عکس های دیده نشده از آیت الله آقامجتبی تهرانی
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
آنقدر ساده و صمیمی برخورد می کرد که همه او را "آقا مجتبی" می نامیدیم. نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد.
یک هفته که پر از آلودگی می شدی، دلت خوش بود که چهارشنبه ها هست، می روی مدرسه نور، دلت را می زنی به دریا. حالت خوش می شود.
وقتی درس می داد، جرعه جرعه گوارای وجودت می شد و با جانت آمیخته. می گفت سطحش را آوردم پایین؛ سطح مطلب را می گفت. سطحش را می آورد پایین تا سطح ما برود بالا
سال های آغازین 70 همه پر از سوال بودند. هر روز شبهه بود که می بارید. جمع می کردی و می رفتی پای درس تفسیر قرآن آقا.
لبخنذهایش وقت درس ها بالای منبر، مثل ترنم باران بود ، مثل وقتی باران با سرعت باریده باشد و بعد آرام می گید تا زمین نفس بکشد
پای منبرش که می نشستی، سخنانش ناب و راستین بود. از آلودگی ها و حرف های زائد سیاسی که در این سه دهه اخیر در منبرها رائج شده بود، خبری نبود.
منبر پیامبر را به جان سخن پیامبر آراسته بود. حرف سیاسی اش را هم جانانه از کلام رسول و اهل بیت می گذاشت توی دلت.
همه چیزت که به هم می خورد، حالت که گرفته می شد، دنیا که برایت به آخر می رسید، اعصابت که به هم می ریخت، زندگی که برایت تنگ می شد، می دانستی هر ظهر یک جا هست، می توانی ببینی اش.
می دانستی یک جا هست، فقط یک جا، فقط یک دوست، فقط یک "آقا". ظهر می پریدی مسجد جامع بازار.
نمی دانم او که رفت، توانست سطح ما را بالا ببرد یا نه؟ دغدغه ای داشت درباره سطح ما. همین مایی که حالا ماتم گرفته ایم بدون او چه کنیم؟ کجا برویم؟
می گفت: " به اصل دین عمل کنی، حالت خوب می شود. ذکر، خود تویی، خودت را که خراب کردی، به لب ذکر بگویی فایده ندارد"
شب های قدر، شب های قدر، شب های قدر.... می دویدند، می دویدیم، می دوید.
اوج ما اما اوج او بود، او که اوج می گرفت ما هم احساس اوج می کردیم. حالا که عروج کرده بیش از هر زمان دیگری این را فهمیده ایم که دیگر اوجی نخواهد بود. فرموده اند زمین از مردان خدا خالی نخواهد شد اما نفرموده اند زمین مملو از مردان خداست. مردان خدا اندکند و در روزگار ما اندک تر از هر زمان دیگری.
تنها با یک پیکان رفت و آمد می کرد. آنقدر خود را از نامدار شدن و رسانه ای شدن روزگار رسانه ای روحانی ها پرهیز داده بود که خیلی از مردم همین تهران هم او را نمی شناختند.
همین گمنام بودن که سیره روحانیت راستین و اخلاق گرای ماست، چقدر او را محبوبیت بخشید.
حالا باید بگوییم شب های قدرخداحافظ، کوچه های مسجد جامع خداحافظ. مسجد جامع بازار، مدرسه نور خداحافظ. خیابان ایران خداحافظ. تهران بی عقل و اخلاق خداحافظ. تهران بی اخلاق خداحافظ.
"آقا مجتبی تهرانی" خداحافظ. استاد اخلاق و فقه و فلسفه و کلام ما خداحافظ.
استاد اخلاق تهران، خداحافظ که رفتی و تهران، بی تو یتیم شد.