نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: جوابيه اي بر رد عصمت و علم غيب ائمه (ع)

  1. #1
    مدیر بازنشسته monji_2008 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,827
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض جوابيه اي بر رد عصمت و علم غيب ائمه (ع)

    اخيرا مقاله اي از سوي اکبر گنجي با استناداتي به علما متقدم شيعه منتشر شده که ادعا مي کند شيعه در دوران نخستين قائل به علم غيب و عصمت از سهو و اشتباه براي ائمه نبوده و بعدها توسط غاليان و خرافه پرستان اين مطالب وارد تشيع شده است. چون اين مقاله شبهاتي را در بين جوانان و دانشجويان ايجاد کرده، رديه اي مستند بر آن نوشته و ارسال مي نمايم.

    اخيراً فصلي از کتاب «راه نجات از شرّ» توسط اکبر گنجي با ذکر مقدّمه و توضيحاتي منتشر شده که ادّعاي تعارض تشيّع فعلي با تشيّع دوران ائمه و علماء‌ قرون اوليه اسلام را دارد. اين تعارض ادّعا شده، جايگاه و مقام ائمه هدي عليهم السلام را نشانه گرفته و در پي القاء اين موضوع است که بسياري از دانشمندان بزرگ شيعه نه تنها قائل به علم غيب ائمه نبودند بلکه حتّي سهو و ظنّ و اجتهاد را درباره ايشان روا مي دانستند. اين مقاله به نام و گزيده نظرات ده نفر از علماء‌ اشاره کرده و نتيجه گرفته که غلوّ و افراط درباره امامان،‌ از متأخرين و شايد دوران صفويه در عقايد شيعه رسوخ کرده در حالي که علماء متقدّم از اين عقايد «شرک آلود» مبرّا هستند. البته نويسنده در اين مقاله، دو عنوان "سهو و خطاي معصوم" و "علم غيب و باطن" را کنار يکديگر مطرح کرده و سعي در اثبات اولي و نفي دومّي دارد. او به دنبال القاء اين مطلب است که علما و دانشمندان بزرگ شيعه خصوصاً‌ در قرون ابتدايي اسلام نيز چنين تفکري داشته اند.

    ما در اينجا ابتدا جايگاه علم و عصمت امامان را در ادلّه و روايات متقدّم مرور مي کنيم و سپس به سراغ اقوال و نظرات علمايي که در مقاله مذکور به آراء ايشان استناد شده خواهيم رفت. شيخ کليني رحمه الله که دقيق ترين محدّثين قدماست،‌ احاديث متعدّدي در ابواب مختلف با موضوع فوق نقل کرده که البته بسياري از اين احاديث در ساير کتب حديثي – نظير کتابهاي «خصال» و «من لايحضره الفقيه» و «کمال الدين» و «عيون اخبار الرضا» از شيخ صدوق – نيز روايت شده است:

    1. روايات متعدّد با سندهاي صحيح که علم منايا و بلايا و انساب و فصل الخطاب را نزد ائمه عليهم السلام ثابت کرده و آن را مختصّ ‌ايشان دانسته است. در برخي از اين روايات اضافه شده که: «لَمْ يَعْزُبْ عَنِّي مَا غَابَ عَنِّي» (آنچه از نظر ما غايب باشد، از علم و آگاهي ما پنهان نيست). نمونه اي از اين دسته روايات در کتاب کافي، جلد اول، صفحه 197 و 198 وجود دارد. نقل کتاب کافي از آن جهت اهميت دارد که متقن ترين کتاب حديثي و تدوين شده در قرن سوم هجري (دوران غيبت صغري) است و نادرستي ادّعاي نويسنده مقاله در مورد اعتقاد علماء متقدّم و به وي‍ژه اهل قم را نشان مي دهد چه اينکه کليني، علم حديث را نزد علي بن ابراهيم قمي فراگرفته و اکثر احاديثش را از او نقل مي کند.

    علامه مجلسي رحمه الله در توضيح اين دسته از روايات مي فرمايد: علم منايا همان علم به آجال (طول عمر) بندگان و علم بلايا نيز علم به حوادث و اموري است که خداوند به وسيله آنها بندگانش را مي آزمايد مثل امراض و آفات و خيرات و علم انساب، علم به والدين هرکس باشد و ادامه مي¬دهد که در اين علوم، بيان حوادث از ابتداء خلقت تا روز قيامت وجود دارد.

    اين دسته احاديث در کتاب «خصال» شيخ صدوق رحمه الله، جلد دوم، صفحه 643 تا 646 هم نقل شده و در برخي از اين روايات در کنار علوم چهارگانه فوق به «ما کان إلى يوم القيامة» (هرآنچه تا روز قيامت رخ خواهد داد) نيز تصريح شده است. توجه به اين کتاب هم از آن جهت مهم است که اعتقاد شيخ صدوق را در مورد علم ائمه نشان مي دهد. رواياتي با همين معنا در کتب امالي شيخين (مفيد و طوسي رحمهما الله) نيز وجود دارد.

    2. روايات متعدّد با سندهاي صحيح که ائمه شيعه را داراي «علم ما کان و مايکون الي يوم القيامه» (علم به آنچه رخ داده و آنچه اتفاق خواهد افتاد تا روز قيامت) معرفي کرده و در برخي از آنها به علم «ما في السماوات و ما في الارض و ما في الجنّه و ما في النّار» (هرچه در آسمان ها و زمين و هرآنچه در بهشت و دوزخ است) هم اشاره گرديده. بخشي از اين گروه روايات در کتاب کافي، جلد اول، صفحه 260و261 نقل شده است. همچنين در کتاب الغيبه نوشته شيخ طوسي رحمه الله، ضمن بيان اين علوم،‌ آن را مختصّ پيامبر و امامان پس از او معرفي مي کند: «الّذي خصّ الله تقدّس اسمه به محمدا و الأئمة من بعده» (الغيبه،‌ صفحه 169). اين مطلب با عنايت به ادّعاهاي نويسنده مقاله در مورد شيخ طوسي، قابل توجه است.

    3. روايات متعدّد و صحيح السند که نشان مي دهد امامان معصوم بر عمر و اجل شيعيان واقف هستند و در موارد متعدّدي به آنان خبر داده اند. در کتاب کافي، جلد اول، صفحه 485 و خصوصاً در کتاب عيون اخبار الرضا نوشته شيخ صدوق، جلد دوم از صفحه 206 به بعد مي توان نمونه هاي بسياري از اين احاديث را ديد که حتّي در برخي موارد تاريخ دقيق فوت شخص و اتفاقاتي که براي خانواده اش پس از او رخ خواهد داد،‌ نيز از سوي امام گوشزد شده است. نقل متکثّر اين دسته احاديث توسط شيخ صدوق،‌ با عنايت به ادّعاهاي نويسنده مقاله،‌ قابل توجه است.

    4. روايات بسيار که حاوي پيش گويي هاي محقّق شده توسط امامان ماست. از محل دفن و کيفيت شهادت خودشان گرفته تا خبر دادن از تعداد و جنسيت فرزنداني که براي برخي شيعيان متولّد خواهند شد تا ... . حتّي در بعضي روايات،‌ تصريح شده که اگر دهان شيعيان،‌ قفل و بست مي داشت، هر کدام شان را از آنچه به نفع و ضررشان در آينده اتفاق خواهد افتاد،‌ باخبر مي کردند. (کافي، جلد اول، صفحه 264)

    5. چندين روايت با سندهاي صحيح و موثّق که روح القُدُس را همراه ائمه عليهم السلام و پشتيبان آنان معرفي فرموده و اثر و کارکرد چنين روحي را «شناخت هرآنچه در آسمانها و زمين است»،‌ بيان مي کند. در برخي از اين دسته روايات آمده که به سيله روح القدس، حمل نبوّت انجام گرفت و پس از رحلت پيامبر، ‌اين روح به ائمه پس از او منتقل گرديد. طبق اين احاديث، روح القدس باعظمت تر از جبرئيل و ميکائيل و «مبرّا از هر اشتباه و غفلتي» است و همواره در کنار امامان، ايشان را ياري مي¬دهد. چند نمونه از اين دسته روايات در کتاب کافي، جلد اول، صفحه 272 و 273 نقل شده است. در ساير کتب حديثي معتبر نيز مي¬توان موارد متعدّدي از اين احاديث را مشاهده نمود.

    6. رواياتي که مقام نوري پيامبر و ائمه معصومين را اولين مخلوقات خداوند و آفرينش ساير مخلوقات را از نور وجود ايشان و به طفيلي حضور آنان معرفي کرده¬اند. بخشي از اين احاديث در کمال¬الدين و علل الشرايع شيخ صدوق نيز وجود دارد.

