صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 21 به 30 از 60

موضوع: درد و دل با شهدا

  1. #21
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    بال های خسته


    پرهای شکسته


    دل هایی خونین


    سجاده های خاک گرفته


    گله هایی در خواب


    دل هایی گمشده


    و مجالی که نیست !


    گاز خردل


    سرفه هایی سنگین


    و یارانی که


    هزاران سال بعد


    طعمه باستان شناسانند


    غربتی غریب


    کوچه پس کوچه هایی دلتنگ


    شهری دل مرده


    با سنگفرشی اسیر


    گرفتار بازندگانی


    نا آشنا با زندگان


    و شهدایی تفحص شده


    که در معراج شهر


    دلتنگ و بی قرار


    رمل های فکه و قتلگاه و راه خون


    و آرزویی غریب


    که کاش تفحص نمی شدند


    به حرف تو رسیدم


    ای دوست !


    کاش تفحص نمی شدم

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #22
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    بسم رب الشهدا از شهدا باید گفت

    از فداکارترین قوم خدا باید گفت

    عشق در دایره ی بسته ی آتش بس نیست

    از دل سوخته ی اهل صفا باید گفت

    افق شرعی احساس من و ساعت هشت

    آری از روشنی وقت دعا باید گفت

    دیگری هر چه دلش خواست بگوید شاعر

    شعری از حنجره ی سرخ شما باید گفت

    شعری از حنجره ی سرخ ورم کرده اتان

    که نیاموخته الفاظ ادا باید گفت

    می شود شعر سرود و سخن عشق نگفت ؟

    یا فرم بست دم از گفتن و یا باید گفت

    بسم رب الشهدا زینت سر برگ صفاست

    غزلی سوخته از حیرت ما باید گفت

    های و هو گرچه همه زندگی ما شده است

    از سکوتی که گذشته ز صدا باید گفت

    و ز قد قامت العشقی که به اوج انجامید

    در نمازی به موازات بیا باید گفت

    آی شاعر ! تو که با حنجره ات می شکفی

    لخته لخته طپش حادثه را باید گفت

    ادبیات حماسه ، ادب قافیه هاست

    قطعه شعری به ردیف شهدا باید گفت

    افسر فاضلی شهربابکی

  4. #23
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    شهیدان
    كه در آسمان ها
    كه در همین خیابان های گرفتار
    همچون عابرانی نورانی
    هر روز
    از كنار ما می گذرند
    و صدای خدا را نمی شنویم :
    .« و لا تَحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتاً ... »

    ما ، امّا
    با عینك های دودی
    و غفلت های عمودی
    شب های جمعه
    به قبرستان ها می رویم
    و شهیدان
    برای ما فاتحه می خوانند !
    و ما
    دوباره بر می گردیم
    به حُجره و بازار
    آرزوهایمان را می شماریم
    و ریشخند دنیا !
    و هرگز با منطق عینك های دودی
    روشن نمی شویم كه :
    « عند ربّهم یرزقون » یعنی چه ؟ !
    و روزها و هنوزها می گذرد
    و ما همچنان
    دست هامان خالی است !

  5. #24
    کاربر آشنا Rojaa آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    نوشته ها
    125
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    شناسنامه اش
    چند سال از خودش بزرگتر بود
    اما همچنان درخت ها صدایش می زدند
    پارک ها
    اسباب بازی ها
    چرخ و فلک ها
    نمی شنید
    دلش هوای غزل کرده بود
    هوای باران
    احساس کرد :
    سنگرها
    تفنگ ها
    ورفت...
    حالا از شناسنامه اش
    خیلی بزرگتر شده است !
    این روزها چقدر دلم نشستن زیر باران مهربانی ات را می خواهد ..
    من ..
    تو ..
    یک روز اُردی بهشتی ..
    زیر باران ../.

  6. #25
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان خادم الزینب آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل سکونت
    مازندران
    نوشته ها
    13,433
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    می گفت: ستاره خفت ، بر می گردم
    وقتی که سحر شکفت بر می گردم
    سر تا سر خاک جبهه رو باید گشت
    دنبال کسی که گفت : بر می گردم

    تو سرخ و سپید می شوی می دانم
    سیبی که رسید می شوی می دانم
    انگار که بو برده ای از باغ بهشت
    آخر ـ تو شهید می شوی ـ می دانم!

    ناگاه نویدی آمد و او را برد
    پرواز سپیدی آمد و او را برد
    هر بار که رفت با شهیدی برگشت
    این بار ـ شهیدی آمد و او را برد!
    دعا بکن؛
    ولی اگر اجابت نشد؛
    با خدا دعوا نکن؛
    میانه ات با او به هم نخورد؛
    چون تو جاهلی؛
    و او عالم و خبیر ...


    چیزی و نفهمیدی منکرش نباش...

  7. #26
    کاربر آشنا Rojaa آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    نوشته ها
    125
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض



    باید لبخند های خاکیتان را قاب گرفت!
    .
    .
    .
    ای زنده گان ِ خرسند
    چه میشود در حق ِ ما مُردگان ِ نالان کمی دعا کنید؟!
    این روزها چقدر دلم نشستن زیر باران مهربانی ات را می خواهد ..
    من ..
    تو ..
    یک روز اُردی بهشتی ..
    زیر باران ../.

  8. #27
    کاربر آشنا Rojaa آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    نوشته ها
    125
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض



    حالا که آمدی، چند کلمه‌ای برایم حرف بزن؛ از خودت، از کار و بارت؛ از روزگارت...
    هنوز توی مزرعه کار می‌کنی؟
    هنوز عصرها می‌روی توی گندم‌زار و زُل می‌زنی به خورشیدِ دمِ غروب؟
    هنوز وقت سحـر، اذان می‌گویی توی روستا؟
    هنوز کاشی‌کاریِ سردرِ خانه فرو نریخته؟ همان که رویش نوشته بود" اُفَوِّضُ أَمری إِلَی اللهِ إِنَّ اللهَ بَصِیرٌ بِالعِبادِ"
    پیر شده‌ای پدر... پیشانی‌ات چین افتاده... پوست دستت کشیده شده... سوی چشم‌هایت کم شده...
    چه خبر از هم‌سایه‌ها؟
    به تو و مادر سر می‌زنند؟
    گفتم مـــادر؛ حالش چه‌طور است؟
    راستی پدر، چرا تنها آمده‌ای؟
    پس مـــادر...
    چرا تسبـیحِ مادر توی دستِ تو...
    این روزها چقدر دلم نشستن زیر باران مهربانی ات را می خواهد ..
    من ..
    تو ..
    یک روز اُردی بهشتی ..
    زیر باران ../.

  9. #28
    کاربر آشنا Rojaa آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    نوشته ها
    125
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    از بین پیشانی بندها، انگار داشت دنبال چیزی می گشت.زودتر باید راه می افتادیم و می رفتیم برای عملیات.
    رفتم جلو. گفتم: چی کار می کنی حاجی؟ یکی شون رو بردار بریم دیگه.
    یکی از پیشانی بندها را برداشتم و دراز کردم طرفش.
    نگرفت.گفت: دنبال یکی می گردم که اسم مقدس بی بی توش نوشته باشه.

    بالاخره هم یکی پیدا کرد که روش نوشته بود:


    « یا فاطمه الزهرا(س) ادرکنی»




    اسم خانم را که دید، اشک توی چشم هاش حلقه زد.
    بعداً فهمیدم کار همیشه اش است. قبل ِ هر عملیات، همین کار را می کرد...


    * شهید عبدالحسین برونسی
    به نقل از کتاب "ساکنان ملک اعظم2"
    این روزها چقدر دلم نشستن زیر باران مهربانی ات را می خواهد ..
    من ..
    تو ..
    یک روز اُردی بهشتی ..
    زیر باران ../.

  10. #29
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    بسم رب الشهدا و الصديقين

    ياران چــه غــريبانــه
    رفتند از اين خانه
    هم سوخته شمع او
    هم سوخته پروانه

    سلام بر تمامي شهدا از صدر اسلام تا کنون
    سلام بر شهداي دفاع مقدس
    شهداي عزيز دلم گرفته دوست دارم باهاتون دردو دل کنم ولي نميدونم از کجا شروع کنم اصلا ميدونيد چيه جز شرمساري چيزي بر زبانم جاري نميشه
    شايد خيري باشه
    شهدا شرمنده ايم که جامعه به فساد کشيده شده
    شرمنده ايم که بي حيايي و بي عفتي مايه مباهات شده
    شرمنده ايم که ارزش آدمها رو به جيبشون ميدونيم
    شرمنده ايم که تلاش براي قرب الهي تبديل شده به تلاش براي کسب سود بيشتر به هر طرق ممکن
    شرمنده ايم که امر به معروف و نهي از منکر در ميانم مرده
    شرمنده ايم که سيدعلي تنها شده
    شرمنده ايم که خانواده هاي شما رو به امان خدا گذاشتيم
    شرمنده ايم که شما ديگر جايي بين ما نداريد
    شرمنده ايم که ارگان مقدس بسيج را لوث کرديم
    شرمنده ايم شرمنده ايم که به مقدساتمان توهين مي شود و ما ساکت مي نشينيم
    شرمنده ايم که جز غصه خوردن کار ديگري بلد نيستيم انجام بديم
    شرمنده ايم که ديدن منکر و گناه برايمان عادي شده
    شرمنده ايم که خونتان را پايمال کرديم
    شرمنده ايم که جز شرمساري چيز ديگري براي گفتن نداريم
    باز هم مي گويم :
    شرمنده ام شرمنده ام شرمنده ام
    زندگی مثل یه جاده است من و تو مسافراشیم
    قدر امروز رو بدونیم ممکنه فردا نباشیم

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

  11. #30
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    بسم رب الشهدا




    خیلی از شما زمانی رفتین که من و امثال من نبودیم ویا اگه بودیم هم یه بچه شیر خواره بودیم.ما نبودیم و شما رو ندیدیم و درک نکردیم? اما اونایی که بودن و شما رو دیدن از شما ? اراده تون ?معنویتتون? غیرتتون? پاکی تون و ...برامون گفتن. دوستای جا مونده تون از شبهای عملیات و حال و هوایی که داشتین میگن...وقتی بقیه از شما میگن وما شما و فضای اون زمان رو با الان مقایسه میکنیم تفاوت ها خیلی خوب احساس میشه.




    - اگه اطراف شما ادمایی بودن که همه ی عشقشون خدا بود و نماز شباشون ?الان اطراف ما ادمایی هستن که همه ی عشقشون رسیدن به دنیا و مقامها ش و پولش و ...هست!




    - اگه سعی شما برای عدم اسراف یه تیکه نون بود اما امروزه توی مملکت شیعی امام زمان ?چه ریخت و پاشهایی که توی یه مهمونی عادی بعضی از مردم و مسئولین ما نمیشه ؟!




    - اگه شما غیرتتون زبون زد بود اما امروزه توی خیابونهای به اصطلاح با کلاس شهر ما? توی دانشگاههای ما چه خبره؟؟




    - حساسیتی که شما نسبت به استفاده از بیت المال داشتین قابل قیاس نیست با این همه چپاول گرایی هایی که امروزه هست!!!




    - اگه شما حتی توی جبهه ها هم بودین کتاباتون باهاتون بود اما امروزه اینقدر ذهن جوون دانشگاهی ما مشغول شده که درس خوندن توی حاشیه قرار گرفته!




    شماها که رفتین همه میگفتن دیگه همه چی درست میشه پدراتون? مادراتون? زن و بچه هاتون ...اما چرا نشد؟چرا بعد از این همه سال هنوز...؟چرا این همه پولهای کلان مملکت برای برگزاری سمینارها و نمایشگاههایی هدر میره که بعضا هیچ اثری نمیگذاره؟چرا بعضی از مسئولین مملکت ما سرشونو کردن تو لاک خودشون و غیر از خودشون و خونواده شون هیشکی رو نمیبینن؟ چرا بعضی از اساتید دانشگاهی حتی حاضر نیستن حرفاتو گوش کنن در حالی که داره تدریس میکنه نهج البلاغه علی (ع) رو ...!؟!




    این حرفها رو دارم برا شما ها میگم.میدونم که گوش میکنین و لااقل عکس العمل شما مثل بعضی ها نیست که وقتی باهاشون حرف میزنی حتی حاضر نیستن گوش بدن.




    ما هم دوست داریم خوب باشیم.بابا!مردم ما همه خوبن.کی میگه جوونای ما بدن؟کی براشون حرف زده؟ کی براشون شهید و مفهوم شهادت و دین و حجاب رو به معنای واقعیش باز کرده؟هر طرفی که بره داره تحریک میشه. اون از وضع سینماها و تلویزیون ما ؟اون از وضع خیابونها و پارکهامون!!!




    شما ها برامون دعا کنین. ما هم دلمون میخواد پاک باشیم و پاک بمونیم و پاک بیایم...میدونم که میشه!گرچه محیط این روزا محیط مناسبی نیست اما میشه.اخه محیط فقط یه بخشه.خودمون سهم بزرگتری داریم.اراده قوی میخواد...ما میخوایم شما هم برامون دعا کنین.







    جهت شادی ارواح شهداصلوات




    التماس دعا




    یا حسین مظلوم
    زندگی مثل یه جاده است من و تو مسافراشیم
    قدر امروز رو بدونیم ممکنه فردا نباشیم

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه