امام جواد ـ علیهالسلام ـ زمانی به مقام امامت رسیدند که "کمتر از ده بهار" از عمر مبارکشان میگذشت. از این رو بدخواهان که در پی بیاعتبار جلوه دادن امامت ایشان بودند، به خیال خود کوتاهترین و بهترین راه را برگزیدند؛ مناظره علمی! ... آیا دانشمندی کارکشته و استادی زبردست، نمیتواند با ایراد چند سؤال فنی و مشکل، کودکی هشتساله را مغلوب کند؟ ...
وقتی «مأمون عباسی» محل حکومتش را از طوس به بغداد منتقل کرد، نامه ای برای حضرت امام جواد ـ علیه السلام ـ فرستاد و ایشان را به بغداد دعوت كرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا ـ علیه السلام ـ به طوس، دعوتی ظاهری و در واقع سفری اجباری بود.
هنگامی که حضرت جوادالائمه ـ علیه السلام ـ وارد بغداد شد، مأمون پیشنهاد کرد که دختر خود «امالفضل» را به ازدواج ایشان درآورد. امام در برابر پیشنهاد او سكوت كرد. مأمون این سكوت را نشانه رضایت حضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.
او در نظر داشت مجلس جشنی تشكیل دهد، ولی انتشار این خبر بین بنیعباس انفجاری به وجود آورد؛ بنیعباس اجتماع كردند و با لحن اعتراض آمیزی به مأمون گفتند: «این چه برنامه ای است؟ اكنون كه علی بن موسی از دنیا رفته و خلافت به عباسیان رسیده باز میخواهی خلافت را به آل علی برگردانی؟! بدان كه ما نخواهیم گذاشت این كار صورت بگیرد، آیا عداوتهای چند ساله بین ما را فراموش كردهای؟»!
مأمون پرسید: «نظر شما چیست؟»
گفتند: «این جوان خردسال است و از علم و دانش بهرهای ندارد».
مأمون گفت: «شما این خاندان را نمیشناسید، كوچك و بزرگ اینها بهره عظیمی از علم و دانش دارند و چنانچه سخن من مورد قبول شما نیست او را بیازمایید و مرد دانشمندی را كه خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث كند و صدق گفتار من روشن گردد».
عباسیان از میان دانشمندان، «یحیی بن اكثم»(1) را که دارای شهرت عظیم علمی بود انتخاب كردند. مأمون نیز جلسه مناظرهای برای سنجش میزان علم و آگاهی امام جواد ـ علیه السلام ـ ترتیب داد. برهه حساسی برای اسلام و تشیع بود. اگر ابن اکثم در این مناظره غالب می شد این برهان شیعیان که علم ائمه اهل بیت(ع) لدنی و خدایی است باطل می گردید.
.
مجلس آغاز شد و یحیی رو به مأمون كرد و گفت: «اجازه می دهی سؤالی از این جوان بنمایم؟».
مأمون پاسخ داد: «از خود او اجازه بگیر».
یحیی از امام جواد ـ علیه السلام ـ اجازه گرفت. امام فرمود: «هر چه میخواهی بپرس».
.
* سؤال یحییبن اكثم از امام جواد(ع) :
یحیی گفت: «درباره شخصی كه مُحْرِم بوده و در آن حال حیوانی را شكار كرده است، چه میگویید؟»
(توضیح اینکه: یكی از اعمالی كه در جریان اعمال حج یا عمره برای اشخاص در حال احرام، حرام است "شكار كردن" است. در میان احكام فقهی، احكام حج، پیچیدگی خاصی دارد، از این رو یحیی بن اكثم، از میان مسائل مختلف، احكام حج را مطرح كرد تا به پندار خود، امام را در بنبست علمی قرار دهند!)
امام جواد (ع) پاسخ داد: آیا این شخص، شكار را در حِلّ (خارج از محدوده حرم) كشته است یا در حرم؟ عالم به حكم حرمت شكار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمدا كشته یا بهخطا؟ آزاد بوده یا برده؟ برای اوّلین بار چنین كاری كرده یا برای چندمین بار؟ شكار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات كوچك بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین كاری اِبا ندارد یا از كرده خود پشیمان است؟ در شب شكار كرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟!
یحیی بن اكثم از این همه فروع كه امام برای این مسأله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانی در چهرهاش آشكار گردید و زبانش به لُكنت افتاد، به طوری كه حضّار مجلس ناتوانی او را در مقابل آن حضرت نیك دریافتند.
در پی آن مأمون به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: «آیا اكنون آنچه را كه نمیپذیرفتید دانستید؟»! (2)
آن گاه پس از مذاكراتی كه در مجلس صورت گرفت، مردم پراكنده گشتند و جز نزدیكان خلیفه، كسی در مجلس نماند. مأمون رو به امام جواد ـ علیه السلام ـ كرد و گفت: «قربانت گردم! خوب است احكام هر یك از فروعی را كه در مورد كشتن صید در حال احرام مطرح كردید، بیان كنید تا استفاده كنیم».
امام جواد علیه السلام فرمود:
اگر شخص مُحرم در حِلّ (خارج از حرم) شكار كند و شكار از پرندگان بزرگ باشد، كفّارهاش یك گوسفند است.
اگر در حرم بكشد كفّارهاش دو برابر است.
اگر جوجه پرندهای را در بیرون حرم بكشد كفّارهاش یك برّه است كه تازه از شیر گرفته شده باشد.
اگر آن را در حرم بكشد هم برّه و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد.
اگر شكار از حیوانات وحشی باشد، چنانچه گورخر باشد كفّارهاش یك گاو است.
اگر شتر مرغ باشد كفّارهاش یك شتر است.
اگر آهو باشد كفّاره آن یك گوسفند است.
اگر هر یك از اینها را در حرم بكشد كفّارهاش دو برابر میشود.
اگر شخص مُحرم كاری بكند كه قربانی بر او واجب شود، اگر در احرام حج باشد باید قربانی را در منی ذبح كند.
اگر در احرام عمره باشد باید آن را در مكه قربانی كند.
كفّاره شكار برای عالم و جاهل به حكم، یكسان است؛ ولی در صورت عمد، (علاوه بر وجوب كفّاره) گناه نیز كرده است، اما در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است.
كفّاره شخص آزاد بهعهده خود اوست و كفّاره برده به عهده صاحب او است.
بر صغیر كفّاره نیست، ولی بر كبیر واجب است.
عذاب آخرت از كسی كه از كردهاش پشیمان است برداشته میشود، اما آن كه پشیمان نیست، كیفر خواهد شد. (3)
مأمون گفت: «احسنت ای اباجعفر! خدا به تو نیكی كند! حال خوب است شما نیز از یحیی سؤالی بپرسید، همان طور كه او از شما پرسید».
در این هنگام امام علیه السلام به یحیی فرمود: بپرسم؟
یحیی گفت: «اختیار با شماست فدایت شوم، اگر توانستم پاسخ می گویم و گرنه از شما بهرهمند میشوم».
این چگونه زنی است و با چه چیز حلال و حرام میشود؟
* سؤال امام جواد(ع) از یحییبن اكثم:
.
حضرت پرسید: به من بگو در مورد مردی كه در بامداد به زنی نگاه میكند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا میآید آن زن بر او حلال میشود، و چون ظهر میشود باز بر او حرام میشود، و چون وقت عصر میرسد بر او حلال میگردد، و چون آفتاب غروب میكند بر او حرام میشود، و چون وقت عشاء میشود بر او حلال میگردد، و چون شب به نیمه میرسد بر او حرام میشود، و به هنگام طلوع فجر بر وی حلال میگردد؟
یحیی گفت: «نه، به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمیبرم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمیدانم، اگر صلاح میدانید از جواب آن، ما را مطلع سازید».
امام فرمود: این زن، كنیز مردی بوده است. در بامدادان، مرد بیگانهای به او نگاه میكند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا میآید، كنیز را از صاحبش میخرد و بر او حلال میشود، چون ظهر میشود او را آزاد میكند و بر او حرام میگردد، چون عصر فرا میرسد او را به حباله نكاح خود درمیآورد و بر او حلال میشود، به هنگام مغرب او را ظهار میكند(4) و بر او حرام میشود، موقع عشا كفّاره ظهار میدهد و مجددا بر او حلال میشود چون نیمی از شب میگذرد او را طلاق میدهد و بر او حرام می شود و هنگام طلوع فجر رجوع میكند و زن بر او حلال میگردد. (5 )
.
به این ترتیب یک بار دیگر حقانیت مکتب اهل بیت(ع) بر حاضران روشن گردید. زیرا یکی از دلایل واضح ما بر حقانیت ائمه اطهار(ع) ـ غیر از نصوص و ادله و آیات و روایات متعدد ـ این است که آنان هیچ استادی نداشتند و هیچ مورخی نگفته یا ننوشته است که آنان نزد کسی شاگردی کرده باشند؛ اما با این وجود، به ظاهر و باطن و ناسخ و منسوخ قرآن واقف بودند، پاسخ تمامی سؤالات را می دادند، و شاگردان زیادی تربیت کردند.
ــــــــــــــــــــــــ
پینوشتها:
1. یحیی یكی از دانشمندان نامدار زمان مأمون، خلیفه عباسی، بود كه شهرت علمی او در رشته های گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العاده ای داشت و با آن كه مأمون خود از نظر علمی وزنه بزرگی بود، ولی چنان شیفته مقام علمی یحیی بود كه اداره امور مملكت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت، مقام قضا را نیز به وی واگذار كرد. یحیی علاوه بر اینها دیوان محاسبات و رسیدگی به فقرا را نیز عهده دار بود. خلاصه آن كه تمام كارهای كشور اسلامی پهناور آن روز زیر نظر او بود و چنان در دربار مأمون تقرب یافته بود كه گویی نزدیكتر از او به مأمون كسی نبود. اما متاسفانه یحیی، با آن مقام بزرگ علمی، از شخصیت معنوی برخوردار نبود. او علم را برای رسیدن به مقام و شهرت و به منظور فخر فروشی و برتری جویی فراگرفته بود. هر دانشمندی به دیدار او می رفت، آنقدر از علوم گوناگون از وی سؤال می كرد تا طرف به عجز خود در مقابل وی اقرار كند!
2. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 50،ص 76 77، چاپ سوم، تهران، مكتبة الاسلامیة، 1395ق؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 321 319، قم، مكتبة بصیرتی؛ احمد طبرسی، الاحتجاج، ص 245،نجف، المطبعة المرتضویة، 350 ق.
3. بحارالانوار، ج 50،ص 77 ؛ الارشاد شیخ مفید، ص 322 ؛ طبرسی، الاحتجاج، ص 462.
4. ظهار عبارت از این است كه مردی به زن خود بگوید: پشت تو برای من یا نسبت به من، مانند پشت مادرم یا خواهرم، یا دخترم هست، و در این صورت باید كفاره ظهار بدهد تا همسرش مجددا بر او حلال گردد. ظهار پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعی طلاق حساب میشد و موجب حرمت ابدی میگشت، ولی حكم آن در اسلام تغییر یافت و فقط موجب حرمت و كفاره (به شرحی كه گفته شد) گردید.
5. بحارالانوار، ج ، 78 قزوینی، همان كتاب، ص 175 ؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 322 ؛ طبرسی، همان كتاب، ص 247.