موضوع: آخرين كتابي كه خوندين؟

کتاب : آنچه باید یک زن بداند .
فوق العاده بود..........
اسد الله محمدی نیا....

نوشته اصلی توسط شهیدچمران

نامیرا
از صادق کرمیار
قابل وصف نیست این کتاب...فقط بدونید اینقدر تصویر سازی نویسنده قوی بود که بنده بعضی از صحنه ها و شخصیت های این کتاب در رویا میدیدم
عالی بود عالی

" هرکس می خواهد فتنه ی هشتاد و هشت را بشناسد، نامیرا را بخواند"

مقام معظم رهبری

نامیرا فوق العادس

سلام .

کتاب " پایی که جا ماند "

نویسنده : سید ناصر حیسنی پور

نویسنده در سن 16 سالگی اسیر میشه .....و توی اسارت یکی از پاهاش قطع میشه خاطرات روزانه خودش رو توی کاغذ های سیگار می نوشته و توی بانداژ پایش میذاشته .تقدیم نامه کتاب رو که میخونید میبیند کتاب رو به کسی تقدیم کرده که توی اسارت بیشترین شکنجه رو بهش میکرده

==============

متن اصلی کتاب چیزی حدود 700 صفحه هست اون قدر مطالبش جذاب بیان شده که ادم دلش میخواد ببینه بقیه اش چی میشه .

==============

{محتواي مخفي}

متن مرقومه مقام معظم رهبری و تصویر آن در ذیل آمده است:

بسمه تعالی

تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه‌های اسارت مردان ما را در چنگال نامردمان بعثی عراق را، آنچنان که در این کتاب است به تصویر کشیده باشد. این یک روایت استثنایی از حوادث تکان دهنده‌ای است که از سویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را، و از سویی دیگر پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را، جزء به جزء و کلمه به کلمه در برابر چشم و دل خواننده می‌گذارد و او را مبهوت می‌کند. احساس خواننده از یک سو شگفتی و تحسین و احساس عزت است، و از سویی دیگر غم و خشم و نفرت. … درود و سلام به خانواده‌های مجاهد و مقاوم حسینی.

=======================

{محتواي مخفي}

و در اخر ........

در حین مطالعه کتاب به خودم میگفتم ....خدا خیلی هوای خانم ها رو داره ...:khande: تصور کنید جهادی که یه خانم داره ( اشاره به حدیث پیامبر که فرمود : جهاد زن ، خوب شوهرداری برای شوهر است ) با جهادی که یه مرد باید داشته باشه به مراتب خیلی خیلی ساده هست .

بیوتن
رضا امیرخوانی

جالب بود...

سلام .

کتاب (‌یا بهتر بگم کتاب جیبی )‌

مصطفای شهید .. خاطرات دانشمند بسیجی شهید مصطفی احمدی روشن

انتشارات طلیعه سبز

محقق : جلیل معصومی

================================

{محتواي مخفي}

یکی از خاطرات کتاب :

یکی از مسئولین آمده بود دانشگاه سخنرانی کند . برنامه که تمام شد ، دوره اش کردیم و آوردیمش توی دفتر بسیج . می خواستیم بودجه و امکانات بگیریم برای کارهای فرهنگی . مدام طفره می رفت . می گفت بودجه نداریم . یکی از بچه ها گفت «شما که رئیس اید ، یه کار واسه ما بکنید دیگه .»

بنده ی خدا از دهانش در آمد و گفت «من اون جا رئیس نیستم ، جارو می زنم!»

حالا مگر مصطفی ول می کرد . رفت از گوشه ی اتاق جارو را برداشت ، بلند ، با خنده گفت

«حاجی پول که به مون نمیدی ، بیا این جا رو یه جارو بکش ببینیم بلدی؟»

شانس آوردیم صدای بچه ها بلند بود و آقای رئیس نفهمید . دو سه نفری با چشم و ابرو به مصطفی رساندیم که «تو رو خدا بی خیال شو.»
جلویش را نگرفته بودیم ، جارو را داده بود دستش . با هیچ کسی تعارف نداشت .

جانستان کابلستان
سفرنامه
از رضا امیرخانی
توضیح خاصی ندارم...فقط اینکه کتاب نابیه

آخرین کتابی که در حال خوندن اون هستم کتاب "پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ" از استیون هاوکینگ هستش. اگر به دنیای علم علاقه مند هستید این کتاب رو به شدت به شما توصیه می کنم.