انسانهاى جاودانه، جاودانگى خود را از لطف خداوند دارند. علىبنابىطالب، کرماللهوجهه، پیشواى جاودانگان، جاودانگى خویش را در میان تمامى جانهاى پاک، در میان تمامى انسانهاى آزاده، در میان تمامى نفسهاى پالوده، در میان هر روح بلند به داد تقسیم کرده است. این عبارت را در پاسخ کسى گفتم که پرسیده بود: «على را در یک جمله با من بگوى.» اما بهراستى على والاتر و وارستهتر از آن است که بتوان در یک جمله دربارهاش چیزى گفت؛ همو که با خرد برتر خویش، نخستین بار دعوت راستین حق را با گوش تسلیم و رضا و ایمان نیوشید، و پس از آن چشم دوخته به همین هدف، در رکاب دعوتگر حق همچو کوهى استوار بر جاى ایستاد و همه نامردىهاى قریش را طى سیزده سال مىشنید و مىدید و به مصلحت پیامبر(ص) از شرار مردى و حماسه و شور خویش مىسوخت و دم فرو مىبست؛ همو که در آن شب بزرگ، شب هجرت خشنودى خدا و رسولش را به بهاى جان خویش خرید و در بستر پیامبر(ص) خفت، تا جان محبوبش ایمن بماند، همو که امابیهاء فاطمةالزهراء، عزیزترین زن روى زمین او را شوى خود گزید، به قول دکتر عایشه بنتالشاطى: «على خوب مىدانست که در میان دامادهاى پیامبر چه جایگاهى دارد و همواره به آن مباهات مىورزید.» به حدى که یک روز که از مهر سرشار بود، از حضور رسولخدا(ص) پرسید: «کدامین کس در نزد رسول خدا محبوبتر است. دخترش زهرا یا همسر دخترش على؟» فکر مىکنید آن بزرگوار چه گفت؟ على و فاطمه هر دو آنقدر بزرگاند که آنها را نمىشود از هم سنجید. پیامبر حکیم(ص) فرمود: «فاطمة احب على منک، وانت أخر على منها: در نزد من فاطمه از تو محبوبتر است، اما تو براى من از او عزیزترى!»
مرحبا به تو اى پیامبر که از هرسخنت اقیانوسى از حکمت سرشار مىشود. همو بود که در خندق غبار ذلت بر دماغ پرغرورترین قهرمان عرب نشاند. همو بود که دروازه سنگین خیبر را از جاى برکند. همو بود که در هر غزوه و سریهاى، پیش از هر کس و بیش از هرکس آماده فداکارى و جهد و مشتاق رسیدن به لقاى خداوندى مىشد، رضىالله عنه، خداوند از او خشنود باد! على تنها قهرمان عرصه نبرد نبود، دروازه حکمت نیز بود؛ چنان که روایت کردهاند، پیامبر اسلام(س) فرمود: «انه سید فىالدنیا و انه فىالاخره لمن الصالحین، و انه اکثرالصحابه علماً و الفضلهم حلماً و اولهم اسلاما: على در دنیا سرور است و در سراى آخرت از شایستگان است و او از میان صحابیان از هرکس عالمتر است و از خرد وحلمى بیشتر از دیگران برخوردار است و پیش از هرکس به اسلام گرویده است.» (الاستعاب، ابنعبدالبر، ج۴، ص۱۸۹۵).
نگارنده این سطور توفیق آن را داشته است که تاریخ زندگى پرافتخار امام متقین را در دل تاریخ اسلام، از آغازین روزهایى که نهال وجود علوىاش در مکتب مراد و محبوب خویش، حضرت محمد صلىالله علیه و آله وسلم بالیدن گرفت و او نخست سمع پاکى بود که بیرون از دایره رسالت جبرئیل امین و نبوت محمد راستین و خدیجه، امالمؤمنین، واژگان قدسى «لاالهالاالله و محمدرسولالله» آن را به نوازش گرفت و همراه با مادرش که با دریافت نخستین وحى به عالم ملکوت بار یافته بود، به نماز ایستاد. با خدایش راز گفت؛ راه زمین به آسمان را گشوده یافت و تنها یک خداى را خواند، خداى پاک را، خداى بىشریک را، خداى آفریدگار هستى را. و از آن است که در مسیر دعوت حق او را یار شد، یارى که وفایش در قاموس تاریخ نوشته و نانوشته بشر هرگز همتایى ندارد، او تنها پیامبر(ص) را یار و قرین گفتار نبود، بلکه یارانش را نیز محرم اسرار بود؛ زیرا در دین او را جز این نیاموزانده بودند.
اى امیرالمؤمنین، اى شمع دین، اى بوالحسن
اى به یک ضربت ربوده جان دشمن از بدن
اى به تیغ، رستاخیز کرده روز جنگ
وى به نوک نیزه کرده شمع فرعونان لگن
نیست کس را در جهان جز مرتورا اى بوالحسن
هر دلى کو مهرت اندر دل ندارد همچو جان
هر دلى کو عشقت اندرجان ندارد مقترن،
روى جناتالعُلى هرگز نبیند بىخلاف
لایزال مىماند اندر نار با گرم و حَزَن…
سخنانش را به گزارشهاى مختلف خواندهام و جان تشنهام را بارها از آبشخور علم سرشار او سیراب یافتهام. تو گویى در واژگان خاکى او مىتوان از روح افلاکى نشان یافت، بىگمان چنین است.
عنوان این مقال «على(ع) به روایت اهل سنت» است. از این روى قصد ندارم درباره آنچه خود از شخصیت آن بزرگوار اندوختهام، بیش از این سخن بگویم؛ اما از این نکته هم نباید غافل بود که روایت اهل سنت از على اگر حدیث پیامبر و گفتار یارانش و نیز رأى و نظر متکلمان و محدثان و مورخان و شاعران و… را همه روایت کنیم، مثنوى هفتاد من کاغذ خواهد بود؛ چنانکه متون بسیارى براى تأمین همین هدف تألیف یافتهاند، ولى کیست که این حدیث از پیامبر خدا(ص) نشنیده باشد به روایت از امام ترمذى که فرمود: «على أخى فىالدنیا و الاخرة: على در این جهان و نیز در دیگر سراى برادر من است» یا کیست که نشنیده باشد این ابیات شیخ مصلحالدین سعدى شیرازى را که مىگوید:
کس را چه زور و زهره که وصف على کند؟
جبار در مناقب او گفته: «هل أتى»
زورآزماى قلعه خیبر که بند او
در یکدگر شکست به بازوى«لافتى»
مردى که در مصاف، زره پیش بسته بود
تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا
شیر خداى و صفدر میدان و بحر جود
جانبخش در نماز و جهانسوز در وقا
دیباچه مروت و سلطان معرفت
لشکرکش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هر کسى به شفیعى زنند دست،
ماییم و دست و دامن معصوم مرتضى
یا کیست که از زبان حضرت مولانا نشنیده باشد که:
چون ز رویش مرتضى شد درفشان
گشت او شیر خدا در مرج جان
من هرگز فراموش نمىکنم این سخن مولا على را در بستر شهادت که براى همیشه تاریخ براى روا داران عالم سرمشقى است نیکو؛ همانان که روح عطوفت دعوت راستین الهى را درک کردهاند. همان سخن را که درباره ابنملجم، قاتل خویش فرمود: «اجسوء، وأطیبواطعامه، وألینوافراشه، فأن أعش نفغو اوقصاص و ان امت (مت) فالحقوه بى، اخاصمه عندرب العالمین: او را زندانى کنید؛ اما خوراکى نیکو بدهیدش و بسترش را نرم بگسترانید. آنگاه اگر زنده بمانم، او را یا خواهم بخشید و یا قصاص مىکنم. و اگر بمیرم، او را به من باز رسانید، تا در نزد پروردگار جهانیان شکایت خود را به او برم.» و نیز این سخن از زبان فرزند فاطمة الزهرا سلامالله علیها را که فرمود: «والله لقد مات فیکم رجل ماسبقه الاولون و لایدرکه الاخرون.لقد کان رسولالله(ص) لیبعثه بالبعث و یعطیه الرأیه فما یرجع حتى یفتحالله علیه، یقاتل جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن بساره و لا ترک بیضأ و لاصفراء الْاسبّعمأته درهم…: سوگند به خداوند اکنون از میان شما مردى روى در نقاب خاک کشید که هرگز در میان پیشینیان همچو او نبود و آیندگان نیز گواه فردى همچو او نخواهند بود! هرگاه که پیامبر(ص) او را به نبردى مىفرستاد و پرچمى به دستش مىداد، همواره چنان برمىگشت که خداوند سرزمین و لشکر کفر را به دستان توانایش مىگشود. جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ او نبرد مىکردند و از مال دنیال جز هفتصد درهم برجاى نگذارد…» (السیره النبویه و اخبار الخلفاء ابى حاتم، محمد بن احمد تمیمى بستى، ج۲، ص ۵۷۷ به بعد)
امام احمدبن حنبل در «کتاب الزهد» از محمدبن کعب قرظى از على(ع) روایت مىکند که فرمود: «لقد رأیتى مع رسولالله (ص) انى لاربط الحجرعلى بطنى منالجوع: من روزهایى را در کنار رسولخدا(ص) به یاد دارم که از شدت گرسنگى سنگ به شکم خویش مىبستم.» (کتاب الزهد/ فضایل و زهدعلىبنابىطالب). همچنین در روایت آمده است که عمار رضى الله عنه روزى پس از فتح خیبر به نزد على بنابىطالب رفت و ملاحظه کرد که او نانى جوین در دست دارد و آن را بر پاى خود مىفشرد و مىشکند و مىخورد. عرض کرد: «اى على، از کار تو در شگفتم، نه مگر تو بودى که دروازه خیبر را از جاى برکندى؟ و اینک مىبینم که براى شکستن قرص نانى از پاىخویش کمک مى گیرى!» حضرتعلى رضىالله عنه در پاسخ فرمود: «اى عمار، باید بدانى، آنگاه که دروازه خیبر را برکندم، براى خدا جهاد مىکردم و اکنون که قرص نان را مىشکنم، براى خود تلاش مىکنم!»
حاکم در المستدرک به اسناد خویش از جابربن عبدالله انصارى روایت کرده است که پیامبراکرم(ص) فرمود: «على امام البرره و قاتل الفجره، منصور من نصره و مخذول من خذله: على پیشواى نیکوکاران و جهادگر با تباهکاران است. هر کس که او را یارى دهد، پیروز است و هر کس که در صدد دشمنى با او برآید، خوار و ذلیل خواهد شد.»
باز حاکم در مستدرک به روایت از امسلمه
ـ رضىاللهعنها ـ آورده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «على معالقرآن و القرآن مع على، لن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض: على با قرآن است و قرآن نیز با على، تا هنگامى که بر حوض کوثر به نزد من آیند، از همدیگر جدا نمىشوند.»
بیهقى از انس بن مالک -رضىالله عنه- روایت کرده است که پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «على یزهر فىالجنه ککواکب الصبح لاهل الدنیا: على در بهشت، چونان ستارگان صبح براى اهل دنیا، مىدرخشد.»
همچنین روایت کردهاند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «على یعسوب المؤمنین: على پشت و پناه و مهتر مؤمنان است.» چنان که خاقانى در همین معنى مىگوید:
یعسوب امت است على وار از آنکه سوخت
زنبور خانه زر و سیم آذر سخاش
امام ترمذى، با اسناد خویش از زیدبن ارقم روایت مىکند که رسول خدا(ص) فرمود: «منکنت مولاه فعلى هذا مولاه: هرکس که من مولاى اویم، على نیز مولاى اوست.»
همو از براء بن عاذب روایت کرده است که رسولخدا(ص) به على بن ابىطالب فرمود: «انت منى و انا منک: تو از منى و من نیز از تو هستم.»
همو به سند خویش از مساور حمیرى از مادرش روایت مىکند که گفت: به حضور امسلمه ـ رضى الله عنها ـ رسیدم و از او شنیدم که مىگفت: رسول خدا(ص) فرمود: «لایحب علیاً منافق و لایغبضه مؤمن: هیچ منافقى على را دوست نمىدارد و هیچ مومنى با او دشمنى نمىورزد.»
باز در سنن ترمذى با ذکر سند از ابنعمر ـ رضىاللهعنه ـ روایت شده است که گفت: رسول خدا(ص) در مدینه میان اصحاب خود پیمان برادرى بست. آنگاه على با چشمانى گریان به حضور آن حضرت رسید و عرض کرد: «اى رسول خدا، یاران خویش را همه باهم برادر کردى و مىبینم مرا با کسى برادر نکردهاى!» رسولخدا(ص) به او فرمود: «انت اخى فىالدنیا و الاخرة: تو در دنیا و آخرت برادر من هستى.»
سخن درباره حضرت امیرالمؤمنین علىبنابىطالب بسیار است و اکنون ساعت از سه نیمهشب گذشته است و به قول مولانا: «این زمان بگذار تا وقت دگر» و با بیتى از قصیده شنیده بس طولانى بیدل افغانى سخن خویش را به پایان مىبرم که مىگوید:
به این دردى که در سر دارم از سوداى پنهانش
سر مویى اگر بالم، جهان درّد گریبانش
* از نویسندگان و مترجمان معاصر اهل سنت و مترجم
قرآن کریم