یك سند تاریخی كه چندی پیش منتشر شد، حاوی نكات جالب و سرنوشت سازی از دیدار امام خمینی با آیت الله سید محسن حكیم در سال 1344 است.
به گزارش خبرنگار آینده، نكته مهم در این خاطره تفاوت صریح دیدگاه های آیت الله حكیم و امام درباره نحوه مبارزه به خصوص دفاع از نهضت روحانیون در ایران در ملاقات امام خمینی با آیت الله حكیم در روزهای پس از ورود امام به نجف است.
آیت الله سید محسن حكیم، مرجع تقلید عام مردم عراق در آن روز بوده و پدر شهید سید محمدباقر حكیم و برادرش مرحوم سید عبدالعزیز است كه اخیرا درگذشت.
بر اساس خاطرات به دست آمده حجت الاسلام سمامی از سالهای اقامتش در نجف در 1385 قمری (مهر1344)، «قرار بر این شد كه آقای خمینی نماز مغرب و عشاء را در مدرسه آقای بروجردی (كبری) اماما اقامه نمایند . البته این ابتكار از حاج شیخ نصرالله خلخالی بود.
نماز مغرب و عشاء را ایشان در حیاط مدرسه خواندند. حیاط مدرسه شلوغ و مملو از جمعیت بود. سجاده ایشان در سمت راست در ورود به حیاط كوچك انداخته شد. الحق و الانصاف نماز ایشان بسیار گیرا و باحال بود. پس از اتمام نماز عشاء ایشان حركت كردند. عده ای از طلاب و حقیر در خدمت ایشان حركت كردیم. معلوم شد كه جهت بازدید به طرف منزل اقای حكیم می روند.
از طرف بازار قبله و سرطمه و از كنار مدرسه قزوینی عبور كردند وارد بازار شدند و سپس به منزل آقای حكیم رفتند، و هیچ كس جز خادم در منزل (یعنی در بیرونی) نبود. هنوز آقای حكیم به بیرونی نیامده بودند. ایشان در اتاق آقای حكیم راهنمایی شد و كنار مسند آقای حكیم نشستند. حقیر در مقابل ایشان، پشت به ارسی قرار گرفتم. لحظاتی نگذشته بود كه آقای حكیم تشریف آوردند. تعارفات معمولی بین ایشان و آقای حكیم رد و بدل گردید.
مجلس كه مستقر گردید آقای خمینی به آقای حكیم فرمودند: شنیدم كسالت دارید. خوب است به ایران برای مداوا تشریف ببرید و در ضمن قضایای ایران را از نزدیك لمس كنید.
آقای حكیم در جواب گفت: من از تمام قضایا كاملا واقف هستم.
آقای خمینی فرمودند: گمان نمی كنم كه از همه قضایا مطلع باشید. چه اگر مطلع بودید در قضایای اخیر ایران شما كوتاه نمی آمدید.
آقای حكیم در جواب گفتند: آنچه وظیفه شرعی بود بجا آوردم، و شما هنوز از اوضاع سیاسی جهان باخبر نیستید. یك عده افراد سودجو این قضایا را ایجاد می كنند كه خود سود ببرند، و باید خیلی متوجه و بیدار باشیم.
آقای خمینی فرمودند: شاید مطلع نباشید كه آمریكا و انگلستان می خواهند دول اسلامی را محو و نابود كنند و فعلا از ایران شروع كردند. تمام منافع ایران را می برند و می خواهند خون این ملت ها را بمكند. باید متوجه بود و بیدار شد و ما بدین جهت قیام كردیم، و محمد رضا شاه پهلوی اصلا معتقد به اسلام نیست.
آقای حكیم فرمودند: بلی آن طور كه شما می گویید صحیح است، ولی راه ایستادگی و مقاومت با آن ها آن طور كه شما اقدام كردید درست نبود. چون ما كه سلاح و قدرت نداریم. سلاح و قدرت ما همین مردم هستند. این ها هم حركتشان از طرف باد است (یعنی با باد می آیند و با باد می روند.) و ما تجاربی از انقلاب 1920 عراق داریم و می دانیم كه چگونه با ما انگلیسی ها رفتار كردند و نتیجه قیام و انقلاب ما به كجا منتهی شد. خیلی محتاطانه باید حركت كرد و به اندك غفلت ممكن است مسلمان ها ذلیل و نابود گردند؛ و من خود را در مقابل این مسائل مسؤول می دانم. بعضی از قضایا را كه شما بیان كردید ما تحقیق كردیم آن طور نیست.
