سید حسین نصر، متفكر سنت گرای مسلمان كه از محبوبیت قابل توجهی در همسایه غربی ایران، تركیه برخوردار است در جریان سفری كه چندی پیش به این كشور داشت به گفتگویی با روزنامه ترك زبان زمان پرداخته است.
به گزارش پایگاه تحلیلی - خبری ایران بالكان؛ آنچه در پی می آید متن گفتگوی دكتر سید حسین نصر با روزنامه زمان چاپ استانبول درباره مسائلی چون سنت، روشنفكری، دانشگاه اسلامی، دموكراسی و ... است:
در پیشگفتار كتاب "قلب اسلام" گفته اید تمام فعالیت های شما در جهت حفاظت از "سنت" است. تعریف سنت در نگاه شما چیست و مراقبت از سنت به چه دلیل برای شما اهمیت دارد؟
- واژه سنت در معانی گوناگونی مانند عادات، خصلت ها و نقل های تاریخی به كار می رود. اما سنت در نظر من حقیقتی است كه از امر قدسی سرچشمه می گیرد و از طریق وحی به انسان عطا می شود. با عمل به آموزه های قدسی است كه سنت مورد نظر ما ظهور می یابد. این مطلب تمدن غرب را هم شامل می شود. مدنیت مسیحی با ظهور عیسی (ع) بنا نهاده شد. ظهور عیسی (ع) نقطه آغازین سنت مسیحی است. همین سنت است كه با تمام اجزا و حواشی اش موجب پیدایش معماری مقدس، الهیات مقدس، اخلاق متعالی و ساختارهای متفاوت در مسیحیت شده است. در اسلام سخن از وحی قرآنی است. این نیز سرآغاز سنت اسلامی است؛ و از همین جاست كه تمدن اسلامی یكپارچه ای شامل قوانین مختلف و ساختارهای اجتماعی به ظهور می رسد. مراقبت از این سنت دارای اهمیت است، زیرا سنت مذكور موهبتی الهی براساس حقیقت مطلق است.
- یعنی شما نظریه تاریخ گرایان را كه می گویند متون مقدس محصول شرایط فرهنگی خاص است، قبول ندارید؟
- ما این نظریه را كاملا مردود می دانیم. خداوند پیامش را همواره به زبان مردم همان زمان فرستاده است؛ این درست، اما نمی توان بر این مبنا به تفسیر جامعه شناختی وحی قائل شد. چنین متدی در تضاد كامل با سنت است. چهارده قرن است كه مسلمانان بر این اعتقادند: قرآن از سوی خداوند نازل شده و به هیچ وجه محصول جامعه عربی پیش از اسلام و یا مكه آن روز نبوده است.
آیا شما بین نزول قرآن بر قلب و ذهن پیامبر و كیفیت ادراك ایشان تمایزی قائل می شوید؟ برخی معتقدند مورد دوم دارای بُعد تاریخی است.
- نه. حضرت پیامبر (ص) از سوی خداوند انتخاب شده است. خداوند در برابر خطا از او مراقبت می كند. جبرئیل نیز مسئول مراقبت از پیامبر در مواجهه با خطاها بود. كیفیت ادراك پیامبر از قرآن، تضمینی است برای درك درست ما از آیات.
در جهان اسلام، در امر آموزش، نوعی وابستگی به قرائت های غربی ملاحظه می شود. جنابعالی از حفاظت و مراقبت از سنت سخن می گویید اما اگر ما مسلمانان در مسائل مهم مان همچنان به سنت های بیگانه وابستگی داشته باشیم چگونه حافظ سنت های خویش خواهیم بود؟
- چنین مسیری به مقصد نمی رسد. صریح بگویم اگر چنین پیش برود مسیر 200 ساله ضعف و رخوت تمدن اسلامی به اوج خواهد رسید. آموزش مقوله ای كلیدی است. زمانی كه غرب شروع به استعمار جهان اسلام كرد در مدیترانه از نیروی دریایی استفاده كرد. بعدها در شما آفریقا نیروی زمینی خود را به كار گرفت. اما توجه داشته باشید كه كنترل كامل جهان اسلام، از طریق آموزش كامل شد.
بله، آن ها در علوم طبیعی نسبت به مسلمانان برتری آشكاری داشتند و مسلمان ها هم خود این را پذیرفته بودند. در مدت كوتاهی نظام آموزشی غرب در جهان اسلام رواج یافت. ما پیشرفت های علمی غرب را فرا می گرفتیم. اما استفاده از چارچوب های غربی در این مسیر ضروری نبود. ما باید نظام آموزشی خاص خودمان را از نو تاسیس می كردیم. ببینید هنوز كه هنوز است الهیات ما نیز در بیشتر مواقع با استفاده از شیوه های ضعیف غربی تعلیم داده می شود. واژه ضعیف را به كار می برم چون معتقدم این شیوه قادر به ادامه حیات نیست.
دانشگاه را تا چه حد اصطلاحی جهانی و فراگیر می بینید. برای مثال آیا می توان از دانشگاه اسلامی سخن گفت؟
- همواره بین علم و جهان بینی ای كه آن علم را به عنوان علم می پذیرد، ارتباط وجود داشته است. در این تردیدی نیست. پیش از مدرنیته این دین بود كه به همه جهان بینی ها در تمام تمدن ها شكل می داد. این مطلب قابل تعمیم به همه تمدن ها از قبیل هند، چین، و تمدن اسلامی می باشد. با گسترش تاثیر غرب در جهان، جهان بینی مستقل از دین هم رواج یافت. اما حقیقت این است كه تمدن غرب از جهان بینی مسیحی مستقل نبود. پارادایم سكولار پدید آمده در قرن هفدهم از منظر تئوری هایی كه در خصوص ذات حقیقت مطرح می كرد كاملا دروغین بود. معرفت پیچیده نیست و همواره در چارچوب یك جهان بینی و منظری مبتنی بر ذات حقیقت، هستی می یابد.
سوال این بود كه آیا دانشگاه اسلامی ممكن است؟ آیا چنین دانشگاهی در حال حاضر وجود دارد؟
- در سال 1970 كه نخستین كنگره جهان اسلام در مكه برگزار شد، این بحث مطرح گردید و متعاقب آن كشورهایی چون مالزی، نیجریه، پاكستان و چند كشور دیگر، مراكزی را تحت عنوان دانشگاه اسلامی تاسیس كردند. نام آن ها دانشگاه اسلامی است اما در واقع اسلامی نیستند. علومی چون فقه، ادبیات عرب و تاریخ اسلام را تدریس می كنند. اما از شاخه های دیگر علوم اسلامی در آن ها خبری نیست. در برخی كشورهای دیگر سعی شد مدارس قدیم را بازسازی و مطابق پیشرفت های روز كنند. برای نمونه دانشگاه الازهر در مصر را می توان ذكر كرد. در این قبیل جوامع، عنوان، دانشگاه اسلامی می شود اما مثلا دانشكده علوم پزشكی ارتباطی با اسلام نمی یابد. یعنی در دانشكده علوم پزشكی، طب اسلامی تدریس نمی شود؛ یا مثلا در دانشكده معماری، معماران مسلمان تربیت نمی شوند. معماری غربی را با عنوان اسلامی كپی می كنند. نام معمار، جان است در این جا می شود احمد. در هر صورت در پاسخ شما باید بگویم بله چیزی به نام دانشگاه اسلامی می تواند وجود داشته باشد.
در این مسیر چگونه می توان جهان بینی اسلامی – فلسفی مورد نیاز را احیا كرد؟
- من معتقدم همه بازگشت های روشنگرانه از سوی اقلیت آغاز شده نه اكثریت. زمانی كه جهان بینی علمی مدرن مطرح شد، یعنی در زمان گالیله تعداد كسانی كه در اروپا سخن او را می فهمیدند و می پذیرفتند بیش از بیست نفر نبود. حركت بازگشت همواره از سوی اقلیت تحقق یافته است.
آیا در جهان اسلام روشنفكرانی تربیت می شوند كه پذیرای این مسئولیت باشند؟
- به هیچ وجه. تا پنجاه سال پیش، در جهان اسلام دو تیپ تحصیلكرده وجود داشت. اول، روحانیون سنتی كه برعلومی چون ادبیات عرب، كلام و فقه اسلامی تسلط داشتند. قسم دوم هم روشنفكرانی كاملا غربزده بودند. خب این واضح است كه در اندیشه علمی غرب جایی برای خدا نیست. حال پس از گذشت پنجاه سال روشنفكران جوانی در تركیه، مالزی، اندونزی، ایران و پاكستان ظهور كرده اند. اینان حتی هنگام نوشتن درباره دریدا و هایدگر هم سعی می كنند از زاویه سنت اسلامی به موضوع بپردازند. این علامت بسیار بسیار خوبی است. پنجاه سال پیش این گونه نبود. این است كه من به آینده خیلی امیدوارم. تمام عمرم را صرف تربیت این نسل كرده ام و انشالله رویدادهای مثبتی رخ خواهد داد.
اما جهان اسلام همچنان با معضل روشنفكری روبروست. اینطور نیست؟
- من مساله را به این شكل نمی بینم. ببینید در ایران بعضی از دانشمندان توانستند در عرصه فیزیك و دانش هسته ای كارهای بزرگی انجام دهند. عدم تاثیرگذاری اسلام بر دانش های غربی ریشه فرهنگی دارد. منظورم این است كه دلیل آن علمی نیست. ما اعتماد بنفس و روحیه خود را از دست دادیم و به تقلید از غرب پرداختیم. در آمریكا جراحان قلبی از تركیه و كشورهای عربی هستند كه در كار خود بسیار ماهرند. البته تطبیق چنین موفقیت هایی در فرهنگ و تمدن خویش امر دیگری است. نبود چنین چیزی علت از بین رفتن اعتماد بنفس است.
وضعیت در غرب چگونه است؟ در مسایل فلسفی به نظر می رسد غرب با نوعی ركود مواجه است...
- غرب امروز در زمینه مسایل روشنفكری با بحرانی جدی روبروست. دلیل عدم آگاهی مردم از این مطلب قدرت نظامی و تكنولوژیك غرب است. دوره پایانی امپراتوری روم را به ذهن متبادر می كند. در آن زمان هم تا وقتی لژیون های رومی لیبی را تحت كنترل خود داشتند گمانشان این بود كه همه چیز درست است و خطایی صورت نمی گیرد. بین وضعیت امروز و دوره انحطاط امپراتوری روم تشابه عجیبی وجود دارد. فلسفه غرب گرفتار بن بست شده است. حتی هایدگر گفته بود: "فلسفه غرب با من تمام شد." بحرانی فلسفی وجود دارد و به تبع آن بحران مذهبی نیز ملموس است.
علاوه بر این ها بحران محیط زیست هم مطرح است. بحرانی كه تا غرب نحوه زیست و جهان بینی خود را تغییر ندهد، همچنان باقی خواهد بود. غربی ها برای این تغییر آمادگی هم ندارند. آن ها مدام راه حل های جهانی ارائه می دهند. موضوع خلیج مكزیك را از نظر بگذرانید؛ بزرگترین تراژدی تاریخ بشریت بود. اما كسی علاقه ای به حرف زدن در این باره ندارد. بله، غرب با بحران عظیمی مواجه است و تقلید كوركورانه از غرب آن هم در چنین بُرهه ای جز خودكشی چیز دیگری نیست.
غرب چگونه به این نقطه رسید؟
- اگر بخواهیم به زبان قرآن سخن بگوییم باید گفت رهبران اجتماعی غرب آخرتشان را فدای دنیای خود كردند. گوته شاعر بزرگ آلمان، در "فاوست" خود از این وضعیت سخن می گوید. فاوست برای برخورداری از قدرت و تكنولوژی با شیطان به تفاهم می رسد و روح خود را به او می فروشد. دُرست مانند همان قضیه، هر چیز فدای سود بیشتر مادی و رفاه دنیوی انسان شده است. اما انسان دارای نیازهای معنوی هم هست.
برخی دموكراسی غربی را هم ناقص می دانند. آیا شما فكر می كنید دموكراسی را می توان برای تامین نیازهای معنوی مردم به كار گرفت؟
- اولا توجه كنید كه دموكراسی یك روش است نه یك نظام ارزشی. روشی مدیریتی است كه مشاركت حداكثری مردم را تامین می كند. اما به دوره عثمانی ها نگاه كنید. در استانبول سلاطین قدرتمندی حكومت می كردند و كمتر كسی ادعا كرده است كه عثمانی ها فاقد دموكراسی بوده اند. در روستاها چه كسانی مختارها (مسئولان روستا، سمتی مانند كدخدا م.) را انتخاب می كردند؟ آناتولی به همین ترتیب اداره می شد. سلطانی كه در كاخ توپكاپی استانبول قدرت را در اختیار داشت آن ها را انتخاب نمی كرد؛ مردم بومی آن ها را انتخاب می كردند. منظورم این است كه در آن ادوار در عالم اسلام نوعی دموكراسی داخلی و بسیار جدی وجود داشته است. همین را می توان نقطه آغازین قرار داد و آن را در بُعدی وسیعتر عملی كرد، طوری كه ضرورتی برای فدا كردن ارزش هایمان هم باقی نماند.
مسلمانان در این زمینه ها باید كار كنند و باید اعتراف كرد در عرصه های سیاسی با وضع دردآوری روبرو هستیم. در دویست سال اخیر قدرت بروكراسی در جهان اسلام همواره افزایش یافت و كم نشد. مرحله به مرحله بیشتر شد و در نتیجه آن، همه نهادهایی كه ریشه در گذشته داشتند از بین رفت. ما اینك در صدد هستیم از مدلهایی استفاده كنیم كه بر اساس سنت غرب بنا شده اند. اینها هم همیشه مفید نیستند زیرا نهادهای بر آمده از تمدنی دیگر هستند. آنچه ما نیاز داریم تطابق صرف هم نیست؛ باید دنبال اصالت باشیم. دمكراسی در غرب هم وضعیت ایده آلی ندارد. در غرب پول قدرتمندتر از فرد است. در آمریكا شاهد این حقیقت هستیم، اینجا شما اگر میلیونر نباشید نمی توانید برای نامزدی حزب مراجعه كنید.
به عنوان آخرین سوال، گفته می شود برای سر برآوردن اندیشه های نوگرایانه و اصیل نیاز به فضای آزاد است. در این ارتباط عرصه دموكراسی و آزادی در تركیه را چگونه ارزیابی می كنید؟
- اولا باید درباره تعبیر اندیشه های نوگرایانه توضیحی بدهم . واژه "دُرست" كجا رفت؟ "دُرستی" در كجای این موضوع قرار دارد. هر فكر نویی الزاما فكر خوبی نیست. كارل ماركس نوگرا بود اما نمی توانیم بگوییم از اندیشه های خوبی هم برخوردار بود. افكار او بعد از مرگش موجب از بین رفتن هزاران انسان در طول یك قرن شد. منظورم این است كه معیار اصلی باید "دُرستی" باشد. در هر جامعه ای باید اندیشه ها را آزمود و فضایی ایجاد كرد تا افكار "درست" باقی بمانند. تمدن اسلامی در عصر طلایی خود چنین فضایی را ایجاد كرده بود. اگر غیر از این بود فیلسوفان وحكیمان بزرگ مسلمان پا به عرصه ظهور نمی گذاشتند. هر كسی می توانست با دیگران در همه موضوعات جز وحدانیت خدا بحث ومجادله كند. توحید چتری بود كه همه موضوعات را زیر نفوذ خود داشت. زیر این چتر هر گونه بحث وتبادل نظری آزاد بود. ما این وضعیت را از دست دادیم. در سده اخیر با رشد فزاینده مدرنیسم محدودیتهای بیشتری پدید آمد. به نام آزادی فضای مجادلات اسلامی كاملا از بین رفت. انسانها آزاد بودند اما صرفا در بیان اندیشه های غربی، و گرنه سر و كارشان با زندان بود.
فضا امروز در تركیه بسیار مطلوب است. ایده آل نیست اما اگر بخواهیم دو كشور را در زمینه تولید فكر نام ببریم باید از ایران و تركیه یاد كنیم. فلسفه محض كه قلب تپنده همه پیشرفتهای علمی است بیش از كشورهای اسلامی دیگر، در تركیه و ایران نشو ونما دارد. من فكر می كنم تركیه وایران كشورهایی هستند كه بیشترین كتابهای روشن گرانه را منتشر می كنند.