نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: مفسر بزرگ شیعه علامه طباطبائی رحمه الله

  1. #1
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض مفسر بزرگ شیعه علامه طباطبائی رحمه الله


    علامه طباطبایی متوفای : 24/8/1360 ش .
    ((در اوایل تحصیل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه می خواندم نمی فهمیدم ... پس از آن یک بار عنایت خدایی دامنگیرم شده ، عوضم کرد. در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم ؛ به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریبا هیجده سال کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم ... در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی ، به حداقل ضروری قناعت نموده ، باقی را به مطالعه می پرداختم بسیار می شد - بویژه در بهار و تابستان - که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می گذراندم ...))



















    روزهاى ماه ((ذيحجه )) 1321ق . يكى از پس از ديگرى مى گذشت و دلهاى شيفتگان بيت الله در هواى حرم الهى ((لبيك شوق )) سر مى داد. ياد عرفات و نام مشعر عطش ديدار به جانها داده بود.
    ناگاه ((كعبه كرامت الهى )) زيبا چهره اى نورانى را در آغوش پدر و مادرى مهربان نهاد. گويى بار ديگر ((زمزم )) لطف خداوندى رخ نشان داده است .
    آرى طفلى ديده به جهان گشود كه نور سيادت بر سيماى بلورينش آينده اى روشن را خبر مى داد. نام او را ((محمد حسين )) نهادند و آن را به تبرك نام ((جد و فرزند)) مايه بركت شمردند. زيرا خاندان محمد حسين ، خانواده اى اصيل بود كه هماره بيرق بزرگى در دست داشته و شهر تبريز لبريز از نام آنان بوده است .
    ((سراج الدين عبدالوهاب )) جد معروف اوست كه با وساطت وى ، نبرد خونين دولت ايران عثمانى ، در سال 920 قمرى پايان يافت و ((مرحوم ميرزا محمد تقى قاضى طباطبايى )) شخصيت ديگرى است كه از قرنها پيش تا كنون شرافت و بزرگوارى را از آن خاندان بزرگ قاضى طباطبايى تبريز كرده است .


    طفوليت و توفان حوادث
    دوران كودكى ((محمد حسين )) با توفان حوادث و بلا همراه بود. بيش از پنج بهار از عمر عزيزش نگذشته بود كه ما درس مهربان و با فضيلت را از دست داد. بغض غم و اندوه بى مادرى او را رها نكرده بود كه گرد يتيمى بر وجودش سنگينى كرد و از ديدن روى پدر محروم شد. همراه با بردار كوچكتر خود تنها ماند اما هماره دست لطف خداوندى سايه بان مرحمتى بر سر او بود. مدت زيادى از تحصيل او نمى گذشت كه علاوه بر قرآن مجيد، كتابهاى گلستان ، بوستان ، اخلاق مصور، تاريخ معجم ، ارشادالحساب ، نصاب الصبيان و ديگر كتابهاى متداول در مدارس آن روز را فراگرفت .
    صوف و نحو و معانى و بيان را نزد استاد خويش مرحوم شيخ محمد على سرابى آموخت و پس از آن با گامى بلند و همتى فراتر، سطوح عالى در فقه ، اصول ، فلسفه و كلام را در زادگاه خود نزد اساتيد آن خطه تحصيل كرد. روح لطيف او، ذوقى هنرى به وى بخشيده بود دستمايه اى كه با كمك آن توانست خوشنويسى را در اوان عمر خود از آقا ميرزا على نقى بياموزد.
    با سپرى شدن ايام تلخ و ناكامى طفوليت ، شكوفه هاى رشد و تكامل بر شاخسار وجود سيد محمد حسين نمايان شد. وى از سال 1297 ش . تا 1304 علوم بسيارى آموخت . در اين مدت ، تمامى درسهاى مربوط به سطح را فراگرفت و با شور و شوق بسيارى كتابهاى مربوط به ادبيات ، فقه ، اصول ، كلام و معارف اسلامى را آموخت .



    او خود از روزگار تحصيل خود چنين بازگو مى كند:
    ((در اوايل تحصيل كه به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زيادى به ادامه تحصيل نداشتم و از اين روى هر چه مى خواندم نمى فهميدم ... پس از آن يك بار عنايت خدايى دامنگيرم شده ، عوضم كرد. در خود يك نوع شيفتگى و بى تابى نسبت به تحصيل كمال حس نمودم ؛ به طورى كه از همان روز تا پايان تحصيل كه تقريبا هيجده سال كشيد هرگز نسبت به تعليم و تفكر، احساس خستگى و دلسردى نكردم و زشت و زيباى جهان را فراموش كردم ... در خورد و خواب و لوازم ديگر زندگى ، به حداقل ضرورى قناعت نموده ، باقى را به مطالعه مى پرداختم بسيار مى شد - بويژه در بهار و تابستان - كه شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه مى گذراندم ...))(1)
    عشق و شور به تحصيل و تكامل استاد را بر آن داشت كه از شهر خويش رو به سوى ، سيناى اسرار ((نجف اشرف )) هجرت كند. تا از شراب عشق على عليه السلام جامى نوشيده و طريق معرفت و راه رستگارى را بهتر و بيشتر بپيمايد.
    با اولين نگاه به قبه و بارگاه اميرالمؤ منين آخرين كلام خويش را زده و مى فرمايد:
    ((يا على ! من براى ادامه تحصيل به محضر شما شرفياب شده ام ولى نمى دانم چه روشى پيش گيرم .. از شما مى خواهم كه در آنچه صلاح است ، مرا راهنمايى كنيد)).
    چند روزى نمى گذرد كه نصرالله و يارى الهى به دست مولاى متقيان به سوى استاد مى آيد. شخصيت وارسته اى چون حاج ميرزا على آقا قاضى ((قدس سره )) به سراغ وى آمده و خطاب به او اينگونه مى گويد:
    ((كسى كه به قصد تحصيل به نجف مى آيد؛ خوب است علاوه بر تحصيل ، از فكر تهذيب خود غافل نماند.))
    كيمياى وجود مرحوم قاضى ، روح و روان استاد را دگرگون كرده و برنامه اى روشن و نورانى براى آينده او ترسيم مى كند. از آن روز كتابى ديگر از زندگى استاد فرزانه باز مى شود كه صفحه آغازين آن با اين جمله شروع مى گردد:

    علم نبود غير ((علم عاشقى ))

    مابقى تلبيس ابليس شقى (2)





