«آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی» از علماء برجسته و استاد اخلاق، در ادامه مباحث اخلاق و معارف اسلامی که در مورخه 24/11/88 ـ همزمان با شام غریبان رحلت نبی اکرم ص و سبط اکبرش امام حسن ع ـ در مدرسه نور تهران برگزار شد در خصوص "غیرت"، "بیغیرتی" و آثار آنها در محیطهای پرورشی انسان به ایراد سخن پرداختند که مشروح آن به شرح ذیل به خوانندگان ابنا تقدیم میشود:به کوشش: امیرمحسن سلطاناحمدی
غیرت ممدوح از منظر عقل عملی در خطبۀ قاصعه
علی (علیه السلام) در خطبه قاصعه، هم تعصّب مذموم را مطرح میفرمایند؛ که امام المتعصّبینِ مذموم، ابلیس بود و هم تعصّب، حمیّت و غیرت ممدوح را. در این رابطه میفرماید « فَإِنْ كَانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكَارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ » اگر شما گریزی ندارید از اینکه غیرت داشته باشید؛ باید غیرت شما برای صفات شایسته و کارهای پسندیده باشد. اول میرود سراغ صفات نفسانی، که اکتسابی است. بروید اینها را تحصیل کنید. بعد میرود سراغ افعال بیرونی « وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُور » بعد کارهای نیکو به طور کلّی. تا به اینجا میرسد « ِ فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْل » دارد کارهای نیک را شمارش میفرماید؛ « فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ » یعنی برای خصلتهای ستوده تعصّب داشته باشید یعنی همان صفات و خصلتهای ستوده. بعد یک بخشی از آن را میفرماید. مثل همسایهداری، وفای به عهد، فرمانبرداری از نیکوکاران، سرپیچی از گردنکشان و مطیع نبودن برای آنها و بعد هم مسأله فراگرفتن احسان و... حضرت در اینجا غیرت ممدوح را بر محور چیزهایی که عقل به حفظ او حکم میکند، مطرح میفرماید.
تعریفی از غیرت
نگاه کنید من در آن تعریفی که گفتم این بود که «غیرت عبارت از حفظ و حراست کردن نسبت به چیزی است که حفظ آن عقلاً و شرعاً لازم است». این عقلی آن است. این عقل را هم من در بحثهای گذشتهام گفتم که عقل عملی است. انسان عقل عملی دارد، یعنی عقل عملی میآید حکم میکند چه چیزهایی پسندیده است و چه چیزهایی ناپسندیده است. نسبت به افعال، نسبت به خصال. در اصطلاح که میریزند میگویند حسن و قبح عقلی.
حضرت اینجا آن چیزهایی را که حسن و قبح عقلی دارد، مطرح میکند. میگوید اگر غیرت داری و میخواهی غیرت به خرج بدهی، غیرت را ببر نسبت به آن چیزهایی که عقل میپسندد. در جنبههای فعلی. یا آنجاهایی که عقل مذموم میداند.
یک وقت عقل ممدوحش میداند، میگوید حُسن دارد. یک وقت میگوید قُبح دارد، اگر تقبیح میکند او را ترک کن. تابع عقل عملیات باش.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این بخش وارد شدهاند. حفظ همسایه، وفای به عهد، دست برداشتن از ظلم و... نگاه کنید همان حسن و قبحهای عقلی را در این خطبه حضرت شمارش میکند و میآید سراغ اینها. در اینجا خیلی حضرت از عصبیّت استفاده میکند. عصبیّت همان حمیّت و غیرت است. ما اینها را تقریباً از یک خانواده میدانیم. یعنی کارهایت را در افعال (بایدها و نبایدهایت) را بر دیدگاه عقل عملی قرار بده.
غیرت ممدوح از منظر شرع و دین
از آن طرف پیغمبر اکرم(ص) در باب غیرت، در یک روایتی شرعیاش را میآورند « قالَ رَسول ُالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مِنَ الغَیرَةِ ما یُحِبُّ اللهُ وَ مِنها ما یَکرَه » آن عقل بود، این شرع است. از غیرت است آن چیزی که خدا دوست دارد و آنچه که خدا کراهت دارد. فعل، ترک. هر دو.
در روایت علی (علیه السلام) هم هر دو بود؛ هم فعل بود و هم ترک. اما علی (علیه السلام) از دیدگاه عقل عملی مطرح کرده بود، اینجا پیغمبر اکرم از دیدگاه شرع و دین میفرماید. این همان است که من در تعریف غیرت گفتم یعنی آن نیروی محرّکی که انسان را سوق میدهد به سوی حفظ آن چیزی که عقل میگوید لازم است حفظ آن، و شرع میگوید لازم است حفظ آن. هر دو اینها در معارف ما هست. دوباره ازپیغمبر اکرم « ألا وَ إِنَّ اللهَ حَرَّمَ الحَرامَ وَ حَدَّ الحُدُودَ » که اصلاً به طور کلّی این مرزبندیها، بایدها و نبایدها که اسم آن را دین میگذاریم، « حَدَّ الحُدود » است. این بر محور غیرت الله است. بعد میگوید « وَ ما أَحَدٌ أَغْیَرَ مِنَ اللهِ » ما کسی باغیرتتر از خدا نداریم.
خداوند چون بندههایش را دوست دارد، نسبت به آنها غیرت دارد
این دین، این مرزبندیها بر محور غیرت الله است. که من جلسه گذشته عرض کردم. جهت آن هم حُبُّ الله است. خدا بندههایش را دوست دارد، چون دوست دارد، نسبت به آنها غیرت دارد. ـ نعوذ بالله ـ خدا بیغیرت نیست. آنهایی را که دوستشان دارد، میخواهد آنها را حفظ کند. آن چیزهایی را که به ضررشان است میگوید نکنید! آن چیزهایی که به نفعشان است میگوید بکنید. نگاه کنید کلی بحث را وارد شدم.
محیطهای چهارگانه پرورش انسانها
میآییم سراغ محیطهایی که انسان در آن محیطها ساخته میشود؛ که به طور غالب چهار محیط است؛ محیط خانوادگی، آموزشی- تحصیلی، رفاقتی و شغلی. که البتّه در گذشته گفتهام یک فضای پنجمی(امراء و علماء) حاکم بر این چهار محیط است که الان نمیخواهم وارد آن بشوم.
غیرت در محیط خانوادگی
اوّل محیط خانوادگی است. که این محیط غالباً بر محور محبّت است و شدیدترین محبّتها هم اینجا است. حبّ پدر به فرزند، حبّ مادر به فرزند، شدیدترین حبها است.
در محیط آموزشی و تحصیلی یا شغلی یا رفاقتی به این شدّت نیست. آنجایی که انسان چشم باز میکند اینجاست. ما غیرت را از اینجا شروع میکنیم. گفتم بحث غیرت یک بحث بسیار مفصّلی است. یک روایتی است از پیغمبر اکرم « قالَ رَسولُ الله (صلّی الله علیه و آله وسلّم) إِنَّ لِکُلِّ شَجَرَةٍ ثَمَرَةٌ وَ ثَمَرَةُ القَلبِ أَلوَلَد » حضرت فرمود: برای هر درختی میوهای است و میوۀ دل فرزند است. این که ما در اصطلاحات و محاوراتمان داریم، مُتَّخذ از همین معارف ما است. ما هم همین را میگوییم: میوۀ دل انسان، فرزند انسان است. دل مخزن محبت است. میوۀ دل، فرزند است. حالا انسان نسبت به میوۀ دلش باید شدیداً حسّاس باشد، در ربط با حراست و حفاظت از او. چه از دیدگاه عقل عملی، چه از دیدگاه شرع. باید از او کند. اینجا تازه اوّل بحث است. گفتم این یک بحث دامنهداری است. یعنی پدر نسبت به فرزند، مادر نسبت به فرزند باید غیرت داشته باشند، در روابط گوناگون.
دستورات اسلام راجع به تربیت فرزند و ارتباط آن با غیرت
نگاه کنید اسلام از آن موقعی که نطفه میخواهد منعقد بشود، باردار بشود، میخواهد متولّد بشود همینجور گام به گام دستور میدهد. بروید در آداب ببینید. من نمیخواهم اینجا این بحثها را بکنم، بحث من کلّی است.
غیرت تو اقتضای این را میکند که همه اینها را رعایت کنی. غیرت یعنی چه؟ یعنی محبّت تو به این بچّه! ببینید چه دستوراتی میدهد! میگوید از موقعی که میخواهد باردار بشود تا بعد هم هنگام بارداری، اینکه تغذیهاش هنگام بارداری چگونه باشد. یا خود مرد از نظر نطفه چه مراقبتهایی بکند، هنگام تولّد و... به عنوان نمونه حتّی داریم که اولین چیزی که مخواهی به کام او بکنی، آب فرات باشد. تربت حسین (علیه السلام) باشد. آقا این معارف ما غوغا میکند! ببینید چطور پیش میآیند! تمام اینها را دقیقاً میگویند. غیرت تو اقتضای اینها را میکند.
انتقاد از بیمبالاتی پدران و مادران در تربیت دینی فرزندان
این میوۀ دل تو است!! این بچّه میخواهد چشم باز کند، در چه چهرهای چشم باز کند که این جزء ملکاتش بشود؟ چه قیافهای؟ ای پدر!! ای مادر!! زبان باز میکند، اوّلی که میخواهد حرف بزند چه یادش بدهد؟ چه از دهانش دربیاید؟ کَلِمَةُ التُّوحید. اینها همه بر محور غیرت است. این را بدان. اگر نمیکنی، بیغیرتی تو!!
بعد هم بیاید بالا، در مقاطع زندگی، سنّی، در هر مقطعی میگوید اینطور عمل کن. حتی گاهی تعبیر به حق میشود؛ حقّ ولد بر والد یعنی حق پدر و مادر بر فرزند. اسم کودک را چه میگذاری؟ از این اسمهای عجیب و غریب میگذاری؟!
در روایت دارد « قالَ رَجُلٌ لِرَسولِ اللهِ (صلّی الله علیه و آله وسلّم) ما حَقُّ إبنِی هذا؟ » شخصی فرزندش همراه او بود،به رسول خدا عرض کرد؛ حقّ این به گردن من چیست؟ این حق دارد؟ « قال: تُحَسِّنُ إِسمَهُ وَ أَدَبَهُ » فرمود به اینکه اسم نیکویی بر او بگذاری و او را شایسته تربیت کنی« وَ تَضَعُهُ مَوضِعاً حَسَناً » او را در جایگاه نیکویی قرار دهی. کجا میبری او را؟ « وَ تَضَعُهُ مَوضِعاً حَسَناً » حالا میرسیم به مراکز آموزشی. حواست را جمع کن!
در یک روایت دیگر دارد « أَدِّبوا أَولادَکُم عَلی ثَلاث خِصالٍ: حُبِّ نَبیِّکُم وَ حُبِّ أَهلِ بَیتِه وَ قَرائَةِ القُرآن » فرزندان خودتان را بر سه خصلت پرورش دهید؛ حبّ پیامبرتان، حبّ اهل بیت پیامبر و قرائت قرآن. تمام اینهایی که شما میبینید، خیلی ریزهکاری دارد. حالا من اینها را به عنوان نمونه گفتم. بروید در مقاطع زندگانی ببینید.
از نظر درونی، این دل او است، دل بچّه را از چه محبّتی میخواهی پُر کنی؟ چه چیزهایی را داری برای او تعریف میکنی که خوشش بیاید برود در دل او؟ در سبک من نیست لذا نمیتوانم یک چیزهایی را بگویم. آن کسانی را که کذا میکنند نشان او میدهی تا بچّه از آن خوشش بیاید؟ یا میروی سراغ مکارم اخلاق اهل بیت؟ محبّت آنها را میخواهی در دل این بچّهات بکنی ؟ کدام یک از اینها است؟ واقعاً به قدری وضع ما بد شده است که خدا میداند. از همه جهات میگویم این را. ما این همه در معارفمان دستور داریم. ببینید راجع به افعال او، مثل نماز، روزه که در چند سالگی او را... من نمیخواهم وارد اینها بشوم راجع به همۀ اینها ما دستور داریم. هم بیرونی هم درونی. همه و همه را برای ما گفتهاند.
بچّهات را با غیرت انسانی و دینی بار بیاور. نه اینکه هم از نظر انسانی و عقل عملی بیغیرت، و هم از نظر دینی بیغیرت!!! دیگر بهتر از این نمیتوانستم بگویم. چرا؟ چون باقیات الصّالحات تو این است. صدقۀ جاریۀ تو این است. توشۀ آخرت تو این است. در روایات ما هم این است. به آن نشئه که رفتی میفهمی چه خبر است.
از نظر پوشش، از همین الآن در شکل و قیافه این دختر بچّه، لااُبالیگری را ملکۀ او میکند. چه بگویم من؟ بگویم اِی بیغیرت؟ خُب عین واقع است. این را تو باید برسی به او. ما داریم که اصلاً اینها جزء باقیات الصالحات آدم هستند. همه چیزهای دیگر در مرتبه متأخِّره هستند.
بروی مریضخانه بسازی، نمیدانم مسجد درست بکنی و... اگر مسجدی بسازی آن هم با پول شبههناکِ حرام، بعد هم بچه تو در بیاید، به کمرت بزنند. اینها هیچ فایده ندارد.
اوّل وظیفه تو این بوده است. باقیات الصالحاتت این است، صدقۀ جاریهات این است. اینها در روایات ما است. جزء معارف ما است. لذا من میخواستم بیایم در محیطها.
چون چهار تا محیط را من گفتم که هر محیطی از این محیطهایی که ما در آن ساخته میشویم، اینها همه بر محور غیرت است. همین بیغیرتی است که جامعه را به فساد میکشاند. این را بدانید در هر محیطی.
میخواهیم برویم سراغ ذکر توسّلمان.
با توجه به اینکه این مبحث در شام غریبان نبی اکرم (ص) و سبط اکبرش امام حسن (ع) برگزار گردید حضرت آیتالله تهرانی در پایان مبحث غیرت به ذکر توسل به ساحت کریم اهلبیت امام حسن مجتبی (ع) پرداختند.
چرا به امام حسن (ع) کریم اهل بیت (ع) می گویند؟
در بین ما هر کدام از ائمه (علیهم السلام) به یک خصلتی مشهور هستند. من امروز پیش خودم فکر میکردم، که از امام حسن (علیه السلام) به کریم اهل بیت تعبیر میشود. میدانید این یعنی چه؟ یک روایتی از خود امام حسن(علیه السلام) میگویم دارد که « سُئِلَ الحَسَنُ (علیه السلام) مَا الکَرَم؟ » از خود حضرت پرسیدند کرم چیست؟ من جای دیگر هم نرفتم. خود او که کریم است کرم را چه معنا کرده؟ « قال (علیه السلام) الإبتِداءُ بِالعَطیَّةِ قَبلَ المَسئَلَةِ » یعنی بدون درخواست اگر عطا کردی، آن وقت کریم هستی.
میخواهم بگویم کجا امشب میخواهیم برویم. امام حسن میداند ما چه میخواهیم. به خودش قسم میداند من چه میخواهم.
مواعظ امام حسن (علیه السلام) به جناده
جُناده میگوید بر امام حسن (علیه السلام) وارد شدم. شاید مثل امروز بوده است. به عیادت رفتم. حال آقا منقلب بود. گفتم در این موقعیّت از امام حسن استفاده کنم، عرضه داشتم « عِظنی یَابنَ رَسولِ الله » پسر پیغمبر! من را موعظه کن « قال: نعم » حضرت فرمود باشد موعظهات میکنم. رو کرد این را به من گفت : « یا جُنادَة إِستَعِدَّ لِسَفَرِک وَ حَصِّل زادَکَ قَبلَ حُلولِ أجَلِکَ » ای جنادة! آماده سفر آخرت باش. مسافر قبل از آنکه راه بیفتد باید زاد و توشه را تهیه کند « و اعلَم أَنَّکَ تَطلُبُ الدُّنیا وَ المَوتُ یَطلُبُکَ » ای جناده! تو دنبال دنیا هستی اما بدان مرگ به دنبال تو و از قفای تو است.
ای جناده! بیش از آنچه که قوت تو است از مال دنیا، به دنبال او مرو و غم و اندوه روزی را که نیامده بر آن روزی که در آن هستی میفکن، غصّه نخور برای دنیا. ای جناده! در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عقاب است و در شبهات عتاب است و... تا رسید به این جمله، فرمود: ای جناده! بیرون برو از مذلّت معصیت خدا به سوی اطاعت خداوند. امام حسن همینطور داشت صحبت میکرد یک مرتبه دیدم نفس حضرت قطع شد. چهره را نگاه کردم دیدم رنگ چهرهاش زرد شد.
جناده میگوید وقتی وارد شده بودم دیدم یک طشتی جلوی حضرت است، لختههای خون است که از دهان مبارک او در این طشت میریزد. گفتم: «آقا! چرا خودتان را معالجه نمیکنید؟» به من فرمود: «جناده! مرگ را به چه چیز میشود معالجه کرد؟!»
میگوید در این هنگام بود یک وقت دیدم برادرش حسین (علیه السلام) وارد شد و اسوَد ابن ابی الاسود همراه او بود. امام حسین آمد بین دو دیده برادر را بوسه زد. کنار امام حسن نشست. میگوید اینها با هم صحبت میکردند و راز میگفتند. من چیزی نمیشنیدم. میگوید اسود ابن الاسود جلوتر بود یک وقت دیدم صدایش بلند شد ... «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون».