم، از یاد خدا غافل شدیم و نیکیها و نعمتها را فراموش کردیم، حکومت و اقتدار الهی را فراموش کردیم و از شیطان و شیطانصفتان پیروی کردیم ، یعنی هوای نفس بر من و تو غلبه کرده و من و تو اسیر دست شیطان وجودمان شدهایم! ... اسیر دست فرعون وجودمان! و به نظرت آیا گمراهیای بدتر از این هست که به جای اینکه خدای یگانه متعال را بپرستیم، تایع هوای نفس و خواهشهای دلمان باشیم ؟!: «وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ»؛ «و كیست گمراهتر از آنكه بىراهنمایى خدا از هوسش پیروى كند؟».(قصص: 50)
وقتی پای هواپرستی وسط میآید، نه دین میماند و نه عقل! هر چه هست، همه بدبختی است و رنج و بلا، بیچارگی و شقاوت و فساد؛(ر.ک: ص: 26؛ نساء: 135؛ مۆمنون: 71)
حتی اگر بهترین جایگاهها را داشته باشیم، نزد خدا مقرب هم که باشیم، باز این سقوط و تباهی است که نصیب و روزیمان خواهد شد، درست مثل بلعم باعورا ... جایگاه بلندش و هوای نفسی که او را اسیر خود کرد و او را از اوج عزت به حضیض ذلت کشاند.(اعراف: 176)
دلها جنس دارند و این جنسها را من و تو ساختهایم! اگر بنابر جنس اولیه باشد، مرغوب مرغوب است، خودش فرمود: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»،(روم: 30) اما من و توییم که خرابش کردهایم که مال بعضیها همچنان خوب و مرغوب مانده است، بعضیها هم جنسشان خرده شیشه دارد و بعضیها هم که اصلاً دلشان به کلی فاسد و سیاه شده است؛ خراب خراب است جنس دلشان ... و اینها، همان کسانی هستند که اسیر فرعون وجودشان شدهاند، شیطان بر دل و جانشان فرمانروایی میکند، از هوای نفسشان تبعیت میکنند و خدا را به فراموشی سپردهاند.
وقتی آدمی اسیر هوی و هوس درونش شد، وقتی مطیع محض فرمایشات و خواهشهای دل شد، آنوقت زشتیها در نظرش خوب و زیبا جلوه میکنند و حتی کار به جایی می رسد که به آنها میبالد! «
وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»(کهف: 104)
هواپرستی، سرچشمه غفلت است و كفر: «وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ»؛ «مَنْ لاَ یۆْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ» و فرعون هم غافل بود و هم کافر، که حتی وقتی معجزه عصای موسی(علیه السلام) را دید، باز هم ایمان نیاورد!
آنوقت شیطان میشود همه کاره وجودش، پادشاهی میکند برای خودش در وجود آدمی؛ و گاه تا آنجا پیش میرود که آدمی خود، میشود شیطان مجسم! شیطانی که برای خاطر هوای نفسش به آدم سجده نکرد و از درگاه الهی رانده شد!
وقتی که شیطان مستولی وجود آدمی شد، بر وجود او فرمانروایی کرد، آنوقت آدمی میشود دشمن درجه یک خدا!
میشود فرعون که هر چه خدا به او فرصت بازگشتن هم میدهد، یکی یکی از دست میدهد و ناگاه روزی می رسد که حجتها بر او تمام میشود ... او میماند و عذابی که خود برای خود تدارک دیده است ... نه از دنیایش سودی می برد و نه آخرت برایش جایگاه خوبی است: «یقولُ اللّهُ عزوجل: وَعِزَّتی وجَلالی ... لا یۆثِرُ عَبدٌ هَواهُ على هَوای إلاّشَتَّتُّ علَیهِ أمرَهُ، ولَبَّستُ علَیهِ دُنیاهُ، وشَغَلتُ قَلبَهُ بها، ولَم اُۆْتِهِ مِنها إلاّ ما قَدَّرتُ لَهُ؛ خـداوند عزوجل مىفرماید: بـه عـزّت و جلالم سوگند ... هیچ بندهاى دلخواه خود را بر دلخواه من مقدّم ندارد، مگر اینكه كار او را پریشان سازم و دنیایش را بر وى نابسامان كنم و دلش را به آن مشغول گردانم و از دنیا به او ندهم، مگر همانچه برایش مقدّر كردهام».(کافی، ج2، ص 335)
حالا به نظرت حیف نیست از این خدایی که از روح خودش در وجودمان دمیده،(حجر: 29) دور باشیم؟ ...
یادمان باشد خدا فقط منتظر بهانه است تا دست من و تو را بگیرد.
این نسیمها زیاد در زندگی من و تو میوزد؛ این من و توییم که از آنها غفلت میکنیم، از بوئیدن و استشمام و بهره بردن از آنها که من و تو را به خدا نزدیک میکند ... نزدیک شدن به خدا سخت نیست، من و تو سختش کردهایم با امتیاز دادن به خواهشهای دل و فرمایشات ریز و درشتی که از ما دارد ...
و یادمان هم باشد که خدای مهربان خودش فرمود: «اگر بندگانم میدانستند چه شوقی دارم برای بازگشت آنها به سوی من؛ هر آینه از شوق جان میدادند.»(ملکی تبریزی، رساله لقاءالله، ص141)
باور کنیم که میشود در این غربت دنیا، خدا را نه تنها در قلبمان که در همه وجودمان جای دهیم ... فقط اگر ورودیهای شیطان را ببندیم!
زهرا رضاییان