    طلوع عشق و انديشه
    مفسر فرزانه مدت يازده سال در كنار مرقد نورآفرين اميرالمؤ منين عليه السلام كسب علم كرده وى خوشه چين زبر دست بود كه بيشترين استفاده را از فرصت فراهم آمده نمود. فقه ، اصل ، فلسفه ، رياضيات ، رجال را از محضر اساتيدى والامقام فراگرفت . بزرگانى چون : آية الله نائينى ، سيد ابوالحسن اصفهانى ، سيد حسين بادكوبه اى ، سيد ابوالقاسم خوانسارى ، حجت ، حاج ميرزا على ايروانى و ميرزا على اصغر ملكى .
    سر سلسله اساتيد ايشان مرحوم قاضى است . شخصيتى كه (( سيد محمد حسين )) را ((علامه )) كرد. جام وجود اين انسان پاك را جرعه هاى حيات ابدى و معنويت جاودانه بخشيد. مرحوم علامه پيرامون استاد خود مرحوم قاضى چنين مى فرمايد:
    ((ما هر چه داريم ... از مرحوم قاضى داريم . چه آنچه را كه در حال حياتش ‍ از او تعليم گرفتيم و از محضرش استفاده كرديم و چه طريقى كه خودمان داريم و از مرحوم قاضى گرفته ايم )).
    بازگشت به تبريز
    دست تقدير، رجعت فرزانه انديشمند را رقم زد. پس از سالها اندوختن معارف ناب ، در سال 1314 ش . مجبور به بازگشت به زادگاه خويش گرديد. دوران تلخ ‌كامى و غربت از مهد علم و دانش از اين زمان شروع شد اما مدتى نگذشت كه لطف خفى الهى خود را از سراپرده حكمت خداوندى نشان داد. كار تدريس و تحقيق شروع شد و اولين غنچه هاى ((الميزان )) با نمودى در ((بحارالانوار)) بر شاخسار علامه روييد.
    هجرت به قم
    دوران ده ساله اقامت علامه در تبريز همراه با تدريس و تاءليف سپرى شد و فصلى جديد از حيات وى را فراهم كرد. تا اينكه ((فيض روح القدس )) بار ديگر مدد فرمود و با آمدن چنين آيه اى در استخاره ، علامه راهى قم گرديد:
    ععع ((هنالك الولايه لله الحق هو خير ثوابا و خير عقبا)). عععع (3)
    (در آنجا، يارى به خداى حق تعلق دارد. اوست بهترين پاداش و بهترين فرجام )
    و آن روز حوزه علميه قم از ضربات سهمگين رضاخان رهايى يافته بود و با حضور آيات و مراجع بزرگوار چون آية الله بروجردى انسجام بيشترى پيدا كرده بود، فرصتى طلايى فراهم آمده بود تا علامه طباطبايى ، نيازهاى جامعه را سنجيده و بر طبق آنها، برنامه اى منظم و كارآمد تنظيم كند. تفسير و فلسفه درسهايى بود كه - بر اساس احساس وظيفه علامه - شروع شد و تعجب بسيارى را برانگيخت چراكه تدريس تفسير دانشى به دور از تحقيق تلقى مى شد اما پشتكار و اخلاص علامه كار را بدانجا رساند كه ((الميزان )) حاصل سالهاى تلاش و تدريس گرديد.
    درس فلسفه نيز در آن عصر خوشنام نبود. از اينرو تلاشهاى بسيارى در تعطيل اين درس انجام مى شد اما رفتار مؤ دبانه استاد و برخورد مهربانانه آية الله العظمى بروجردى ابرهاى تيره سوء تفاهم ها را كنار زد و سعايتها را بى اثر نمود. (4)
    به هر روى تشكيل جلسات عمومى و خصوصى اين عالم فرهيخته و حضور شاگردان انديشمندى چون آية الله مطهرى باعث نقد و بررسى فلسفه هاى غربى - خصوصا ماترياليسم ديالكتيك - گرديد و آثار و بركات جاودانه اى در تدوين كتب فلسفى به همراه خود آورد.
    ... هر روز كه سپرى مى شد ابعاد علمى و چهره چشمگير علامه بيشتر از گذشته نمايان مى شد. شعاع شخصيت اين استاد فرزانه به داخل كشور محدود نگرديد، بلكه انديشمندان بسيارى را به سوى خويش كشاند و در تمام ابعاد اسلام به بحث و گفتگو با آنان منجر شد. اين عظمت بدانجا انجاميد كه دولت آمريكا توسط شاه ايران از علامه دعوت رسمى كرد تا در دانشگاههاى آن كشور ((فلسفه شرق )) را تدريس نمايد! روح بلند و بينش كم نظير علامه دست رد به آنهمه اصرار زد. او زندگى محقرانه در قم و جلسات درس با طلاب و تربيت شاگردانى فاضل را بر تمامى ظواهر فريبا ترجيح مى داد.(5)










    يادگارهاى ماندگار
    ((انبوه دانش )) و ((كيمياى ايمان )) علامه آثارى گرانبها و جاودانه بسان مشعلى فروزان فرا راه دانش پژهان آفريد كتابهايى چون :
    1. تفسيرالميزان
    دائرة المعارفى از معارف و در بردارنده بحثهاى اعتقادى ، تاريخى ، فلسفى ، اجتماعى و... با تكيه بر قرآن كريم . اثرى سترگ كه استاد شهيد مطهرى 60 سال يا100 سال ديگر زمان درك عمق و ارزش اين كتاب مى داند. (6) اين كتاب ثمرهاى كم نظير از بيست سال تلاش شبانه روزى علامه است . نقطه آغازين اين تاءليف به بركت غور و ژرف نگرى در روايات بحارالانوار بود علامه سبك اين تفسير را از مرحوم قاضى آموخت و در قم عملى ساخت .
    2. بداية الحكمة
    كتابى كه يك دوره تدريس فشرده براى دوستداران علوم عقلى در قم و سپس دانشگاههاى كشور گرديد.
    3. نهاية الحكمة
    اين اثر براى تدريس فلسفه با توضيحى بيشتر، عمقى افزونتر و سطحى عالى تر تدوين شده است .
    4. اصول فلسفه و روش رئاليسم
    بينش علامه پيرامون نظرات ماديون و ماترياليستها باعث فراهم آوردن اين اثر گرديد بركت اين كتاب موجب هدايت بسيارى از جوانان مسلمان و نجات آنان از هلاكت كفر و الحاد شد. اثرى كه پاورقيهاى استاد مطهرى عنايتى افزون بدان بخشيده است .
    5. حاشيه بر كفايه
    كتابى اصولى پيرامون قوانين استنباط است كه بتازگى چاپ شده است .
    6. شيعه در اسلام
    دوره اى كامل از اعتقادات و معارف شيعه در اين اثر نفيس به چشم مى خورد.
    7. مجموعه مذاكرات با پروفسور هانرى كربن
    او كه محققى فرانسوى است پيرامون چگونگى شيعه و مباحث اعتقادى و... مذاكراتى با علامه داشته كه در اين كتاب وجود دارد.
    8. خلاصه تعاليم اسلام
    خلاصه آنچه هر مسلمان متعهد بايد از آن آگاهى داشته و خود را بدان زينت دهد، در اين اثر بيان شده است .
    9. روابط اجتماعى در اسلام
    انسان و اجتماعى و رشد اجتماعى او، پايه زندگى اجتماعى ، آزادى در اسلام و... مباحثى است كه در اين كتاب بدانها پرداخته شده است .
    10. بررسيهاى اسلامى
    مجموعه اى است زرين از مقالات استاد كه بسان دائره المعارفى از معارف ناب اسلامى جمع آورى شده است .
    11. آموزش دين
    كتابى در قلم روان و مطالبى لازم و ضرورى است كه براى دانش آموزان نوشته شده است .
    12 و 13 و 14- رساله انسان قلب از دنيا، در دنيا و بعد از دنيا
    اين كتاب كه اكنون با نام ((انسان از آغاز تا انجام )) ترجمه شده است مباحثى مفيد از عوالم سه گانه ماده ، مثال و عقل مطرح كرده و پيرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبى بسيار مفيد و لازم ارائه كرده است .
    15 تا 41
    رساله هايى گوناگون درباره قوم و فعل ، صفات ، افعال الله ، وسائط، نجو، صرف ،... اين مجموعه 26 رساله است كه بنا به ضرورت و نياز جامعه توسط علامه نگاشته شده است .
    42. ديوان شعر فارسى
    مجموعه اى از اشعار چشمگير و عميق علامه كه طى ساليان متمادى سروده شده است .
    43. سنن النبى
    سيره و روش رسول الله صلى الله عليه و آله در بين مردم و همراه خانواده در اين اثر به چشم مى خورد.
    44. لب اللباب
    مجموعه درسهاى اخلاق استاد كه از سالهاى 1368 تا 1369 قمرى براى برخى از فضلاى حوزه قم بيان فرموده اند.
    46. حاشيه بر اسفار
    نظرات استاد فرزانه علامه طباطبايى بر اسفار در اين كتاب جمع آورى شده است .(7)



    شاگردان
    ((هماى همت )) علامه ، باعث تربيت ((مه گونه هايى )) شده تا آنگاه كه خورشيد وجودش رخ در نقاب خاك مى كشد، اينان چون ماهتاب هدايت نورافشانى كنند.
    شاگردان علامه ، دهها نفر از بزرگان و فرهيختگان كنونى در حوزه هاى علميه مى باشند كه به تنى چند از آنان اشاره مى شود. حضرات آيات و حجج اسلام :
    1. شهيد مرتضى مطهرى ، 2. شهيد سيد محمد حسينى بهشتى 3. امام موسى صدر 4. ناصر مكارم شيرازى 5. شهيد محمد مفتح 6. شيخ عباس ‍ ايزدى 7. سيد عبدالكريم موسوى اردبيلى 8. عزالدين زنجانى 9. محمد تقى مصباح يزدى 10. ابراهيم امينى 11. يحيى انصارى 12. سيد جلال الدين آشتيانى 13. سيد محمد باقر ابطحى 14. سيد محمد على ابطحى 15. سيد محمد حسين كاله زارى 16. حسين نورى همدانى 17. حسن حسن زاده آملى 18. سيد مهدى روحانى 19. على احمدى ميانجى 20. عبدالله جوادى آملى و...




    جلوه هاى جاودانه
    (داستانهايى از زندگانى علامه )
    علامه طباطبايى اين عالم سترگ و تابناك ، چهره اى الهى بود كه با دو بال قرآن و عترت پرواز كرد. به بلنداى جاودانگى و ابديت رسيد و براى هميشه اسطوره اى شكوهمند گرديد. در اين فرصت برآنيم تا گوشته هايى از زندگى سراسر روشن او را يادآور شويم :



    الف ) ارادت به اهلبيت عليه السلام
    استاد هفته اى يك بار - حداقل - به حرم حضرت معصومه عليه السلام مشرف مى شد. پياده مى رفت و در بين راه اگر پوسته پرتقال يا خيار و يا موز مى ديد با ته عصا آن را از مسير مردم كنار مى زد. در ايام تابستان غالبا به مشهد مقدس مشرف مى شد. شبها به حرم امام رضا عليه السلام رفته ، در بالاى سر مى نشست و با حال خضوع و خشوع به دعا و زيارت مى پرداخت . به پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليه السلام علاقه بسيارى داشت و با كمال ادب و احترام از آنها نام مى برد، در مجالس روضه خوانى شركت مى كرد و براى مصايب اهل بيت شديدا اشك مى ريخت )). (8)



    ((علامه در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضريح مقدس حضرت معصومه عليه السلام افطار مى كرد. ابتدا پياده به حرم مطهر مشرف مى شد، ضريح مقدس را مى بوسيد سپس به خانه مى رفت اين ويژگى اوست كه مرا بشدت شيفته ايشان نموده است )) (9)


    ((فعاليتهاى شبانه روزى علمى ، او را از توسل در عرض ادب به پيشگاه مقام رسالت و ولايت باز نمى داشت . ايشان موفقيت خويش را مرهون همين توسلات مى دانست . و آنچنان به سخنان معصومين احترام مى گذاشت كه حتى در برابر روايات مرسل و ضعيف السند هم به احتمال اين كه از بيت عصمت صادر شده است . رفتار احتياطآميزى داشت . و بر عكس كوچكترين سوء ادب و كژانديشى را نسبت به اين دودمان پاك و مكتب پرافتخار تشيع قابل چشم پوشى نمى دانست ...))(10)


    ((آن گاه كه نام يكى از معصومين عليه السلام برده مى شد اظهار تواضع و ادب در سيماى ايشان مشهود مى شد و نسبت به امام زمان عليه السلام تجليل خاصى داشته مقام و منزلت آنها و حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و حضرت صديقه كبرى عليه السلام را فوق تصور مى دانستند. يك نحو خضوع و خشوع واقعى نسبت به آنها داشته و مقام و منزلت آنان را ملكوتى مى دانستند)).(11)


    ب ) شرح صدر علامه
    يكى از شاگردان ايشان كه مدت سى سال با استاد ماءنوس بوده ، پيرامون خصوصيات اخلاقى آن عالم فرزانه چنين نوشته است :
    ((علامه انسانى وارسته ، مهذب ، خوش اخلاق ، مهربان ، عفيف ، متواضع ، مخلص ، بى هوا و هوس ، صبور، بردبار، شيرين و خوش مجلس بود. من در حدود سى سال با استاد حشر و نشر داشتم ... به ياد ندارم كه در طول اين مدت حتى يك بار عصبانى شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند يا كوچكترين سخن تندى يا توهين آميزى را بر زبان جارى سازد. خيلى آرام و متين درس مى گفت و هيچ گاه داد و فرياد نمى كرد، خيلى زود با افراد انس ‍ مى گرفت و صميمى مى شد. با هر كس حتى كوچكترين فرد طلاب چنان انس مى گرفت كه گويا از دوستان صميمى اوست ... گاهى كه به عنوان استاد مورد خطاب قرار مى گرفت مى فرمود: ((اين تعبير را دوست ندارم ما اينجا گرد آمده ايم تا با تعاون و همفكرى ، حقايق و معارف اسلامى را دريابيم )) استاد بزرگوار بسيار مؤ دب بود به سخنان ديگران خوب گوش مى داد، سخن كسى را قطع نمى كرد و اگر سخن حقى را مى شنيد تصديق مى كرد، از مباحثات جدلى گريزان بود ولى به سؤ الها، بدون خودنمايى پاسخ مى داد)).(12)



    يكى از شخصيتهاى ماركسيست با علامه به بحث و گفتگو نشسته بود و سرانجام موحد و مسلمان گرديد هنگامى كه يكى از دوستان او پيرامون مناظره و گفتگوى دوست خود با علامه پرسش كرد، وى شخصيت علامه را اينگونه بازگو مى كند:
    ((آقاى طباطبايى مرا موحد كرد. هشت ساعت ما با هم بحث كرديم . يك كمونيست را الهى و يك ماركسيست را موحد كرد او حرف توهين آميز هر كافرى را مى شنيد و نمى رنجيد و پرخاش نمى كرد.))(13)



    ج ) آينه اخلاص
    استاد جعفر سبحانى روحيات علامه را چنين توصيف مى كند:
    ((ما با اين كه با ايشان انس بيشترى داشتيم يك بار هم به خاطر نداريم كه مطلبى را به عنوان تظاهر به علم يادآور شود يا سخن را سؤ ال نشده از پيش ‍ خود مطرح كند.))(14)
    هنگامى كه يكى از علماى حوزه علميه قم از تفسير عظيم الميزان در حضور ايشان تعريف مى كند، علامه بانيم نگاهى به او مى فرمايد:
    ((تعريف نكن كه خوشم مى آيد و ممكن است خلوص و قصد قربتم از بين برود))(15)

    و آنگاه كه يكى از اساتيد انديشمند حوزه رساله امامت خود را براى نظريابى خدمت علامه مى دهد، ايشان پس از مطالعه مى فرمايد:
    ((چرا دعاى شخصى كرديد؟ (بارالها توفيق فهم آيات الهى را به اينجانب مرحمت بفرما) چرا در كنار سفره الهى ديگران را شركت ندادى ... تا آنجايى كه خودم را شناختم ، دعاى شخصى در حق خودم نكردم .))(16)



    د) تعبد و بندگى
    استاد فرزانه ، مرحوم علامه از مرز مراعات واجبات و مستحبات پا فراتر گذارده و خود را مقيد به ترك اولى كرده بود و هميشه ذكر الهى بر لب داشت و هيچگاه از توجه به پروردگار غافل نمى شد.
    ((اخلاق ايشان اخلاقى قرآنى بود، گويا اخلاقش ((قرآن )) بود. هر آيه اى كه خداوند در قرآن نصب العين انسان كامل مى داند ما در حد انسانى كه بتواند مبين و مفسر قرآن باشد در اين مرد بزرگ مى يافتيم . مجلس ايشان ، مجلس ادب اسلام و خلق الهى بود و ترك اولى در ايشان كمتر اتفاق مى افتاد. نام كسى را به بدى نمى برد. بد كسى را نمى خواست وسعى مى كرد خير و سعادت همگان را مسئلت كند)).(17)
    طهارت باطن استاد زبانزد خاص و عام بود. بسيارى از شبها را تا صبح به عبادت و بيتوته مى پرداخت . در ماه مبارك رمضان فاصله بين غروب آفتاب تا سحر را به تهجد ذكر مشغول بود.


    ه‍) اخلاق علامه در منزل
    دختر استاد چگونه برخورد پدر خود را با اطرافيان اينگونه بيان مى كند:
    ((اخلاق و رفتار ايشان در منزل ((محمدى )) بود. هرگز عصبانى نمى شدند و هيچ وقت صداى بند ايشان را در حرف زدن نشنيديم . در عين ملايمت ، بسيار قاطع و استوار بودند و مقيد به نماز اول وقت ، بيدارى شبهاى ماه رمضان ، قرائت قرآن با صداى بلند و نظم در كارها بودند. دست رد به سينه كسى نمى زدند و اين به سبب عاطفه شديد و رقت قلب بسيار ايشان بود.
    ... بسيار كم حرف بودند، پرحرفى را موجب كمى حافظه مى دانستند. بسيار ساده صحبت مى كردند به طورى كه گاهى آدم گمان مى كرد اين يك فردى عادى و عامى است ... مى گفتند شخصيت را بايد خدا بدهد و با چيزهاى دنيوى هرگز انسان شخصيت كسب نمى كند... آرام و صبور با مسائل برخورد مى كردند. با اين كه وقت زيادى نداشتند ولى طورى برنامه ريزى مى كردند كه روزى يك ساعت بعد از ظهرها در كنار اعضاى خانواده باشند... رفتارشان با مادرم بسيار احترام آميز و دوستانه بود هميشه طورى رفتار مى كردند كه گويى مشتاق ديدار مادرم هستند. ما هرگز بگومگو و اختلافى بين آن دو نديديم ... آن دو واقعا مانند دو دوست باهم بودند. در خانه اصلا مايل نبودند كارهاى شخصى شان را كس ديگرى انجام دهد... ايشان براى بچه ها مخصوصا دخترها ارزش بسيار قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفه هاى ارزنده اى مى دانستند. هميشه بچه ها را به راستگويى و آرامش دعوت مى كردند. دوست داشتند آواى صوت قرآن در گوش بچه ها باشد. براى همين منظور قرآن را بلند مى خواندند و به مؤ دب بودن بچه اهميت مى دادند و رفتار پدر و مادر را به بچه ها مؤ ثر مى دانستند. درباره مادرم مى فرمود: اين زن بود كه مرا به اينجا رساند. او شريك من بوده است و هر چه كتاب نوشته ام نصفش مال اين خانم است .))(18)



    و) شناخت مقتضيات زمان و مكان
    ((توجه به جهان اطراف )) و بررسى ((وضعيت حال و آينده )) از نشانه هاى بارز استاد والامقام ، مرحوم علامه طباطبايى است ايشان در سالهاى دهه 20 و 30 نقش حساس در هدايت جامعه داشت . با هجوم شبهات دشمنان ، سلاح قلم بدست گرفته و كارى كارستان مى كرد. فلسفه مادى و افكار غربى را پوچ و بى مقدار جلوه داد و حساسيتهاى زمان را به كار گرفت . هدايت فوج و فوج جوانان كار كم نظيرى بود كه ((علامه )) ياراى آن را داشت و به خوبى از عهده آن بر آمد. پس از رحلت آية الله العظمى بروجردى (ره ) ((حكومت اسلامى )) موضوع درس وى گرديد و مقالاتى در اين زمينه نگاشت و در آنها توانايى حكومت اسلامى را در اداره جامعه و قدرت ولايت فقيه را اثبات كرد.(19)



    ز) همراه با امام (ره )، همگام با انقلاب
    از دير زمان ارادت و علاقه وافرى بين علامه و حضرت امام خمينى (رضوان الله عليهما) به چشم مى خورده است . چون هر دو از هوا و هوس ‍ به دور بودند نسبت به يكديگر احترام مى گذاشتند(20) ((رابطه دوستانه آن دو بزرگوار از قديم برقرار و علامه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. نسبت به انقلاب نظر مساعد داشت و از مسائل سياسى بااطلاع بود. وى نسبت به اوضاع جامعه بسيار ناراضى و از شاه و رژيم او منزجر بود.
    يك بار به ايشان گفته شد كه شاه تصميم گرفته است دكتراى فلسفه به شما بدهند. ايشان خيلى ناراحت شدند و اعلام كردند به هيچ وجه تن به قبول چنين چيزى نخواهند داد... و در پايان از اصرار زياد - رئيس دانشكده الهيات آن زمان - گفتند: ((من از شاه هيچ ترسى ندارم و حاضر به قبول دكترى نيستم )) (21)



    ح ) جلوه هاى هنرى و ادبى علامه
    خط نستعليق و شكسته علامه از بهترين و شيواترين انواع خط بود.گاهى استاد از روزهايى كه با برادرش در تبريز در دامنه كوههاى اطراف از صبح تا به غروب به نوشتن خط مشغول بودند، ياد مى كرد. خط هايى كه تعجب ايشان را بر مى انگيخت و يا سخن از زمانى مى كردند كه علاقه بسيارى به نقاشى داشتند و تمام پول و وقت خود را صرف خريد كاغذ و نقاشى بر آنها مى نمودند.
    از جمله جلوه هاى ديگر استاد؛ تجلى ايشان در آينه شعر است . اشعار بسيار ارزشمند و چشمگيرى كه توسط علامه سروده شده و سرآمد گرديده است . ((مرا تنها برد)) و ((پيام نسيم )) و ((هنر عشق )) از جمله اشعار گرانسنگى است كه از علامه باقى مانده است .
    ارجعى الى ربك
    ... سرانجام پس از 81 سال و 18 روز بابركت و زندگى پرتلاش ، روح پاك و الهى آن حكيم عارف و مفسر وارسته به ديار قدسى و ملكوت رهسپار شد.



    آرى در 18 محرم 1402 قمرى (24 آبان 1360 شمسى ) غبار غم و بيرق ماتم در سراسر ميهن اسلامى بر پا شد و دلهاى پاك انديشمندان و بزرگان عرصه علم و دانش غرق اندوه گرديد. حضرت امام خمينى قدس سره ضمن اظهار هم دردى ، با برپايى مجلس ختم براى مرحوم علامه اين ضايعه اسفناك را تسليت گفتند. و در پى آن ديگر مراجع و شخصيتهاى علمى ، مذهبى و اجتماعى چون آية الله العظمى گلپايگانى قدس سره ، آية الله خامنه اى و جامعه مدرسين حوزه علميه قم در اين ماتم جانكاه به سوگ نشسته و مراسم بسيارى بر پا كردند. شاگردان و ديگر ارادتمندان چشمه فياض الهى با سرودن اشعارى پربها، غم اندوه خود را بيان نمودند. و ديگر اقشار مردم ياد و خاطره آن اسوه جاودانه و مردالهى را گرامى داشتند.(22)
    رحمت الهى و درجات خداوندى نصيب هميشه او باد.

    پينوشتها:
    1- يادنامه علامه طباطبايى ، به قلم جمعى از فضلاء و دانشمندان از شاگردان علامه ، ص 53.
    2- شيخ بهايى (رضوان ا.. عليه ).
    3- سوره كهف ، آية 44.
    4- يادنامه علامه طباطبايى ، ص 142.
    5- مهرتابان ، علامه تهرانى ، ص 28.
    6- ر. ك : احياء تفكر اسلامى ، استاد شهيد آية الله مرتضى مطهرى .
    7- يادنامه علامه طباطبايى ، ص 191 - 212.
    8- همان ، از آيت ابراهيم الله امينى ، ص 131 و 132.
    9- مجله پيام انقلاب ، 19/8/1363، از استاد شهيد آية الله مرتضى مطهرى .
    10- يادنامه علامه طباطبايى ، از استاد محمد تقى مصابح يزدى ، ص 137.
    11- مهرتابان ، ص 56.
    12- يادنامه علامه طباطبايى ، از آيت ابراهيم امينى ، ص 122 - 124 و 128.
    13- يادها و يادگارها، آية الله جوادى آملى ، ص 58 و 59.
    14- همان ، ص 59.
    15- روزنامه جمهورى اسلامى ، 23/7/1364.
    16- يادها و يادگارها، ص 83 - 84.
    17- همان ، از آية الله جوادى آملى ، ص 61.
    18- همان ، از نجمة السادات طباطبايى ، ص 40 - 51
    19- روزنامه جمهورى اسلامى ، 16/2/1369، از حجة الاسلام و المسلمين هاشمى رفسنجانى ؛ يادها و يادگارها، از آية الله جوادى آملى ، ص 73.
    20- يادها و يادگارها، از آية الله امينى ، ص 89.
    21- همان ، از نجمة السادات طباطبايى ، ص 52. 53.
    22- يادنامه علامه طباطبايى ، ص 1 - 7

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض علامه و عرفان عملی

    آثار هر كس نمودار دارايى اوست

    بهترين معرف آن جناب، سير و سلوك انسانى و آثار علمى، از تدريس و تأليف اوست . افاضل حوزه علميه قم كه شاغل كرسى تدريس اصول معارف حقه جعفريه‏اند، از تلامذه اويند، و تفسير عظيم الشأن الميزان كه عالم علم را مايه فخر و مباهات است، يكى از آثار نفيس قلمى و أم الكتاب مؤلفات اوست . (ص 17)







    جايگاه علامه طباطبائى در عرفان عملى

    موقعيت جناب علامه طباطبائى (رضوان الله عليه) در عرفان عملى اين بود كه دريافته بود و به اين باور رسيده بود كه: «إن هذا القرآن يهدي للتي هي أقوم» . (1) راه اين است و جز اين نيست . و دقيقا بدين جهت، رفتار او، گفتار او، سكوت او، قلم او و مطلقا آثار وجودى او، حكايت كننده وارستگى و عظمت ذخاير علمى و عملى او بود .
    انسان وقتى حضرت علامه طباطبائى را زيارت مى‏كرد، به ياد اين حديث شريف مى‏افتاد كه جناب كلينى در كتاب فضل العلم كافى به اسنادش از حضرت امام صادق (ع) نقل مى‏كند و فرموده است:
    من تعلم العلم و عمل به و علم لله، دعي في ملكوت السماوات عظيما: فقيل تعلم لله و عمل لله و علم لله . (2)
    آن كسى كه دانش تحصيل كند و بدان عمل كند و به ديگران براى خدا تعليم بنمايد، در ملكوت سماوات و عالم اله ـ كه خودش عالم عظيم است ـ او را به عظيم صدا مى‏كنند: اى بزرگ، اى آقا، اى كسى كه براى خدا تحصيل علم كرده‏اى، براى خدا بدان عمل كرده‏اى، براى خدا به ديگران تعليم داده‏اى، تو آقا و بزرگ و عظيمى .
    بنده هفده سال در محضر شريف او با ايشان انس داشتم و از ايشان كار لغوى نديدم . حرف لغوى نشنيدم . بسيار مواظب كلام خود بود . (ص 49 ـ 51)







    علامه طباطبائى و مراقبت از نفس

    به حقيقت، دل اين مرد بزرگوار معدن تقوا بود؛ زيرا بسيار مواظب خود بود . همواره اهتمامش بر اين بود و مى‏گفت در شب و روز زمانى را براى حسابرسى خود قرار بدهيد و ببينيد كه اين 24 ساعت چگونه بر شما گذشته . اهل محاسبه باشيد . همان طور كه يك بازرگان و يك كاسب دخل و خرج خود و صادرات و وارداتش را حساب مى‏كند، شما ببينيد در اين شب و روز كه بر شما گذشت، چه چيزى اندوخته‏ايد . چه گفته‏ايد . يك‏يك رفتار و گفتارتان را حسابرسى كنيد . از نادرستى‏ها استغفار كنيد و سعى كنيد تكرار نشود، و براى آنچه شايسته و صالح و به فرمان حاكم عقل بود، خدا را شاكر باشيد، تا بتدريج براى شما تخلق به اخلاق ربوبى ملكه بشود . «و لاتكونوا كالذين نسوا الله فأنساهم أنفسهم» . (3)



    حضرت علامه همواره مراقب نفس خويش بود و از خدا غافل نمى‏شد و اين امر در صورت و رفتار و حرفشان پيدا بود كه ايشان در پيشگاه ديگرى قرار گرفته . هر چند به صورت ظاهر، جسمش با ديگران بود، پيدا بود كه در محضر ديگرى نشسته است .



    در اين باره، مصباح الشريعة مى‏فرمايد كه: «العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله» ؛ عارف بدنش با خلق و دلش با خداست؛ «و لامونس له سوى الله، و هو في رياض قدسه متردد و من لطائف فضله متزود» ؛ توشه‏اش آن سويى است . قلبى كه او دارد در پيشگاه ملكوت عالم آمد و شد دارد . مونسش ملكوت عالم است .
    چنين كسى مراقبت دارد و انسان بر اثر اين مراقبت، يواش يواش به صفات ملكوتى متصف مى‏شود و بدان خو مى‏گيرد . (ص 54 ـ 55)



    از خاطرم نمى‏رود كه مرحوم علامه طباطبائى وقتى به من فرمود: «آقا، من هر روز مراقبتم قوى‏تر است . شب، مشاهدات من، مكاشفات من زلالتر است» . هر چه روز مراقبت شديدتر باشد، شب مكاشفات زلالتر و صافى‏تر است . (4)









    پى‏نوشت:
    1) سوره اسراء (17): . 9
    2) اصول كافى، تعريب حضرت استاد حسن‏زاده آملى، ج 1 ، ص . 27
    3) سوره حشر (59): . 19
    4) براى اطلاع از شرح حال و آثار حضرت علامه طباطبائى (قده) ر ك: «نجوم امت: زندگانى آيةالله علامه سيد محمد حسين طباطبائى، ناصر باقرى بيدهندى، نور علم، ش 33، آذر 1368 ؛ ص 44 ـ . 87 تازه‏ترين كتاب در باره علامه طباطبائى، كتابشناسى علامه طباطبائى است كه در آن تمام منابع شرح حال و آثار علامه به دست داده شده است .

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  4. #3
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض نگاهى به تفسير «الميزان»

    نگاهى به تفسير «الميزان»







    «تفسير الميزان» يكى از تفاسير ارزشمند عصر حاضر به شمار مى‏رود و حاصل سالها تلاش مداوم و خستگى ناپذير علامه سيد محمد حسين طباطبايى ـ رحمة الله عليه ـ است. استاد فرزانه در اين اثر ماندگار خود در جهان اسلام، صد و چهارده سوره قرآن را از ابعاد مختلف روايى، تاريخى، علمى، كلامى و فلسفى كاويده و ضمن شرح و بسط گسترده آيات به بررسى ديدگاههاى مفسيرين قرآن اعم از شيعه و سنى پرداخته است و در اين راستا با توجه به اينكه بخش قابل توجهى از قرآن را قصه‏ها و داستان‏ها تشكيل مى‏دهد، در كنار تفسير و توضيح اين داستان‏ها به اهداف قصه‏گويى در قرآن نظر داشته و ضمن بررسى نكات ظريف قصه‏ها، پيام‏هاى هر قصه و داستان را بيان نموده است.
    حضرت علامه در نقل قصص قرآن شيوه خاصى را مبذول داشته است كه مى‏توان گفت آن وجه تمايز ايشان از ديگر مفسران و قرآن پژوهان و حتى برخى كتابهاى «قصص قرآن و تاريخ انبياء» است كه به طور خلاصه به آنها اشاره مى‏گردد:









    .1 قصص از ديدگاه قرآن:

    از آنجا كه روش علامه در الميزان تفسير «قرآن به قرآن» است، قرآن پژوه و مفسر بزرگ با غوص در درياى بيكران قرآن، گوهر آيات را از ژرفاى آن بيرون كشيده و در كنار ديگر گوهرهاى وحى قرار داده و دريايى از معارف فراهم آورده است.



    اين «سيره خاص، «الميزان» است كه جز در روايات معصومين عليهم السلام در تفاسير پيشينيان به ندرت ديده مى‏شود و بعد از آن هم هنوز به ابتكار خويش باقى است. همانا شناسايى آيات كليدى و ريشه‏اى قرآن است كه در پرتو آن آيات كليدى درهاى بسيارى از آيات ديگر را گشوده است و با شناخت آن آيات ريشه‏اى اين شجره طوبى، تغذيه بسيارى از آيات شاخه‏اى ميسر مى‏گردد» . (1)



    علامه اين شيوه را نيز در بررسى قصص قرآن به كار گرفته و «با روشى قرآنى به تفسير قرآن به قرآن قرآن و قصص قرآنى مى‏پردازد.» (2) و در پرتو نور قرآن، نمايى زيبا و روشن از يك قصه را به تصوير مى‏كشاند و ترسيم مى‏كند و «مى‏كوشد كه به آيات حاكى از يك قصه ترتيب زمانى بدهد و از مجموع آيات مربوط به آن يك قصه كامل قرآنى فراهم آورد.» (3)









    .2 قصص از ديدگاه روايات:

    علامه (ره) داستان و قصص را نيز از ديدگاه روايات بررسى نموده و ضمن بيان روايات به نقد آنها نيز پرداخته و به «نقل احاديث و اخبار صحيح از پيامبر (ص) و صحابه و ائمه معصومين (ع) اعتنا و اهتمام تمام نشان داده» . (4) و در ذيل هر فرازى از داستان فصلى تحت عنوان «بحث روايى» و «قصه در روايات» آورده كه ضمن نقل روايات از منابع تشيع و تسنن، از نقد آنها نيز فروگذارى ننموده است. او با نگاهى ژرف، سنگ معيار وحى روايات را مى‏سنجد و آنهايى را مى‏پذيرد كه با آيات تعارض و تناقضى نداشته باشد و بر شفافيت قصه بپردازد نه اينكه قصه را با روايات مجعول تاريك و تيره‏گرداند و خود در اين باره چنين مى‏نويسد:
    «پيامبر گرامى به عمومى مسلمانان معيارى دست مى‏دهد كه با آن معيار و محك كلى، معارفى كه به عنوان كلام او، و يا يكى از اوصياء او بر ايشان روايت مى‏شود بشناسند و بفهمند آيا از دسيسه‏هاى دشمن است و يا براستى كلام رسول خدا (ص) و جانشينان او است و آن اين است كه هر حديثى را شنيديد به كتاب خدا عرضه اش كنيد، اگر موافق با كتاب خدا بود، آن را بپذيريد و اگر مخالف بود رهايش كنيد.» (5)









    .3 اسرائيليات در قصص:

    علامه در همان هنگام كه قصص را در روايات بررسى مى‏نمايد، از ترفند يهود نيز غافل نمى‏ماند و «اسرائيليات» در روايات و اخبار از نگاه تيز بينش به دور نيست و با درنگ و تامل «اسرائيليات» را از دامن پاك داستانهاى قرآن مى‏زدايد و هشيارانه از آميختگى برخى از اخبار و روايات با اسرائيليات و تحريفات يهود هشدار مى‏دهد و به قرآن پژوهان اين نكته با يادآور مى‏شود كه چگونه يهود در طول تاريخ خواسته‏اند قصص قرآن و تاريخ پيامبران را با افسانه و خرافات درهم آميزند و چون پوستينى وارونه نمايان سازند.



    شرح و بسط اينكه «اسرائيليات» از چه زمانى و به وسيله چه كسانى در متون و منابع اسلامى رواج يافت، فرصتى ديگر را مى‏طلبد و در حوصله اين بحث نمى‏گنجد ولى به طور اجمال مى‏توان گفت كه «آغاز نشر اين آثار در ميان روايات اسلامى به دوره صحابه مى‏رسد و در دوره تابعين و تدوين آثار اسلامى گسترش مى‏يابد. درباره عوامل گسترش و نشر آن نيز به اشاره مى‏توان گفت: ناآگاهى و بيسوادى مردم جزيرة العرب تمايل و گرايش عرب آن روز به شناخت اسباب و علل و مبدأ آفرينش و حادثه‏هاى هستى، شهرت داستان‏هاى ملل و پيامبران در ميان مردم، اجمال قصه‏ها در قرآن و اهميت قصه‏سرايى و داستان‏پردازى در ميان اعراب، توطئه‏هاى يهوديان نفوذى براى آلوده ساختن منابع اسلامى و... از عوامل مهم شيوع و نشر اسرائيليات و نصرانيات در ميان تفاسير اسلامى است.



    «علامه» با دقت نظر و ژرف‏انديشى و تامل در اخبار و روايات در برابر اين توطئه مى‏ايستد و «موضع منتقدانه بسيار سخت‏گيرانه‏اى دارد و هشدار مى‏دهد كه اكثر مفسرين در تفسيرهايشان در اين ورطه افتاده‏اند و علت آن در طبيعت داستان و داستان‏پردازى و تأثير آنها در تفاسير و افراط در تمسك به انواع احاديث و پذيرش بى‏چون و چراى آنهاست، و لو اينكه با صريح عقل و آيات محكم قرآنى مخالف باشند. او ريشه اسرائيليات و منشاء راه يافتن آنها به روايات اسلامى را مى‏كاود و براى اين كار مضامين اين گونه روايات را با آنچه در تورات و انجيل آمده است تطبيق مى‏دهد و وجوه تشابه و اختلاف آنها را باز مى‏نماياند و جعليات يهوديان را كه با اقوال انبياء عليهم السلام و الهيات اصيل اديان توحيدى مخالفت دارد، بيان مى‏كند .» (6)
    از آن جمله علامه در ذيل آيه 103 سوره بقره به داستان ساختگى يهود درباره «هاروت و ماروت» اشاره دارد و با نگاهى ژرف و عالمانه، ضمن نقل داستان ساختگى، به نقد و بررسى آن مى‏پردازد و زشت‏ترين گناه و معصيتى را كه يهود به آن دو فرشته خدا نسبت داده‏اند، از دامن آن دو موجود پاك مى‏پيرايد و درباره اين روايات خرافى و ساختگى مى‏نويسد: «پس، از اينجا براى هر دانش پژوه خردبين روشن مى‏شود كه اين احاديث مانند احاديث ديگرى كه در مطاعن انبياء و لغزشهاى آنان وارد شده از دسيسه‏هاى يهود خالى نيست، و كشف مى‏كند كه يهود تا چه پايه و با چه دقتى خود را در ميانه اصحاب حديث در صدر اول جا زده‏اند تا توانسته‏اند با روايات آنان به هرجور كه بخواهند بازى نموده، و خلط و شبهه در آن بيدازند.» (7)
    الميزان، ميزان و محكى است براى تشخيص سره از ناسره و جدايى خالصى‏ها و ناخالصى‏ها و از اين رو علامه «در پتو آگاهيهاى عظيم و كاراآمد خود جاى جاى اين اخبار و آثار را به نقد كشيده وبر تمامت آنها مهر بطلان زده است.» (8)











    .4 تطبيق قصص قرآن با تورات و انجيل:

    يكى ديگر از شيوه‏ها در الميزان «بررسى تطبيقى قصص قرآن، تورات و انجيل» است.
    علامه در مقام مقايسه بر آمده و قصص قرآن را در يك كفه و داستان‏هاى تورات و انجيل را در كفه ديگر گذاشته و خواننده را محور قرار داده تا با سنجش و دقت نظر، به حقانيت قصص قرآن پى‏ببرد و تحريفات و خرافاتى را كه در تورات و انجيل وارد شده خود عينا نظاره كند .
    از جمله در داستان آدم (ع) كه ميدانى فراخ و گسترده براى افسانه پردازى و بيهوده گويان مى‏باشد با مقايسه اين داستان در قرآن و تورات غبار اساطير را از چهره داستان مى‏زدايد و مى‏نويسد:
    «در بعضى اخبار آمده: مار و طاووس دوتا از ياوران ابليس‏اند چون ابليس را در اغواء آدم و همسرش كمك كردند و چون اين روايات معتبر نبوده از ذكر آنها صرف نظر كرديم و خيال مى‏كنم از رويات جعلى باشد.
    چون داستان از تورات گرفته شده و ما در اينجا عين عبارات تورات را مى‏آوريم تا خواننده به وضع آن روايات كاملا آگاهى يابد...» (9)
    بعد از فراغ داستان، مطلب را اين گونه به پايان مى‏برند: «خواننده عزيز با تطبيق و مقايسه اين دو داستان باهم يعنى داستان آدم به نقل از قرآن كريم و به نقل از تورات و سپس دقت در رواياتى كه از طريق عامه وشيعه وارد شده به حقايق اين قصه پى‏مى‏برد.» (10)
    و در داستان «هابيل و قابيل» ضمن تطبيق داستان در قرآن و تورات، خواننده را به داورى و قضاوت فرا مى‏خواند و مى‏نويسد: «خواننده را سفارش مى‏كنم كه نخست يدر آنچه تورات و آيات قرآنى كه راجع به پسر آدم نقل كرديم دقت كند، آنگاه آنها را باهم تطبيق نموده سپس داورى كند.» (11)
    و از اين گونه است مطابقعت داستان نوح (12) ، لوط (13) ، ابراهيم (14) ، يوسف (15) ، شعيب (16) ، موسى (17) ، قارون (18) ، داود (19) ، سليمان (20) ، يونس (21) با تورات و داستان زكريا و يحيى (22) و مسيح (23) عليهم السلام با انجيل.







    .5 مباحث علمى و تاريخى:

    علاوه بر موارد فوق، علامه در هر فرصتى با توجه به اقتضاى داستان به مسايل علمى، تاريخى، جغرافيايى و... پرداخته است.
    در داستان «طوفان نوح» در پاسخ به اين پرسش كه آيا طوفان نوح همه زمين را فرا گرفت يا بخشى از آن را، وارد مباحث زمين شناسى و ژئوفيزيك شده (24) و در داستان اصحاب كهف براى اثبات اينكه كداميك از غارهاى هفتگانه به غار اصحاب كهف تعلق دارد، به ناچار به مسايل معمارى و مهندسى پرداخته (25) و در داستان ذوالقرنين و براى بيان اين كه «ذوالقرنين» كيست و سرش كجاست، تاريخ را ورق زده ديدگاه‏هاى مختلف در اين زمينه را بررسى كرده است (26) و در داستان محاجه ابراهيم (ع) با قوم خود و تفسير آيه «فلما جن عليه الليل راى كوكبا قال هذا ربى فلما افل قال لا احب الافلين» (27) (پس همين كه شب او را پوشانيد ستاره‏اى را ديد گفت: اين پروردگار من است سپس همين كه غروب كرد، گفت: من غروب كنندذگان را دوست ندارم) علامه (ره) وارد يك بحث نجومى و ستاره شناسى شده اثبات مى‏كند كه در بين سيارات هفتگانه قمر، عطارد زهره، شمس، مريخ، مشترى و زحل كه مورد پرستش بوده‏اند، اين كوكب «زهره» است، زيرا قرآن در داستان ابراهيم، شمس و قمر را بعد از آيه مورد بحث ذكر كرده است. بنابراين، سياره كوكب يكى از پنج سياره ديگر بوده و چون «عطارد» مدار تنگ‏ترى دارد و بسيار كم ديده مى‏شود و «زهره» در بين آن چهار سياره ديگر، از جهت تنگى مدارش، نمى‏تواند بيش از چهل و هفت درجه از خورشيد فاصله بگيرد و هميشه همراه خورشيد است، از اين جهت به ذهن مى‏رسد كه كوكب مزبور همان زهره بوده است، چرا كه زهره گاهى قبل از خورشيد طلوع مى‏كند و عوام آن را ستاره صبح مى نامند و گاهى در دنبال آن قرار گرفته و در نتيجه بعد از غروب خورشيد در همان طرف مغرب ظاهر مى‏شود و چيزى نمى‏گذرد كه غروب مى‏كند و گاهى كه اين وضع در نيمه دوم ماه يعنى شب هجدهم نوزدهم و بيستم ماه قمرى اتفاق مى‏افتد، ظهور زهره تقريبا با غروب خورشيد و غروب آن تقريبا با طلوع ماه مقارن مى‏شود، زيرا در اين شبها اول آفتاب غروب مى‏كند و پس از آن ستاره زهره هويدا شده، پس از يك يا دو ساعت در همان جهت غربى افق غروب نموده و پس از آن بلافاصله و يا به فاصله مختصرى از ماه طلوع مى‏كند و اين خصوصيت تنها در ستاره زهره است، و اگر در مشترى و مريخ و زحل هم اتفاق بيفتد صرف اتفاق و آنهم بسيار نادر و كم است.
    علاوه بر اين كه ستاره زهره در بين ستارگان درخشان، از همه زيباتر و روشن تر است، به طورى كه پس از فرارسيدن شب، اولين ستاره‏اى است كه نظر بيننده را به خود جلب مى‏نمايد . و از اين روى مى‏توان گفت ستاره مورد اشاره ابراهيم، همين ستاره بوده است و آيه شريفه، بر اين ستاره بهتر منطبق مى‏شود زيرا بر حسب ظاهر بين غروب ستاره و طلوع ماه فاصله نينداخته است و از اين ظهور استفاده مى‏شود كه طلوع ماه به دنبال غروب ستاره بوده و اين خود مؤيد ما است.» (28)
    خلاصه كلام، اين سبك و سياق علامه (ره) در داستانهاى قرآن «به تناسب موضوع و دقيقا براى تصحيح نظرگاه و افزايش دانش و بينش خوانندگان و در جهت آشناتر شدن با روح قرآن است» (29) تا جانهاى خسته و تشنه حقيق در كنار اين سرچشمه زلال وحى آرام گيرند و خود را از اين درياى بيكران الهى سيراب سازند.









    «تفسير الميزان» كه ثمره بيست و سال سال تلاش علمى علامه مى‏باشد، در 20 جلد به زبان عربى نوشته شده است كه در همان سالهاى نخست شيفتگان قرآن و علامه‏مندان «تفسير الميزان از حضرت علامه خواستند كه نسبت به ترجمه آن نيز عنايتى مبذول دارند و ايشان اين مهم را به اساتيدى از حوزه علميه و تنى چند از شاگردان داشنمند خود سپردند كه تا كنون اين يادگار ماندگار با ترجمه‏هاى گوناگون توسط برخى ناشران چاپ و منتشر گرديده است.
    ابتدا ترجمه جلد 1 الى 10 «الميزان» كه هر جلد توسط يكى از محققان و قرآن پژوهان حوزه ترجمه گرديده و از سوى انتشارات دار العلم قم و سى جلد بعد با ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى در تهران، انتشارات محمدى چاپ و منتشر شد و سپس اين تفسير با ترجمه گروه فوق نيز در بيست مجلد از سوى بنياد علمى و فكرى علامه با همكارى مؤسسه نشر فرهنگى رجاء و مؤسسه اميركبير در سال 63 انتشار يافت.
    ترجمه كاملى نيز از الميزان توسط حجت الاسلام موسوى همدانى صورت پذيرفت كه اين ترجمه را دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، با پاره‏اى از اصلاحات در بيست مجلد به چاپ رساند.








    پانوشت‏ها:
    .1 جوادى آملى، عبدالله، «الميزان» (مقدمه‏اى بر تفسير الميزان)، جلد 1، ص .18
    .2 الاوسى، على، «الطباطبايى و منهجه فى تفسير الميزان» ، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، كيهان فرهنگى، سال 6، (آبان 68)، ص .34
    .3 همان جا، ص .1
    .4 خرمشاهى، بهاء الدين «قرآن پژوهى» ، تهران، مركز نشر فرهنگى مشرق، 1373، ص .256
    .5 «الميزان» ، جلد 1، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، قم، انتشارات جامعه مدرسين، ص .361
    .6 «قرآن پژوهى» ، ص .266
    .7 «الميزان» ، جلد 1، ص .360
    .8 الاوسى، على، «طباطبايى و منهجه فى تفسير الميزان» ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، كيهان فرهنگى، سال 1368، شماره .8
    .9 «الميزان» ، جلد 1، ص .213
    .10 همان جا، ص .215
    11.همان جا، ج 5، ص .529
    .12 همان جا، ج 10، صص 377 ـ .383
    .13 همان جا، ج 10، صص 532 ـ .537
    .14 همان جا، ج 7، صص 306 ـ .313
    .15 همان جا، ج 11، صص 356 ـ .365
    .16 همان جا، ج 10، ص .568
    .17 همان جا، ج 16، صص 62 ـ .64
    .18 همان جا، ج 16، صص 124 ـ .125
    .19 همان جا، ج 17، صص 302 ـ .303
    .20 همان جا، ج 15، صص 524 ـ .525
    .21 همان جا، ج 17، صص 254 ـ .256
    .22 همان جا، ج 14، صص 37 ـ .41
    .23 همان جا، ج 3، صص 485 ـ .509
    .24 همان جا، ج 10، صص 393 ـ .401
    .25 همان جا، ج 13، صص 408 ـ .411
    .26 همان جا، ج 13، صص 526 ـ .544
    .27 انعام، آيه .76
    .28 الميزان، ج 7، صص 245 ـ .226
    .29 «قرآن پژوهى» ، ص .

    مجله گلستان قرآن شماره 39، ص .39
    ویرایش توسط محبّ الزهراء : 14-11-2010 در ساعت 21:23

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  5. #4
    کاربر جدید sajad4656 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    بهشت
    نوشته ها
    38
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ((در اوایل تحصیل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه می خواندم نمی فهمیدم ... پس از آن یک بار عنایت خدایی دامنگیرم شده ، عوضم کرد. در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم ؛ به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریبا هیجده سال کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم ... در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی ، به حداقل ضروری قناعت نموده ، باقی را به مطالعه می پرداختم بسیار می شد - بویژه در بهار و تابستان - که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می گذراندم ...))
    من فقط حوصله ی خوندن اینو داشتم.
    و .......... چیزی ندارم بگم جز این که .........
    هر کاری میکنم نمیتونم درخور این مطلب چیزی بنویسم.
    ویرایش توسط sajad4656 : 20-11-2010 در ساعت 22:36
    -------------------------
    اللهم عجل لولیک الفرج
    -------------------------

    ------------------------------------
    اللّهم احفظ قائدنا الامام الخامنئی
    ------------------------------------

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه