نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: اگر تو مرا نمی شناسی من ترا می شناسم

  1. #1
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان خادم الزینب آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل سکونت
    مازندران
    نوشته ها
    13,433
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض اگر تو مرا نمی شناسی من ترا می شناسم

    اگر تو مرا نمی شناسی من ترا می شناسم



    پیرزنی در صحرا بدون آنکه امام حسن و امام حسین و عبدالله بن جعفر(ع) را بشناسد به آنها کمک کرد اما با ترش روی و عصبانیت شوهر مواجه شد.





    ايام حج فرا رسيده بود. امام حسن و امام حسين(ع) و عبدالله بن جعفر به همراه قافله اى براى انجام اعمال حج ، مدينه را ترك كردند. در بين راه از قافله عقب مانده و آن را گم كردند، خرج و خوراك آنها نيز با قافله بود، تشنه و گرسنه شدند و چيزى نداشتند كه بخورند،
    به سراغ خيمه اى كه در آن بيابان به چشم مى خورد رفتند، پيرزنى را در آنجا يافتند. به او گفتند: ما تشنه هستيم آيا نوشيدنى در نزد تو هست ؟ زن گفت : فقط گوسفندى دارم كه مى توانيد آن را بدوشيد و از شير آن استفاده كنيد. آنها از شير آن گوسفند نوشيدند. سپس گفتند: ما گرسنه نيز هستيم ، آيا غذايى نزد تو هست ؟ زن گفت : همان گوسفند را كه تنها دارايى من است سر ببريد تا برايتان غذا بپزم . يك نفر از آنها برخواست و گوسفند را ذبح كرد و پوست آن را كند و پيرزن غذا پخت و آنها خوردند و برخاستند تا بروند، به هنگام خداحافظى گفتند: ما از طايفه قريش هستيم ، اگر از سفر حج سالم مراجعت كرديم ، تو نزد ما بيا تا نيكى تو را جبران كنيم . اين را بگفتند و رفتند.
    چيزى نگذشت كه شوهر آن زن به خيمه بازگشت و زن جريان ميهمانان و ذبح گوسفند را براى او تعريف كرد. مرد عصبانى شد و گفت : چرا گوسفند مرا براى عده اى كه نمى شناختى كشتى ؟ مدتى از جريان گذشت . فقر و تنگدستى آن زن و مرد را آزار مى داد تا اين كه سرانجام مجبور شدند به مدينه روند تا سر و سامانى به زندگى خود دهند. وارد مدينه شدند و به حفر چاه و جارى كردن آب مشغول شدند و با مزدى كه مى گرفتند زندگى مى گذراندند. روزى آن پيرزن از كوچه اى عبور مى كرد، امام حسن (ع ) جلوى در خانه اش نشسته بود و او را شناخت ، ولى پيرزن آن حضرت را نشناخت . حضرت غلام خود را دنبال آن زن فرستاد، آن زن آمد، به او فرمود:
    آيا مرا مى شناسى ؟ زن گفت : نه ،
    حضرت فرمود: من ميهمان آن روز تو هستم كه از گوسفندت براى ما غذا فراهم كردى !
    زن گفت : ولى من به ياد نمى آورم .
    حضرت فرمود: مانعى ندارد، اگر تو مرا نمى شناسى من تو را مى شناسم . آنگاه دستور داد هزار گوسفند براى او خريدارى كردند و هزار دينار هم پول نقد به او داد، و او را با غلامش نزد امام حسين (ع ) فرستاد. امام حسين (ع ) به زن فرمود: برادرم حسن چقدر به تو كمك كرد؟زن گفت : هزار دينار و هزار گوسفند. امام حسين نيز دستور داد همان مقدار به او كمك كرد.سپس او را با غلام خود به منزل عبدالله بن جعفر فرستاد، عبدالله گفت : امام حسن و امام حسين - عليهما السلام - چقدر به تو كمك كرده اند؟ زن گفت : روى هم دو هزار دينار و دو هزار گوسفند. عبدالله دستور داد دو هزار دينار و دو هزار گوسفند به او دادند، سپس گفت : اگر اول نزد من آمده بودى آن دو بزرگوار را به زحمت نمى انداختى (و همه اين مقدار را من به تو مى دادم ).
    زن با آن همه مال و ثروت نزد شوهر خود بازگشت
    منبع:جام
    دعا بکن؛
    ولی اگر اجابت نشد؛
    با خدا دعوا نکن؛
    میانه ات با او به هم نخورد؛
    چون تو جاهلی؛
    و او عالم و خبیر ...


    چیزی و نفهمیدی منکرش نباش...

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    حق آب و گل داره شهیدچمران آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2012
    محل سکونت
    حوالی حضرت باران
    نوشته ها
    1,523
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    یه نکته ای به ذهنم رسید....
    اون زن تو صحرا فقط یه گوسفند برا حضرات ذبح کرد(یه جورایی همه ی داراییشو)
    ائمه چه جوری پاسخ محبت اون زن دادند(کریمانه)
    اباعبدا... در راه خدا خودشونو فرزندانشونو نثار راه خدا کردن...
    خدا چه جوری پاسخ میده(کریم مطلق)
    ما رانیز عاشوراییست وکربلایی که تشنه خون ماست وانتظار میکشد تا زنجیر خاک را از پای اراده مان بگشاییم واز خود ودلبستگیهایمان هجرت کنیم وفراتر از زمان ومکان خود را به قافله عشق سال61هجری برسانیم
    ودر رکاب امام عشق به شهادت برسیم.
    (شهید آوینی)
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

  4. #3
    کاربر آشنا
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    محل سکونت
    Yazd City
    نوشته ها
    107
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهیدچمران نمایش پست ها
    یه نکته ای به ذهنم رسید....
    اون زن تو صحرا فقط یه گوسفند برا حضرات ذبح کرد(یه جورایی همه ی داراییشو)
    ائمه چه جوری پاسخ محبت اون زن دادند(کریمانه)
    اباعبدا... در راه خدا خودشونو فرزندانشونو نثار راه خدا کردن...
    خدا چه جوری پاسخ میده(کریم مطلق)
    خدا جواب داده
    شهدا شرمنده ایم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست کتاب مذهبی اینجا
    توسط vorojax در انجمن کتابخانه اسلامي
    پاسخ: 92
    آخرين نوشته: 03-07-2015, 19:13
  2. مبحث رفتار شناسی (شرطی سازی) و موضوع قمار
    توسط Yaser_salari17 در انجمن روایات مرتبط با قرآن
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-02-2014, 10:00
  3. پاسخ: 32
    آخرين نوشته: 17-05-2013, 22:57
  4. تاوان حق شناسی
    توسط golenarges در انجمن حكايات و داستان ها
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 27-03-2013, 10:31
  5. حضرت زهرا(سلام الله علیها)، تجسم رضايت و سخط الهي
    توسط خادم الزینب در انجمن فاطمة الزهراء (س)
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 25-03-2012, 14:16

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه