+ ارسال نظر
نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: کليسا : مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي

  1. #1
    اخراج شده يادشهيد آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نوشته ها
    3,189
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض کليسا : مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي


    کليسا : مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي (1)


    1 ـ پاپ ، دربار و سرمايه دار : تثليث مقدّس

    « کليسا علاوه بر خشونت و جهل ، دچار فساد مالي و اخلاقي وسيعي نيز شد و بدون انضباط اخلاقي بر مردم حکم مي راند . هر اسقفي به نحو دلخواه عمل مي کرد . صومعه ها و ديرها رو به انحطاط گذاشته بودند .
    اکثر کشيشان با زنان متعدد ، رابطه داشتند و به تدريج قبح مفاسد اخلاقي در کليسا از بين رفت . رسم بر اين شده بود که کشيش ، مقام روحاني خود را پس از مرگ به فرزندانش واگذارد و امتيازات مالي به وراثت مي رسيد . اشراف بزرگ ، اسقف ها را طبق ميل خود منصوب مي کردند و اعيان کوچکتر کشيشان را عزل و نصب مي نمودند . پاپ هاي قرن دهم همه ساخته دست اشراف و سرمايه داران فاسد رومي بودند . ماروزيا ، دختر يکي از سناتورهاي روم هم خوابه يکي از پاپ ها شد و حاصل اين معاشقه پسري بود که آن پسر هم به نوبه خود پاپ شد ، اما مادرش که از مردي ديگر نيز پسري آورده بود پسر اول خود را محبوس ساخت تا دومي بتواند به مقام پاپي برسد . » (75)
    « اين آموزه (فساد) در طي قرون وسطي مفاسد دردناکي را براي کليساي کاتوليک به بار آورد و باعث شد نظامي بسيار مرموز و بدنام از سازمان کليسايي بوجود آيد . در اين نظام ، به تدريج جمع آوري مال به هر طريق ممکن و ثروت اندوزي از راه هاي حرام ، معمول گشت . با يک سند مجعول عطيه ي قسطنطين ، زمين هاي بخش عمده اي از اروپا به ملکيت کليسا درآمد . همچنين کليسا به طرق مختلف از مردم پول مي گرفت . اين امر باعث شد که مناصب سرقفلي داشته باشند ، بدان معنا که هر کس به مقامي منصوب مي شود ، بايد مبلغي را به مقام منصوب کننده پرداخت نمايد . مسئله مجازات دنيوي گناه که به دنبال توبه و اعتراف اجرا مي شد ، به تدريج به نوعي ثروت اندوزي با عنوان « مغفرت فروشي » مبدل گشت ، گناهکاران براي رهايي از مجازات برزخي مبلغي را به کليسا مي پرداختند تا همه يا بخشي از مجازات آنان بخشوده شود . از ديگر سو ، وفور ثروت در کليسا باعث رواج انواع فسادها از جمله فساد جنسي ، در کليسا و در ميان کشيشان شده بود ، به گونه اي که آمار فساد در کليسائيان بيش از ديگر بخش هاي جامعه بود و حتي پاپ ها نيز از اين فسادها مبرا نبودند . افزون بر اين دست اندرکاران کليسا خود را برتر و بالاتر از ساير مردم ، مي شمردند . اين امر باعث تحقير مردم شده بود ، مردمي که حتي براي ارتباط با خدا نيز به کليسا و کشيش نياز داشتند . همه آنچه گفته شد ، سبب شده بود که در اواخر قرون وسطي پاپ و کشيش هاي مسيحيت نزد مردم منفور باشند و اين باور عمومي پديد آيد که کليسا بايد اصلاح شود . » (76)
    2 ـ پاپ : مسيحيت در تقابل با مسيح (ع)

    « يکي ديگر از علل ظهور جنبش مذهبي عليه پاپ و کليسا ، اختراع صنعت چاپ بود . از سال 1457 تا 1517 م ، چهارصد بار کتاب مقدس چاپ شد . تا قبل از صنعت چاپ ، مسيحيان فقط مقدار کمي از دستوارت انجيل را مي دانستند ، ولي از اين پس تمام انجيل در اختيار مسيحيان قرار گرفت و از سويي دست و پاي کشيش ها بسته تر شد و نمي توانستند هر چيزي را به نام دين مطرح کنند و از سويي تناقض ها و ضعف هاي انجيل و توارت نيز آشکار شده و منشأ اختلاف و مخالفت مي شد .
    از جمله دستورات مهم حضرت عيسي (ع) چشم پوشي از علايق دنيوي ، فقر ، مسکنت و نرمخويي بود ، در حالي که اعمال کشيش هاي مسيحي چيزي جز کبر ، نخوت ، تجمل و ثروت اندوزي نبود و اين عمل آنها در نزد مردم ، بيشتر نا پسند بود و زشت جلوه مي نمود ، بنا بر اين ، کلمات معنوي حضرت عيسي (ع) نيز به جنبش انتقادي عليه پاپ و کليسا ، خواسته ي عموم مردم گرديد . »(77)
    « وقتي کليسا حالت يه مجمع دينداران را از دست داد و به پرستش قدرت و ثروت پرداخت ، به تدريج اين گرايش در آن پديد آمد که نظريه ي سهل گيرانه تري نسبت به ضعف هاي انساني اختيار کند ، و نسبت به لذت هاي اين جهاني متسامح تر باشد و حتي در آن سهيم شود .» (78)
    « هنگامي که کليسا به فساد گراييد آدميان مي بايست ميان دين و کليسا فرق بگذارند ... ولي وضع چنين قاعده اي آسان است و تحقق بخشي به آن دشوار لذا کليسا تعاليمي را که براي تأمين منابع خود از هر جهت مسخ و معوّج ساخته بود ، با استفاده از همه وسايل زور ، خود را حقيقت مطلق وانمود مي کرد و با اعتماد به مصونيت خود از هر گونه ايراد و اعتراض ، همه مرزهاي اخلاق را شکسته بود و براي نگهداري قدرت خود در اين حالت ، از وارد آوردن هيچ ضربه اي به روح و وجدان اقوام دريغ نمي ورزيد و بدين سان بسياري از شريف ترين مردمان را که درون خود را با آن سازگار نمي توانستند ساخت به نااميدي و بي ديني سوق داده بود ... شيوه کشيشان در فريفتن و غارت کردن مردمان از طريق معجزه هاي دروغين ، و زندگي افتضاح آميزشان هر خواننده اي متفکري را مستأصل مي سازد . درباره ي راهبان ، مي نويسند :
    آنان دروغ مي گويند ، مي فريبند ، به دزدي دست مي يازند ، زنا مي کنند ، و هنگامي که وسيله اي ديگر براي ارضاي هوس هاي خود نمي يابند به صورت قديسان ظاهر مي شوند . » (79)
    3- رشوه و رباخواري در دستگاه پاپ ها

    در رابطه با فساد کليسا،«دين کولت»(Dean Colet)نيز چنين مي نويسد.«درست قبل از آغاز رفورم،دين کولت که در صميمت او نسبت به کليسا جاي هيچ ترديدي نيست،در سال 1512م،وقتي به سنت پل احضار شد،چنين گفت:
    «تمام مفاسد و انحطاط کليسا و گناهان دنيا،ناشي از حرص و آز کشيش هاست.»
    کولت تصوير هراس انگيزي از مفاسد اين طبقه ترسيم کرد و در ادعا نامه ي خود،پرده از چهره مفاسد اهل کليسا برداشت.او مي گفت که هر يک از کشيش ها چطور چندين موقعيت مالي و ثروت و زميني را در اختيار خود در آورده و امور مذهبي را وسيله ي معامله قرار داده و دلبستگي و علاقه ي آنها به مال و جيفه ي دنيايي تا کجاست،و اينکه چگونه هر کدام براي خود،دار و دسته اي درست کرده و روح سوداگري چگونه بر آنها تسلط يافته است.روح ربا خواري و ملک داري آن هم بدون قبول و تحمل زحمت،به اضافه ي خواري و بندگي در مقابل مقام هاي بالا براي تأمين و حفظ منافع خصوصي،از ويژگي هاي اهل کليسا و موجب تنبلي آنها در زندگي شده و عمر خود را به شکم پرستي و تجمل مي گذرانند؟جالب تر آنکه همه،اتهامات و اظهارات او را تاييد کردند و پر معني تر آنکه کولت تقاضا کرد تا براي پيشگيري از مکرها و نيرنگ هاي جديد،که هر روز براي کسب بيشتر پول ابداع مي شد،قوانين قديم را تقويت کنند.نظر کولت براي تعيين اصول رفورم،بازگشت به گذشته و دوران کهن مسيحيت بود.»(80)
    بخشي از فساد کليسا در نامه ي انتقادي لوتر به پاپ،بدين گونه منعکس شده است:
    «نه تو و نه کس ديگري نمي تواند انکار کند که دربار تو از کاخ بابل وسدوم نيز تباه تر گشته است و آنچنان که من مي بينم در منجلاب فساد غوطه ور است.من براي چنين دستگاهي احترام قايل نيستم...کليساي رم آلوده ترين کمين گاه دزدان،شرم آورترين فاحشه خانه ها،و قلمرو گناه و مرگ و جهنم شده است. ...دريغا که شيطان به دست آنان در زمان اسلاف تو به کليسا راه يافته است.سخن کوتاه،به جاي سخنان کساني که تو را تجليل مي کنند،بايد به اندرزهاي کساني گوش فرا داد که تو را به فروتني و خدمتگزاري ترغيب مي کنند.»(81)
    «به دلايل متعدد،در قرن شانزده ميلادي،تحولاتي در دين مسيحيت به وقوع پيوست و بر اساس آن،قدرت پاپ کاسته شد.از جمله اين دلايل،حرص و آز و فساد اخلاقي رهبران مسيحيت بود.اين گروه توانسته بودند املاک و اموال فراواني را در انحصار خود در آورند.پاپ که مي بايست از آلودگي ها بر کنار باشد،خود سرچشمه عيب ها و بدي ها بود.براي مثال،در فرانسه،به واسطه عهد نامه اي که بين فرانسواي اول و پاپ لئوي دهم در سال 1516م بسته شد،شاه فرانسه به پاپ پول فراواني داد و بر اساس آن،شاه حق اعطاي شغل هاي مذهبي را دارا بود.تمام مشاغل و مناصب کليسا به کساني که روحاني نبودند و همچنين به نظاميان و مردان و زنان محبوب شاه سپرده مي شد.»(82)
    4- انشعاب ها و فروپاشي دستگاه پاپي

    فساد و خشونت و جهل در کليسا و پاپ ها باعث انشعاب ها و فروپاشي دروني و وابستگي کشيش ها به دولت ها شده بود:
    «هر اقدامي که براي بهبود اوضاع به عمل آمد،نتيجه معکوس داد.در سال1378م،مجمع کاردينال ها که از دو دسته،طرفداران و مخالفان فرانسه تشکيل گرديده بود،دو نفر را به سمت پاپي انتخاب کرد.چون هر دو را مجمع کاردينال ها انتخاب کرده بود،هر دو سمت رسمي داشتند؛يکي در روم مقيم گرديد و ديگري در آوينيون مقام گزيد و هيچ کدام هم علي رغم آن ديگري حاضر به استعفا نبود.فرانسه و طرفداران آن،پاپ آوينيون را قبول داشتند،انگلستان و اکثر امير نشين هاي خاک آلمان طرفداران پاپ روم بودند.مدت چهل سال اين دو دستگاه دوام آورد.اکنون دو دستگاه پاپي وجود داشت که به نام «شقاق عظم»غرب از هم جدا شده بود و تصور ميرفت همان طور که قبلا ميان قسطنطنيه و روم جدايي افتاده بود،اين شقايق نيز دايمي گردد.
    ...در اين ايام اسارت و شقايق،حشمت دربار پاپي به جايي رسيد که هرگز سابقه نداشت و کوکبه و جلال دربار پاپ در آوينيون از دربار سلاطين نيز بمراتب زيادتر گرديد.بر عده مأمورين و عمّال پاپ اضافه گرديد و اين جماعت بدون آن که کمترين توجهي به مسائل معنوي داشته باشند،خود را به انجام دادن امور دنيوي مشغول ساختند.عوايد خزانه پاپ زياد شد و ماليات هاي جديدي وضع گرديد.مثلا قرار شد که هر اسقف يا سر حلقه رهبانان دير،قسمت اعظم درآمد نامشروع خويش را در سال اول خدمتش به خدمت پاپ و ثروت شخصي او بفرستد.بر اثر جريان دايمي پول از تمامي اطراف اروپا به طرف دربار پاپ،از قرن سيزدهم به بعد طبقه جديدي که بانکداران بين الملل پول بودند،زير سايه ي پاپ پديد آمد.قبل از سال 1378 م،که پاپ دست نشانده فرانسه بود و بعد از سال 1378م،که دو دستگاه پاپي پديد آمده بود،تدريجا زمزمه هاي مخالفان بلند بود که پاپ در تجمل و امور دنيوي افراط مي کند.پرهيزکارترين مومنين مسيحي،از اين رويه سخت ناراحت بودند.در نظر آنها اعمال کاردينال ها ننگين بود.افرادي که واقعاً مومن بودند،قلباً از اين وضع ناراضي بودند.در نظر آنها مهمترين امور،مشمول لطف باريتعالي شدن بود،اما حال که دو کليسا پديد آمده بود و قطب هر کدام خود را صاحب کليدهاي پطروس مي دانست،و بر سر ماديات و ثروت،رقابت مي کردند و وابسته به قدرت ها و اهل فساد بودند،چگونه فردي توانست يقين داشته باشد که از اين دو راه،راه رستگاري کدام است؟در جامعه اي که هنوز اصولاً جامعه ديني محسوب مي شد،اين عدم امنيت ديني بسيار مايه ناراحتي خيال و اضطراب بود...در چنين اجتماع متزلزلي نظر و عقيده ي عمومي آن بود که کليساي واقعي بايد به همان پاکي و طهارت اوليه اش بازگردانده شود.کساني چون«مارسيليو»(Marsigilo)از اهالي «پادوا»(padua)و دو نفر انگليسي به نام «اوکام»(Ockham)و «واي کليف»(Wycliff)مدعي گرديدند که کليسا فقط متشکّل از طبقه کشيشان نيست،بلکه تمامي مؤمنين نيز در آن جا دارند و اگر طبقه ي کشيشان وظايف ديني خود را نسبت به مردم انجام ندهند،وظيفه ي پيروان دين است که حقيقت را به طبقه ي کشيشان و حتي شخص پاپ بقبولاند.در حدود سال 1400م،ديگر روشن شده بود که پاپ ها قادر به اصلاح خرابي هاي موجود نيستند.به تدريج قرار شد که شورايي از نمايندگان تمامي کليساهاي اروپا تشکيل گردد تا درآن،مشکلات دنياي مسيحي را مطرح و براي آن درماني پيدا کنند.آنان به اين نتيجه رسيدند که در سال 1409م،شورايي در شهر پيزا(Pisa)تشکيل دهند.شورا هر دو پاپ را از مقام خود مستعفي اعلام کرد و ترتيب انتخاب يک نفر ديگر را داد.ولي هيچ يک از دو پاپ حاضر به استعفا نگرديد و يکي ديگر نيز انتخاب شد و در نتيجه پاپ ها سه نفر شدند که هيچ يک حاضر به کناره گيري نبودند.در 1414م،شورايي به مراتب بزرگتر با نمايندگاني در «کنستانس»تشکيل گرديد تا شقايق سه جانبه و برخي بدعت ها را اصلاح کند.از اصلاحات چيزي عايد نگرديد و به عنوان جلوگيري از بدعت،«جان هوس»را استنطاق و محکوم کردند و زنده سوزانيدند.
    5- رانت خواري پاپ ها و کشيش ها

    پاپ بعدي،مارتين پنجم هنوز به مقام پاپي نرسيده،در صدد تخصيص حقوق مادّي و اختيارات سابق پاپ ها براي خود برآمد.وي شوراي کنستانس را منحل نمود و فرمان هاي آن را رد کرد.در عرض سي سال بعد،کشمکش هايي ميان پاپ ها و شوراهاي بعدي در گرفت.از يک طرف،در اين مرافعه ،دربار پاپ و بعضي ديرهاي مختلف هر يک به عللي طرفدار پاپ بودند،از طرف ديگر اکثر اسقفان کاتوليک (جز ايتاليا)و نمايندگان امپراطوري و سلاطين با شورا متحّد بودند.پاپ ها مدعي بودند که قدرت و نفوذ روحاني آنها از «پطروس»ناشي گرديده است.و به هر حال قرار باشد قدرت را در هرشهري يا منطقه اي در کف استقفال بگذراند،آنها که در معرض تهديد و فشار شهرزادگان و امرا قرار گرفته اند،وحدت و استقلال کليسا را به خطر خواهند انداخت.شوراها مدعي بودند که اصولاً اسقف روم اسقفي است مثل سايران و عيسي مسيح قدرت خويش را تماماً در اختيار کليسا قرار داده است و پاپ در رأس چنين دستگاهي،کسي نيست جز يک مدير و رئيس.
    پول،دستگاه ديانت را روز به روز بيشتر به فساد مي کشانيد.همه ي مردم مي دانستند که بسياري از سران کليساي مسيحي را (مثل بسيار از امراي کشوري)مي توان با رشوه خريد.خريد و فروش مقامات روحاني (Simony)جرم بود؛اما در قرن پانزدهم اين جرمي بود که کسي قادر نبود از آن جلوگيري کند.ظاهراً مردم عادي آن قدر سخت گير نبود و اهميتي نمي دادند که مثلاً خدام کليسا همخوابه هايي داشته باشند.وقتي اسقفي يا يک مقام عالي روحانيت مشاغل پرسود کليسا را به فرزندان يا بستگان خود مي داد و قوم و خويش بازي مي کرد،جلوگيري از اين نيز ممکن نبود. ...و عاقبت در سال 1450م،براي غلبه ي مجدّد پاپ بر نظام شورايي،جشن عظيمي برگزار گرديد.»(83)
    6- فحشاء و قمار و روابط نامشروع در ميان کشيش ها

    «بدتر از مفاسد مالي،فساد اخلاقي کشيش ها و رهبران مسيحي بود.«اسقف تورچلو»گفته است (1458):
    «اخلاق روحانيان فاسد است،آنها براي عموم مايه ي دردسر و دل آزاري شده اند.»
    از چهار فرقه ي رهباني که در اواخر قرن سيزدهم تأسيس يافته بودند،يعني فرقه هاي فرانسيسيان،دومينيکيان،کرم ليان ،و آوگوستينوسيان،اکثراً به نحو شرم انگيزي از تقوا و پرهيزگاري دست کشيده بودند.هزاران تن از راهبان و فرايارهاي مسيحي که ثروت آنها را از رنج کار بدني آسوده ساخته بود،خدمات مذهبي نيز به غفلت سپردند،از چهار ديواري ديرهايشان قدم به بيرون نهادند،به ولگردي پرداختند،در ميخانه ها به باده نوشي نشستند،و به دنبال عشق ورزي سرگردان ديار ها شدند.راهبي از فرقه ي دومينيکيان،موسوم به جان بروميار،درباره ي فرايارهاي هم مسلکش چنين مي گويد:
    آنان که بايستي بينوايان و فقرا را پدر باشند...بر غذاهاي لذيذ حريص شده اند و از خواب نوشين تلذّذ مي جويند. ...عده ي بسيار معدودي،با منت فراوان،در سر نماز صبحگاهي و يا مراسم قداس حاضر مي شوند... همه شان در شکمبارگي و باده خواري و ناپاکي غرق شده اند.از اين روي،اکنون مجامع راهبان را فاحشه خانه مردمان هرزه و محل بازيگران مي نامند.
    يک قرن بعد از او،«اراسموس»اين اتهام را تکرار کرد:«بسياري از صومعه هاي مردانه و زنانه تفاوت چنداني با فاشحه خانه هاي عمومي ندارند.»...با وجود اين «يوهانس تريتميوس»،رئيس دير «شپونهايم»(حدود 1490م)،راهبان مسيحي را چنين مورد اتهام قرار داد:
    اينان به ميثاق هاي سه گانه ي مذهبي چنان بي اعتنايي مي کنند که گويي هرگز براي حفظ آنها سوگند نخورده اند. ...تمام روز را به زشتگويي و ياوه سرايي مي گذارنند و همه ي وقتشان را وقف بازي و شکمبارگي کرده اند.با تصرف علني املاک خصوصي مردم هر يک در خانه ي خصوصي خود به سر مي برند. ...
    از خداوند ابداً نمي ترسند و به او محبتي ندارند؛به زندگي پس از مرگ معتقد نيستند،و شهوات جسماني را بر نيازهاي روحاني ترجيح مي دهند.ميثاق فقر را خوار مي دارند،از عفت و پاکدامني بدورند،و اطاعت و فرمانبرداري را مسخره مي کنند.دود گناهان و هرزگي هاي آنان همه جا را فرا گرفته است.
    «گي ژونو»،مشاور پاپ،که براي اصلاح صومعه هاي بند يکتيان به فرانسه رفته بود،با گزارش تأسف باري بازگشت(1503م):بسياري از راهبان قمار مي بازند،لب به لعن و نفرين مي آلايند،در قهوه خانه ها مي لولند،مال مي اندوزند،زنا مي کنند،چون باده خواران عياش زندگي مي گذرانند و به قدري در فکر دنيا فرور رفته اند که کلمه ي(دنيا پرست)هم دنيا دوستي شان را نمي رساند...اگر من بخواهم همه ي آنچه را که با چشم ديده ام بيان کنم،سخن سخت به درازا خواهد کشيد.بر اثر افزايش بي نظمي و بي انضباطي در ديرها و صومعه ها،عده ي زيادي از راهبان نسبت به کارهاي نيکي که آنها را مورد اعتماد مردم قرار داده بود-دستگيري از مستمندان،تيمارداري بيماران و مسافران،و تعليم و ترتيب-راه بي اعتنايي در پيش گرفتند.
    پاپ «لئوي دهم»مي گفت (1516م):«فقدان انضباط در ديرها و زندگي نامتعادل و بيرون از رويه ي راهبان چنان بالا گرفته است که هيچ کس،نه پادشاه،به حاکم،نه مردم،برايشان ارزش و احترامي قائل نيست.»
    يک تاريخ نويس کاتوليک وضيعت اين زمان (يعني 1490م)را،چنين خلاصه مي کند:
    اسناد و مدارک بي شمار اين زمان را بخوانيد،حکايات تاريخي،سرزنش ها و ملامت هاي اخلاقيون،هجاهاي شاعران و اديبان،توقيعات پاپي،و احکام سينودها،درآنها چه نوشته شده است؟هيچ،جز همان حقايق و همان شکايات،فساد زندگي رهباني،از ميان رفتن نظم و انضباط و اخلاق... و تعداد بي شمار دزدان و فاسقان.براي پي بردن به بي نظمي هاي داخلي اکثر ديرهاي بزرگ،بايد گزارشات مشروحي را که نتيجه ي تحقيقات قضايي است بخوانيم. ...اعمال نکوهيده در ميان کاتوزيان به حدي زياد بود که آوازه ي بدنامي آنها در جا شيوع داشت. ...زندگي راهبانه از راهبه خانه رخت بربسته بود. ...همه ي اينها دست به دست يکديگر دادند تا اين محراب هاي دعا را به مراکز عياشي و بي نظمي تبديل کنند.»(84)
    7- شهوتراني و زناکاري در درون کليساها

    «يادداشت هاي مرتاضان مشحون است از روياها و تخيلات جنسي؛حجره هاي آنان پر بود از طنين ناله هايي که در نتيجه ي کشمکش با وسوسه هاي خيالي و افکار شهواني سر مي دادند؛و باور داشتند که فضاي اطرافشان آکنده از شياطيني است که همواره در حال حمله به ايشان هستند؛ظاهراً راهبان حفظ عفت و پرهيزکاري در خلوت را،دشوارتر از حفظ آن در زندگي شهري با همه فرصت ها و امکاناتش يافتند.ديوانه شدن در ميان راهبان منفرد امري غير عادي نبود.«روفينوس»داستان راهبي را مي گويد که زن زيبايي وارد حجره اش شد و او در برابر زيباييش تاب و توان از کف داد،ولي آن زن بلافاصله،به گمان او در هوا،ناپديد شد؛راهب وحشيانه بيرون جست و به نزديک ترين ده شتافت و براي فرو نشاندن لهيب روح خويش به کوره ي يک حمام عمومي جست.درموردي ديگر،زن جواني،به بهانه ي اينکه مورد حمله ي حيوانات وحشي واقع شده است،از راهبي تقاضاي ورود به حجره اش را کرد؛آن راهب راضي شد که او را اندک زماني بپذيرد؛اما آن زن اتفاقاً او را لمس کرد،و شعله ي ميل چنان در وجود او زبانه کشيد که گويي ساليان دراز رياضت نتوانسته بود آن را زائل سازد.او کوشيد تا آن زن را در آغوش گيرد،اما زن خود را از چنگ او رها ساخت واز نظرش ناپديد شد.
    ...در ابتدا کليسا،مراقبتي بر رهبانان،که درسلک روحانيان رسمي در مي آمدند،نداشت؛اما،در قبال عمليات افراطي آنان احساس مسئوليت مي کرد.زيرا در افتخار اعمالشان سهيم بود.کليسا نمي توانست کاملاً با آرمان هاي رهباني آنان موافقت کند؛تجرد،بکارت،و فقر را مي ستود،اما نمي توانست ازدواج،توليد مثل،يا مالکيت را محکوم سازد؛حال ديگر کليسا بقاي نسل را به نفع خود مي ديد.برخي از رهبانان به ميل خود حجره يا صومعه ي خويش را ترک مي کردند و با تکدي موجب زحمت مردم مي شدند؛برخي از شهري به شهر ديگر مي رفتند و به تبليغ رياضت مي پرداختند،آثار قدسي حقيقي يا جعلي مي فروختند،شوراهاي مذهبي را تهديد مي کردند.»(85)
    «درميان کشيشان معمولي مشکل اخلاقي گاهي ازدواج بود و زماني داشتن همخوابه.در قرون نهم و دهم در انگلستان،گل،ايتالياي شمالي رسم ازدواج بين کشيشان رواج داشت.پاپ،«هادريانوس دوم»(867-872م)خودش مرد متاهلي بود.«راتريوس»اسقف«ورونا»(د ر قرن دهم)نوشت که در قلمرو وي تقريباً تمامي کشيشان متأهل هستند.در آغاز قرن يازدهم بين کشيشاني که از طرف مقامات ملکي منصوب مي شدند،مجرد ماندن از مستثنيات بود.هر چند که ازدواج کشيشان خلاف شرايع و آرمان هاي کليسا بود.در«ميلان»يک کشيش متأهل در نظر عامه ي مردم مقامي والاتر از يک کشيش مجرد داشت،زيرا در مورد دومي همواره ظن روابط نامشروع و همخوابه داشتن مي رفت.
    ...در742م،اسقف «بونيفاکيوس»به پاپ قديس«زاکارياس»شکايت کرد که درجات اسقفي را به «افراد حريص غير روحاني و کشيشان زناکار»داده اند و پاره اي از شماسان کليسا«چهار يا پنج همخوابه دارند.»
    ...نزديک به پايان اولين هزاره ي مسيحي،اين گونه اتهامات بيشتر شد.«رالف گلابر»،کشيشان آن عهد را به طور کلي در اعمال منافي اخلاق سهيم دانست.»
    «راهبه ها فقط به راهبان تعلق داشتند و راهبه اي که خود را تسليم مردي عامي مي کرد مورد تعقيب قرار مي گرفت و به زندان مي افتاد ولي ديگران با راهبان عروسي مي کردند و در عروسي شان حتي تشريفات ديني به جا مي آمد و قرار داد ازدواج منعقد مي گرديد و خوردني و نوشيدني به مقدار فراوان به کار مي رفت.من خود نه يک بار بلکه بارها حاضر بودم و همه ي اينها را به چشم ديدم.اين گونه راهبه ها،راهبان کوچولو به دنيا مي آوردند يا کودکان خود را پيش از تولد سقط جنين مي کنند،و کسي که اين سخن را باور ندارد چاههاي ديرها را بکاود و به يقين بداند که در آن جا به اندازه ي چاهاي بيت اللحم در زمان هرودس استخوان کودک خواهد يافت.البته کشيشان به هنگام اعتراف در نزد يکديگر،کار را بر يکديگر آسان مي کردند و کفاره اي که براي پاک شدن از گناه به عهد معترف مي نهادند،خواندن دعايي ساده بود در حالي که اگر شخصي عامي مرتکب همان گناه مي شد آن را دليل بي ديني اش مي شمردند و از بخشودن تقصيرش خودداري مي ورزيدند.»(87)
    آخرين نمونه نيز خبرCNNدر 86/1/30بود که همزمان با سفر پاپ به آمريکا و استقبال گرم بوش،اعلام کرد.فقط در2006م،حدود هفتصد مورد کودک آزاري و تجاوز جنسي يا همجنس بازي ميان کشيش هاي کاتوليک،ثبت و شکايت رسمي شده که کليسا مجبور به پرداخت بيش از دو ميليارد دلار خسارت به خانواده هاي قربانيان شده است.
    8- اشرافي گري،دنيا پرستي و زنبارگي،پشت پرده هاي کليسا

    اين موارد نه فقط در اواخر قرون وسطي،بلکه در اوائل نيز جريان داشت:«قديس هيرونرموس»درسال 379م،به انطاکيه بازگشت و در زمره ي کشيشان درآمد.در382.،در رم به دبيري پاپ«داماسوس»برگزيده شد و از طرف مأموريت يافت که عهده جديد را به صورت بهتري به لاتين ترجمه کند.او همچنان رداي قهوه اي و قباي خاص راهبان را مي پوشد و در دربار پر تجمل پاپ زندگي مرتاضانه اي را مي گذراند.«مارکلا»و«پائولاي» رهيزکار در خانه هاي اشرافي خود از او به منزله ي مشاور روحاني پذيرايي مي کردند؛نقادان مشرک گمان داشتند که وي بيش از آنچه شايسته ي يک ستاينده ي تجرد وبکارت باشد،از آميزش با زنان بهره مند مي شود.او،با هجوکردن جامعه ي رم آن زمان با عباراتي که هرگز کهنه نمي شود،چنين پاسخ گفت:
    آن زناني که گونه هاي خود را باغازه و چشمان خو را با سرمه رنگين مي سازند و رخسارشان را از سفيدآب مي پوشانند...در هيچ سن و سالي نمي پذيرند که پير هستند؛سر خود را با گيسوان عاريه مي پوشانند...و رفتارشان در برابر کساني به سن نوه هايشان ،مانند دختران نوجوان هراسان است...بيوگان مشرک با جامه هاي حرير فخر مي فروشند و خود را با گوهرهاي درخشان مي آرايند،و بوي مشکشان مشام را مي آزارد. ...زنان ديگري هستند که جامه ي مردان مي پوشند،گيسوان خود را کوتاه مي کنند...از زن بودن شرم دارند و ترجيح مي دهند که به خواجگان همانند باشند. ...برخي از زنان مجرد با دواهاي مخصوص از آبستني پيشگيري مي کنند و نطفه هاي انساني را پيش از شکل گرفتن معدوم مي کنند؛برخي ديگر وقتي که بر اثر گناه آبستن مي شوند،با صرف دارو وسيله ي سقط جنين را فراهم مي آورند. ...و تازه،زناني هم هستند که مي گويند:«براي پاکان همه چيز پاک است...چرا من بايد خود را از نعمتي که خداوند براي لذت من آفريده محروم کنم؟»
    او يک زن رومي را با عباراتي که حاکي از چشماني خريدار است،سرزنش مي نمايد:
    نيم تنه ات به عمد چاک دار است. ...با نواري از کتان تنگ بسته شده،دنده گاهت در زندان کمربندي سفت است. ...شالت گاه فرو مي افتد تا شانه هاي سيمينت را عريان سازد؛و آنگاه با شتاب آنچه را که عمداً نمايان ساخته است مي پوشاند.»(88)
    «برخي از کشيشان«اقرارنيوش»،از زن تائب و معترف،تقاضاهاي نامشروع مي کردند.هزاران تن از آنها هم خوابه هاي متعدد داشتند؛در اروپا تقريباً همگي کشيشان از اين فيض بهره ور بودند.در رم،کشيشان هم خوابه هاي متعددي نگاه مي داشتند؛بنا بر اخبار،در اين شهر صدهزار نفري،شش هزار روسپي زندگي مي کردند.اجازه بدهيد بار ديگر از يک تاريخ نويس کاتوليک نقل قول کنيم:
    وقتي که بالاترين طبقه ي اسقف ها و کشيش ها در چنان وضعي باشند،جاي شگفتي نيست که همه گونه بي نظمي و شرارت و گنهکاري درميان راهبان و کشيشان آزاد تداول عام يابد.نمک زمين طعم خود را از دست داده بود....اما اگر کسي تصور کند که فساد و انحطاط رهبران کليسا در رم بيش از جاهاي ديگر بود،به خطا رفته است؛زيرا مدارک و شواهد مستند نشان مي دهند که در تمام شهرهاي شبه جزيره ي ايتاليا فساد و هرزگي گريبان گير کشيشان بوده است. ...از اين روي ،تعجب آور نيست که نويسندگان معاصر ،با تحسير و تأسف،از انحطاط رهبران مسيحيت ياد مي کنند و مي گويند که پاپ در همه جا نفوذ و اعتبار خود را از دست داده است،و در بسياري از نقاط کسي براي کشيشان کمترين ارزشي قائل نيست.
    ... «آردوئن»اسقف «آنژه»گزارش داد(1428م)که اسقف نشين او هم خوابگي را گناه نمي شمارند و کوششي براي کتمان آن به عمل نمي آورند.در پومراني،در حوالي سال1500م،مردم چنين وصلت هايي را بدون اشکال مي دانستند و براي حفظ دختران و زنان خويش آن ها را تشويق مي کردند؛در جشن هاي عمومي،مطابق معمول،بهترين جا به کشيشان و دوست دخترهايشان داده مي شد.در «شلسويگ»،اسقفي را که خواسته بود جلوي اين اعمال را بگيرد،از مقرش بيرون رانند(1499م).»(89)
    9- رياکاري «نهادينه شده»

    «اين نظام نوعي رياکاري نهادينه شده بود.پاپ هاي رسانس اعتقاد راسخ به تجريد کليساي خود داشتند،اما هيچ مورخي پي نخواهد برد که اين پدران مقدس چه تعداد فرزند نامشروع را پدري کردند و زندگي فوق العاده تجملاتي،شهوتراني هاي افسارگسيخته و فسادهاي بي حد و حصر داشتند.ذکر سه نمونه کافي به نظر مي رسد:
    1-«دلارور»فاسد (سيکستوس چهارم)از فرقه ي فرانسيسکن،حامي عقيده ي آبستني معصومانه مريم،زندگي همه برادرها،خواهر زاده ها و نورچشمي هاي خود را به هزينه ي کليسا تأمين کرد وشش نفر از بستگان خود را به مقام کاردينالي ارتقا داده از جمله عموزاده ي خود پيترو ريارو،يکي از تن پرورترين افراد سازمان اداري کليسا که در اوان 20سالگي در اثر فساد زياد در گذشت.
    2-«اينوسنت هشتم»،که با فتواي خويش انگيزه ي نيرومندي براي ساحره ها ايجاد کرد،وي فرزندان نامشروعي داشت که علناً شناخته شده بودند و مراسم ازدواج آنها را با شکوه و عظمت در واتيکان برگزار کرد.
    3-«الکساندر ششم»،حيله گر و اهل «بورجيا»،نمونه ي«ماکياول»که با خريد مقامات کليسايي به مقام رسيد و از يکي از همخوابه هاي خود 4 فرزند داشت.(و نيز فرزندان ديگري از زنان ديگري داشت،آنگاه که هنوز يک کاردينال بود).»(90)
    «شورايي از کشيشان روم،در سال 386م،تجرد کامل کشيشان را توصيه کرد؛و يک سال بعد،«پاپ سيريکيوس»فرمان داد تا هر کشيشي که ازدواج کند يا زندگي با زن خود را ادامه دهد خلع لباس شود.قديس «هيرونوموس»،قديس «آمبروسيوس»،و قديس«آوگوستينوس»با قدرت سه گانه ي خود از اين فرمان حمايت کردند؛و پس از يک نسل مقاومت مقطع ،فرمان مزبور با موفقيت گذرايي در امپراطوري روم غربي به موقع اجرا گذارده شد.»(91)
    «سراقف،«بالداساره کوسا»،هنگامي که به نيابت پاپ در «بولونيا»حکومت مي کرد،هر عملي را مشروع دانسته و بر هر کاري،حتي فحشا و قمار و رباخواري،ماليات بسته بود.بنا بر روايت منشي وي،و اين رهبر روحاني مسحيت دويست دختر باکره،زن شوهر دار،و راهبه را لکه دار کرده بود».(92)
    روند فساد اخلاقي دستگاه مسيحي از گذشته تا کنون ادامه دار بوده و مخصوص به کاتوليک ها هم نيست و پروتستان ها نيز گاه گوي سبقت را از اينان ربوده اند.
    10-کودک آزاري و همجنس بازي در رداي مقدّس!!

    مفاسد اخلاقي در دستگاه پاپي و کليساها همچنان ادامه دارد و در عصر مدرنيته ،مدرن تر نيز شده است.به چند نمونه ي معاصر توجه کنيد:
    «يک دادگاه ايالت تگزاس در شهر مارشال کليساي«لوتران اوانجليک»را به پرداخت 37 ميليون دلار به 9 نوجوان قرباني سوء استفاده جنسي يکي ازکشيشان اين کليسا محکوم کرد.کشيش سابق اين کليسا به نام «جرالد پاتريک تاماس»در سال 2001م،به اتهام انحراف اخلاقي دستگير شد و پس از محاکمه به 397سال زندان محکوم شد.به گفته وکلاي شاکيان،مدارک موجود نشان مي دهد که مقامات کليساي مزبور(که داراي 5 ميليون پيرو در آمريکاست)عليرغم بروز اتهاماتي درمورد رفتار و انحراف اخلاقي تاماس،وي را به کشيشي کليساي لوتران در شهر مارشال منصوب کردند.در شکايت شاکيان چندين مقام سابق کليساي لوتران متهم شده بودند که شواهد مربوط به رفتار غيراخلاقي تاماس را ناديده گرفته و اقدامي در جلو گيري از اعمال وي صورت ندادند.افشاي رفتارهاي غيراخلاقي کشيش اين کليسا موجب شد که بسياري عملکرد کليساي لوتران را به کليساي کاتوليک تشبيه نمايند.لازم به ذکر است که کليساي کاتوليک طي چند سال اخير به دليل مخفي نگاه داشتن انحرافات اخلاقي کشيشان خود و نتيجتاً ادامه اعمال خلاف اخلاق اين کشيشان بارها به دادگاه کشانده شده و هر بار مجبور به پرداخت ميليون ها دلار غرامت به قربانيان شده است.»(93)
    آمار وحشتناک همجنس گرايي و يا سوء استفاده ي جنسي از کودکان توسط کشيش هاي کاتوليک و پروتستان در سراسر جهان،رو به گسترش است که اعترافات بسياري از آنان را مي توان در رسانه ها،هر از چندگاهي آمارگيري کرد.
    پي‌نوشت‌ها:

    75-«تاريخ جهان نو»،رابرت روزل پالمر،ابوالقاسم طاهري،ج1،ص 66.
    76-«سيري در اديان زنده جهان»،عبدالرحيم سليماني اردستاني،ص 244.
    77-«همزيستي مسالمت آميز در اسلام و حقوق بين الملل»،محمد مهدي کريمي نيا،ص124.
    78-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،کتاب اول،ص 73.
    79-برگرفته از«فرهنگ رنساس در ايتاليا»،يا کوب بور کهارت،محمد حسن لطفي،صص 419-416.
    80-«سير آزادي در اروپا»،هارولد.ژ.لامسکي،رحم ت ا...مقدم مراغه اي،صص 42-41.
    81-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،ص 424.
    82-«همزيستي مسالمت آميز در اسلام و حقوق بين الملل»محمد مهدي کريمي نيا،ص 123.
    83-«تاريخ جهان نو»،رابرت روزول پالمر،ابوالقاسم طاهري،ج1،صص 94-88.
    84-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 25-23.
    85-همان،صص 77-76.
    86-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،صص 701-700.
    87-«فرهنگ رنسانس در ايتاليا»،يا کوب بورکهارت،محمد حسن لطفي،ص420.
    88-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،کتاب اول،ص 67.
    89-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 26-25.
    90-«تاريخ کليساي کاتوليک»،هانس کونگ،حسن قنبري،ص180.
    91-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،کتاب اول،ص 59.
    92-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،ص 11.
    93-روزنامه شرق،ارديبهشت ماه 85،به نقل از خبرگزاري ايرنا.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    اخراج شده يادشهيد آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نوشته ها
    3,189
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    کليسا مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي (2)




    خريد و فروش زمين در بهشت(بنگاه معاملات پاپ)
    «پاپ هاي دوره ي رنسانس براي مقابله با هزينه هاي روز افزون خود يکي از سنت هاي سابق،يعني فروش عفونامه را رايج کرده بودند.عفونامه عبارت از نامه اي از طرف پاپ ها بود،بدين مضمون که گفته مي شد شخص گناهکار درصورت خريد عفونامه ديگر به سبب گناهان خود مورد زجر و آزار قرار نخواهد گرفت.يکي از نمايندگان پاپ در فروش عفونامه ها،مبالغه کرده بود،ظاهراً چنين به نظر مي رسيد خريد عفونامه ها،سبب آزادي در ارتکاب هر گونه جرم خواهد بود.»(108)
    «پذيرش و تقاضاي مزد و پيشکشي و هدايا به وسيله يکشيشان،به اندازه ي آمرزش نامه فروشي جنبه ي مادي و پولي پيدا کرده بود.محرومان خدا ترس و پرهيزگار براي اين کار مبالغ هنگفتي مي پرداختند تا روح دوست يا آشنايي را از عذاب برهانند و يا محنت هاي خويش را پس از مرگ در عالم برزخ سبک کنند.بينوايان شکايت مي کردند که چون بر اثر نداري و فقر نمي توانند آمرزشنامه بخرند،يا براي خواندن دعا به کشيشان پول بدهند،پس بايد گفت آنچه که ملکوت خدا را نصيب آدمي مي سازد ثروت مادي است نه غنا و سلامت روح؛و«کريستف کلمب»در عين تأسف،پول را مي ستود و مي گفت:
    آن کس که پول دارد مي توان ارواح را رهسپار بهشت سازد.»(109)
    21-پاپ به جاي خدا،مي آمرزد

    «ويل دورانت»همچنان از تاريخ نويس کاتوليک نقل مي کند:
    «تقريباً تمام نادرستي ها و سوء تعبيرهاي مربوط به آمرزش نامه ها از اينجا سرچشمه مي گرفت که مؤمنان،پس از آنکه به عادت هميشگي به گناه خويش اعتراف مي کردند و به کفاره و حدي که برايشان تعيين مي شد به عنوان يگانه وسيله موثق آمرزش گردن مي نهادند،اغلب مي ديدند که از آنها در خواست مي شد تا به نسبت وسع خويش اعانه اي نقدي هم بپردازند که در بعضي موارد،شرايط عمده ي بخشايش شد. ...چه بسيار که به جاي نيکي و پاکي روح،نياز پولي هدف يگانه ي بخشندگي شد. ...با آنکه در عبارت بندي توقيعات پاپي از عتقاد و نظريه ي کليسا تجاوز نمي شد،و اعتراف و توبه و طلب آمرزش و پرداختن به کارهاي عام المنفعه کماکان شرط اساسي آمرزش به شمار مي رفت،جنبه ي مالي موضوع کاملاً روشن بود و ضرورت تقديم داشتن اعانات نقدي،به بي شرمانه ترين وجهي،در سرلوحه ي کار قرار داده شده بود.به تدريج آمرزشنامه ها صورت زدوبندهاي مالي به خود گرفت و به بروز کشمکش ميان کليسا و قدرت هاي کشوري،که هميشه براي خود سهمي از اين کار مي خواستند،انجاميد.»(110)
    «نارضايتي و شکايتي که سرانجام چون جرقه اي آتش انقلاب اصلاح ديني را بر افروخت،فروش آمرزشنامه بود.به اين ترتيب،تنها عده ي بسيار معدودي از تائبان تا هنگام مرگ به انجام کفارات مقرر بر مي آمدند،و لازم بود براي آنکه کاملاً از گناه پاک شوند،پس از مرگ نيز روحشان چندي در عالم برزخ،که خداوند بخشاينده ي مهربان آن را به مثابه ي دوزخي موقتي براي تطهير ارواح قرار داده بود،بسر برند.
    22-اعتراف کنيد و اموالتان را به پاپ بدهيد

    شخصي که اعتراف مي کرد و بخشنده مي شد،با پرداخت اين پول ها معافيتي جزئي يا کلي تحصيل مي کرد،و اين معافيت براي آن بود که روحش فلان روز،ماه،يا سالي از عذاب برزخ برهد؛در غير اين صورت،تمام مدتي راکه براي کفاره و تطهير گناهانش لازم بود مي بايست در آنجا به سر برد.آمرزشنامه جرم گناه را از ميان نمي برد؛معصيت گناه،هنگام اعتراف شخصي تائب،به وسيله ي کشيش بخشوده مي شد.بنابراين،آمرزشنامه عفو قسمتي يا تمام جريمه هاي موقتي (نه ابدي)ناشي از گناهاني بود که معصيتشان در عمل اعتراف و تعيين کفاره آمرزيده شده بود.
    ديري نگذشت که اين فرضيه ي زير کانه و بغرنج،بر اثر ساده لوحي مردم و طماعي بخشايش دهندگان،يعني کساني که مأمور توزيع آمرزشنامه ها بودند،صورت ديگري به خود گرفت.از آنجا که به اين کار چاق کنها اجازه داده شده بود که وجوه دريافتي را خود برداشت کنند،بعضي از آنها در باب توبه و اعتراف و نماز تاکيدي نمي ورزيدند و خريدار را آزاد مي گذاشتند تا آمرزشنامه را برگ معافيت از همه چيز،از توبه،اعتراف،آمرزش طلبي،و کفاره ي گناه،تعبير کند و آن را کلاً منوط و مربوط به پولي که مي دهد بداند.
    23-به حساب پاپ،گناه کنيد!!

    در حدود سال 1450م،«تامس گسکوين»،رئيس دانشگاه «آکسفورد»شکايت مي کرد که:امروز گناهکاران مي گويند:«من پروايي ندارم که در برابر خداوند چقدر گناه و کار زشت مي کنم،زيرا با اعتراف و طلب آمرزش در نزد کشيش و خريدن آمرزشنامه ي پاپ،کلاً از تمام معاصي و کفاره ها برائت حاصل مي کنم.من آمرزشنامه ي پاپ را به چهار يا شش پنس خريده ام،يا در بازي تنيس با توزيع کننده ي آن،به عوض داو و شرط،برده ام.»زيرا آمرزشنامه فروشان در سراسر کشور پراکنده اند و آمرزشنامه ها را به دو پنس،گاهي به دو جرعه شراب يا آبجو ... حتي به جاي مزد فاحشه اي،يا در ازاي لاسيدن با او مي فروشند.»(111)
    «آن قدر مکرر در مکرر،و براي موارد مختلف و متوارد،توقيع صادر کرده بودند که مردم ايمان و اعتقادي به نظر آنان ابراز نمي داشتند و کليسا را به سوءاستفاده هاي بيشتر مانه از سادگي و اميد انسانها متهم مي کردند.در بعضي موارد،همچون آمرزشنامه هايي که «يوکيوس»در 1510م،و«لئوي دهم»در 1513م،صادر کردند،عبارت بندي رسمي آمرزشنامه ها طوري بود که جز جنبه ي پولي تعبير ديگري برداشت نمي شد.يک فرايار عالي رتبه ي فرقه ي فرانسيسيان با خشم بيان مي کند که چگونه در تمام کليساهاي آلمان صندق هايي گذاشته بودند تا آنها که نتوانسته بودند در سال بخشش(1450م)به رم روند در آنها پول بريزند،و براي معافيت و آمرزش از کفارات و گناهان خويش،از همان آمرزشنامه ها دريافت دارند.اين فرايار فرانسيسي،نيم قرن پيش از لوتر،مردم آلمان را آگاه ساخت که رم،با آمرزشنامه ها و وسايل ديگر،دارد ذخيره هاي آنان را مي چاپد.»(112)
    24-به نام آخرت،به دنبال دنيا

    «نخستين و دردناک ترين اتهام کليسا،پول دوستي و مال اندوزي بيش از حد آن بود.در لايحه ي صد شکايت،که «ديت نورنبرگ»(1522م)عليه کليسا جمع آوري و اقامه کرد،ادعا شده بود که کليسا نيمي از ثروت و دارايي آلمان را تصاحب کرده است.تاريخ نويسان کاتوليک يک سوم دارايي آلمان و يا يک پنجم دارايي فرانسه را تعلق به کليسا مي دانند؛ولي طبق محاسبه ي يک نماينده ي تام الاختيار پارلمان،در 1502م،سه چهارم همه ي ثروت فرانسه از آن کليسا بود.آنچه مسلم است اين است که در ايتاليا يک سوم اراضي،به نام ايالات پاپي،به کليسا تعلق داشته،و در بقيه نقاط نيز کليسا ملک هاي پر درآمدي را صاحب بوده است.»(113)
    «تخمين زده اند که هر سال بيش از300/000 سکه ي نقره از آلمان به ايتاليا مي رود...در اينجاست که ما به اين مطلب مي رسيم...چرا ما آلماني ها بايد اجازه دهيم که دسترنجمان از راه يغما و دزدي به کيسه ي پاپ فرو ريزد؟...ما که دزدان را به دار مي کشيم و راهزنان را گردن مي زنيم،چگونه است که اين هرزه ي رومي را به حال خود گذارده ايم؟براي اينکه وي بزرگترين دزد و راهزني است که تاکنون به جهان آمده است،و همه ي اين کارهاي ننگين را به نام مسيح و پطرس حواري مرتکب مي شود!چه کسي مي تواند تخطيات وي،را بيش از اين،ناديده گيرد و لب فرو بندد؟
    چرا کليساي آلمان بايد لاينقطع به يک دولت خارجي باج دهد؟روحانيان آلمان بايد گريبان خويش را از چنگ رم برهانند و،به رهبري اسقف «ماينتس»کليسايي ملي تشکيل دهند.شماره ي فقراي فرقه هاي مسيحي بايد کاهش يابد،به روحانيان بايد اجازه ي زناشويي داده مي شود،و کسي نبايد قبل از سي سالگي براي پيوستن به نظام رهباني سوگند ياد کند.احکام محجوريت،زيارت اماکن مقدس،برگزاري مراسم قداس براي مردگان،و ايام تعطيل (جز يکشنبه ها)منسوخ شوند.کليساي آلمان بايد با هوسيان در بوهم مصالحه کند؛زيرا کليسا،با سوزاندن هوس،امان نامه ي امپراطور را نقض کرد.به هر حال،«ما بايد برمخالفان دين،با کتاب پيروز شويم نه با آتش،»همه ي قوانيني که به دست کليساي رم وضع شده اند بايد منسوخ شوند،و کشيش ها و افراد مسيحي بايد تابع قوانين يکساني باشند.
    بالاتر از همه،بايد نمايندگان پاپ را،که اختيارات خويش را به بهانه گزافي به ما مي فروشند،غارتگري و آزمندي خويش را شروع و قانوني قلمداد مي کنند،سوگندها و نذرها و پيمان هاي خويش را مي شکنند،و براي توجيه فرومايگي خويش صلاحيت پاپ را به رخ ما مي کشند،از سرزمين آلمان برانيم ...هر گاه مکر و حيله ي ديگري هم در ميان نمي بود،همين کارها ثابت مي کردند که پاپ ضد مسيح است.اي پاپ گوش فرا بده،تو نه تنها پاک ترين مرد جهان نيستي،بلکه از همه گناهکارتري؛باشد که خداوند هر چه زودتر تخت ترا درهم شکند و به قعر دوزخ سرگون کند!...اي خداي من مسيح،لحظه اي بر زمين بنگر،روز داوري خود را زودتر فرا رسان،و لانه ي شيطان را در رم فرو ريز.»(114)
    11-کليسايي براي بيجه هاي آمريکايي![May 26.2005]

    «مونيکا»کشيش يکي از معتبرترين کليساها،واقعاً واعظي خوب و چهره اي افتخار آفرين بود؛اما از دو سال پيش،پس از مشکلات اخلاقي پسر کشيش و قائم مقام کليسا،جمعيت کليسا از هزار نفر به ده تا پانزده نفر رسيد و کليسا بسته شد.
    هم اکنون بسياري از اعضاي اين کليسا از جمله خود «لوئزي لامونيکا»و معاون وي،پشت ميله هاي زندان هستند.اتهام آنان جرايم غيرانساني از جمله تجاوز جنسي به حدود 24 بچه و مثله کردن گربه ها به خاطر بعضي مراسم مذهبي است.
    نخستين جرقه اين قضيه توسط خانم «نيکول برتارد»36ساله زده شد.او به رئيس پليس «اوهايو»خبر داد که براي نجات پسرش از تجاوزات جنسي،مجبور شده است به تمام نقاط شهر فرار کند.
    اين گزارش مي افزايد هفته گذشته 9 نفر بازداشت و چندين رايانه براي يافتن عکس هاي پورنوگرافي کودکان و هزاران نوار ويديو و ديسکت و سي دي هاي کامپيوتري براي يافتن سرنخ هايي بازرسي شده اند.اين در حالي است که پليس نيز در درون کليسا،آثاري از خون گربه و لباس هاي مردم به دست آورده است.به گفته پليس،قربانيان اين تجاوزات جنسي بين يک تا شانزده سال سن دارند که بيشتر آنها تحت نظارت قرار داشته و جستجو براي يافتن ديگران ادامه دارد.پليس،تنها نام کوچک آنان را در اختيار دارد.
    «دانيل اچ ادوارد»رئيس پليس منطقه مي گويد:حدود25 دختر بچه و پسر بچه مشمول اين پرونده هستند که در ماشين يا خانه يا کليسا تحت تجاوز قرار گرفته اند.به گفته وي اين تجاوزات از سال 1999 م ،آغاز و با شروع تحقيقات تقريباً از سال 2003 م متوقف شده است.
    بنابراين،رخ دادن اين رويداد در منطقه ياد شده که به مذهبي بودن معروف بوده،تعجب همه مناطق اطراف را بر انگيخته است.
    برپايه اعتراف لامونيکا،وي دست کم با دو پسربچه از سن چهار سالگي تا هنگامي که دوازده يا سيزده ساله شدند،رابطه جنسي داشته است.به گفته پليس،رفتار وي مانند اعتراف کردن به يک موضوع نبوده و بيشتر نشان دهنده اين است که وي قصد کمک کردن داشته است.
    لامونيکا عده اي از اعضاي کليسا را نام برده که يکي از آنان«کريستوفر لايات»24 ساله است.شواهدي از پورنوگرافي کودکان در کامپيوتر وي يافت شده است.دو عضو 36و46 ساله ديگر نيز به اتهام تجاوز به اطفال هفته گذشته بازداشت شدند.
    همچنين روز سه شنبه،«رابين لامونيکا»45 ساله،همسر سابق کشيش اين کليسا،به خاطر رابطه با «پل فونتت»21 ساله از اعضاي اين کليسا بازداشت شدند.»(94)
    12-بحران همجنس بازي کشيش ها ادامه دارد

    «رئيس بسيار متنفذ و مشهور يکي از کليساهاي پرطرفدار آمريکا و مشاور مورد اعتماد دولت«جرج بوش»به دليل رسوايي اخلاقي همجنس بازي مجبور به استعفا شد.
    به نوشته روزنامه «نيويورک تايمز»،«تدهارگارد»که بنانگذار و رئيس هيأت مديره کليساي«اونجليست هاي»آمريکا با بيش از 30 ميليون پيرو در سراسر اين کشور مي باشد.از سوي هيأت بازرسي اين کليسا به دليل «رفتار جنسي غير اخلاقي»بالاجبار از سمت خود کناره گرفت.
    رسوايي و فساد اخلاقي«هارگرد»که نويسنده مشهوري نيز هست سبب شده موجي از بي اعتمادي را به نظام کليسايي اين کشور به وجود آورد زيرا بخش مهمي از آثار و خطابه هاي وي در نکوهش و حرام بودن رفتارهاي جنسي غير اخلاقي بويژه همجنس بازي بوده است.
    دامنه اين رسوايي به گونه اي در آمريکا بحران اجتماعي بر پا کرد که کاخ سفيد مجبور شد رابطه نزديک با هارگارد را تکذيب کند.هفته گذشته يک مرد جوان در مصاحبه با يکي از برنامه هاي پرطرفدار راديويي اعلام کرد که براي سه سال وادار شده با هاگارد رابطه جنسي برقرار کند و حتي بارها نيز براي او مواد روانگردان تهيه کرده است.
    هر چند هاگارد ارتباط غيراخلاقي با اين مرد جوان را رد کرده و گفته،صرفاً براي صحبت کردن با وي،تماس تلفني دوستانه داشته و مواد مخدر را نيز براي خود نمي خواسته است.
    اما رهبران اين کليساي پرنفوذ براي محدود کردن تاثير منفي رسوايي هاگارد ، وي را وادار به استعفا کردند.»(95)
    13-مفاسد مالي زير شنل پاپ ها

    «در پايان قرن سيزدهم کليساي صدر قرن وسطي که مرکزيت کامل يافته بود و در رأس آن پاپ قرار داشت،در اوج اقتدار و اشتهار بود و روز به روز بيشتر فريقه ي مال ومنال دنيوي شد،مزه ي قدرت را چشيد،به دام بوروکراسي افتاد،از عقايد و آراي مردم بي خبر ماند،بيشتر در صدد حفظ جلال و عظمت بود تا درک معناي واقعي ديانت،نه قادر بود که خود را اصلاح کند و نه حاضر بود که ديگران به اصلاح مسيحيت دست بزنند.ضمناً نيروهايي خارج از کليسا و دستگاه خلافت روحاني پاپ،قوايي که نسل ها پيش از سال 1300 ميلادي در رشد و اعتلا بود،بعد از سال 1300م،چنان نيرومند گرديد که نگه داشتن آنها در قالب هاي قديمي ممکن نشد،لهذا اين قوا سربلند کرد و با شدت تمام تري با طبقه ي رسمي مسيحيت و پاپ و کليساي بين الملل درگير شد.طبقه بازرگاني که در شهرها ايجاد گرديده بود و سلطنت هاي موروثي جديدي که پديد آمده بود،همگي در زمره ي اين قوايي بودند که با پاپ ها در افتادند.»(96)
    «کليسا به صورت هاي مختلف اموال،زمين ها و املاک گسترده اي به دست آورد و اين اموال فراوان و نيز طريقه کسب آن باعث فساد لجام گسيخته ي دربار پاپ،کليسا و کارگزاران آن شد.
    خدّام کليسا چون به امور دنيوي آلوده گشتند،اغلب مانند عمّال حکومت هاي معاصر،پست و پولکي شدند.دادگاههاي کشوري در برابر فريبايي پول،به نحو رسوايي انگيزي،رام شدند؛و انتخاب شدن هيچ پاپي،از لحاظ دادن رشوه،به پاي انتخاب شدن شارل پنجم به امپراتوري نمي رسيد.بزرگترين رشوه ها در دادگاه رم پرداخت مي شد.براي اموري که در دستگاه اداري دربار پاپها انجام مي شد حق الزحمه هاي مناسبي تعيين شده بود؛اما حرص و مال اندوزي کارمندان،آن را تا بيست برابر مقدار قانوني اش بالا برد.
    14-حرام ها،حلال است

    هر حرامي را مي شد حلال کرد و از هر جرم،و حتي گناهي،مي شد برائت حاصل کرد،به شرط آنکه انگيزه ي کافي ارائه مي شد.«انئاسيلويو»پيش از آنکه به مسند پاپي نشيند،نوشت:
    «در رم همه چيز فروختني بود و هيچ چيز را بدون پول نمي شد به دست آورد.»
    يک نسل بعد،راهب«ساوونارولا»با اهانتي اغراق آميز،کليساي رم را فاحشه اي خواند که الطاف خويش را به پول مي فروشد.
    بعد از يک نسل ديگر،«اراسموس»خاطر نشان کرد:
    «بي شرمي دربار پاپ به اوج رسيده است.»
    «لودويک فون»پاستور مي نويسد:
    «فساد عميقي بر تمام کارمندان دستگاه پاپي حکمفرما بود...مقدار غير متعارف انعام ها و رشوه هايي که مطالبه مي شد از اندازه بيرون بود.به علاوه،ماموران از هر جانب به تحريف و حتي جعل اسناد مي پرداختند.از اين روي شگفت نيست اگر از تمام نقاط دنياي مسيحيت فرياد اعتراض نسبت به فساد و رشوه ستاني کارمندان دستگاه پاپي به آسمان بلند است.»(97)
    15-همه چيز،فروختني شد!

    «از هر دو نفر کارگزار کليسا،يا دو تن اسقف،يکي فاسد بود و به نحوي از انحاء از راه اخاذي و ارتشاء کيسه ي خود را مي انباشت.خونسردي و بي اعتنايي و مقاومت منفي اينها اقدامات «پيوس»را در راه اصلاح کليسا با شکست مواجه ساخت.ازسوي ديگر،جنگ هاي بي ثمر و شکست خورده ي صليبي با مسلمانان يا ترکان عثماني هم نيرو و ثروت اروپا را تباه کرد.از اين رو در اواخر دوران حکومتش،براي واپسين بار،جهت اصلاح کليسا دست به دامن کاردينال ها شد و خطاب بدان ها چنين گفت:
    مردم مي گويند که ما زندگي را به لهو و لعب مي گذرانيم،ثروت مي اندوزيم،با تکبر و نخوت حرکت مي کنيم؛و بر استر هاي فربه و اسبان برازنده سوار مي شويم... براي نخجير،تازي مي پرورانيم،و مبالغ هنگفتي صرف بازيگران و طفيلي ها مي کنيم،و کاري براي دين انجام نمي دهيم .بايد گفت که سخنان آنها تا حدي حقيقت دارد؛کاردينال ها و مأموران دربار ما زندگي را به اين سان که گذشت مي گذرانند.حقيقت را بگوييم،تجمل و شکوه دربار ما بيش از اندازه است،به همين جهت مردم از ما بيزار و متنفرند،و حتي وقتي سخني به راستي مي گوييم،به گفته مان گوش فرا نمي دارند.به نظر شما در چنين وضع شرم انگيزي چه بايد کرد؟... ما بايد تحقيق کنيم که پيشينيان ما به چه وسايلي آن همه قدرت و شايستگي براي کليسا کردند ... و بکوشيم تا با همان وسايل براي کليسا قدرت کنيم.
    ... هر چه قرن پانزدهم به پايان خود نزديک مي شد،فساد و تباهي دربار پاپ ها فزوني مي گرفت.«پاولوس دوم»تاجي بر سر مي نهاد که بيش از کاخي مي ارزيد.«سيکستوس چهارم»برادرزاده ي خود را ميليونر ساخت،آزمندانه قدم در بازي سياست نهاد،توپ هايي را که براي وي مي جنگيدند تقديس کرد،و مخارج منازعات خود را،از راه به مزايده گذاشتن مناصب کليسايي تامين کرد،.«اينوکنتيوس هشتم»براي فرزندانش در واتيکان جشن عروسي گرفت.«آلکساندر ششم»،مانند لوتر و کالون،تجرد کشيشان را کار باطلي شمرد و پيش از آنکه بدان درجه از عصمت و پرهيزکاري که بايسته ي پاپي است برسد،پنج فرزند و يا بيشتر به وجود آورد.شهوت راني هاي او،چندان که ما گمان مي بريم،به مذاق اهل زمانه ناخوش نيامد،زيرا در ميان اسقف ها و کشيش ها،عشق بازي هاي پنهاني مجاز و رايج بود. ...ديگر هيچ فرمانروايي در اروپا حکومت پاپ ها را حکومتي اخلاقي که تمام ملل را به صورت يک کشور مشترک المنافع مسيحي به هم پيوسته باشد نمي دانست.خود حکومت پاپ ها نيز،به عنوان يک دولت غير مسيحي،جنبه ي ملي پيدا کرده بود.چون دين و ايمان قديم سستي گرفت،سراسر اروپا به بخش هاي کوچکي با حکومت ها ي ملي منقسم شد که به هيچ قانون اخلاقي فوق ملي يا بين المللي پايبند نبود؛و اروپا مدت پنج قرن مبتلا به جنگ هاي داخلي شد.»(98)
    «در غرب،مدّت ها پاپ ها،تابع دولت روم بودند،و تا قرن هفتم در انتخاب خود به تأييد امپراطور استظهار داشتند.اما بعد مسافت از امپراطوري شرق،و ضعف فرمانروايان غرب،پاپ ها را در رم قدرت بخشيد؛وقتي که امپراطور و سناتوران در برابر هجوم بربرها فرار اختيار کردند و حکومت روم غربي از پا در آمد،چون پاپ ها بدون ترس در مسند خود استوار ماندند،حيثيت آنان به زودي بالا رفت.گرويدن بربرهاي غرب به دين مسيح اقتدار و نفوذ اسقفيه ي رم را شديداً بسط داد.
    16-پول پرستي،غارت و اختلاس به نام مذهب

    هرچه خانواده هاي ثروتمند و اشرافي دست از شرک مي کشيدند و به مسيحيت مي گرويدند،کليساي رومي بيش از پيش در مکنتي که به پايتخت امپراطوري غرب مي آمد سهيم مي شد.«آميانوس»از اينکه اسقف رم مانند اميري در قصر «لاتران»مي زيست و با کوکبه ي يک امپراطور در شهر حرکت مي کرد،در شگفت بود.در اين دوران(400م)کليساهاي با شکوه شهر را مي آراستند.يک جامعه ي درخشان شکل مي گرفت که درآن روحانيان عالي رتبه مسيحيت مسرورانه با زنان پر زيور مي آميختند و آنان را در تنظيم وصيتنامه هايشان ياري مي کردند.»(99)
    ««مارتينوس»دستگاه اداري دربار پاپ ها را براي آنکه مؤثرتر انجام وظيفه کند،از نو سازمان بخشيد،اما براي تأمين ماليه ي آن راهي جز تقليد از روش حکمرانان غير روحاني و فروش مناصب و مقامات کليسايي نيافت.وي با توجه به اين مسئله که کليسا توانسته بود،بدون اصلاح،مدت يک قرن پايدار بماند،ولي بدون پول يک هفته هم باقي نمي ماند،چنين استنتاج کرد که احتياج دستگاه به پول فعلاً بيش از احتياجش به اصلاحات است.»(100)
    «کليسا در سراسر قرن چهاردهم گرفتار شکست و انحطاط سياسي و فساد اخلاقي بود که به صورت يک دلبستگي شديد و مستمر به شهرت طلبي و مال اندوزي تنزل مي يافت.«فيليپ چهارم»وسايلي برانگيخت تا يک نفر فرانسوي به پاپي برگزيده شد؛آنگاه او را بر آن داشت با مقر خود را به «آوينيون»در ساحل«رون»منتقل سازد.پاپ ها مدت شصت و هشت سال چنان آشکارا وسيله ي مطامع و زنداني شاهان فرانسه بودند که احترام و درآمدشان از ممالک ديگر به سرعت کاهش پذيرفت.پاپ ها،وحشتزده از اين رويداد،خزائن و گنجينه هاي خويش را با مضاعف ساختن ماليات هايي که براي مناصب کليسايي،صومعه ها،و کليسا هاي محلي وضع شده بود پر ساختند.هر که به يک مقام کليسايي منصوب مي شد،لازم بود که در سال اول(annates)تمام درآمد حوزه ي خود،و درسال هاي بعد يک دهم را به دربار پاپ-يعني دستگاه اداري پاپ-بپردازد.هر اسقف اعظم جديدي براي تحول گرفتن نشان اسقفي -رشته اي از پشم سفيد که نشانه ي تأييد سمت و قدرت او بود-مبلغ هنگفتي به پاپ رشوه مي پرداخت.وقتي کاردينال،اسقف اعظم،اسقف،يا رئيس ديري مي مرد،دارايي شخصي او تمام و کمال به پاپ مي رسيد.در فاصله ي ميان مرگ يک مأمور کليسايي و انتصاب جانشينش،عوائد منصب او به خزانه ي پاپ واصل مي شد،و پاپ ها متهم بودند که،براي کسب اين عايدي،در انتخاب جانشين شخص متوفا تعلل مي ورزند.تحصيل رأي و نظر موافق دربار پاپ مستلزم آن بود که هديه اي به علامت سپاسگزاري تقديم شود؛و گاهي نحوه ي رأي و قضاوت بستگي کامل با کيفيت هديه داشت.
    بيشتر ماليات هايي که پاپ ها دريافت مي داشتند براي پر ساختن کيسه ي مقامات مذهبي کليسا و افزايش روسپياني به مصرف مي رسيد که به «آوينيون»هجوم آورده بودند.»(101)
    17-پاپ،مظهر اشرافيت مذهبي

    «اسقف ها غالباً از ميان اشراف برگزيده مي شدند و در دربار سلطنتي در ناز و نعمت زندگي مي کردند.برخي از اسقف ها درآمد سالانه اي برابر صدها هزار دلار داشتند.سراسقف«استراسبورگ» الانه بيش از يک ميليون لير دريافت مي کرد(در سال 1750م،يک لير تقريبا معادل حدود 6/32 دلار فعلي بود.)
    منتقدان بر اين عقيده بودند که چنين اسراف کاري هايي،پول و زمين بسيار زيادي را از دست مردم عادي خارج مي کند.کليسا بابت زمين هاي زيادي که در تملک داشت هيچ مالياتي نمي پرداخت.کليسا نيز مانند اشرافيت،هزاران فرانسوي را مجبور مي کرد به صورت سرف (رعايا)بر روي املاک بسيار وسيعش تقريباً به حالت بيگاري کار کنند.افزون برآن،روحانيان غالباً از اقتدارشان استفاده مي کردند تا مسيحيان را وادار سازند زمين ها و دارايي هاي خود را به هنگام مرگ براي کليسا به ارث بگذارند.همه اين اعمال،به گفته فيلسوفان،رژيم کهنه را سرپا و مردم فرانسه را در جهل و ترس نگه مي داشت.»(102)
    «با بودجه هاي سلطنتي و اموال مردم،آيين تشريفات باشکوه پاپ و کليسا برگزار مي شد.فنجان ها و بشقاب هايي که در مراسم عبادي از آنها استفاده مي شد از طلاي خالص بودند،لباس رسمي کشيشان از ابريشم کمياب بود و با مرواريد و نخ هاي طلايي گلدوزي شده بود.موزيک به طرز مخصوص براي مراسم کليسا نواخته مي شد و هم خوانان کاملاً مجربّي آن را اجرا مي کردند.»(103)
    اسقف ها در جامعه هاي فاخر و گرانبهاي خود ژست گرفته اند.بخشي از ناخشنودي مردم از کليسا از شکاف عميق بين ثروت ارباب کليسا و فقر کشيشان محلي ناشي مي شد.
    18-پاپ هاي سرمايه دار،انگل هاي نظام فئودالي

    «در برابر اقتصاد برده داري دوران کلاسيک،اقتصاد دوراني را که از قرن پنجم آغاز و به قرن هفدهم ختم مي شود مي توان به صراحت اقتصاد فئودالي ناميد.با وجود اين تنها در اروپا و در فاصله قرن يازدهم تا چهاردهم بود که نظام فئودالي به کمال خود رسيد و سلسله مراتب سياسي و مذهبي،و همچنين دانش و هنر فئودالي خود را نشان داد.
    مباني اقتصادي نظام فئودالي زمين بود . فئوداليسم به وسيله وابستگي خود توليد کشاورزي محلي که بيشتر در نقطه توليد مصرف مي شد و همچنين به توليد صنايع پراکنده دستي مشخص مي شد،به فعاليت مي پرداخت.واحد اقتصادي نظام فئودالي ده بود.در دهات اين دوران تعدادي مرد و زن که اکثراً قوم و خويش هم بودند زمين و کار را که جنبه ي اشتراکي داشت بين خود تقسيم مي کردند.آنها از لحاظ احساسات قومي و حتي گاهي از لحاظ دودماني از گروه هاي قومي سابق (کلان ها)فاصله زيادي نداشتند.بر سر دهقانان عده اي ارباب،از مقامات کليسا يا غير آن،طي سلسله مراتبي حکومت مي کردند که نخست اربابان عادي سپس اربابان بزرگتر،يعني اسقف ها و امراي محلي قرار داشتند که رسماً از طرف امپراتور يا پاپ انتخاب مي شدند.هر يک از اربابان مالک يک يا چند روستا يا قطعاتي از روستاهاي مختلف بود و روستاييان مجبور بودند با کار خود،هم زندگي او و هم زندگي خود را تأمين کنند.
    ...نجبا و کشيش هاي نظام فئودالي جز انگلي که از اقتصاد روستايي ارتزاق مي کردند،نبودند.ولي اين انگل منشي استادانه وزيرکانه بود.مباشران (bailtto)ملک اربابي،خوب مي دانستند که چگونه آخرين رمق رعايا(سرفها)را بکشند.
    ...اشراف و مردان کليسا به خاطر توسعه ي املاک و افزودن به قدرت خود،پهلو به پهلوي هم فئودالسيم را پيش مي برند.غالباً رعايا نيز به اميد اينکه در زمين هاي تازه شرايط بهتري کسب خواهند کرد از آن حمايت مي کردند.»(104)
    «فئودال هاي اروپا به زودي به امپراتورمقدس روم که در اين زمان«هانري چهارم»بود روبه رو گرديدند.هانري چهارم مدعي احراز مقامي بود که پاپ مي خواست آن را براي خود محرزسازد.در آلمان،اسقفان و رؤساي ديرها هر کدام صاحب مقدار زيادي اراضي بودند که مطابق با سنت فئوداليته زير نظر شخص امپراتور بايد نگهداري و اداره مي شد.براي شخص امپراتور اهميت داشت که افراد،به عنوان بنده و تابع وي در اين مقامات شامخ بمانند.از اين جهت بود که در آلمان تفويض مقام روحاني از طرف يک فرد غيرروحاني،که امپراتور بود چيزي عادي به نظر مي رسيد.معمولاً شخص امپراتور به هر يک از اسقفان جديد عصا و انگشتري که نشانه ي قدرت روحاني بود تفويض مي کرد.
    در سال 1122 ميلادي،بعد ازآنکه هر دو مدعيان،پاپ و امپراتور هانري چهارم فوت شدند،درباره مرافعه ي آنها سازشي حاصل آمد.به اين معني که اسقفان،امپراتور را به عنوان رئيس فئودال خويش قبول کردند اما درباره حکومت روحاني تابع پاپ گرديدند.با اين حال کشمکش ميان امپراتورها و پاپ ها همچنان ادامه يافت که بعدها مقدمه ي تفکيک دولت و کليسا شد.درآلمان رؤساي جماعات،اعم از اعيان و اسقفان،اغلب براي آنکه امپراتور نتواند آزادي هايي را که آنها در شيوه ي فئوداليه داشتند سلب نمايد،با پاپ متحد گرديدند.به اين ترتيب در سرزمين ژرمن،امپراتور هرگز موفق نشد که مانند سلاطين انگليس و فرانسه مردم را در قلمرو خويش مطيع محض نمايد.در ايتاليا نيز ميان پاپ ها و امپراتورها کشمکش بود و مخالفان يک دسته بر عليه دسته ديگر متحد مي گرديدند.اقدامات طبقه ي اعيان و روحانيون مسيحي براي آنکه نگذارند امپراتور،دولت و حکومت مؤثري داشته باشد،به دو نحو اثري جاودانه در شهرها باقي مي گذارند.يکي آن که به تمرکز دنياي عيسوي لاتين،تحت پيشوايي پاپ کمک نمود و ديگر آنکه جلوي اتحاد ملي را در نواحي مرکزي اروپا سد کرد.»(105)
    «بعدها دامنه ي تلاش دراين راه وسعت گرفت و دست مسيحيت به سوي مجارها و اقوام شمالي (نورديک ها)نيز دراز شد.در همه ي موارد،کليسا در درجه اول به عنوان وارث امپراتوري سلطه امپراتوري خود را بر آنان تحميل مي کرد،و براي اين کار از جاه طلبي رؤساي قبايل بربرها و حسن تنوع طلبي خاندان آنها سود مي جست.در سير اين جريان خود کليسا نيز لاجرم خوبي وحشيانه پيدا کرد. ...
    ...تنها در قرن دهم بود که آغاز نهضت اصلاح طلبي راهبان در«کلوني»از شهرهاي «بورگوندي»کليسا به طور جدي سازماني را به وجود آورد که بر زندگي و انديشه ي همه ي مسيحيان مسلط شد.
    اين سازمان سخت جنبه ي فئودالي داشت،چون نه تنها زعماي کليسا مانند پاپ ها،اسقف هاي اعظم و اسقف ها،که سلسله مراتب کليسايي را به خود اختصاص داده بودند زمينداران بزرگي به شمار مي رفتند بلکه کشيش هاي دون پايه و راهبان نيز با تصاحب زمين هاي دور افتاده تر و نامرغوب تر موجب گسترش فئوداليسم مي شدند.اداره امور فئودالي کلاً به دست کشيشان بود.اين انحصار تا اندازه اي موجب وحدت و يکپارچگي تفکر قرون وسطايي مي شد،لکن در عين حال دامنه ي آن را نيز محدود مي کرد.نه انديشه ي يوناني چنين محدوديتي داشت و نه تفکر اسلامي،چون فرهنگ آنها محدود به گروه خاصي از افراد نبود.
    گرايش کليساي قرن وسطا به مسائل انساني در روزگار ظلم و انحطاط امپراتوري رم شکل گرفته بود.اين گرايش با اين عقيده همراه بود که زندگي دنيوي فقط مرحله ي آمادگي براي زندگاني جاويد در بهشت يا دوزخ است،گرايشي که به تدريج و با بهبود انکار ناپذير شرايط زندگي انساني تضعيف شد،و با طليعه ي رنسانس از ميان رفت.ولي کليسا در عمل به مسائل دنيوي نيز توجه خاصي داشت،و براي حفظ انتظام فئودالي با دل و جان مي کوشيد.
    19-تضادّ ثروت و قدرت کليسا با سرمايه داري جديد(سنّت و مدرنيته درغرب)

    از قرن دوازده به بعد اولياي کليسا در برابر خواست هاي جوامع دنيوي،تجّارو پيشه وران شهرهاي تازه کاملاً جبهه مي گرفتند.کارشکني و ايستادگي کليسا موجب نارضايتي اين جوامع شد و آنها را به ارتداد و آغاز موج سکولاريزم واداشت.اين تمايلات معمولاً ابتدا به صورت هاي عرفاني ظاهر مي شد،و براين انديشه مبتني بود که انسان مي تواند به طور مستقيم با خدا تماس برقرار کند و هيچ احتياجي به وساطت دسته ي انبوه کشيشان طماع و نادرست ندارد.البته مي شد براي مدتي اندک و به قدرت شمشير از عهده اينگونه ارتدادها برآمد،که به عنوان نمونه مي توان سرکوب شدن«آلبيگاييان»(آلبيژنزها) در سال 1209م،را ذکر کرد؛لکن در اواسط قرن سيزده راه حل رضايت بخش تري پيدا شد،کليسا ارتش تازه اي از گدايان و واعظان مجاز يعني برادران فرانسيسکان و دومنيکن که تا اندازه اي انعکاس شرايط تازه و تا حدي عکس العملي در برابر آن بودند را به وجود آورد.
    ...ارتداد در هر صورتش 300سال سرکوب شد.»(106)
    «به تدريج کليسا بزرگترين ملاک اروپا و ارجمندترين سرور سروران فئودال شد.دير مشهور«فولدا»پانزده هزار دستگاه ويلا،و دير «سن گال»دو هزار سرف داشت.آلکوين در تور خاوند بيست هزار سرف بود.اسقف هاي اعظم،اسقف ها،و رؤساي ديرها که مناصب خود را از دست پادشاه مي گرفتند،با وي بيعت مي کردند،صاحب عناويني مانند دوک و کنت مي شدند،سکه به نام خود مي زدند،بر محاکم کليسايي واسقفي رياست مي کردند،و تمشيت امور کشاورزي و تدارک نظامي را که از وظايف فئودال بود متعهد مي شدند.در آلمان و فرانسه،مردم بارها اسقفان و رؤساي ديرها را مي ديدند که جوش بر تن و زوبين به دست پي کار خود روانند.«ريچارد»،ملقب به «ارل آو کورنوال»،پادشاه انگليس،در 1257م،از اينکه انگلستان صاحب چنين «اسقفاني جنگجوو آتشين مزاج»نيست شاکي بود.کليسا،که به اين طريق در تار به هم تنيده ي تعهدات و وظايف فئودالي گرفتار شده بود،نه تنها خود را دستگاه روحاني ديد،بلکه متوجه شد که به بنيادي اقتصادي،سياسي،و نظامي نيز بدل شده است.دارايي هاي دنيوي و حقوق وتعهدات فئودال کليسا در ايجاد تضييق براي مؤمنين مسيحي مايه ي بدنامي روحانيت،بهانه اي براي بدعتگذاران،و منشئي جهت اختلافات شديد ميان امپراطوران و پاپها شد.فئوداليسم،کليسا را ملوک الطوايفي کرد،درست به همان نحو که در قرن دوازدهم کليسا سازماني بود فئودال و داراي سلسله مراتبي از تعهدات خدمت و حمايت متقابل که مورد تصويب اسقفان و زير نظر سرور سروراني چون شخص پاپ اداره مي شد.»(107)
    پي‌نوشت‌ها:

    94-(به نقل از خبرگزاري بازتاب)1.htt://www.madarzan.com/avchives/001180.Php
    95-تهران،خبرگزاري جمهوري اسلامي،85/8/15.
    96-«تاريخ جهان نو»،رابرت روزول پالمر،ابوالقاسم طاهري،صص 8-7.
    97-«مسيحيت»،عبدالرحيم سليماني اردستاني،صص 184-183.
    98-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 16-15.
    99-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،کتاب اول،ص 65.
    100-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،ص 13.
    101-همان،صص 8-7.
    102-«عصر روشنگري »،جان ام.دان،مهدي حقيقت خواه،صص 54-53.
    103-«درآمدي بر مسيحيت»،مري جوويور،حسن قنبري،ص 151.
    104-«علم در تاريخ»،جان برنال،حسن اسدپور،پيرانفر،کامران فاني،ج1و2،صص 223-220.
    105-«تاريخ جهان نو»،رابرت روزول پالمر،ابوالقاسم طاهري،ج1،صص 70-69.
    106-«علم در تاريخ»،جان برنال،حسين اسد پور،پيرانفر،کامران فاني،ج1 و2،صص 227-225.
    107-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،ص731.

  4. #3
    اخراج شده يادشهيد آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نوشته ها
    3,189
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض


    کليسا مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي (3)



    25-انتقال ثروت کليسا،از پدر به فرزند

    «رؤساي دير صاحب عنوان بودند و از يک دوم تا دو سوم درآمد ديرها را به خويشتن اختصاص مي داند،ولي ملزم نبودند چون راهبان زندگي کنند. ...خانواده هاي صاحب عنوان،براي آنکه زمين هايشان به دست وارثان تقسيم نشوند،مي کوشيدند جوان ترين فرزندشان را به اسقفي يا به رياست دير برسانند.
    از 130اسقف فرانسه در 1789م،تنها يکي از ميان مردم عادي برخاسته بود.اشراف زادگان نخوت،سرگرمي ها ودلبستگي خويش را به آسايش و تجمل،با خود به کليسا مي بردند.شاهزاده کاردينال«ادواردو روآن»رداي سفيدي داشت که 100/000 ليور مي ارزيد،و ظروف او همگي از نقره بودند.
    «ديلون»،اسقف اعظم «ناربون»،که پس از تحريم شکار براي کشيش هاي زير دستش خود به شکار مي رفت،به «لويي شانزدهم »مي گفت:
    «قربان،گناهان روحانيان من از خود آنان است،ولي گناه من از پيشينيانم به من رسيده است.»
    آشوب اخلاقي دوران نيابت سلطنت به مردان هرزه و خوشگذراني چون «دوبوا»و«تانسن»امکان داده بود،برغم هرزگي هاي جنسي،زنبارگي و همجنس بازي،عالي ترين مقامات کليسايي برسند.بسياري از اسقفان بيشتر سال را در پاريس يا ورساي مي زيستند،و در خوشگذراني هاي دربار شرکت مي جستند.
    26-زاهدان دنيا پرست

    اسقفان و رؤساي ديرها از حقوق و تکاليف خاوندها برخوردار بودند،تا جايي که حتي براي باردار ساختن گاوان رعايا،گاوهاي نر خود را در کشتزارهاي آنان رها مي کردند.املاک پهناور آنان که گاه گاه تمامي يک شهر را نيز در بر مي گرفتند،چون املاک خاندان فئودال اداره مي شدند.بخش پهناوري از شهر «رن»و بيشتر زمين هاي گرد آن،به صومعه ها تعلق داشتند.در پاره اي از جوامع فرانسه دادرسان و سران اداري را اسقفان بر مي گزيدند.اسقف اعظم «کامبره»که تيولي با 75/000 رعيت داشت،همه کارمندان اداري «کاتو-کامبرزي»و نيمي از کارکنان ادارات کامبره را بر مي گزيد.نظام سرفداري در املاک کليسا بيش از جاهاي ديگر کشور پايدار ماند؛روحانيون مسيحي کليساي کاتوليک رومي «سن-کلو»در«ژاوار»،12/000سرف داشتند و با کاهش اختيارات تيولداران به سختي مخالف مي ورزيدند.مصونيت ها و امتيازات کليسا با نظام اجتماعي پيوند داشت،و همين امر سبب مي شد که سلسله مراتب روحاني نفوذ بسيار محافظه کارانه اي در فرانسه اعمال کند.
    کليسا همه ساله،عشريه ي محصول و احشام هر صاحب زميني را از او مي گرفت.کليسا با اين عشريه و با اعانات و ميراث هايي که از مردم مي گرفت،و نيز باعايداتي که از املاک خود به دست مي آوردند،کشيشان بخش هاي کليسايي را در فقر و بينوايي و اسقفان را در آسايش و تجمل نگاه مي داشت؛کليسا،پس از شاه و ارتش او،بزرگترين قدرت فرانسه بود.با برآوردهاي مختلفي که کرده اند از شش تا دوازده درصد زمين هاي کشور و يک سوم ثروت آن،به کليسا تعلق داشتند.درآمد سالانه ي اسقف«سانس»از 70/000 ليور،درآمد سالانه اسقف«بووه»از 90/000ليور،درآمد سالانه اسقف اعظم «روآن»از 100/000ليور،درآمد سالانه ي اسقف اعظم «ناربون»از 160/000ليور،درآمد سالانه اسقف پاريس از 200/000ليور،و درآمد سالانه ي اسقف اعظم «استراسبورگ»از 1/000/000ليور فزون تر بود.دير«پرمونتره»در نزديکي «لان»45/000/000ليور سرمايه داشت.دارايي 236فرايار فرقه ي دومينيکيان «تولوز»از املاک فرانسه،کشتزارهاي مستعمراتي،و بردگان سياهپوست به چند ميليون ليور مي رسيد.ارزش دارايي 1672راهب دير«سن مور»24/000/000ليور،و درآمدشان 8/000/000ليور در سال بود.
    از املاک و درآمد کليسا ماليات گرفته نمي شد،ولي سران کليسا در نوبت هاي معين در گردهمايي ملّي مبلغي به 16/000/000ليور در پنج سال رسيد،و «ولتر»آن را سهيم عادلانه اي از درآمد کليسا خواند.
    در سال 1749م،«جي.بي.ماشود آرنوويل»،ناظر کل دارايي پيشنهاد کرد که ،به جاي اين اعانه،پنج درصد از همه ي درآمد کليسا ماليات گرفته شود.مقامات کليسا با «سرسختي انعطاف ناپذيري»با اين پيشنهاد مخالفت کردند.ماشود،همچنين پيشنهاد کرده بود،کسي حق نداشته باشد بدون تصويب دولت ميراث خود را به کليسا واگذار کند،همه سازمان هاي کليسايي که پس از سال1636م بدون اجازه شاه تأسيس شده اند بر چيده شوند،و همه کساني که از درآمد کليسا بهره مي گيرند دولت را از ميزان در آمد خود آگاه سازند.مجمعي از روحانيان با اين پيشنهاد مخالفت کردند و اعلام داشتند:
    «اجازه نخواهيم داد آنچه که ثمره ي محبت و احترام ما بوده به خراج فرمانبرداري مبدل شود.»
    «لويي پانزدهم»فرمان انحلال اين مجمع را صادر کرد،و شوراي او به مباشران دولت دستور داد از املاک کليسا7/500/000ليور ماليات بگيرند.
    لويي مي دانست که نيمي از قدرت او مرهون تأييد مقام شاهي به دست کليساست.به ديده توده مردم،که هرگز چندان با او آشنايي نداشتند که از شماره ي معشوقه هايش آگاه شوند،شاه سايه خدا بود و با اختيارات خدايي بر آنان فرمان مي راند.اگرچه مردم از تاج اسقفان مي هراسيدند،اما همان مردم کشيش بخش را،که شريک تنگدستي آنان و گاه گاه سهيم مشقات آنان درکشت و کار بود،دوست داشتند.هر گاه کشيش بخش از مردم در خواست عشريه مي کرد،آنان غرولند مي کردند،اما مي دانستند که او چاره اي جز اين ندارد،و ناچار است دستور بزرگتر از خود را اجرا کند؛دوسوم اين عشريه به کيسه اسقف يا صاحبان ناشناخته ي سفيس ها مي رود،در صورتي که کليساي بخش همانند آنان با زهد و پارسايي اجباري از يأسي دردناک مي پژمرد.
    ...به موازات کاهش شماره راهبان،فرايارها،و راهبه ها پارسايي و دارايي آنان فزوني مي يافت.آنان که اکنون دريافته بودند گرفتن ميراث از مردگان و دادن وعده بهشت به آنان خردمندانه تر از تکدي پول سياه در روستاهاست،به ندرت به گدايي تن مي دادند.
    ...رئيسه ي دير«اورينيي»کالسکه ي چهار اسبه داشت و در خانه راحتش از پسران و دختران پذيرايي مي کرد؛در صومعه ي «آليکس»راهبه ها جامه و رداي آراسته به خزقاقم مي پوشيدند؛در راهبه خانه هاي ديگر،راهبه ها با افسران اردوگاههاي مجاور به خود و نوش و پايکوبي مي پرداختند.اينها ظاهراً خوشگذراني هاي مباح بودند.بسياري از داستان هايي که از هرزگي و تباهي صومعه نشينان در قرن هجدهم پراکنده شدند داستان هاي گزافه آميزي بودند که رقابت فرقه ها بر سر زبان ها افکنده بود.کمتر دختري اکنون برخلاف دلخواه خويش در صومعه مي زيست»(115)
    27-پاپ ها در کنار ديکتاتورها و مستکبران

    اين تعامل و بده بستان ميان پاپ و کليسا با قدرت ها تا امروز و دوره ي معاصر نيز ادامه دارد.به عنوان نمونه:
    «در 20 ژانويه 1923م،اولين ملاقات محرمانه کاردينال «گاسپاري»از جانب «واتيکان»و «موسوليني»برگزار گرديد.دراين ملاقات موسوليني متعهد گرديد که دولت ايتاليا براي جلوگيري از ورشکستگي بانک رم-که بخش عمده سهام آن متعلق به کليسا بود-به آن کمک کند.در مقابل توافق گرديد يکي از نمايندگان متمايل به حزب فاشيسم در مجلس،به عنوان رئيس بانک منصوب شود.
    طي سال هاي 1926تا1929م،يکسري مذاکرات ميان واتيکا و دولت موسوليني صورت پذيرفت.سرانجام در 11 فوريه 1929م،پيمان آشتي در کاخ «لاترانوي»شهر رم ميان کاردينال گاسپاري و موسوليني منعقد گرديد.بر اساس اين قرارداد قلمرو اراضي واتيکان مشخص شد و کليسا با دريافت750 ميليون لير نقد و معادل يک ميليارد لير سهام دولتي به عنوان غرامت،نسبت به خسارت هايي که واتيکان با از دست دادن سرزمين هاي پاپي متحمل شده بود،رضايت داد.دولت ايتاليا متعهد گرديد که حاکميت واتيکان را به رسميت شناخته و هيچگونه تعرضي نسبت به آزادي عملکرد پاپ ننمايد،و هزينه عمليات مهندسي و فني ايجاد تأسيسات درشأن يک کشور امروزي را براي واتيکان متقبل شود.
    همچنين مسائلي از قبيل مصونيت کشيش ها منصوب از طرف واتيکان ازهر گونه تعريض،تطبيق حوزه هاي اسقفي با تقسيمات کشوري ايتاليا،و تعيين روزهاي تعطيل رسمي ايتاليا مشخص شد.اين قرار داد،اگر چه واتيکان را در زمينه فعاليت هاي غير مذهبي محدود مي ساخت،ولي پاپ «پيوي يازدهم»ترجيح مي داد براي نفوذ واتيکان از طريق غير مستقيم به اعمال نفوذ سياسي بپردازد و اين سياستي است که واتيکان تا به امروز آن را پيگيري مي نمايد.
    28-پاپ ها،هم سفره ي فاشيست ها و صهيونيست ها

    مصالحه واتيکان و دولت فاشيسم ايتاليا،که به عنوان ازدواج مصلحتي معروف گرديد،با شادماني محافل رسمي واتيکان روبه رو شد.يکي ار ارگان هاي رسمي واتيکان نوشت:
    «ايتاليا به خدا و خدا به ايتاليا بازگردانده شد.»
    پيوي يازدهم،موسوليني رهبر فاشيسم،را مردي خواند که دست سرنوشت براي کليسا فرستاده است.موسوليني با زيرکي اظهار داشت:
    «ما بايد افتخار کنيم که ايتاليا تنها کشور اروپايي است که مرکز يک دين جهاني را در خود دارد.اين دين در فلسطين ظهور کرد اما در رم کاتوليک شد.اگر در فلسطين مانده بود به احتمال بسيار دچار سرنوشت همه فرقه هاي کوچک و گمنامي مي شد که از ميان رفتند و اثري از آنها بجاي نماند.»(116)
    در مورد پاپ جديد(بنديکت شانزدهم)نيز مي دانيم که در جواني در آلمان،عضو داوطلب ارتش هيلتر و يک داوطلب نازي بوده است و اخيراً نيز همزمان با حمله به اسلام،به صراحت از رژيم صهيونيستي دفاع کرد.راجع به ارتباط مالي و سياسي و اقتصادي واتيکان با نظام استکباري غرب،اسناد بسياري در دست است.
    «نويسنده ي کتاب «تارعنکبوت هاي مالي و دکاکولا»توضيح مي دهد که واتيکان در شرکت هاي بزرگ چند مليتي،داراي سهام مي باشد از جمله اين شرکت ها عبارتند از:شرکت هاي آمريکايي مانند:شرکت اتومبيل سازي جنرال موتورز،جنرال الکتريک،IBM،TWA(شرکت هواپيمايي بين المللي آمريکا)،شرکت آهن و فولاد بتلم استيل،شرکت نفتي شل و گلف اويل،شرکت مستغلات مالک مجتمع ساختماني واترگيت،بانک چيس منهتن،بانکرتراست،بانک مورگان.و شرکت هاي ايتاليايي همچون:شرکت گراندي آلبرگي(مالک و اداره کننده هتل هاي لوکس و پر درآمد ايتاليا)،شرکت مالک هتل هيلتون رم،شرکت سراميکاپوزي (توليد کننده مهم لوازم بهداشتي حمام و دستشويي با 23ميليارد لير سرمايه)،شرکت فيات،و ديگر شرکت هايي مانند:شرکت منتدسيون در فرانسه،مؤسسات مختلف مالي روچيلدها،در زوريخ در بانک Credit Suisse.
    او مي نويسد:«مسئولان امور مالي واتيکان که مي خواستند از سودآوري فعاليت هاي اقتصادي شان اطلاع حاصل کنند به مؤسسه مشهور تحقيقاتي مک کينزي در آمريکا رجوع و تقاضا مي کنند،بررسي عميقي درباره چگونگي درآمد بخش هاي مالي و اقتصادي واتيکان انجام شود و سپس مشورت دهند که سازمان آنان چگونه مورد تجديد نظر قرار گيرد.مؤسسه مزبور پس از ماهها بررسي و موشکافي که توسط کارشناسان خود انجام مي دهد گزارشي تهيه مي کند که عيناً به دست شخص پاپ مي رسد.در آن گزارش چنين نتيجه گيري مي شود:دست از دکان دين و مذهب برداريد و فقط به کار خريد و فروش سهام و امور مالي بپردازيد،زيرا نتيجه کارتان بسيار عالي بوده است.»
    شايد اين حکايت به عنوان طنز مطرح شده باشد،اما حاکي از ذهنيت بسياري از کاتوليک ها نسبت به فعاليت هاي عظيم اقتصادي واتيکان است.همچنين واتيکان عوامل خود را در هيأت هاي مديره شرکت هاي مالي مختلف گمارده است.به عنوان مثال «ماسيموا سپادا»شخص مورد اعتماد واتيکان،مدير شرکت «لانچيا»و معاون بانک قدرتمند رم و شرکت مالي جنوب (با يکصد و بيست و سه ميليارد لير سرمايه)و عضو هئيت مديره چند شرکت صنعتي و مؤسسه مالي است.
    29-واتيکان،در خدمت شبکه سرمايه داري غرب

    ذخاير طلاي واتيکان و مبالغ کلان سرّي در مکاني که ذخائر طلاي آمريکا قرار دارد به نام «فورت نکس»نگهداري مي شود.»(117)
    «شش عامل سبب شدند که اراضي،تحت تملک پاپ ها درآيند:
    بيشتر کساني که از خود ملکي به ميراث مي گذاشتند،سهمي نيز به عنوان «بيمه آتش سوزي»براي کليسا کنار مي نهادند؛و چون کليسا در تنظيم و تصويب وصيتنامه ها دست داشت،کار گزاران آن مي توانستند چنين ميراث گذاري هايي را تشويق کنند.
    چون اموال و املاک کليسا از دستبرد دزدان،سربازان و دولت ها بيشتر در امان بودند،عده اي از مردم املاک خود را به قيوميت کليسا وا مي گذاشتند وکليسا مانند رعيت خود از آنها مواظبت و حراست مي کرد،و هنگام مرگ تمام حقوق شان را مسترد مي داشت.عده اي ديگر تمام يا بخشي از املاکشان را به کليسا وا مي گذاشتند،بدان شرط که در ايام پيري و ناتواني از آنها نگاهداري و تيمار خواري کند؛در اين مورد کليسا به مثابه بيمه ي کهولت و ناتواني بود.
    صليبيون،براي فراهم ساختن پولي که با آن لشکر کشي هايشان را راه بيندازند،زمين هاي خود را به کليساها فروخته،يا به رهن گذاشته و يا سپرده بودند.
    صدها هزار جريب زمين باير،که به وسيله فرقه هاي رهباني اصلاح و آباد شده بود،به کليسا تعلق گرفت.
    زميني که به تصرف کليسا در مي آمد قابل انتقال به غير نبود،و يا اگر بود مشکلات فراواني در برداشت.
    املاک کليسا معمولاً از ماليات معاف بود؛ولي گاهي برخي از پادشاهان لعن و تکفير کليسا را ناديده مي گرفتند و بر املاک کليسا ماليات مي بستند يا،با تدبيرهاي شرعي،قسمتي از دارايي منسوب به کليسا را ضبط مي کردند.فرمانروايان اروپايي شمالي،در صورتي که کليسا عايداتي را که از املاک آنجا و يا از طريق اعانات اشخاص متدين به دست مي آورد در داخل مرزهاي ملي به مصرف مي رسانيد،چندان از ثروت آن گله مند نمي بوديد؛خشم آنها از اين بود که مي ديدند طلاهاي شمال،به صورت هزاران نهر کوچک،به سوي رم جاري است. ...بيشتر اسقف ها از طرف مقامات غير روحاني منسوب مي شدند و اشرافزادگاني بودند که به زندگي پرتجمل و عشرت طلبي عادت و مباني اخلاقي سستي داشتند؛ماليات مي گرفتند و مانند شاهزادگان ولخرجي مي کردند و گاهي وارد جنگ مي شدند و در جهت منافع خويش،اعمال خشونت مي کردند،و با اين اعمال،مقدسان مسيحي را به لجن مي کشيدند.انتخاب کاردينال ها به ندرت براساس دينداري و پرهيزگاري شان بود؛آنها بيشتر به لحاظ ثروت يا وابستگي شان به يک مقام سياسي و يا داشتن قدرت مديريت بدين مقام برگزيده مي شدند.آنان به خويشتن به ديده ي راهباني که در زير بار تعهدات و پيمان هاي مذهبي گرانبارند نمي نگريستند،بلکه خود را سياستگران و سناتورهاي يک ايالت توانگر و نيرومند مي ديدند.در بسياري از موارد،کشيش و پيشواي روحاني نبودند و نمي گذاشتند کلاه سرخ اسقفي،آنها را از لذت هاي زندگي محروم سازد.کليسا زهد مسيحي را فداي قدرت کرد.»(118)
    «اما هر کس که مي پنداشت پاپ ها از تاريخ درس مي گيرند و ادعاهاي مبالغه آميز خود را مهار مي کنند،سخت در اشتباه بود.سازوبرگ مقام پاپي،اداره ي امور مالي و سازوکار مناسک پاپي به بهاي گزافي در«آوينيون»برپا شد.با پايه ريزي دولت پاپي قصر بسيار بزرگ جديد در آوينيون با کاپيلا براي عبادت و بالاخره تحصيل و تعليم اهالي آوينيون به مبالغ هنگفتي پول نياز داشت.وضع ماليات اجباري پاپي بر تمام اروپا به نحو روز افزون سخت تر مي شد.بهره کشي بي سابقه از تمام کليسا که در همه جا مايه ي تأسف بود و منجر به نوعي جدايي خطرناک ميان مقام پاپي و بسياري از کشورها شد،زنگ خطري بود که روزي به صدا در آمد.
    در قرن وسطاي متأخر،مقام پاپي رمي به نحو روز افزوني رهبري ديني واخلاقي خود را از دست داد و در عوض به نخستين و بزرگ ترين قدرت مالي اروپا تبديل شد.البته پاپ ها براي خواسته هاي دنيوي خود مبنايي معنوي قائل بودند،اما براي جمع آوري درآمد،از هر وسيله اي که در اختيار داشتند،از جمله تکفير و ممنوعيت ها،استفاده مي کردند.»(119)
    30-مفاسد سياسي در دستگاه پاپ ها

    «امپراطور«تئودوسيوس»درسال 381م،مسيحيت را دين امپراطوري و اديان ديگر را ممنوع اعلام نمودند و پيروان ساير مذاهب را مجازات مي کردند.در اين هنگام که مسيحيت به دين حکومتي مبدل شده بود،سران کليسا هر چه بيشتر به حاکمان نزديک مي شدند،حاکمان نيز از اين سو در امور ديني و کليسايي دخالت مي کردند... بنابراين مسيحيت صوري رواج يافت و ارباب کليسا به دنيا گرايي روي آوردند.»(120)
    ««ترتوليانوس»،«اوريگنس»و «لاکتانتيوس»عليرغم آن که گفته بودند جنگ در هر حال نامشروع است؛اما کليسا،اينک به جنگ هايي براي حفاظت منافع دولت و منافع کليسا فتوي مي داد.کليسا براي توسل به زور و پيشبرد منويّات خود از دولت و اشخاص هداياي گرانبها،پول،يا زمين دريافت مي داشت؛کليسا ثروتمند مي شد و براي حفظ حق مالکيت خود به حمايت حکومت احتياج داشت.حتي پس از سقوط امپراتوري هم کليسا ثروتش را حفظ کرد.»(121)
    «بي جهت نبود که کليسا از سقوط امپراطوري آسيبي نديد؛چون براي خود شالوده ي سياسي و اقتصادي محکمي بنا کرده و براي حفظ خود سازماني در بسته ايجاد کرد که هم جنبه ي سياسي و هم جنبه ي اقتصادي داشت.
    ...در قرن سوم ،کليساي مسيحي،گر چه هنوز اقليتي بيش نبود،نيرومندترين،گسترده ترين و با نفوذترين سازمان سياسي اروپا به شمار مي رفت و در قرن چهارم ديگر بر همگان روشن بود که تنها راه نجات امپراطوري به چنگ آوردن کليسا است.»(122)
    «در اين هنگام(1054-1049م)سه مشکل داخلي مايه ي تشتت کليسا بود:خريد و فروش مقام هاي اسقفي و پاپي؛عادت يا داشتن همخوابه که ميان طبقه ي کشيشان رواج داشت؛و عدم تقواي جنسي در بين رهبانان به طور پراکنده.
    31-پول بدهيد،پاپ بشويد

    خريد و فروش مناصب کليسايي يا خدمات روحانيون در ميان کشيشان آن عهده درست حکم فسادي را داشت که امروزه در امر سياست به عيان مي بينيم.يکي از انگيزه هاي اين امر مردمان نيکوکار بودند.مثلاً مادر«گيبردونوژان»چون اشتياق فراوان داشت که پسرش را نذر کليسا کند،مبالغي به مقامات روحاني پول داد تا او در يازده سالگي به جرگه ي کشيشان عالي مقام يک کليسا وارد کنند. ...از آنجا که در انگلستان،آلمان ،فرانسه،و ايتاليا اسقفان علاوه بر تمشيت امور و مشکلات مذهبي به قضاياي دنيوي نيز رسيدگي مي کردند و،به رسم فئودال ها براي عوايد ضروري خويش موقوفاتي از قبيل املاک يا قصبات يا حتي شهرهايي را در اختيار داشتند،افراد جاه طلب براي تحصيل چنين مناصبي حاضر بودند مبالغ گزافي به حکومت ها تسليم کنند و پادشاهان خود کامه ي حريص نيز،براي به دست آوردن اين قبيل رشوه ها،هر نوع اصولي را زير پا مي گذاشتند.در«ناربون»کودک ده ساله اي در برابر پرداخت صد هزار سوليدوس به مقام اسقف اعظم منصوب شد.(سال 1016م).
    32-کيسه ي پول،به جاي قلب و معنويت