    در کنار اين روايات، ادعيه و زيارت¬نامه¬هاي معتبري هستند که مقامات فوق¬العاده را براي معصومين اثبات مي¬کنند؛ ازجمله دعايي که شيخ طوسي با سند قابل اعتماد از نائب خاص امام زمان، محمدبن¬عثمان¬بن¬سعيد از ناحيه مقدّس ولي¬عصر(عج) در ضمن اعمال ماه رجب نقل مي¬کند (کتاب مصباح‏المتهجد، صفحه 803) که تنها فرق ائمه با خداوند متعال را در مخلوق بودن ايشان معرفي مي¬نمايد: «لا فرق بينک و بينها إلا أنهم عبادک و خلقک» (هيچ فرقي بين تو[خداوند متعال] و ايشان[ائمه هدي] نيست مگر اينکه اينان، بندگان و مخلوقات تو هستند). که تأمّل در اين جمله، ابوابي از معرفت و شگفتي را بر صاحبان فکر و انديشه مي¬گشايد. و همچنين زيارت جامعه کبيره که شيخ صدوق در کتاب «من لا يحضره الفقيه» جلد دوم، صفحه 609 و در کتاب «عيون اخبار الرضا» جلد دوم، صفحه 272 نقل مي¬کند و اثبات¬گر معارف عميق و درجات بلندي براي ائمه عليهمالسلام است.

    البته شيعيان از قديم تا امروز براساس آيات و روايات،‌ هرگز نه در مورد پيامبر و نه در مورد امامان، قائل به علم غيب مطلق نبوده¬اند و همه عرصه¬ها و حوزه¬هاى غيبى را معلوم نزد ايشان نمي¬دانند. در نصوص دينى، برخى از قلمروهاى غيبى، منطقه ممنوعه براى همه انسانها حتى پيامبر و ائمه عليهمالسلام مى¬باشد؛ مانند علم به کنه ذات خداوند يا علم به زمان برپايي قيامت. و ليکن خداوند متعال به اذن خويش، اجازه ورود به بسياري از عوالم غيبى را به ايشان داده و آنان را از برخي اسرار غيبى مطلع و آگاه ساخته است. در قرآن کريم مى فرمايد: «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا. الا من ارتضى من رسول». (داناى غيب، خداست و کسى را بر اسرار غيبش آگاه نمى¬سازد مگر رسولانى که آنان را برگزيده است). و اين در بين تمام علماء شيعه از قديم تا امروز مشهور و مقبول است.

    حال چه¬طور اين نويسنده به متقدّمين علماء نسبت داده که اصلاً‌ قائل به علم غيب براي ائمه نبوده¬اند و متأخّرين را متّهم ساخته که: «این عاشقان کفر و نفاق! چه می‌خواهند که می‌گویند پیغمبران و امامان عالم به غیب‌اند ... و علم غیب‌شان همان اندازه علم خداست که: "عالم¬الغیب لایعزب عنه مثقال ذره فی¬السموات و لافی¬الارض: همو که دانای نهان است، و همسنگ ذره‌ای در آسمانها و زمین از او پنهان نیست"؟» و بعد مي¬افزايد: قاتلهم الله أنّی یؤفکون!

    اما در اين¬باره بررسي اقوال علمايي که نامشان در مقاله مذکور رفته بسيار سودمند و روشنگر است؛

    شيخ مفيد که از قول ايشان در کتاب اوائل المقالات، ص ۳۸ آورده: «و اما اطلاق القول بانهم یعلمون الغیب فانه منکر بیّن الفساد لانّ الوصف بذلک انما یستحقّه من علم الاشیاء بنفسه لابعلم مستفاد و هذا لایکون الا لله عز وجل و علی قولی هذا جماعه اهل الاماميه الا من شذ عنهم من المفوضه و من انتمی الیهم من الغلاه»

    یعنی اینکه به طور مطمئن بگوییم که ائمه علیهم السلام علم غیب می‌دانند، این عقیده منکر و زشتی است که فساد آن بسی ظاهر و روشن است. زیرا چنین وصفی در خور کسی است که اشیأ را به نفس خود بداند، نه اینکه به علم مستفاد (زیرا ممکن نیست) و چنین وصفی جز برای خدای عز و جل ممکن نیست بر این عقیده‌ی من (که امام علم غیب نمی‌داند)، تمام جماعت امامیه قائلند، مگر افراد نادری از مفوضه و کسانی که خود را بدیشان منسوب می‌دارند از غالیان.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    مدیر بازنشسته monji_2008 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,827
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    در حالي که «اطلاق القول بانّهم يعلمون الغيب» يعني دانستن مطلق علم غيب در همه عرصه¬ها و حوزه¬هاي غيبي و البته اين را همان¬طور که ذکر شد،‌ هيچيک از علماي امروز هم قائل نيست. اما نويسنده اطلاق را برخلاف معناي خودش، «به¬طور اطمينان» ترجمه کرده! و در پايان عبارت هم داخل پرانتز، عقيده شيخ مفيد را خود به اين صورت افزوده است: «که امامان علم غيب نمي¬دانند». در صورتي که اين جمله در عبارت وجود ندارد و تنها سخن شيخ مفيد از «مطلق» علم غيب است! البته اين اشتباه فاحش از سوي نويسنده¬اي که أدام الله بقائه را أدام الله بقاعه مي¬نگارد، چندان بعيد نيست!

    جالب اينکه شيخ مفيد در همين کتاب ذيل عنوان «القول في علم الائمه بالضمائر و الکائنات» (علم ائمه به بواطن هستي) مي¬نويسد: «إنّ الائمه من آل¬محمد قدکانوا يعرفون ضمائر بعض العباد و يعرفون ما يکون قبل کونه و ليس ذلک بواجب في صفاتهم و لا شرطا في امامتهم و انّما اکرمهم الله تعالي به و اعلمهم ايّاه للطف في طاعتهم و التّمسک بامامتهم. و ليس ذلک بواجب عقلاً» (ائمه از آل محمد گاهي به باطن افراد آگاه ميشدند و اتفاقات را قبل از حدوثشان مي¬دانستند و اين هم شرط و واجب در اوصاف امامت نيست بلکه لطف و کرامت خداوند در حقّ ايشان است) و سپس بلافاصله عبارت موجود در مقاله را مي¬آورد: «فامّا اطلاق القول بانهم يعلمون الغيب ...» و بسيار بعيد است که نويسنده مقاله، ‌اين جملات نخستين را نديده باشد!

    جالب¬تر اينکه از بحارالانوار، جلد ۷، ص ۳۱۸، از مسائل العکبریه شیخ مفید نقل کرده که او می‌فرماید: «و قدتغیب عنه بواطن الامور فیحکم فیها بالظواهر و ان کان علی خلاف الحقیقه عندالله» یعنی در نزد من جایز است که بواطن امور از امام پوشیده و پنهان باشد و او به ظاهر حکم کند، هر چند برخلاف حقیقت باشد». در حالي که اندک آشنايي با زبان عربي روشن مي¬کند حرف «قد» بر سر فعل مضارع،‌ دلالت بر گاه¬گاه است. يعني: «و گاهي در نزد امام، بواطن امور پنهان مي¬شود و او براساس ظاهر حکم مي¬نمايد»! و اين بي¬سوادي نويسنده او را تا آنجا پيش برده که ضمن انتساب عقايد غلط به علماء متقدّم، افسار کلام را در اهانت به علماء‌ متأخّر رها مي¬کند: «معهذا این عقیده او(شيخ مفيد) است در اینکه امامان عالم به غیب نیستند. حال این بیچارگان گمراه و درماندگان در نیمه راه با این موهومات و خرافات غالیانه چه می‌گویند؟ اینان می¬خواهند با این چرندها برای شیعیان آخرالزمان عقیده درست کنند و مذهب ناقص قدیم را جدیداً تکمیل نمایند؟»!

    باز براي روشن¬تر شدن مطلب به برخي ديگر از تصريحات شيخ مفيد در اين باره اشاره مي¬کنيم: ايشان در کتاب «اختصاص» که عقايد حقّه را از روايات اهل بيت بيان مي¬کند،‌ از صفحه 289 تا صفحه 324 را به علم غيب ائمه پرداخته و اينکه باطن و مذهب مراجعين¬شان را مي¬شناسند و هنگام مصلحت،‌ پرده¬ها براي ايشان کنار مي¬رود و ... . و در کتاب «اوائل المقالات»، ج4، ص72 مي¬فرمايد: «انّ رسول¬الله و الائمه من عترته خاصّه لايخفي عليهم بعد الوفاة احوال شيعتهم في دارالدنيا بإعلام الله تعالي لهم ذلک و يسمعون کلام المناجي لهم في مشاهدهم المکرمه العظام ... وهذا مذهب فقهاء الاماميه کافّه و حمله الآثار منهم». (مسلّماً پيامبر و ائمه عليهم السلام بعد از وفات، احوال و زندگي شيعيان را مي¬دانند و اين آگاهي به اذن و اراده خدا صورت مي¬پذيرد. و همچنين سخنان و نجواهاي زوّار خويش را در مشاهد مشرّفه و زيارتگاه¬هايشان مي¬شنوند ... و اين،‌ مذهب تمامي فقهاء شيعه و عالمان به علوم اهل بيت است.) و در کتاب «مسار الشيعه» ج7، ص12 تدابير رسول خدا را در سيره حکومتي خويش، مستند به وحي و علم به عواقب امور و شناخت صواب از خطا بدليل آگاهي از آنچه در آينده اتفاق مي¬افتد، مي¬داند و در مورد امام هم مثل همين علوم را ذکر مي¬کند و خود مي¬افزايد: «فمن قال ما طريق معرفته بذلک؟ قلت:‌ الامام عندنا معهود اليه، موقف علي ما ياتي و ما يذکر،‌ منصوب له امارات تدلّه علي العواقب.» (اگر کسي بگويد که امام اين مسائل را از کجا مي¬داند، مي¬گويم امام معصوم در نزد ما داراي پيمان و نصرت الهي است و نشانه¬هايي براي او قرار داده ميشود که عواقب امور را مي¬شناساند).

    اما در مورد سيد مرتضي قدّس سره که نقلي از کتاب تنزيه الانبياء ايشان آورده: «قد علمنا أنّ الامام متی غلب فی ظنّه انّه یصل الی حقّه و القیام بما فرض الله الیه بضرب من الفعل وجب علیه ذلک و إن کان بضرب من المشقه». (دانستيم که هرگاه بر گمان امام چنين غلبه کند که از طريقي ميتواند به حقّش برسد و بر آنچه خدا واجب کرده، قيام نمايد، واجب است اقدام کند ولو اين که با مشقت همراه باشد) و نتيجه گرفته است: «پس چنان که می‌بینیم، سیدمرتضی نیز از کسانی است که نه تنها قائل به عالم به غیب¬ بودن امام نیست، بلکه اعمال ائمه را علیهم¬السلام روی ظن و اجتهاد می‌برد.» در حالي که سيد مرتضي در تبيين قيام کربلا با وجود کشته¬شدن امام، تنها انتخاب «راه انجام تکاليف اجتماعي» را به گمان امام مربوط مي¬سازد نه خود «احکام شرعي» را و حتّي تمامي موارد علم به واقعيات را در مورد امام منکر نمي¬شود. و اين با ظنّ و اجتهادي که براي استنباط خود حکم شرع به¬کار مي¬رود، تفاوتي فاحش دارد. ضمن اين که بحث در اينجا از يک عمل از يک معصوم(حرکت ابيعبدالله به سمت کربلا) است نه «اعمال ائمه»!

    جالب اين که سيد در کتاب «الشافي في¬الامامه» ج3، ص163 تأکيد مي¬کند که امام بايد هرآنچه به ولايت و اموري که تدبير و تصدّي آنها را عهده¬دار مي¬شود، مربوط است را بداند و علم داشته باشد. و در همين کتاب، به طور مفصّل در باب اينکه علم امام به احکام شرع و امور مربوط به ولايت و سرپرستي امت بايد علم به خود واقع باشد نه علم به طريق الي الحکم (اجتهاد)، ‌بحث مي¬کند و در جلد 2، ص26 تصريح دارد که: «اذا کان حکم الله في الحادثه التحليل او التحريم و الامام حاکم في جميع الدين فلا بدّ من ان يکون عالماً‌ بالحکم نفسه لا بالطريق اليه و الّا ادّي الي جواز ما يستقبحه العقلاء». (اگر حکم الهي در حادثه¬اي، حرمت يا حليّت باشد و امام نيز حاکم در جميع دين است، پس بايد به نفس اين حکم، عالم باشد نه به طريق استنباط حکم و إلّا منجر به چيزهايي خواهد شد که عقلا آنها را قبيح مي¬دانند.) و در همين کتاب از صفحه 145 تا 159 به طور مفصل شبهاتي را جواب مي¬دهد که القاءکننده عدم لزوم عصمت و عدم لزوم علم امام به جميع واقعيات امور ولايت و احکام شرعيه مي¬باشد. حال کسي که فصولي مفصّل در پاسخ به اين مسئله تأليف کرده و شبهات مخالفين مذهب را در اين باره جواب داده، به زعم نويسنده مقاله، قائل به همان شبهات است!

    يکي دیگر از بزرگان علمای شیعه که مورد اتّهام مقاله مذکور واقع شده،‌ شيخ¬ طوسي قدّس¬سره است. اما عقیده ايشان در تفسير تبيان، ذيل آياتي که آدرس داده شده، تنها کليّت و تماميّت علم غيب را از پيامبر نفي کرده؛ يعني فرموده ايشان در همه موارد و تمامي حوزه¬هاي غيبي، عالم و آگاه به بواطن نبوده است. (نظير علم به زمان برپايي قيامت) و اين همان عقيده علماء شيعه از صدر تا کنون است.

    و جالب اين¬که درخصوص عقيده شيخ طوسي درمورد علم امام، چنين مي¬نويسد: «عقیده شیخ¬طوسی همانند استادش مرحوم سیدمرتضی است، زیرا عین نظر آن مرحوم را در تلخیص الشافی با کمی اختلاف در عبارت آورده است: "انّ الحسین علیه¬السلام اظهر الخلاف لمّا وجد بعض الاعوان علیه و طمع فی معاضده من خذله و قعد عنه ثم ان حاله الت مع اجتهاد من اجتهد معه فی نصرته الی ما انت الیه". یعنی همانا حسین علیه¬السلام هنگامی که به پاره‌ای از یارانی که او را علیه یزید نصرت و یاری می‌کردند دست یافت، مخالفت خود را با یزید ظاهر نمود و به کمک و پشتیبانی کسانی که او را واگذاشتند طمع بست، آنگاه وضع و حال او با اجتهاد خود آن جناب و کوشش و اجتهاد کسانی که با او بودند بدانجا کشید که کشید. مرحوم شیخ در همین عبارات مختصر می‌رساند که امام عالم به غیب نبود و از روی اجتهاد خود عمل کرد.»

    اما مراجعه به عبارت عربي روشن مي¬سازد که اصلاً صحبتي از اجتهاد به معناي تلاش علمي و فقهي براي استنباط حکم شرعي نيست و اجتهاد به معناي کوشش و تلاش عملي آنهم در خصوص ياران امام نه خود ايشان به¬کار رفته است! و اين تلاش عملي البته در تمامي افعال ائمه و مؤمنين براي اداء تکاليف شرعي هست چراکه اساساً بدون تلاش و کوشش، امکان انجام اعمال و تکاليف وجود ندارد! اما اين مسئله ربطي به «عدم علم امام به غيب (به طور کلّي) و عمل براساس اجتهاد نظري» ندارد. و ما نمي¬دانيم که نويسنده مقاله، اين خطاهاي فاحش در ترجمه عبارات را از شدّت بيسوادي مرتکب شده يا از روي علم و عمد.

    و شيخ¬الطائفه طوسي رحمه الله علاوه بر احاديث و ادعيه¬اي که در ابتداي اين نوشتار از جناب ايشان نقل کرديم و اعتقادشان را در مورد علم و عصمت و جايگاه امامان نشان مي¬داد، در کتاب «امالي» خويش، ص406، چندين حديث با سندهاي موثّق راجع به محدَّث بودن ائمه نقل مي¬کند. (محدَّث، کسي است که الهامات غيبي و ربّاني را دريافت مي¬کند و البته اين الهامات، صورت وحي نبوي و مشاهده فرشته وحي را ندارد) او شيوه¬هاي مختلف اطلاع ائمه از الهامات رباني و علوم غيبي را در همين جا ذکر فرموده است.

    در همين کتاب، ص650، غاليان را در قالب حديثي از امام صادق به عنوان کساني که «يدّعون الرّبوبيه لعباد الله» (در مورد برخي بندگان خدا، ادّعاي ربوبيّت دارند) معرفي مي¬کند که معتاد به ترک صلوه و صيام و حج و زکات شده و قادر به ترک عادتشان هم نيستند. و در ص256 در قالب حديثي از رسول خدا خطاب به اميرالمؤمنين، غلوّ را مانند آنچه مسيحيان راجع به حضرت عيسي گفته¬اند (ادّعاي خدايي) معنا مي¬کند و در ص622 حکايت قومي را از زبان امام صادق نقل مي ¬نمايد که نزد اميرالمؤمنين آمدند و اينگونه سلامش دادند: السلام عليک يا ربّنا! و ادامه مي¬دهد که حضرت امير عليه¬السلام آنان را دعوت به توبه کرد، اما قبول نکردند. لذا برايشان گودالي در زمين حفر کرد و در آن آتش انداخت و چون توبه نکردند،‌ در گودال¬شان افکند.

    همان¬گونه که واضح است، انديشه غلوّ در نظر ايشان و ساير علماء اماميّه، ربطي به ادّعاهاي نويسنده مقاله ندارد و ايشان هرگز اعتقاد به مقامات معنوي و علوم غيبي (در برخي موارد) و عصمت از خطا و ... را برابر غلوّ نمي¬دانستند. کما اين که شيخ مفيد هم در کتاب «فصول المختاره» ج2، ص311 و در کتاب «اوائل المقالات» ج4، ص173 به تبيين غلوّ و غلات پرداخته و آنان را قومي توصيف مي¬کند که امر خلقت عالَم و روزي¬دادن بندگان و اتّفاقات در عوالم را تفويض¬شده از سوي خداوند به ائمه مي¬پندارند.

    علامه مجلسى هم در بحارالانوار، ج 25، ص346 مظاهر غلوّ را در اعتقاد به امور زير شمرده است: الوهيت پيامبر و ائمه(ع)، شريک خداوند در معبوديت يا خالقيت و رازقيت، حلول خداوند در آنها يا اتحاد خداوند با آنان، آگاهي از غيب بدون الهام و افاضه ربّاني، اعتقاد به نبوت درباره ائمه طاهرين(ع)، تناسخ ارواح ائمه در بدن¬هاى يکديگر، عدم لزوم اطاعت و ترک معصيت خداوند با معرفت ائمه(ع).

    مثل فرقه نصيريه که قائل بودند على¬بن¬ابى¬طالب خداست يا الوهيت در او حلول کرده يا مثل فرقه منصوريه که معتقدند امام باقر(ع) به آسمان عروج کرده يا مثل فرقه جناحيه که معتقد بودند روح خدا در آدم و پيامبران بعد از او حلول کرد و فرقه¬هايى چون تشبيه، حلّاجيه، غرابيه، حماريه و ... که همه منقرض شده¬اند. تنها فرقه¬هايى مانند اهل حق(على اللهى) و دروزيه به صورت پراکنده در بعضى کشورها پيروانى دارند.

    مبارزه امامان با غاليان نيز تقابل با همين انديشه بوده و لذا «لعن و نفرين ائمه» در مورد غاليان،‌ به رغم تمايل نويسنده مقاله مزبور، ارتباطي با انديشه امامت و عصمت ندارد و اين موضوع با مراجعه¬اي ساده به روايات مربوطه،‌ فهميده مي¬شود. کما اين که علم غيبي امام در موارد بسيار و علم او به ماکان و مايکون (آنچه رخ داده و آنچه اتفاق خواهد افتاد)، تعارضي با اصول عقايد ندارد، آن¬گونه که نويسنده مقاله از قول شيخ رشيد¬الدين در کتاب «متشابه القرآن و مختلفه»، سعي در اثباتش دارد: «لانّ ذلک یودّی أنهما شارکان للقدیم تعالی» (اين علوم در ائمه باعث مي¬شود که آنان شريک قديم تعالي باشند) و خود، گويي که کشفي عميق و دقيق کرده، مي¬افزايد: «اگر آیت‌الله العظمی این عصر این چیزها را بفهمد!» درحالي¬که اين علم از ناحيه واجب¬الوجود به وسائط فيض(ائمه هدي) افاضه شده و مستقل نيست، ضمن آنکه قديم تعالي به لحاظ رُتبي و نه زماني، قديم است و شريکي در اين قدمت ندارد و قديم زماني هم، شريک واجب¬الوجود نخواهد شد. و آيت¬الله العظمي که هيچ، طلاب سطوح بسيار پايين¬تر هم اين مباحث را گذرانده¬اند!

    اما در مورد بحث عدم عصمت از اشتباه و سهو که قول شيخ صدوق را آورده و بدون هيچ استناد ديگري آن را به علماء‌ متقدّم شيعه نسبت داده است، بايد گفت تنها شيخ صدوق و استادش ابن وليد قمي چنين اعتقادي داشته¬اند همان¬گونه که علامه مجلسي قدّس سرّه در بحارالأنوار، ج17، ص 98 فرموده: «فإنّا لم نر مِن أصحابنا مَن جوّز عليهم السّهو مطلقاً في غير التبليغ و إنّما جوّز الصّدوق و شيخه الإسهاء مِن الله لِنوع مِن المصلحة و لم أر مَن صرّح بتجويز السّهو الناشي مِن الشيطان عليهم» (ما در بين علماء شيعه نيافتيم کسي را که سهو و اشتباه را در غير امور تبليغ دين بر ائمه روا بداند و فقط صدوق و استادش [ابن وليد قمي] به سهو و اشتباه انداختن را از جانب خداوند به¬خاطر مصلحتي جائز دانسته و نديده¬ايم که کسي [حتّي صدوق] به سهو ناشي از شيطان قائل شده باشد).

    شيخ طوسي رحمه الله در کتاب «تهذيب‏الأحکام» ج2، ص181 در رابطه با سهو و اشتباه ائمه مي¬فرمايد: «هذا مِمّا تَمنَع العُقول مِنه» (اين از جمله اموري است که عقل، محال مي¬داند) و در کتاب «استبصار» ج1، ص371 مي¬نويسد: «ذلک مِمّا تَمنَع مِنه الْأَدِلَّة القاطِعَة في أَنَّه لايجُوز عَليه السَّهو و الغَلَط» (اين از مواردي است که ادلّه قطعي، آن را ردّ مي¬کند). و شيخ مفيد رساله¬اي با موضوع عدم سهو النبي مي¬نويسد و محقّق حلّي در کتاب «نافع» و علامه حلّي در کتاب «منتهي» و شهيد اول در کتاب «ذکري»، امکان سهو و اشتباه بر معصوم را ردّ کرده¬اند و در کتاب اخير پس از اين¬که مي¬فرمايد: اماميه(شيعه)، وقوع سهو و اشتباه را از معصوم نمي¬پذيرند، چرا که ادلّه قطعيّه بر نفي آن داريم، مي¬افزايد: «لَم يصر إلى ذلک غير ابن بابويه.» (جز شيخ صدوق، هيچ¬کس [از اماميه] قائل بدان نشده است).

    و علامه مجلسي در بحارالأنوار، ج 17، صص 108و109 پس از بيان ادله¬ عقلي و نقلي ردّ سهو واشتباه از معصوم، روايت مشهور از امام رضا(ع) در توصيف امام را نيز يادآور مي¬شود که: «فهو معصوم مؤيّد موفّق مسدّد قد أمن من الخطإ و الزّلل و العثار» (او معصوم و توفيق¬يافته و تأييدشده و محفوظ و در امان از هرگونه خطا و لغزش است». و از تفسير شريف نعماني به سند موثّق از اميرالمؤمنين در بيان صفات معصوم نقل مي¬کند که: «لايزلُّ في الفُتيا و لايُخطِئ في الجواب و لايسهو و لاينسى و لايلهو بشي‏ءٍ مِن أمرالدُّنيا» (در بيان حکم شرعي نمي¬لغزد و خطا نمي¬کند و به اشتباه و سهو نمي¬افتد و فراموشش نمي¬شود و به چيزي از امور دنيا سرگرم نمي¬گردد).

    کما اين که سيدمرتضي رحمه الله در کتاب «الناصريات» ص225، مسئله 205، مي¬فرمايد: «بحث در مورد خطا يا نسيان امام در مذهب شيعه جايي ندارد چراکه ما قائل به وجوب عصمت امام از هر خطا و لغزشي هستيم (مانند انبياء) و اينکه جايز نيست از ايشان چه در زمان امامت و چه قبل از آن خطا و گناهي (کبيره يا صغيره) سر زند و ما اين مطلب را در کتاب خود – تنزيه الانبياء – که در اين باره تاليف کرده¬ايم، به طور مفصل شرح دادهايم».

    و شيخ طبرسي رحمه¬الله هم در کتاب «احتجاج»، ج2، ص439،‌ همان روايت مشهور از امام رضا عليه¬السلام را نقل مي¬کند و در جلد اول، صفحه 53، ضمن نقل حديثي از رسول خدا، هرگونه لغزش و کذب و خيانت و خطاي در قول و سفاهت در راي را از معصوم،‌ نفي کرده و اين حالت عصمت را به حول و قوه الهي منتسب مي¬دارد. و در جلد اول از صفحه 365 تا 384 طي نقل مفصّلي به آياتي از قرآن پرداخته که اصطلاحاً هفوات (لغزش¬ها و اشتباهات) انبياء را بيان کرده و از جانب اميرالمؤمنين پاسخ شبهات برخاسته از اين آيات را داده است. در حالي که همين شيخ طبرسي نيز از اتّهامات و ادّعاهاي نويسنده مقاله در امان نمانده بود.

    بنابراين با توجه به رواياتي که در صدر نوشتار آمد و اقوالي که از علماء بزرگ متقدّم شيعه (که مورد اتّهام نويسنده مقاله قرار گرفته بودند) خوانديم، اعتقاد به علم غيب امامان در بسياري از امور، مورد اتّفاق همه علماء و مستند به روايات فراوان است و اعتقاد به عصمت ايشان از سهو و اشتباه و نسيان هم به¬جز شيخ صدوق و استادش ابن وليد، مورد اذعان تمامي علماء ‌واقع شده و روايات و ادلّه بسيار در تأييد خود به همراه دارد.

    آري، در بين عامّه شيعيان و محبّين اهل بيت در قرون نخستين،‌ عدّه¬اي بودند که اين درجه از معرفت را نسبت به امامان نداشتند و همان¬گونه که برخي علماء رجالي و ... فرموده¬اند، چه بسا کساني از شيعيان و محبين، ائمه را فقط علمايي پاک و متّقي مي¬دانستند و گروهي ديگر، امکان علوم غيبي يا عصمت از سهو و اشتباه را در مورد ايشان نمي¬شناختند و ... اما بزرگان علماء و اصحاب خاص و راويان مورد اعتماد ائمه، اقوال و استدلالات و روايات بيشماري در اين¬باره نقل کردند و اين عقايد، آرام¬آرام در بين جوامع شيعه گسترش يافت و اصلاً‌ اين¬گونه نيست که طبق ادّعاي نويسنده مقاله، معاصرين امامان، منکر چنين عقايدي باشند و پس از صدها سال، دست سياست در کنار عوام¬زدگي و خرافه¬پرستي به پيدايش اين اعتقادات منجر شده باشد.
    ***********************************
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    کلیپ هایی در پاسخ شبکه ماهواره ای وهابیت

    **********************************




    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    وهابيت!؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه