1ـ سؤال از چهار مرغ ابراهيم:
مردي آمد حضور امام صادق(ع) پرسيد؛ آن چهار مرغي كه ابراهيم گرفت و كشت و با هم كوبيد و سر چهار كوه گذاشت صدا كرد، زنده شدند، از يك جنس بودند يا از اجناس مختلف؟ آن حضرت فرمود: شما ميخواهيد مانند آن را به شما بنمايم؟ ـ گفت: آري. آن حضرت فرمود: اي طاوس في الحال يك طاوس ظاهر شد، بعد فرمود اي باز يك باز آمد، فرمود اي كبوتر، في الفور كبوتري مقابلش نشست، مرغي ديگر را كه نام او را ننوشتهاند صدا كرد، حاضر شد، تا همه را كشتند و ريز ريز كردند و با يكديگر در آميختند و سرهاي آن را نگاه داشت بعد سر طاووس را دست گرفت فرمود: اي طاووس، ديدم طاووس كه گوشت و استخوان و پرهاي او داخل اجزاي ديگران بود از هم جدا شد و طاووس زنده گرديد، حاضر به حركت درآمد ـ و آن سه مرغ ديگر هر يك به همين طريق جدا جدا زنده شوند.(1)
2ـ زنده شدن گاو:
از مفضل بن عمر روايت شده كه گفت: وقتي با امام جعفر صادق در مكه ميرفتيم، كه ناگاه به زني رسيديم در پيش روي او گاوي مرده بود، آن زن با جمعي از كودكان به او مينگريست، امام صادق(ع) پرسيد؟ موضوع چيست؟ آن زن گفت: من با فرزندان خود به شير اين گاو معاش ميكرديم و اكنون اين گاو مرده، من در كار خود حيران هستم چه كنم؟ امام صادق فرمود: اي زن ميخواهي حق تعالي اين گاو را زنده فرمايد ـ آن زن گفت: مرا مسخره ميكني؟!! امام فرمود: نه سخريه نميكنم، آن گاه دعايي خواند و سرپائي بر آن گاو زد؛ گاو بلند شد، تندرست و سالم، امام رفت. و زن ندانست او له بود و چه كرد؟(2)
3ـ معجزه:
يكي از اصحاب مالي براي آن حضرت آورد، كه در نظرش خيلي زياد نمود، چون وارد شد، امام صادق(ع) يكي از غلامان خود را صدا كرد، فرمود آن تشت كه كنار منزل است بياور و كلماتي تلفظ فرمود، آن غلام تشت را آورد تا رسيد مقابل امام دينارهاي طلا از آن ميريخت، آن قدر دينار مقابل امام ريخت كه بين او و آن مرد حائل شد.
آن گاه رو به يكي ديگر كرده، فرمود: گمان ميكنيد ما محتاج هستيم و به آن چه دست توانگران است، مينگريم اگر ما از شما مبلغي را قبول ميكنيم، به دستور الهي براي تزكيه مال شماست.(3)
1ـ ر.ك: بحارالانوار، ج 11، باب معجزات
2ـ ر.ك: فرايج راوندي.
3ـ ر.ك: خرايج راوندي.