یکی از روحانیونی که در نجف از شاگردان شهید مدنی بود نقل میکرد یک روز ایشان سرکلاس درس مطلبی را بدین شرح برای شاگردانش نقل کرد که؛ من در دو موضوع نسبت به خودم شک کردم. یکی این که آیا به من که سید اسدالله میگویند واقعا من سید هستم و دیگر این که آیا من شهید میشوم یا نه. بعد به حرم امام حسین (ع) رفتم و در آن جا با ناله و زاری از امام خواستم که جواب سوالات را بدهد. بعد از مدتی یک شب امام حسین را در خواب دیدم که بالای سر من آمد و دستی به سر من کشید و این جمله را فرمود: «یا بنی انت مقتول» که جواب دو سوال من در آن بود. ایشان مرا فرزند خود خطاب کرد. یعنی من سید و از نسل پیامبرم و به من بشارت داد که در راه دین کشته میشوم.
بيشتر بخوانيد