آقای خمینی فرمودند: البته من بدون تحقیق و تتبع اقدام نكردم و من مدارك مستدل دارم. آقای حكیم فرمودند: شما جواب خدا را در این خون ریزی چه می دهید؟
آقای خمینی فرمودند: امام حسین (علیه السلام) كه قیام كرد و خود و عده ای شهید شدند برای چه بود؟ برای حفظ اسلام بود. پس باید این اعتراض را هم به او بنماییم.
در این بین آقای حكیم عصبانی شده و با عصبانیت فرمودند: ای آقا! شما خود را با امام حسین قیاس می كنید؟ امام حسین(علیه السلام) امام مفترض الطاعه و عالم و مأمور از جانب خداوند بود. شما چرا امام حسن (علیه السلام) را نمی گویید. هر كاری كه می خواهید بكنید و هر خونی كه می خواهید ریخته شود امام حسین(علیه السلام) را در میان می آورید. ریختن یك قطره خون بی گناه در نزد خداوند مسؤولیت عظیم دارد.و سپس سكوت كردند و آقای خمینی هم صحبت نكردند.
چند لحظه بعد آقای خمینی بلند شدند و آقای حكیم تا در اتاق از ایشان مشایعت كردند و از منزل خارج شدیم.البته تمام مجلس حدود بیست دقیقه به طور انجامید. در خلال این مدت آقای سید یوسف حكیم و بعضی از آقازادگان و حواشی آقای حكیم آمدند.
آقای خمینی از منزل آقای حكیم به طرف منزل آقای خوئی رفتند. هنوز آقای خوئی در درس نیامده بود. لحظاتی بعد آقای خوئی آمدند و در حدود ربع ساعت این بازدید به طول انجامید. مطالب مهمی بحث نشد.
و سپس به منزل آقای شاهرودی تشریف بردند. البته مطالبی كه راجع به آقای حكیم و آقای خمینی نوشته شد نقل به طور خلاصه و با تغییر بعضی از عبارات بود، چون آقای حكیم فارسی شكسته صحبت می كرد.»
طبعا دراین قبیل خاطرات به خصوص آنها كه در زمان حادثه نوشته شده است، ممكن است صراحتی باشد كه برخی را خوش نیاید. اما به هر حال، آنچه در زمان حادثه نوشته شده، طبعا و حتما بسیار دقیق تر از خاطراتی است كه سالها پس از رخدادها به نگارش در می آید. چنان كه در حال حاضر بیش از نود و پنج درصد خاطرات منتشر چنین بوده و اساسا در حجیت آنان و دست كم در لحن بیانشان تردید وجود دارد.
این خاطره را كسان دیگری هم منتشر كرده اند. از جمله آقای سید صادق طباطبایی،فرزند آیت الله سلطانی طباطبایی این گونه آن را در خاطرات خود نقل می كند:
با تبعید امام به تركیه، امام موسى صدر به واتیكان سفر مىكند و طى ملاقاتى طولانى و فشرده از پاپ اعظم مىخواهد كه براى رهایى امام از تبعید اقدام كنند. در اروپا نیز بیانیههاى متعددى توسط برادران انجمن اسلامى سازمان UMSO در حمایت از امام و قیام روحانیت در ایران صادر مىگردد. در تهران و قم و مشهد، در بازار و دانشگاه نیز اعتراضات به تبعید امام ادامه یافت سرانجام امام و حاج آقا مصطفى در 13 مهر ماه 1344 از تركیه به عراق تبعید مىگردند.
شاه خیال مىكرد، شرایط حوزه نجف امام را در خود تحلیل برده و حركت ایشان به خاموشى خواهد گرایید.
گفتگوى ایشان با آیتالله حكیم در نجف در همان روزهاى اول ورودشان، روشنگر همه چیز هست الاّ سكوت و یا تصمیم به سكوت پیرامون حوادث ایران.
مطالب رد و بدل شده میان ایشان و آیتالله حكیم عیناً نقل مىگردد:
چند روز پس از تبعید امام از تركیه به عراق، امام خمینى در شب 27 مهرماه 1344 در نجف اشرف به دیدار مراجع تقلید رفت. گفتگوى آن حضرت با آیتالله حكیم بیانگر عزم راسخ امام در انجام رسالت خویش در حوزه نجف و همچنین نشاندهنده تفكر و فضاى حاكم بر این حوزه است كه عیناً نقل مىشود:
امام خمینى: «خوبست براى تغییر آب و هوا به ایران بروید و اوضاع آنجا را از نزدیك ببینید و مشاهده كنید كه بر این ملت مسلمان چه مىگذرد. در زمان مرحوم بروجردى عدم اقدام ایشان را علیه دولت جابره حمل بر صحت مىكردم و مىگفتم مطالب را به ایشان نمىرسانند. نسبت به جنابعالى هم اینطور معتقدم كه فجایع حكومت ایران را به سمع شما نمىرسانند والا شما هم ساكت نمىماندید.
در تهران به عنوان 25 سال سلطنت پهلوى جشن گرفتند و به زور چهارصد هزار دلار از این مردم فقیر براى مصارف جشن گرفتند، 800 دختر و 800 پسر را به عنوان دعا در محلى به جان هم انداختند. به عنوان دعا چه كردهاند! از گفتنش خجلم.
آیتالله حكیم: شما كه اینجا هستید، به من لطفى ندارد ایران بروم؛ وانگهى چه مىشود كرد، چه اثرى دارد؟
امام: قطعاً اثر دارد، ما با همین قیام تصمیمات خطرناك دولت را متوقف كردیم، چطور اثر ندارد؟ اگر علما اتحاد داشته باشند قطعاً مؤثر است.
آقاى حكیم: اگر احتمال عقلایى نیز داشته باشد و از طریق عقلایى اقدام شود خوبست.
امام: قطعاً تأثیر دارد، چنانچه اثر هم دیدیم و منظور ما از اقدام، اقدام عاقلانه است و اقدام غیرعاقلانه اصلاً مورد بحث نیست. مقصود، اقدام علما و عقلاء ملت است.
مرحوم حكیم: اقدام حاد كنیم مردم از ما تبعیت نمىكنند... براى دین سینه چاك نمىكنند.
امام: عرض كردم كه مردم در پانزده خرداد جوانمردى و صداقت خود را نشان دادند.
مرحوم حكیم: اگر قیام كنیم و خونى از بینى كسى بریزد، سروصدایى بشود مردم به ما ناسزا مىگویند و سروصدا راه مىاندازند.
امام: ما كه قیام كردیم از احدى بجز مزید احترام و سلام و دستبوسى ندیدیم و هر كه كوتاهى كرد حرف سرد شنید و مورد بىارادتى مردم واقع شد. در تبعید تركیه به یكى از دهات تركیه كه اسمش یادم نیست رفتم. اهالى آن ده گفتند وقتى آتاتورك مشغول عملیات ضد دینى خود شد علماى تركیه جمع شدند و به اتفاق مشغول فعالیت علیه تصمیمات آتاتورك شدند. آتاتورك ده را محاصره و چهل نفر از علماى تركیه را به قتل رسانید. من شرمنده شدم، پیش خود فكر كردم كه آنها سنى مىباشند. وقتى خطر را به دین اسلام نزدیك مىبینند، چهل نفر كشته مىدهند ولى علماى شیعه در این خطر عظیمى كه بر دیانتمان وارد آمده خون از دماغمان نیامد (نه از دماغ من و نه شما و نه دیگرى). واقعاً جاى خجلت است.