    «فيليپ اول»پادشاه فرانسه،يکي از خواستاران منصوب سراسقفي حوزه اي را که با عدم توفيق مواجه شده بود با شوخ طبعي چنين استمالت مي کرد:
    بگذار من از کاميابي رقيب تو سود برم،آنگاه مي تواني او را به جرم خريد منصب روحانيش تحقير کني،و پس از آن ترتيبي خواهم داد تا رضايت تو حاصل آيد.پادشاهان فرانسه،به حکم سنتي که پايه گذار آن خود شارلماني بود،مرتباً اسقف هاي سانس،رنس،ليون،تور و بورژ را خود تعيين مي کردند.در ديگر نقاط فرانسه انتخاب اسقف ها بر عهده ي دوک ها يا کنتها بود.بسياري از اسقف نشين ها در خلال قرن يازدهم در شمار دارايي موروث خانواده هاي اشرافي درآمدند و به تأمين آينده ي پسران خردسال تر و اطفال حرام زاده اين قبيل خانواده ها اختصاص پيدا کردند.آلمان يک بارون مالک اراضي هشت اسقف نشين بود،و تمام اين اراضي را به ورثه ي خود منتقل کرد.يک کاردينال آلمان(حدود سال 1048م)ادعا کرد که اشخاصي که مقامات کشيشي و عوايد آنها را با پول خريده بودند،براي جبران هزينه هاي خويش به فروش سنگ هاي مرمر نماي کليساها و حتي سفال هاي پشت بام آنها مبادرت کردند.اين قبيل اشخاص مردماني بودند دنيا دار؛بسياري در عين تجمل زندگي مي کردند،به جنگ مي پرداختند،در محاکم اسقفي رشوه گرفتن و رشوه دادن را مجاز مي شمردند،خويشان و نزديکان خود را به مناصب روحاني مي گماشتند،و با کمال صداقت رب النوع جيفه ي دنيوي را ستايش مي کردند.پاپ اينوکنتيوس سوم دربار شخصي که اسقف اعظم ناربون بود،گفت که:
    «وي در سينه،به جاي قلب کيسه پول دارد»
    خريد حوزه هاي اسقفي چنان متداول شد که اهل عمل آن را امري عادي تلقي کردند.»(123)
    33-اطاعت پاپ گناهکار نيز واجب است

    «در سال 1324م«آرستينو تريونفو»،تحت حمايت پاپ«يوآنس بيست و دوم»،در جواب حملات«ويليام آکمي»و«مارسيليوس پادوايي»به حکومت پاپها،رساله اي نوشت و گفت که قدرت پاپ از جانب خداوند است،و اطاعت پاپ،حتي اگر مستغرق در گناه باشد،واجب است.شوراي عمومي کليسا تنها به جرم الحاد و بدعت بزرگ و آشکار مي تواند وي را معزول کند،اما غير از اين،هيچ قدرتي،فوق قدرت او نيست؛مقام فرشتگان و درخور همان ستايش و تقديسي است که به مريم عذرا و ديگر قدسيان گزارده مي شود.»(124)
    «لوديک فون پاستور»در کتاب تاريخ مي نويسد:
    «ثروت بي اندازه کليساي آلماني از يک سو غبطه و نفرت عامه را برانگيخت،و از سوي ديگر اثر بسيار مخربي بر کارگزاران کليسا باقي گذاشت.
    و«مارک بلوخ»مي نويسد:
    بزرگان کليسا و جامعه ي صومعه،ثروت هاي بي کراني مي انباشتند که از لحاظ اراضي و حقوق اربابي کمترين تفاوتي با بزرگترين فئودال ها نداشت.»(125)
    «کليسا از قرن 11تا 13م،در اوج اقتدار به سر مي برد،و در اين ايام حتي عزل و نصب پادشاهان نيز جز وظايف کليسا به شمار مي رفت.بر خلاف آن،کليساي قرن 14و15م چنان دچار انحطاط سياسي و فساد اخلاقي گرديد،که دنيايي ترين اوقات خويش را در پيش گرفت.در آن دوران99%کل مجرمين را کشيش ها تشکيل مي دادند در حالي که تعداد آنان کمتر از 2درصد کل جمعيت بود.
    34-پاپ،جهان را ميان استعمار گران غربي تقسيم مي فرمايد

    در سال 1492م،قاره آمريکا کشف گرديد پاپ با صدور فرماني در سال 1493م که به نام فرمان تقسيم شهرت يافت.قاره آمريکا را به «اسپانيا»و قاره ي آفريقا و نواحي چين ،هند،ژاپن و ساير سرزمين هاي شرقي را به «پرتغال»بخشيد!!و بدين ترتيب دوران استعمار غربي در جهان با فتواي پاپ آغاز گرديد.اين نوع استعمار که تا قرن 19م ادامه يافت،تحت اشاعه ي دين مسيح به چپاول و غارت ساير قاره ها پرداخت.»(126)
    ««الکساندر ششم»(1503-1492م)براي ارضي ساختن بستگان حريص خويش که از اسپانيا آمده بودند از مقام پاپي سوء استفاده کرد و در صدد برآمد که فرزندش «سزار بورژيا»را حکمران تمامي ايتاليا نمايد.»(127)
    «در انگلستان کليسا را دولت کنترل مي کرد.اما در قاره اروپا وضعيت بسيار متفاوت بود.در اين جا،کليساي کاتوليک به لحاظ قدرت و ثروت تنها پس از شاه در مقام دوم قرار داشت.کليسا،نهادي ثروتمند و ديوان سالار بود که در سراسر اروپا گسترده بود و بر زندگي ميليون ها نفر نفوذ زيادي اعمال مي کرد و اين اختيار را داشت که بخش مهمي را درآمد سالانه ي اکثر مردم را به زور از آنها بگيرد.
    35-کليسا و سلطنت،دست در دست يکديگر

    قدرت هاي عميقاً ريشه دار کليسا و سلطنت،غالباً با هم عجين مي شدند،و وابسته و حامي يکديگر بودند.مثلاً،در فرانسه پادشاه اقتدار خود را به شکل تدهين و تاجگذاري از کليسا دريافت مي کرد.اما او تمام اسقف هاي کليسا را منصوب مي نمود.و در برخي نواحي کشور،اسقف ها تمام قضات محلي و ديگر صاحب منصبان حکومتي را بر مي گزيدند.پادشاهان که غالباً تصويب علني اعمالشان را از جانب کليسا انتظار داشتند-انتظارشان برآورده مي شد.در عوض،مقامات کليسا از الطاف خاص پادشاه به شکل معافيت از پرداخت برخي ماليات ها يا دسترسي آسان به مشاغل مطلوب دولتي براي دوستان و اعضاي خانواده شان برخوردار مي شدند.»(128)
    «در کليسا قرن پانزدهم جايي براي زهد فضيلت فقر نبود.از مبلغي که براي احراز به مقام کشيشي پرداخت مي شد،تا پولهاي هنگفتي که کاردينال ها براي ترفيع خود مي دادند،هر انتصابي تقريباً مستلزم چرب کردن سبيل رؤساي مافوق بود.يکي از راههاي پول اندوزي پاپها عبارت بود از فروش ادارت وابسته به کليسا،يا نصب اشخاصي به مقامات کليسايي و حتي کاردينالي که حاضر بودند کمک اساسي به هزينه کليسا بکنند.«آلکساندر ششم»80اداره جديد تأسيس کرد و از هر يک از اشخاص که بر رأس آن ادارات منصوب کرد،760دوکات(19000دلار)دريافت داشت.«يوليوس دوم»کالج يا دفتر خانه اي که 101دبير داشت ايجاد کرد و روي هم رفته از فروش مناصب آن 74000دوکات استفاده برد.«لئوي دهم»60تن را به مقام پرده داري و 141 تن را به مباشرت دربار پاپي برگزيد و 202/000دوکات از آنان دريافت داشت.مواجبي که به اين مأموران پرداخته مي شد،از نظر گيرنده و دهنده،به مثابه پيش پرداخت ساليانه ي يک قرار داد بود؛به نظر لوتر،فاسدترين نوع خريد و فروش مقامات کليسايي همين بود.
    چه بسا که يک شخص،مستمري بگير غايب داراي چندين موقعيت مهم بود.مثلاً کاردينال فعّالي چون«روذريگو بورخا»(پاپ آلکساندر ششم آينده)از منصب هاي مختلف،ساليانه درآمدي برابر 7000دوکات(1/750/000دلار)به دست آورد،و دشمن وي،کاردينال»«دلار رووره»(پاپ يوليوس دوم)در يک زمان،هم اسقف اعظم آوينيون،هم اسقف بولونيا و لوزان و کوتانس و ويويه و ماند و اوستيا و ولتري،و هم رئيس ديرهاي نونانتولا و گروتافراتا بود.با همين روش بود که کليسا کارگزاران عمده ي خود را،و در بسياري از موارد شاعران ونويسندگان وابسته به خود،راحمايت ميکرد.»(129)
    «هزاران شکايت و نارضايتي ديگر قطر ادعانه عليه کليسا را مي افزود.بسياري از مردم از مصونيت و معافيت کشيش ها از قوانين و الزامات کشوري و مسامحه ي محاکم و ناديده گرفتن جرايم آنها دلي پر خون داشتند.«ديت نورنبرگ»در سال 1522م،اعلام داشت که با ارجاع پرونده ي يک کشيش مجرم به دادگاه،عدالت اجرا نخواهد شد.
    شکايات و دعاوي ديگر عليه کليسا از اين قرار بود:دور کردن مذهب از اخلاق،تأکيد نهادن بر اصل آييني به جاي حسن عمل (اگر چه مصلحان کليسا در اين مورد گناهشان بيش از کليسا بود)،غرق شدن مذهب در مراسم و آداب ظاهري و تشريفاتي،تنبلي و تناساني راهبان،فريفتن مردم ساده لوح از راه معجزات و آثار متبرک دروغين،سوء استفاده از اختيار تکفير و طرد،سانسور نشريات به وسيله ي روحانيان،تجسس و ظلم و اجحاف دستگاه تفتيش افکار،استفاده ي سوء از پول هايي که براي هزينه ي جنگ هاي صليبي با مسلمانان جمع آوري گشته بود براي مقاصد ديگر،و ادعاي روحانيان فاسد و فاجر بر اين که تنها عامل اجراي تمام شعاير مذهبي به جز تعميد هستند.»(130)
    اين وضعيت،مخصوص به کاتوليک ها نبود،بلکه اصلاح طلبان و پروتستان ها نيز چنين روشي داشتند:
    «مقامات پروتستان،به تقليد کاتوليک ها،در صدد برآمدند که معتقدات ديني مردم را در سرزمين هاي تابع خويش يکسان و مخالفين را سرکوب کنند.به اين منظور،شوراي شهر«آوگسبورگ»عبادت کاتوليک ها را ممنوع کرد و به کاتوليک ها فرمان داد در صورت نپذيرفتن آيين پروتستانيزم،در ظرف هشت روز،شهر را ترک گويند(18ژانويه 1537م).در پايان اين مهلت،سربازان املاک کليساها و صومعه ها را تصرف کردند،محراب ها و شمايل مذهبي کليساهاي کاتوليک را از بين بردند،و کاتوليک ها را تحت فشار قرار داده و يا از شهر بيرون راندند.«فرانکفورت-آم-ماين»به «آوگسبورگ»تأسي جست؛و متعاقب آن،مصادره ي اموال کليساهاي کاتوليک و الغاي مراسم آييني کاتوليک ها،در همه ي سرزمين هايي که در تصرف پروتستانها بودند،معمول شد.»(131)
    ««لودويک فون پاستور»مي نويسد:
    فساد عميقي بر تمام کارمندان دستگاه پاپي حکمفرما بود. ...مقدار غير متعارف انعام ها و رشوه ها يي که مطالبه مي شد از اندازه بيرون بود.به علاوه،مأموران از هر جانب به تحريف و حتي جعل اسناد مي پرداختند.از اين روي شگفت نيست اگر از تمام نقاط دنياي مسيحيت فرياد اعتراض نسبت به فساد و رشوه ستاني کارمندان دستگاه پاپي يه آسمان بلند است.»(132)
    ««دانته»در کمدي الهي خود «بونيفاس هشتم»را به جهنم محکوم مي کند و در اعتراف سياسي خود تحت عنوان درباره ي سلطنت،اين پرسش را مطرح مي کند که آيا مقام پاپي حق دارد که بر جامعه سلطه داشته باشد؟!...اين مدافع صلح علت عمده ي آشفتگي جامعه را در قدرت پاپ مي ديد که هيچ اساس الاهياتي و کتاب مقدسي نداشت.»(133)
    پي‌نوشت‌ها:

    108-«مسيحيت از آغاز تا عصر روشنگري»،عزت ا..نوذري،صص 131-129.
    109-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 29-28.
    110-«مسيحيت»،عبدالرحيم سليماني اردستاني،صص 188-187.
    111-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 27-26.
    112-همان،ص 28.
    113-همان،ص 20.
    *«يکي از علل زوال و سقوط کليساي آلمان در ثروت بي اندازه ي آن بود،که ازدياد ناصواب آن از يک سو غبطه و نفرت عامه را برانگيخت،و از سوي ديگر اثر بسيار مخربي بر خود کارگزاران کليسا باقي گذاشت»،«تاريخ پاپ ها»،لودويک فون پاستور،ص 293.
    114-همان،صص 421.422.
    115-«تاريخ تمدن،ويل دورانت،عصر ولتر»،کتاب دوم،صص289-286.
    116-«واتيکان(کليساي جهاني کاتوليک)»،مجتبي عبدخدايي،صص 61-60.
    117-همان،صص 171-169.
    118-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 22-21.
    119-«تاريخ کليساي کاتوليک»،هانس کونگ،حسن قنبري،ص 171.
    120-«سيري در اديان زنده جهان»،عبدالرحيم سليماني اردستاني،ص 229.
    121-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،کتاب اول،ص 59.
    122-«علم در تاريخ»،جان برنال،حسين اسد پور،پيرانفر،کامران فاني،ج1و2،صص 198-197.
    123-«تاريخ تمدن دورانت،عصر ايمان»،صص 700-699.
    124-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 9-8.
    125-«واتيکان(کليساي جهاني کاتوليک )»،مجتبي عبد خدايي،ص 36.
    126-همان،ص 38.
    127-«تاريخ جهان نو»،رابرت روزول پالمر،ابوالقاسم طاهري،ج1،ص95.
    128-«عصر روشنگري»،جان ام.دان،مهدي حقيقت خواه،صص 29-28.
    129-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 23-22.
    130-همان،ص29.
    131-همان،صص 503-502.
    132-همان ص 22.
    133-همان،ص 22.

  5. #4
    حرفه ای abdce آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2012
    نوشته ها
    420
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ... خدا کنه ما دچار چنین انحرافاتی نشیم...

+ ارسال نظر

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاپ ها در نبرد با «: عقلانيت و علم »
    توسط يادشهيد در انجمن مسیحیت
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-02-2012, 09:48
  2. يماني و واقعه ظهور
    توسط vorojax در انجمن علوم حدیث
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 20-01-2012, 12:51
  3. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-11-2011, 11:20
  4. دیکتاتوری‌های یزیدی و سکولارهای مدرن...
    توسط محبّ الزهراء در انجمن مباحث ديگر بخش اسلامی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 20-12-2010, 14:21
  5. مهدویت و مدینه فاضله
    توسط hossein moradi در انجمن امام زمان عجل الله تعالی فرجه
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 17-11-2010, 00:47

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را دارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه