اخيرا مقاله اي از سوي اکبر گنجي با استناداتي به علما متقدم شيعه منتشر شده که ادعا مي کند شيعه در دوران نخستين قائل به علم غيب و عصمت از سهو و اشتباه براي ائمه نبوده و بعدها توسط غاليان و خرافه پرستان اين مطالب وارد تشيع شده است. چون اين مقاله شبهاتي را در بين جوانان و دانشجويان ايجاد کرده، رديه اي مستند بر آن نوشته و ارسال مي نمايم.
اخيراً فصلي از کتاب «راه نجات از شرّ» توسط اکبر گنجي با ذکر مقدّمه و توضيحاتي منتشر شده که ادّعاي تعارض تشيّع فعلي با تشيّع دوران ائمه و علماء قرون اوليه اسلام را دارد. اين تعارض ادّعا شده، جايگاه و مقام ائمه هدي عليهم السلام را نشانه گرفته و در پي القاء اين موضوع است که بسياري از دانشمندان بزرگ شيعه نه تنها قائل به علم غيب ائمه نبودند بلکه حتّي سهو و ظنّ و اجتهاد را درباره ايشان روا مي دانستند. اين مقاله به نام و گزيده نظرات ده نفر از علماء اشاره کرده و نتيجه گرفته که غلوّ و افراط درباره امامان، از متأخرين و شايد دوران صفويه در عقايد شيعه رسوخ کرده در حالي که علماء متقدّم از اين عقايد «شرک آلود» مبرّا هستند. البته نويسنده در اين مقاله، دو عنوان "سهو و خطاي معصوم" و "علم غيب و باطن" را کنار يکديگر مطرح کرده و سعي در اثبات اولي و نفي دومّي دارد. او به دنبال القاء اين مطلب است که علما و دانشمندان بزرگ شيعه خصوصاً در قرون ابتدايي اسلام نيز چنين تفکري داشته اند.
ما در اينجا ابتدا جايگاه علم و عصمت امامان را در ادلّه و روايات متقدّم مرور مي کنيم و سپس به سراغ اقوال و نظرات علمايي که در مقاله مذکور به آراء ايشان استناد شده خواهيم رفت. شيخ کليني رحمه الله که دقيق ترين محدّثين قدماست، احاديث متعدّدي در ابواب مختلف با موضوع فوق نقل کرده که البته بسياري از اين احاديث در ساير کتب حديثي – نظير کتابهاي «خصال» و «من لايحضره الفقيه» و «کمال الدين» و «عيون اخبار الرضا» از شيخ صدوق – نيز روايت شده است:
1. روايات متعدّد با سندهاي صحيح که علم منايا و بلايا و انساب و فصل الخطاب را نزد ائمه عليهم السلام ثابت کرده و آن را مختصّ ايشان دانسته است. در برخي از اين روايات اضافه شده که: «لَمْ يَعْزُبْ عَنِّي مَا غَابَ عَنِّي» (آنچه از نظر ما غايب باشد، از علم و آگاهي ما پنهان نيست). نمونه اي از اين دسته روايات در کتاب کافي، جلد اول، صفحه 197 و 198 وجود دارد. نقل کتاب کافي از آن جهت اهميت دارد که متقن ترين کتاب حديثي و تدوين شده در قرن سوم هجري (دوران غيبت صغري) است و نادرستي ادّعاي نويسنده مقاله در مورد اعتقاد علماء متقدّم و به ويژه اهل قم را نشان مي دهد چه اينکه کليني، علم حديث را نزد علي بن ابراهيم قمي فراگرفته و اکثر احاديثش را از او نقل مي کند.
علامه مجلسي رحمه الله در توضيح اين دسته از روايات مي فرمايد: علم منايا همان علم به آجال (طول عمر) بندگان و علم بلايا نيز علم به حوادث و اموري است که خداوند به وسيله آنها بندگانش را مي آزمايد مثل امراض و آفات و خيرات و علم انساب، علم به والدين هرکس باشد و ادامه مي¬دهد که در اين علوم، بيان حوادث از ابتداء خلقت تا روز قيامت وجود دارد.
اين دسته احاديث در کتاب «خصال» شيخ صدوق رحمه الله، جلد دوم، صفحه 643 تا 646 هم نقل شده و در برخي از اين روايات در کنار علوم چهارگانه فوق به «ما کان إلى يوم القيامة» (هرآنچه تا روز قيامت رخ خواهد داد) نيز تصريح شده است. توجه به اين کتاب هم از آن جهت مهم است که اعتقاد شيخ صدوق را در مورد علم ائمه نشان مي دهد. رواياتي با همين معنا در کتب امالي شيخين (مفيد و طوسي رحمهما الله) نيز وجود دارد.
2. روايات متعدّد با سندهاي صحيح که ائمه شيعه را داراي «علم ما کان و مايکون الي يوم القيامه» (علم به آنچه رخ داده و آنچه اتفاق خواهد افتاد تا روز قيامت) معرفي کرده و در برخي از آنها به علم «ما في السماوات و ما في الارض و ما في الجنّه و ما في النّار» (هرچه در آسمان ها و زمين و هرآنچه در بهشت و دوزخ است) هم اشاره گرديده. بخشي از اين گروه روايات در کتاب کافي، جلد اول، صفحه 260و261 نقل شده است. همچنين در کتاب الغيبه نوشته شيخ طوسي رحمه الله، ضمن بيان اين علوم، آن را مختصّ پيامبر و امامان پس از او معرفي مي کند: «الّذي خصّ الله تقدّس اسمه به محمدا و الأئمة من بعده» (الغيبه، صفحه 169). اين مطلب با عنايت به ادّعاهاي نويسنده مقاله در مورد شيخ طوسي، قابل توجه است.
3. روايات متعدّد و صحيح السند که نشان مي دهد امامان معصوم بر عمر و اجل شيعيان واقف هستند و در موارد متعدّدي به آنان خبر داده اند. در کتاب کافي، جلد اول، صفحه 485 و خصوصاً در کتاب عيون اخبار الرضا نوشته شيخ صدوق، جلد دوم از صفحه 206 به بعد مي توان نمونه هاي بسياري از اين احاديث را ديد که حتّي در برخي موارد تاريخ دقيق فوت شخص و اتفاقاتي که براي خانواده اش پس از او رخ خواهد داد، نيز از سوي امام گوشزد شده است. نقل متکثّر اين دسته احاديث توسط شيخ صدوق، با عنايت به ادّعاهاي نويسنده مقاله، قابل توجه است.
4. روايات بسيار که حاوي پيش گويي هاي محقّق شده توسط امامان ماست. از محل دفن و کيفيت شهادت خودشان گرفته تا خبر دادن از تعداد و جنسيت فرزنداني که براي برخي شيعيان متولّد خواهند شد تا ... . حتّي در بعضي روايات، تصريح شده که اگر دهان شيعيان، قفل و بست مي داشت، هر کدام شان را از آنچه به نفع و ضررشان در آينده اتفاق خواهد افتاد، باخبر مي کردند. (کافي، جلد اول، صفحه 264)
5. چندين روايت با سندهاي صحيح و موثّق که روح القُدُس را همراه ائمه عليهم السلام و پشتيبان آنان معرفي فرموده و اثر و کارکرد چنين روحي را «شناخت هرآنچه در آسمانها و زمين است»، بيان مي کند. در برخي از اين دسته روايات آمده که به سيله روح القدس، حمل نبوّت انجام گرفت و پس از رحلت پيامبر، اين روح به ائمه پس از او منتقل گرديد. طبق اين احاديث، روح القدس باعظمت تر از جبرئيل و ميکائيل و «مبرّا از هر اشتباه و غفلتي» است و همواره در کنار امامان، ايشان را ياري مي¬دهد. چند نمونه از اين دسته روايات در کتاب کافي، جلد اول، صفحه 272 و 273 نقل شده است. در ساير کتب حديثي معتبر نيز مي¬توان موارد متعدّدي از اين احاديث را مشاهده نمود.
6. رواياتي که مقام نوري پيامبر و ائمه معصومين را اولين مخلوقات خداوند و آفرينش ساير مخلوقات را از نور وجود ايشان و به طفيلي حضور آنان معرفي کرده¬اند. بخشي از اين احاديث در کمال¬الدين و علل الشرايع شيخ صدوق نيز وجود دارد.
در کنار اين روايات، ادعيه و زيارت¬نامه¬هاي معتبري هستند که مقامات فوق¬العاده را براي معصومين اثبات مي¬کنند؛ ازجمله دعايي که شيخ طوسي با سند قابل اعتماد از نائب خاص امام زمان، محمدبن¬عثمان¬بن¬سعيد از ناحيه مقدّس ولي¬عصر(عج) در ضمن اعمال ماه رجب نقل مي¬کند (کتاب مصباحالمتهجد، صفحه 803) که تنها فرق ائمه با خداوند متعال را در مخلوق بودن ايشان معرفي مي¬نمايد: «لا فرق بينک و بينها إلا أنهم عبادک و خلقک» (هيچ فرقي بين تو[خداوند متعال] و ايشان[ائمه هدي] نيست مگر اينکه اينان، بندگان و مخلوقات تو هستند). که تأمّل در اين جمله، ابوابي از معرفت و شگفتي را بر صاحبان فکر و انديشه مي¬گشايد. و همچنين زيارت جامعه کبيره که شيخ صدوق در کتاب «من لا يحضره الفقيه» جلد دوم، صفحه 609 و در کتاب «عيون اخبار الرضا» جلد دوم، صفحه 272 نقل مي¬کند و اثبات¬گر معارف عميق و درجات بلندي براي ائمه عليهمالسلام است.
البته شيعيان از قديم تا امروز براساس آيات و روايات، هرگز نه در مورد پيامبر و نه در مورد امامان، قائل به علم غيب مطلق نبوده¬اند و همه عرصه¬ها و حوزه¬هاى غيبى را معلوم نزد ايشان نمي¬دانند. در نصوص دينى، برخى از قلمروهاى غيبى، منطقه ممنوعه براى همه انسانها حتى پيامبر و ائمه عليهمالسلام مى¬باشد؛ مانند علم به کنه ذات خداوند يا علم به زمان برپايي قيامت. و ليکن خداوند متعال به اذن خويش، اجازه ورود به بسياري از عوالم غيبى را به ايشان داده و آنان را از برخي اسرار غيبى مطلع و آگاه ساخته است. در قرآن کريم مى فرمايد: «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا. الا من ارتضى من رسول». (داناى غيب، خداست و کسى را بر اسرار غيبش آگاه نمى¬سازد مگر رسولانى که آنان را برگزيده است). و اين در بين تمام علماء شيعه از قديم تا امروز مشهور و مقبول است.
حال چه¬طور اين نويسنده به متقدّمين علماء نسبت داده که اصلاً قائل به علم غيب براي ائمه نبوده¬اند و متأخّرين را متّهم ساخته که: «این عاشقان کفر و نفاق! چه میخواهند که میگویند پیغمبران و امامان عالم به غیباند ... و علم غیبشان همان اندازه علم خداست که: "عالم¬الغیب لایعزب عنه مثقال ذره فی¬السموات و لافی¬الارض: همو که دانای نهان است، و همسنگ ذرهای در آسمانها و زمین از او پنهان نیست"؟» و بعد مي¬افزايد: قاتلهم الله أنّی یؤفکون!
اما در اين¬باره بررسي اقوال علمايي که نامشان در مقاله مذکور رفته بسيار سودمند و روشنگر است؛
شيخ مفيد که از قول ايشان در کتاب اوائل المقالات، ص ۳۸ آورده: «و اما اطلاق القول بانهم یعلمون الغیب فانه منکر بیّن الفساد لانّ الوصف بذلک انما یستحقّه من علم الاشیاء بنفسه لابعلم مستفاد و هذا لایکون الا لله عز وجل و علی قولی هذا جماعه اهل الاماميه الا من شذ عنهم من المفوضه و من انتمی الیهم من الغلاه»
یعنی اینکه به طور مطمئن بگوییم که ائمه علیهم السلام علم غیب میدانند، این عقیده منکر و زشتی است که فساد آن بسی ظاهر و روشن است. زیرا چنین وصفی در خور کسی است که اشیأ را به نفس خود بداند، نه اینکه به علم مستفاد (زیرا ممکن نیست) و چنین وصفی جز برای خدای عز و جل ممکن نیست بر این عقیدهی من (که امام علم غیب نمیداند)، تمام جماعت امامیه قائلند، مگر افراد نادری از مفوضه و کسانی که خود را بدیشان منسوب میدارند از غالیان.