آقاى حكیم: چه باید كرد بایستى احتمال اثر بدهیم، كشته دادن چه اثر دارد؟
امام: عملیات ضد دینى دو جور است. یكى مثل رضاخان، بىدینى مىكرد و مىگفت: من مىكنم و نسبت به شرع نمىداد. البته موضوع اقدام علیه او از باب نهى از منكر بود ولى شاه فعلى هر عمل ضد قرآن و مذهب مىكند و مىگوید: از دین است، نظر قرآن چنین است، من از قرآن كریم مىگویم. این بدعت عظیم كه بر اساس دیانت لطمه وارد مىكند قابل تحمل نیست. باید جانبازى كرد، بگذارید تاریخ ثبت كند كه وقتى دین مورد حمله واقع شد عدهاى از علماى شیعه قیام كردند و دستهاى از آنها كشته شدند.
مرحوم حكیم: تاریخ چه فایدهاى دارد باید اثر داشته باشد.
امام: چطور فایده ندارد؟ مگر قیام حسینبن على علیهماالسلام به تاریخ خدمت مؤثرى نكرد؟ و چه بهره بزرگى از قیام آن حضرت مىگیریم؟
مرحوم حكیم: راجع به امام حسن چه مىفرمایید؟ ایشان كه قیام نكردند.
امام: اگر امام حسن هم به اندازه شما مرید داشت قیام مىكرد. در اول امر قیام كرد، دید مریدها فروخته شدهاند لذا فتح نكرد. اما شما در تمام ممالك اسلامى مقلد و مرید دارید.
مرحوم حكیم: من كه نمىبینم كسى را داشته باشم كه اگر اقدامى كردیم تبعیت نماید. امام: شما اقدام و قیام نمایید من اولین كسى خواهم بود كه از شما تبعیت خواهم كرد!
مرحوم حكیم: لبخند و سكوت...»
یكى از دلایل اساسى مشكلات ما در انتشار بیانیههاى روحانیون و امام در آن زمان در اروپا، سكوت سایه افكنده بر حوزه نجف و بخش اعظم روحانیت و مراجع در ایران بود. حاكمیت ارتجاع بر اوضاع نجف به حدى بود كه امام دوران اقامت خود را در نجف از تلخترین دوران حیات خود مىنامند.
اما آقای سمامی كه خود در آن صحنه حاضر بوده همان زمان مطالبی را كه میان این دو مرجع وقت رد و بدل شده را یادداشت كرده اند. نكته مهم در این خاطره تفاوت دیدگاه های آیت الله حكیم و امام درباره نحوه مبارزه به خصوص دفاع از نهضت روحانیون در ایران است.
یك مسأله اختلاف برداشت میان دو مجتهد و مرجع تقلید است كه امری طبیعی و مطابق اصول است. اما شاید یكی از طبیعی ترین دلایل این اختلاف نظر تفاوت اوضاع عراق با ایران باشد و تجارب دو طرف و نوع تعامل آنان با مردم باشد. شاید تفاوت دیگر در نوع نگاه یك مرجع در داخل ایران با یك مرجع در خارج ایران نسبت به مسائل داخل ایران باشد.
نكته دیگر در تفاوت میان آنان، اعتمادی است كه امام خمینی به ملت ایران دارد و به عكس تردیدی است كه آیت الله حكیم نسبت به عراقی ها دارد. امام احساس حمایت مردمی بیشتری داشته است مردمی كه به رغم همه فشارها همراهی خود را با مرجعیت در برابر نظام پهلوی حفظ كردند. اما در عراق وضعیت متفاوت بود. در آنجا حدود شصت و اندی درصد شیعه بودند در حالی كه در ایران نود درصد بود. طبیعی بود كه مرجعیت نمی توانست مطمئن حركت كند. به نظر می رسد تجربه آقای حكیم مربوط به عراق بود اما امام ایران را به خوبی می شناخت.
آقای حكیم نسبت به سوابق مبارزات مردم عراق و شكستی كه از ناحیه انگلیسی ها بر شیعیان وارد شده بود آگاهی كامل داشت. به علاوه آیت الله حكیم خود از مبارزان آن انقلاب بود و به خوبی اوضاع عراق را درك می كرد. وی در عراق با دولت شاهی و بعثی درگیر شد.
در واقع معنای این گفتگو و اختلاف نظر این نبود كه آقای حكیم انقلابی نبود. بحث بر سر گفتگوی دو رهبر انقلابی بود.هر چه هست، نكات رد و بدل شده بسیار جالب و قابل تأمل است.