منابع مقاله:فصلنامه رواق اندیشه، شماره 41، رودگر، محمد جواد(1)؛
چکیده:
در این نوشتار بر آن شدیم تا از اندیشه، انگیزه، بینش، گرایش و جنبش عرفانی استاد مطهری و قرآن شناسی و قرآن پژوهی آن استاد متفکر با تبیین روش تفسیری استاد و رویکرد و رهیافت عرفانی او به قرآن و معارف قرآن و معارف قرآنی، مطالبی را فرا روی اهل فکر و پژوهش قرار دهیم، تا حداقل چند نکته تبیین گردد: الف) قرآن منبع زلال، غنی و قویم عرفان اصیل، کارآمد، کمال زا، تعهدآفرین و حرارت زا و مسؤولیت بخش است. ب) معرفت عرفانی قرآن و سلوک معنوی و باطنی قرآن از سنخ و هویت و سرشتی ویژه و در عین حال جامع، جاودان و جهانی است که با فطرت همه آدمیان همگرایی و سازگاری داشته بلکه جز آن نیست. ج) از دیدگاه استاد مطهری بایسته و شایسته است با عنایت به مقتضیات زمان، شرایط فرهنگی ایدئولوژیکی خاص به دوباره نگری و بازشناسی عرفان و آسیب شناسی و آسیب درمانی عرفان و تفکر و رفتار عرفانی بپردازیم تا عرفان ناب یا سلوک محمّدی صلی الله علیه و آله و عرفان علوی حاصل گردد و عرفان و عارفان در تأسیس و توسعه جامعه نورانی و عدالت محور و مدینه فاضله اسلامی نقش برجسته ایفا نمایند و...
شاید در ابتدای امر این پرسش خودنمایی کند که استاد مطهری با قرآن پژوهی و تفسیر قرآن چه نسبتی دارد؟ به خصوص هنگامی که به آثار گفتاری و نوشتاری استاد شهید نیم نگاهی افکنده شود تنها به مجموعه ای تحت عنوان «آشنایی با قرآن» برخورد می کنیم که اولاً تمام قرآن را تفسیر نکردند. ثانیا تفسیر تخصصی از قرآن ارائه ننموده اند؛ بلکه سلسله مباحث عمومی تفسیر از برخی سور قرآنی است. از این رو وقتی با استاد از افق حکمت و فلسفه و مباحث کلامی و فلسفه تاریخی و اجتماعی می نگریم مسأله و یا حتی شبهه بیشتر خودنمایی می کند که، چه نسبتی بین استاد مطهری و تفسیر قرآن وجود دارد آنهم با رهیافتی عرفانی؟! لکن باید به این نکته محوری توجه نمود که مدار حرکت فکری و سلوک معرفتی استاد شهید و منبع اولی، مستقل، اصیل و تمام ناشدنی و با طراوات بینش ها و گرایش های آن متفکر شهید همانا قرآن کریم بوده اند و اساسا پایگاه و قرارگاه دائمی و مطمئن آفاق اندیشه ای استاد قرآن کریم به شمار می رفت. به خصوص اگر به گونه شناسی آثار و اثمار قرآنی استاد مطهری بپردازیم با آثار تخصصی، کلامی، فلسفی، فقهی و اجتماعی سیاسی استاد در طرح مباحث و مسائل قرآنی مواجه خواهیم شد. یعنی به صورت موضوع تخصصی و مستقل، سلسله مباحث تفسیری و قرآن پژوهانه استاد شهید و رهیافت های حکمی کلامی، اخلاقی عرفانی و سیاسی و اجتماعی در حوزه معرفت قرآنی وی را بوضوح می یابیم و این حداقل مبیّنِ چند نکته مهم و محوری است:
الف) قرآن شناس، قرآن پژوه و مفسّر قرآن بودن استاد مطهری.
ب) الهام از قرآن در طرح مسائل فکری معرفتی و نیازهای عصری در هدایت و تکامل فرد و جامعه.
ج) اعتقاد راسخ به هدایت جامع و فراگیر قرآن، در استکمال فرد و جامعه بشری و تأمین نیازهای معرفتی، معنوی و اجتماعی انسان در همه ادوار، مراحل، اعصار و امصار.
این است که استاد شهید مقوله قرآن پژوهی و قرآن محوری را در آثار تئوریک و کلامیِ دین شناختی اش چون: وحی و نبوت، نبوت، خاتمیت و عدل الهی و آثار فقهی سیاسی و اجتماعی خود چون: اسلام و مقتضیات زمان، ولاءها و ولایتها، جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، سیری در نهج البلاغه و... و آثار اخلاقی سلوکی اش چون: فلسفه اخلاق، حکمت ها و اندرزها، انسان کامل، آشنایی با علوم اسلامی بخش عرفان، و حتی در آثاری که مستقیما و مستقلاً به قرآن پژوهی ربطی ندارد چون: شرح مختصر و مبسوط منظومه، پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم، به خصوص جلد پنجم، مقالات فلسفی جلدهای یکم تا سوم، عرفان حافظ، فلسفه تاریخ و... نیز به مباحث و مسائل قرآنی پرداخته و نشان داده اند که یا به صورت موضوعی و یا به شکل طریقی به قرآن و معارف قرآنی اهتمام ویژه دارند. چه این که استاد شهید معتقدند:
«قرآن کتابی است که رسالتش هدایت مردم است لذا در صنف خاصی از علوم نمی گنجد، گرچه در موضوع تاریخ و فلسفه تاریخ، اخلاق و فلسفه اخلاق، منطق و فلسفه خاصه در باب توحید و معاد، سخن گفته است»(2)
و راز و سبب اصلی ختم نبوت را، در سرشت وحی پیامبر صلی الله علیه و آله و جامعیت قرآن دانسته(3) و بقاء و ماندگاری قرآن را مرهون سخن گفتن به حسب زبان فطرت انسان و روشن و بلیغ بودن آن می داند.(4) یعنی غیر از زبان فصیح، بلیغ، همه فهم یا عربی بودن، زبان ماهوی و وجودی وحی (قرآن) را زبان دل و فطرت آدمیان قلمداد کرده اند و از سوی دیگر بی بدیل بودن تعالیم قرآن(5) و قرآن را حامل و حاوی یک سلسله حقایق جامع و معارف کامل می داند که به حیات بشری عرضه کرده اند که به مثابه قانون تکامل فرد و جامعه است و هرگز زوال نمی پذیرد، بلکه ماندنی و ابدی خواهد بود.(6) و هرگز کهنه شونده، تجدیدپذیر، بازسازی شونده و تغییرپذیر نیست؛(7) از دیدگاه استاد مطهری دارای اعجاز در دو بعد لفظی و معنوی بوده و مسأله ارائه معارف عمیق، جامع، جهانی و جاودانه در قالب و لفظ آهنگ پذیر جذّاب، زنده و با طراوت را مطرح نموده اند.(8)
پس اگر چه از دیدگاه استاد مطهری قرآن کتاب حکمت، اخلاق، عرفان، فقه، علوم تجربی، اقتصاد، سیاست و... نیست لکن همه نیازهای معرفتی علمی و احتیاجات معنوی روحانی و فقر تکاملی انسان را در ابعاد مختلف پوشش داده است. قرآن از منظر ایشان حافل و حامل عمیق ترین، کارسازترین، شیرین ترین و محکم ترین معارف در حوزه های عقلانی و نفسانی آدمیان است. معالم و معارف قرآنی همه جنبه های فکری عقلانی، عاطفی احساسی، عرفانی معنوی، اجتماعی سیاسی، مدیریتی حکومتی یا ساحت های مادی معنوی، دنیوی اخروی و فردی و اجتماعی بشر را تأمین کرده و این حقایق و آموزه های معرفتی را بر مؤلفه های بنیادین ذیل استوار ساخته است:
1 اصل فطرت هدایت فطری.
2 اصل تربیت بر مدار تعادل و توازن در استکمال وجودی انسان.
3 اصل انسان سازی افراد و جامعه پردازی بسوی نور و تعالی وجودی.
4 اصل عدالت اجتماعی (که از عدالت فکری، عدالت اخلاقی و عدالت تقنینی و تشریعی سرچشمه می گیرد).
5 اصل معرفت و بصیرت عمیق و جامع در همه حوزه های انسانی، یا اصل عقلانیت و تربیت عقلانی انسان در همه عرصه ها، و توأم سازی آن با علم، معنویت و اخلاق.
6 اصل کرامت انسان در پرتو هدایت و تربیت اسلامی.
7 تنظیم منطقی و هماهنگ روابط چهارگانه یعنی رابطه انسان با خدا، انسان با خود، انسان با جامعه، و انسان با جهان.
استاد شهید مطهری در همه ابحاث به خصوص مباحث قرآن پژوهانه و تفسیری خویش به شهادت مجموعه ده جلدی منتشر شده از استاد با عنوان آشنایی با قرآن و مباحث پراکنده قرآنی در کتب، مقالات و گفتارهای آموزنده اش به اصول هفتگانه یاد شده توجه مستمر و آگاهانه داشتند. در لابلای بحثهای تفسیری گرایشها و نگرشهای عرفانی استاد، طرح اصول و مسائل بنیادین معرفت سلوکی و عرفانی از هستی شناسی عرفانی، انسان شناسی عرفانی، خداشناسی عرفانی، توحیدشناسی، نبوت شناسی، امامت شناسی و معادشناسی عرفانی و اصلهایی چون: توحید، تکامل، انسان کامل، عشق و محبت، کشف و شهود، لقاء رب، فناء وجودی، معرفت و مراقبت نفس، احوال و مقامات معنوی و... را می توان مشاهده کرد؛ چه این که استاد بر این باورند که قرآن و معارف وحیانی (کتاب و سنت) سرچشمه علوم و معارف و به خصوص عرفان ناب و جامع خواهند بود. از یک سو در قرآن چیزی که هدایت، رشد و تکامل انسان به آن وابسته باشد فروگذار نشده است و از سوی دیگر معتقدند که اسلام با عرفان پیوند وثیق وجودی داشته است. عرفان با قرآن نه تنها سازگار است، بلکه قرآن منبع الهام بخش عرفان حقیقی و حقیقت عرفانی است و اساسا عرفانِ قرآنی و عرفان اسلامی از سنخ دیگر است که هم اصیل است و هم مستقل. استاد نه تنها بر اصالت و استقلال عرفان اسلامی، بلکه بر طهارت و خلوص، توانایی و قدرت فراگیری و جامعیت آن نیز تأکید می ورزند و عرفان های التقاطی، تلفیقی و ترکیبی، عرفان های سکولاریستی و لیبرالیستی که نوعی اباحه گری اند نه عرفان و معنویت خواهی و اساسا با فطرت انسانی هم خوانی ندارند را به وضوح و با منطق قوی و غنی نقد می نمایند. عرفان انزواگرا، برونخواه، فرد مدار، عافیت جو، جامعه گریز و مسؤولیت ستیز را نیز زیر تیغ نقد عالمانه خویش می برند و از عنصر جمادت و جهالت در عرصه های عرفانی و التقاط، خودباختگی، وادادگی، عرفان مسیحیت زده و غرب ستایانه نیز سخن به بیان می آورند. اگر چه بر اصحاب معرفت پوشیده نیست که استاد مطهری به دلیل پراکندگی در رویکرد تفسیری اش به قرآن، روش خاصی را منظور نکرده اند که مثلاً روش قرآن به قرآن، روش قرآن به روایت، روش عقلی، علمی، عرفانی و یا... را در تفسیر قرآن برگزیده باشند، بلکه به نظر می رسد با یک نگاه دقیق به نوع، سبک و سیاق بحثهای تفسیری و قرآنی استاد، ایشان با روش ترکیبی و جامع، یعنی عقلی، نقلی، عرفانی، اجتماعی فقهی و سیاسی و... به تبیین، استخراج و اصطیاد معارف قرآنی پرداختند.
در این نوشتار بر آنیم تا رویکرد عرفانی تفسیر قرآن استاد مطهری را با کند و کاوی در آثار قولی و قلمی ایشان و با جستاری در مجموعه آشنایی با قرآن و کتابهای دیگر آن استاد شهید فراچنگ آورده و فراروی فرزانگان وادی معرفت و فرهیختگان کوی اخلاق و معنویت و مشتاقان سلوک ذوقی و باطنی قرار دهیم. همه این مسائل در چند فصل به شرح زیر تقدیم ارباب خرد و عقلانیت و عرفان و طهارت می نماییم:
الف) معرفت پذیری قرآن از منظر استاد شهید مطهری رضی الله عنه ؛
ب) نسبت قرآن با عرفان و عرفان با قرآن، از دیدگاه استاد مطهری رضی الله عنه ؛
ج) آسیب شناسی عرفانی در نگرش های قرآنی استاد شهید مطهری رضی الله عنه ؛
د) نتیجه گیری.
فصل اول: معرفت پذیری قرآن
یکی از مسائل مورد بحث در حوزه قرآن پژوهی، مسأله معرفت پذیری یا معرفت ناپذیری قرآن کریم بوده و هست. به این معنا که آیا اساسا انسان قدرت ادراک آموزه های وحیانی و تفسیر و شناسایی آیات قرآنی را دارا می باشد یا خیر؟ یعنی بحث از وجود و عدم و هستی و نیستی معرفت به قرآن و قدرت فهم وحی الهی بود. این بحث چنان اهمیتی داشت که موضع گیری مثبت و منفی در پاسخ به این سؤال موجب ظهور جریان های فکری، فرهنگی و حتی سیاسی و اجتماعی در مجموعه فرهنگ و تمدن اسلامی شد. همچنین آثار و پیامدهای خاص به خود را نیز در پی داشته و در سرنوشت جامعه اسلامی و مسیر تکامل فرهنگ و تمدن اسلامی نیز تأثیر به سزایی بر جای نهاد. تا جایی که، قرآن و معارف قرآنی را ابزار رسیدن به اهداف و اغراض خاصی برای گروههای مختلف اسلامی قرارداد و در علوم قرآنی و عرصه قرآن پژوهی از مؤلفه های برجسته و شاخص قرار گرفت. به همین جهت، استاد شهید مطهری در بسیاری از مباحث خویش، چه در بحث های تفسیری و قرآن پژوهانه و چه در بحث های کلامی، معرفتی فلسفی و حتی فقهی حدیثی و اجتماعی خویش به آن پرداخته اند. از جمله تحت همین عنوان که «آیا قرآن شناختنی است؟» اشاره به جریانهای نامطلوب در موضوع شناخت قرآن می نماید که، در انحطاط مسلمین تأثیرگذار بودند و هنوز هم ریشه های آن افکار منحط و خطرناک در جامعه اسلامی وجود دارد. آنگاه به جریانهای افراطی و تفریطی در حوزه فهم و معرفت به قرآن می پردازد که دو جریان: اخباریین شیعه و اشاعره اهل سنت را مطرح می نماید؛ که گروه اول معتقدند عقل به دلیل خطاپذیر بودن حجیت نداشته و حق فهم و ادراک و تفکر در قرآن نیز از آن ائمه علیهم السلام می باشد.
«... اما در مورد قرآن محترمانه ادعا می کردند که قرآن بزرگتر از آن است که ما آدمهای حقیر بتوانیم آن را مطالعه کنیم و در آن بیندیشیم، فقط پیامبر و ائمه حق دارند در آیات قرآن غور کنند. ما فقط حق تلاوت آیات را داریم.»(9)
و گروه دوم، «معتقدند شناخت قرآن معنایش تدبر در آیات قرآن نیست بلکه معنای آن فهم معانی تحت اللفظی آیات است. معنایش این است که هر چه از ظاهر آیات فهمیدیم همان را قبول کنیم و کاری به باطن آن نداشته باشیم.»(10)
و در مقابل این جریانهای انحرافی که خود موجب انحرافات دیگری در جامعه اسلامی شده اند، گروهی پیدا شدند که قرآن را ابزاری برای رسیدن به مقاصد و اهداف خویش قرار داده اند. این عدّه در هر زمینه ای که منافعشان اقتضاء می کرد به تأویل آیات قرآن می پرداختند و به تعبیر استاد مطهری:
«مسائلی را به قرآن نسبت دادند که اساسا روح قرآن از آنها بی خبر بود.»(11)
قهرمانان این جریان در تاریخ اسلام دو گروه اند: الف) اسماعیلیه که به آنها باطنیّه هم می گویند. ب) متصوّفه.
اسماعیلیه بیشتر در هندوستان و کم و بیش در ایران هستند و حتی یک دوره حکومت نیز تشکیل دادند (فاطمیان در مصر). متصوفه نیز در تحریف آیات و تأویل آنها مطابق عقاید شخصی خود ید طولایی داشتند؛ به عنوان مثال، ایشان داستان ابراهیم و اسماعیل در جریان قربانی کردن را چنین تأویل کردند، که مقصود از ابراهیم، ابراهیم عقل و مقصود از اسماعیل اسماعیل نفس است؛ که عقل قصد داشت نفس را ذبح کند.
به تعبیر استاد شهید مطهری روشن است که چنین برداشتی بازی کردن با قرآن است و ارائه یک نوع شناخت انحرافی است.(12) در عصر ما برداشتهای انحرافی و علم زده، تفسیرهای التقاطی و زمان پرستانه و اندیشه های ضد اسلامی به رنگ اسلام (تفسیر ماتریالیستی و منافقانه از قرآن) و اینک تفسیر لیبرالیستی و پلوراستیک از آیات قرآنی شده است، که خود مایه خیانتی بزرگ و ضربه ای مهلک و جبران ناپذیر است. عرصه ورود به قرآن را غیر اجتهادی و غیر کارشناسانه جلوه داده اند و مقوله قرائت پذیری قرآن و تکثر قرائتها را در خصوص قرآن و هرمنوتیک با قرائت غربی آن و اقسام مختلفش را مطرح کرده اند؛(13) تا به اصطلاح قرائت فاشیستی و قرائت رسمی را نشانه رفته و جواز فهم پذیری مطلق قرآن (چه کارشناسانه و چه غیر آن) و در نهایت معرفت دینی را همسان معرفت بشری و محکوم به احکام آن، صادر کرده اند. در پایان این حرکت سطحی نگرانه و غربگرایانه مقوله وحی را با تجربه دینی، باطنی و عرفانی و کشف و شهودهای بشری یکسان تلقی کرده و مقوله بسط تجربه نبوی را مطرح کرده اند. آری جموداندیشی و خشک مقدسی از یکسو، تأویل گرایی مطلق و تفسیرپذیری ظاهر و باطن قرآن به روایت باطنیه و متصوفه و تطبیق آراء کلامی، فلسفی، صوفیانه و علمی پوزیتویستی، از سوی دیگر راه را برای قرائت پذیری و هرمنوتیک قرآنی و آنگاه بسط تجربه پیامبرانه فراهم کرد. هر کدام خطرات پیدا و پنهان فراوانی به لحاظ معرفتی فرهنگی و سیاسی و اجتماعی در پس جریانهای افراطی و تفریطی بر جای نهاد. از جمله این جریانها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) جریان اخباری گری؛
ب) جریان اشعریگری؛
ج) جریان باطنی گری؛
د) جریان صوفیانه.
ه) جریان علم گرایی، زمان زدگی؛
و) جریان التقاط گرایی؛
ز) جریان هرمنوتیکی؛
ح) جریان کثرت گرایی (پلورالیستی).
و استاد مطهری از جمله شخصیت هایی بود که در برابر جریان های قدیم و جدید فکری فرهنگی یاد شده موضع گیری عالمانه و عقلانی نموده و همانند یک مجاهد بصیر، زمان آگاه، مسأله شناس، خطرشناس، مسئولیت اندیش و دردمند دین، انجام وظیفه کرد و در نهایت در راه طهارت و خلوص دین و توانمندی و کارآمدی آن، جان خویش را تقدیم محبوب نمود و خون پاکش را نثار شجره طیبه اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله کرد. ایشان در فرازی از بحث ها فرمودند:
«قرآن در برابر جمود و خشک اندیشی اخباریون و نظایر آنها و همچنین در مقابل انحرافات و برداشتهای ناروای باطنیه و دیگران راه وسطی پیشنهاد می کند که عبارت است از تأمل و تدبر بی غرضانه و منصفانه»(14)
آنگاه شناخت سندی یا انتسابی، شناخت تحلیلی و شناخت ریشه ای قرآن را توأم با اصالت های انتساب مطالب و الهی بودن آن مطرح کرده اند.(15)
استاد پس از طرح روشی میانه و تعادلی، برخورد معرفتی با قرآن کریم، منزلت عقل و معرفت های عقلانی، موقعیت قلب و معارف مبتنی بر آن را مورد بحث قرار داده اند.(16) و ایشان در حقیقت در تفسیر دین و معرفت های دینی عقل مدار و اجتهاد محور است.
و در جایی فرموده اند:
«باید دانست که رمز بزرگ اسلام از نظر ائمه اهل بیت، این است که تنها کلیات کتاب و سنت، وافی به همه احتیاجات دینی مسلمین برای همیشه خواهد بود و احتیاجی به اعمال رأی و قیاس نیست. این خاصیت در مجموع دستورهای اسلامی هست؛ که نه تنها با پیشرفت و تکامل زندگی در هیچ زمانی منافات ندارد؛ بلکه هادی و راهنمای پیشرفت تکامل زندگی بشر است. فقط درک بسیار روشن و نیرومندی لازم است که رمز این مطلب را دریابد. این است رمز بزرگ قوانین اسلام و می توانیم آن را رمز بزرگ اجتهاد بنامیم.»(17)
استاد شهید در مقدمه پاورقی، اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم نیز، پس از طرح و تحلیل دو جریان متضاد «اهل حدیث» عامه و «اخباریین» امامیه، مسأله مخالفت با تفکر و تعمق در مسائل ماوراء الطبیعی با رنگ جدید، تحت عنوان فلسفه حسّی و تجربی را نیز، مطرح نموده اند و آنگاه راه های بشر به سوی خدا را از دیدگاه اصیل اسلامی یا قرآن کریم، مورد بحث و بررسی قرار داده اند.(18) علاوه بر این ایشان، پس از ریشه یابی جریان خارجیگری و مارقین، به صورت مستوفی به آثار منفی و زیانبار کوته بینی و کج فهمی و قشری گری در دین پرداخته و فرمودند:
«قرآن کریم زیربنای دعوت اسلامی را بر بصیرت و تفکر قرار داده بود و قرآن، خود راه اجتهاد و درک عقل را برای مردم بازگذاشته بود.»(19)
و در «خاتمیت» و «ختم نبوت» رمز جاودانگی اسلام را در عنصر جامعیت و مکانیسم اجتهاد به عنوان موتور محرک اسلام قلمداد کرده اند.(20) ایشان همواره با جهل و جمود، به عنوان ریشه های اصلی انحراف فکری در فهم قرآن در مبارزه بودند.(21)
با این همه، از دیدگاه استاد مطهری رضی الله عنه قرآن، کتاب شناختنی است ولی ناشناخته مانده است و باید به تفسیر صحیح و تأویل حق و حَسَن از سوی راسخان در علم درآید و حقایق معرفتی بی کران آن شناسانده گردد. از جمله معارف عمیق، کارآمد، پویا، تحرک بخش و تکامل آور، عشق آفرین، سازنده و سوزنده اش همانا معارف عرفانی و سلوکی، یا به عبارت دیگر، عرفانِ قرآنی است. زیرا قرآن، دل و معارف مبتنی بر تهذیب نفس و سلوک ذوقی و باطنی را، به رسمیت شناخته است؛ ایشان در این باره فرمودند:
«یکی دیگر از آن ابزارها، ابزار دل است. (گرچه بعدا فرمود تعبیر بهتر این است که دل منبعی برای شناخت است و تزکیه نفس ابزار این منبع، چنان که طبیعت منبعی برای شناخت و حواس ابزار آن، و نیز عقل منبعی برای شناخت و استدلال و برهان ابزار آن است) دل به اصطلاح عرفانی نه اصطلاح قرآنی».(22)
در ادامه، می فرمایند:
«تزکیه نفس، انسان را به خودش آشنا می کند. با تزکیه نفس و تصفیه نفس یک سلسله حکمتهای الهی، راه را و سلوک را به انسان نشان می دهد و غبارها را از جلوی چشم انسان بر می گیرد.»(23)
پس از آن، استاد مسأله جهاد درونی، هجرت باطنی، و جدایی ناپذیری درون گرایی و برون گرایی را از منظر قرآن مطرح می نماید.(24) ایشان در جایی دیگر نقش عبادت و نوسازی معنوی، تقوی و صیانت نفس و مراتب و درجات بندگی خدا، حالات و مقامات عرفانی، ارادت قلبی و عرفان جهادی، حماسی و عدالت خواهانه و عدالت گسترانه را با محوریت نهج البلاغه و معرفی الگوی عرفان کامل اسلام یعنی علی علیه السلام را، مطرح می نمایند.(25)
استاد مطهری عرفان را بیشتر، از جنس عمل و سنخ سلوک قلمداد می کند و می فرماید:
«راه عرفان و سلوک آنچنان که با عمل و ساختن و تکمیل نفس بستگی دارد باید گفت عمل است نه علم، بعلاوه چنان که گفته شد با طریق عادی قابل تعلیم و تعلّم نیست و به اصطلاح چشیدنی است نه شنیدنی.»(26)
و استاد شهید مطهری قرآن را منبع و سرچشمه اولی و اصلی و مایه عرفان اسلامی دانسته و مقوله هایی چون: توحید، لقاءالله، رضوان الله، حبّ و محبت الهی، یقین و... را بر اساس آیات قرآن و مقامات و منازل عرفانی و واردات و الهامات غیبی و اشراقات درونی را بر محور نهج البلاغه و... مطرح کرده(27) و نوشته اند:
«اینها و غیر اینها کافی بوده که الهام بخش معنویتی عظیم و گسترده در مورد خدا و جهان و انسان و بالاخص در مورد روابط انسان و خدا شود... سخن در وجود چنین سرمایه عظیمی است که می توانسته الهام بخش خوبی در جهان اسلام باشد.»(28)
فصل دوم: نسبت قرآن با عرفان و عرفان با قرآن از دیدگاه استاد مطهری رضی الله عنه
استاد مطهری عرفان اسلامی را بیگانه، التقاطی و وارداتی نمی داند؛ بلکه آن را دارای اصالت و استقلال دانسته و عناصری چون جامعیت، کارآمدی و انطباق پذیری با پیشرفت و پیچیدگی جامعه اسلامی و دارای جنبه های درون گرایانه و برون گرایانه و درد خدا و خلق توأمان می داند. اسلام را بیش از هر دین و مذهبی، تفسیر کننده روابط انسان با خدا و خود و جهان به شمار می آورد و معتقد است: «عرفان هم در بخش عملی و هم در بخش نظری، با دین مقدس اسلام تماس و اصطکاک پیدا می کند.»(29) اسلام و قرآن را منبع الهام بخش معنویت، عرفان و سیر و سلوک معرفی می نماید.(30) به نقل و نقد سه نظریه پیرامون عرفان و نسبت آن با اسلام (قرآن و سنت) پرداخته و می نویسند:
الف) نظریه گروهی از محدثان و فقهای اسلامی که معتقدند عرفا عملاً پای بند به اسلام نیستند و استناد آنها به کتاب و سنت صرفا جنبه عوام فریبی و برای جلب قلوب مسلمانان دارد. پس عرفان با قرآن و اسلام ربطی ندارد.
ب) نظریه گروهی از متجددان عصر حاضر که معتقدند عرفان و تصوّف نهضتی از ناحیه ملل غیرعرب بر ضد اسلام و عرب، در پوششی از معنویت بوده و عرفا عملاً ایمان و اعتقادی به اسلام ندارند و استناد عرفا به کتاب و سنت را صرفا تقیّه و از ترس عوام می دانند. پس از نظر این گروه نیز عرفان با قرآن و اسلام نسبتی ندارد.
ج) نظریه گروه بی طرف که از نظر آنها اگر چه در عرفان و تصوف به خصوص عرفان عملی و بالاخص فرقه های صوفیانه بدعتها و انحرافاتی وجود دارد که با کتاب الله و سنت معتبر وفق نمی دهد؛ ولی عرفا مانند سایر طبقات فرهنگ اسلامی و مانند غالب فرق اسلامی، نسبت به اسلام، نهایت خلوص نیت را داشته اند و هرگز نمی توان آنها را ضد اسلام معرفی کرد و سوءنیت ایشان در اشتباهاتی که داشته اند نسبت به اسلام نبوده است. استاد در ادامه می نویسد:
«ما نظر سوم را ترجیح می دهیم و معتقدیم عرفا سوء نیت نداشته اند. در عین حال لازم است افراد متخصص و وارد در عرفان و در معارف عمیق اسلامی بی طرفانه درباره مسائل عرفانی و انطباق آنها با اسلام بحث و تحقیق نمایند.»(31)
یا در جای دیگر می نویسند:
«عرفان مایه های اوّلی خود را، چه در مورد عرفان عملی و چه در مورد عرفان نظری، از خود اسلام گرفته و برای این مایه ها، قواعد و ضوابط و اصولی بیان کرده است و تحت تأثیر جریانات خارج نیز، خصوصا اندیشه های کلامی و فلسفی و بالاخص اندیشه های فلسفی اشراقی قرار گرفته است.»(32)
پس در نظر ایشان، عرفان اسلامی با قرآن نسبت مستقیم داشته و از آیات قرآنی الهام گرفته و بیگانه و ضد اسلام نیست. اگر چه، متأثر از مکتب های فلسفی و عرفانی فرهنگ و ملل دیگر نیز بوده اند.
استاد مطهری به آیاتی از قرآن درباره مسائلی چون: توحید، دیدار با خدا، رضایت الهی، مجاهده با نفس، تسبیح و تحمید تمام ذرات جهان، نفخه الهی، یقین، سیر و سلوک، احوال و مقامات و... نیز اشاره کرده اند که برخی از آیات عبارتند از:
«فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»(33)
«هُوَ الأَْوَّلُ وَ الآْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ»(34)
«وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(35)
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها»(36)
و همچنین به خطبه هایی چون 220، 218 نهج البلاغه نیز استناد کرده، تا نسبت عرفان با اسلام و قرآن را، نسبت فرزندی که در دامن اسلام و قرآن تولد و رشد یافته است معرفی نمایند.(37)
استاد مطهری در تفسیر قرآن نیز مسائلی چون: معرفت ذوقی و باطنی(38)، سلوک و عرفان عملی در قرب و فناء الهی(39)، خداگونگی انسان یا تخلق به اخلاق الهی یافتن(40)، محبت و عشق به خدا(41)، عبودیت الهی(42)، توحید ناب و موحد کامل گشتن(43)، پیوند ملک و ملکوت عالم به هم(44)، کشف راه تکامل از درون(45)، نفس شناسی، مراقبت نفس، تهذیب و تزکیه نفس(46)، خود حقیقی و تکامل یافته انسان(47)، من علوی و آسمانی انسان(48)، و... را مطرح و تبیین نموده اند.
از سوی دیگر استاد شهید مطهری اصولی چون: جهان شناسی عرفانی (وجودشناسی عرفانی)، توحیدشناسی عرفانی(49)، و انسان شناسی عرفانی(50)، ظاهر و باطن عالم و آدم(51)، انسان و ساخته شدن(52)، رابطه انسان با جهان(53) را با نگرش قرآن پژوهانه در تفسیر آیات مختلف سور قرآنی مطرح ساخته اند. یعنی عمیق ترین مقوله های عرفان علمی و عرفان عملی و عینی را در سلوک معرفتی و باطنی انسان از خود تا خدا با استفاده از منبع زلال وحی و سرچشمه ناب قرآنی استخراج و اصطیاد و آنگاه مورد بحث و سنجش و ارزیابی قرار داده اند؛ تا عرفان قرآنی و عارف قرآنی را معرفی نمایند. چنان که در تفسیر سوره نور آیه 35 «الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة... علیم» نور را پیدا و پیدا کننده و اعم از نور حسی و ظاهری قلمداد کرده و خدا را عامل وجود، کمالات وجودی و روشن سازی همه چیز دانسته یعنی ابتدا «نور خدا» و سپس «مثلی برای نور خدا» و پس از تفسیرهای نقلی و عقلی و عرفانی «مشکات» را سینه وکالبد پیامبر صلی الله علیه و آله ، «مصباح» را نور ایمان و وحی و «زجاجه» را ولایت و امامت تفسیر کرده تا نظر، به جنبه انتقال نور ایمان از پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام داشته باشد. و سپس، هدایت های الهی را در جنبه های هدایت طبیعی، حسی، غریزی و هدایت عقل و هدایت وحی مطرح و تفسیر نموده اند.(54) و تفسیری عرفانی و تأویلی از آیه: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»(55) دارند که، بر اساس روایتی خانه را به خانه انبیاء، رسل، حکماء و ائمه هدایت تفسیر کرده اند و فرمودند:
«مقصود از این خانه ها، خانه های گلی و ظاهری نیست، مقصود همان انسانها و بدنهای آنهاست، یعنی اینها انسانهایی هستند که بدنشان مسجد و معبد روحشان است.»(56)