دوست عزیز کامل بخون کی گفته از حضرت علیه!!
دوما؟راست بگو سنی هستی یا وهابی؟؟سنی ها که حضرت علی را قبول دارند و به او احترام می گزارند.
دوست عزیز کامل بخون کی گفته از حضرت علیه!!
دوما؟راست بگو سنی هستی یا وهابی؟؟سنی ها که حضرت علی را قبول دارند و به او احترام می گزارند.
سلام.
ایشون مثل اینکه خواب تشریف دارند.
معلومه که کتابهای خودشون رو که اینقدر سنگشو به سینه میزنند هم مطالعه نکردند.
در همون صحاح و مسانید و دیگر کتب از علمای خودتون آمده که عمر متعه را حرام کرد و علاوه بر آن در همون جمله خودش معترفه که متعه در زمان پیامبر حلال بوده.
چرا بعضی از علمای سنی به این سخن عمر اشکال نمیگیرند ؟
چون عقیده دارند پیامبر خلیفه بود عمر هم خلیفه بنابراین نباید با سخن خلیفه مسلمین مخالفت کرد.
به قدری بیخرد تشریف دارند که قرآن امر به اطاعت از رسول میکنه و حق تخییر و سرپیچی از فرامین ایشان رو به دیگران نمیده اونوقت سخن یک فرد عادی رو که هزاران مرتبه گفته « لولا علی لهلک عمر » رو با شخص پیامبر متصل به وحی یکی میدونند حرفشو قبول میکنند و مشکل نمیدونند که خلیفه خلاف شریعت حکم صادر کنه یا جاهل به مسائل شرعیه باشه یا معصوم از خطا در گفتار و عمل نباشه.
حتی اگر بفهمند که اولین خلیفه شون هم هزاران بار گفته بوده « اقیلونی...و علی فیکم » باز هم به مزخرفات خودشون ادامه میدند.
اونوقت میگن ما با قرآن آشنایی نداریم.
سخن زيبا و دلنشين حضرت عمر بن خطاب كه در بسياري از كتابهاي حديث اهل سنت نقل شده است سبب آن شده است تا كور دلان و نافهمان در مقابل سخن گرانقدر او قد علم نمايند و به دشمني و كينه توزي با وي بپردازند ايشان در عهد خلافت خويش چنين فرموده اند: «متعتان كانتا على عهد رسول الله -صلى الله عليه وسلم- وأنا أنهى عنهما وأعاقب عليهما، متعة الحج ومتعة النساء»[1].
اگر به محتواي كلام حضرت عمر بن خطاب بنگريم در مي يابيم كه ايشان هرگز از جانب خود آن را نهي نكرده است بلكه همان نهي قبلي كه از جانب رسول الله -صلي الله عليه وسلم- صورت گرفته است را به كليه بلاد و سرزمين هاي اسلامي ابلاغ مي نمايد و چون ابلاغ توسط ايشان و در دوران خلافت او به صورت اكمل و اتم صورت گرفت آن نهي را به خود نسبت داده اند، حضرت عمر بن خطاب -رضي الله عنه- بنا به آيه كريمه الهي كه در قرآن مجيد به حج تمتع اشاره دارند به حج تمتع معتقد بودند چنانچه كه از حضرت عبدالله بن عباس از ايشان نقل شده است كه فرمودند: والله اني لا انهاكم عن المتعه وانها في كتاب الله و قد فعلها رسول الله.
حضرت عمر بن خطاب هرگز از آن نهي ننموده و نسبت تحريم به او نسبتي بي جا و ناروا است كه به آن منسوب مي نمايند بلكه ايشان معتقد بودند كه حج عمره به طور جداگانه اولي تر و افضل تر است چنان كه امام شافعي و سفيان ثوري و اسحاق ابن راهويه و غيره به آن معتقدند، در آيات الهي خداوند متعال هدي را بر متمتع به خاطر جبران نقصان حج او واجب گردانده است چنانچه كه مي فرمايد: آيه: ﴿فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ﴾ بيانگر همين مطلب مي باشد آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- با وجود اينكه مهلت و فرصت زيادي در حجه الوداع داشتند فقط به اداي حج مفرد و در اداي عمره قضاء و عمره جعرانه فقط به اداي عمره پرداختند، علامه ابوالفتح مقدسي مي فرمايد: حضرت عمر بن الخطاب از آن متعه اي كه در قرآن مجيد مذكور است نهي نفرموده اند بلكه در بين حج مفرد و عمره با احرام جداگانه فسخ انداخته اند كه آن دو با دو احرام صورت گيرد و عمره به تنهايي انجام پذيرد، حضرت شيخ الاسلام علامه ابن تيميه ((رح)) مي نويسد: در دوران خلافت حضرت ابوبكر صديق و اوايل خلافت حضرت عمر فاروق زائرين و حجاج در ايام حج به اداي عمره و حج مي پرداختند و از اداي عمره در ماههاي ديگر سال اجتناب مي ورزيدند. و اندكي از حجاج به آن عمل مي كردند لذا حضرت عمر -رضي الله عنه- به خاطر اينكه حج عمره نيز به صورت جداگانه انجام مي پذيرد از جمع حج و عمره نهي كردند لذا فرمودند اگر هر يك جداگانه انجام پذيرد بهتر و افضل است لذا از جمع آن دو نهي فرمودند تا در ماههاي ديگر سال نيز حجاج براي زيارت بيت الهي قصد سفر نمايند، اما آنچه درباره ي متعه زنان و نكاح موقت به او نسبت داده اند كه ايشان نكاح موقت را حرام گردانده است نسبتي غلط و نابجايي است زيرا كه ايشان همان ابلاغ و نهي قبلي آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- را به عموم مسلمانان ابلاغ و بر آن تاكيد داشته اند چنان چه كه از ايشان روايت است كه فرمودند: آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- سه بار متعه را جايز و سپس آن را حرام گرداندند و قسم به ذات باريتعالي اگر بنده از حال كسي كه ازدواج نموده و محصن است اطلاع يابم كه اقدام به عقد نكاح موقت نموده است او را رجم (سنگسار) مي نمايم مگر اينكه چهار شاهد و گواه بر حلت نكاح موقت ارائه دهد و در روايتي ديگر از او چنين نقل شده است:
"اگر فرد غير محصن اقدام به عقد نكاح موقت نمايد او را صد ضربه شلاق خواهم زد مگر اينكه گواهاني را بر من ارائه دهد كه آنان بر حلت نكاح موقت گواهي و شهادت دهند. "
حضرت عمر بن خطاب پس از آنكه آن حضرت بر حرمت نكاح موقت پافشاري و تاكيد نموده بودند آن را علناً اعلام و ابلاغ نمودند و بر تاكيد آن افزودند و ايشان مبلغ و نافذ شريعت اند نه اينكه او را مخترع شريعت بدانيم، اعلام رجم افراد محصن از جانب وي دليل واضح و روشني است كه حرمت نكاح موقت به طور قطع و ثبوت از آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- ثابت گرديده است كه هيچ مخالفي نيز به مخالفت با آن نپرداخته است لذا عدم مخالفت و سكوت صحابه دليل واضح و روشني است كه آن حرمت بالقطع و اتفاق ثابت گرديده است و هيچ فردي از صحابه به حلت آن معتقد نيست ولي در مورد حج تمتع پس از سخنان حضرت عمر بن خطاب جمع كثيري از صحابه با وي به مخالفت پرداختند.
علامه محمد حامد در كتاب "نكاح المتعه حرام في الاسلام" چنين مي نويسد: آنچه بنده آن را بيان مي نمايم و بلكه هر مصنف و مولف ديگري نيز اذعان به آن دارد اين است كه حضرت عمر بن خطاب -رضي الله عنه- از جانب خويش هرگز نكاح موقت را حرام نگردانده اند زيرا كه ايشان در قرآن مجيد آيه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾
(ترجمه: اي مومنان حرام نكنيد آنچه را كه خدا حلال ساخته است شما را و از حد مگذريد هر آينه خدا دوست نمي دارد كه حد گذرندگان را). قرائت و به آن عشق مي ورزيد و همچنين آيه اي كه در بيان كفار و عاقبت آنان نازل شده است را نيز قرائت نموده است آن آيه اي كه خداوند متعال در آن مي فرمايد:
﴿قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ﴾.
ترجمه: هر آينه زيان كار شدند آنان كه كشتند فرزندان خود را به غير دانش و حرام كردند آنچه روزي داد ايشان را به سبب دروغ بستن بر خدا به تحقيق گمراه شدند ايشان و نه شدند راه يافتگان.
و همچنين آيه ديگري كه خداوند متعال در آن به پيامبر اكرم -صلي الله عليه وسلم- مي فرمايد اگر كفار چيزهايي را حرام گردانده اند از آنان شاهد و گواه بر حرمت آن چيز طلب نما چنانچه مي فرمايد:
﴿قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هَذَا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنَا وَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَهُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ﴾.
ترجمه: بگو بياوريد علماي خود را آنان كه گواهي مي دهند كه خدا حرام ساخته است اين را سپس يا محمد به فرض گواهي دهند تو معترف مشو با ايشان و پيروي مكن خواهش كساني كه به دروغ نسبت كرده اند آيات را و كساني كه اعتقاد ندارند به آخرت و ايشان با پروردگار خود برابر مي كنند.
علامه فخرالدين رازي در تفسيرش در صفحه 3/287 نهي حضرت عمر -رضي الله عنه- از نكاح موقت را بسيار جالب و زيبا پاسخ داده اند كه در اينجا به دفاعيات و نظريه او به طور اختصار مي پردازيم:
حضرت عمر بن خطاب اين سخن نهي و تحريم نكاح موقت را در محضر صحابه بيان داشتند و هيچ كسي از صحابه به مخالفت با او نپرداخت در اينجا صحابه اي كه در نزد او حاضر بودند يكي از اين سه گروه بوده اند كه سه احتمال در آن وجود دارد:
1- صحابه نسبت به حرمت نكاح موقت مطلع بودند و با بيان حضرت عمر كه موافق حديث پيامبر بود مخالفت نكردند.
2- صحابه به حلت و جواز نكاح موقت معتقد بودند ولي از خوف و ترس با او مدارا و مداهنت نمودند و به مخالفت با او بر نخواستند.
3- صحابه به حرمت و حلت آن يقين نداشتند و در بين حرمت و حلت آن متردد بودند لذا سكوت كردند نظريه و احتمال اول بهترين و پسنديده ترين احتمالات است زيرا كه دو احتمال بعدي به طور كلي منتفي هستند احتمال دوم به اين دليل منتفي است كه اگر حضرت عمر به حلت آن معتقد بود و آن را حرام گرداند و ديگران نيز با او هم صدا شدند كليه آنان كافر و از اسلام خارج مي گردند و مصداق آيه ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ قرار نمي گيرند لذا در آن لحظه چه كسي مصداق اين آيه بود آيا آنان حلت نكاح موقت را بيان داشتند يا خير و چرا سكوت را اختيار نمودند، سومين احتمال نيز مردود و منتفي است زيرا كه امكان ندارد صحابه از حلت و حرمت آن اطلاع نداشته باشند اگر واقعاً همچون نكاح دائم حلال مي بود كليه صحابه از آن مطلع مي گشتند زيرا كه اين در آن صورت جزو ضروريات و نيازهاي آنان بود و هرگز آنان از ضروريات و نيازهاي خود غافل و بي خبر نبوده اند.
علامه ابوالفتح مقدسي در كتاب تحريم نكاح المتعه در صفحه 77 چنين مي نويسد:
با توجه به اينكه عمر -رضي الله عنه- بر منبر حرمت نكاح موقت را بيان داشته اند و بر عاملين و مرتكبين آن جرم سنگين را گذاشته اند دليل بر اين است كه نكاح موقت در زمان پيامبر حرام گرديده است و صحابه نيز آن را پذيرفته اند و هيچ يك از مهاجرين و انصار به مخالفت با او نپرداخته است و اين در حالي اتفاق افتاده است كه برخي از صحابه همچون ابي بن كعب در حرمت حج تمتع و معاذ بن جبل در فتواي رجم زن حامله با او به مخالفت پرداخته اند و دموكراسي و آزادي در دور خلافت او به اوج خود رسيده بود لذا اگر ايشان از جانب خود آن را نهي و حرام مي كردند صحابه با او به مخالفت مي پرداختند علاوه بر نهي حرمت عمر -رضي الله عنه- عده كثيري از راويان و صحابه حرمت نكاح موقت را بيان داشته اند كه در اينجا به برخي از آن روايات اشاره مي شود:
1- از حضرت حسين بن محمد بن علي و برادرش عبدالله روايت شده است كه حضرت علي به ابن عباس فرمودند:
آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- از متعه و گوشت الاغ در جنگ خيبر نهي فرمودند[2].
2- از حضرت اياس بن سلمه روايت شده است كه ايشان از پدر خويش نقل مي نمايند كه آن حضرت در سال اوطاس نكاح متعه و موقت را جايز و پس از آن نهي كردند[3].
3- از حضرت ربيع بن سبره الجهني روايت شده است كه ايشان مي فرمايند پدرم به من گفت من به همراه آن حضرت بودم كه ايشان فرمودند: اي انسانها من قبلاً به شما نكاح موقت و متعه را اجازه داده بودم و امروز خداوند متعال آن را تا قيامت حرام گردانده است و هر كسي كه زني را به صورت نكاح موقت و متعه ازدواج كرده است رها نمايد و از آن چيزي تحويل نگيرد[4].
4- از عبدالملك بن ربيع بن سبره جهني روايت است كه ايشان از پدرشان روايت مي كنند كه ايشان فرمودند: آن حضرت در سال فتح مكه نكاح موقت را هنگامي كه داخل شهر مكه شديم جايز قرار دادند و هنوز از آن شهر خارج نشده بوديم كه ما را از آن نهي كرد[5].
5- از ربيع بن سبره ي الجهني روايت است كه ايشان از پدرشان روايت مي كنند كه آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- فرمودند: بدانيد و آگاه باشيد كه نكاح موقت و متعه از امروز به بعد تا روز قيامت حرام گرديده است[6].
6- از عبدالرحمن بن نعيم الأعرجي روايت است كه ايشان مي فرمايند: شخصي از حضرت عبدالله بن عمر درباره نكاح موقت پرسيدند ايشان بسيار خشمگين و ناراحت شدند و فرمودند قسم به ذات باريتعالي ما در زمان پيامبر زناكار و افراد بد كردار نبوديم[7].
7- از حضرت موسي بن ايوب روايت است كه ايشان از عمويش علي و او از حضرت علي بن ابي طالب نقل مي كند كه آن حضرت فرمودند: نكاح موقت ابتداء براي كساني جايز بود كه ثروتي نداشتند و هنگامي كه حكم نكاح دائم، طلاق و ميراث در ميان زوجين بيان شد حكم نكاح موقت منسوخ گشت[8].
8- از حضرت ربيع بن سبره ي روايت است كه ايشان از پدرشان نقل مي كنند كه ايشان فرمودند: ما به همراه آن حضرت در سال حجه الوداع از شهر مدينه خارج شديم تا اينكه به مكان عسفان رسيديم كه آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- فرمودند: حج عمره با حج مفرد آميخته شده است در اين لحظه حضرت سراقه فرمودند: اي رسول خدا به ما مانند نوآموزان تعليم بده گويا ما امروز به دنيا آمده اين و از هيچ چيز خبر نداريم عمره فقط مخصوص امسال است يا اينكه تا ابد و براي هميشه خواهد بود آن حضرت فرمودند: تا روز قيامت و براي هميشه است هنگامي كه به مكه رسيديم به طواف بيت الله و سعي صفا و مروه مشغول شديم و پس از آن به عقد نكاح موقت به ما دستور (اجازه) دادند و براي روزهاي مشخصي ازدواج صورت گرفت كه من و يكي از دوستان روزي براي ازدواج موقت از منزل بيرون رفتيم و در نزديك زني خود را براي عقد موقت معرفي كرديم آن زن به قطيفه هاي (چادرهاي) هر دويمان نكاح كرد قطيفه من بهتر بود ولي من جوانتر بودم او مرا در قبال قطيفه اي كه به او دادم انتخاب و با من به ازدواج موقت راضي گشت آن شب در نزد او بودم و هنگام صبح براي اداي نماز صبح به مسجد رفتم آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- پس از نماز صبح بر روي منبر رفت و چنين به ايراد سخنراني پرداخت: هر شخصي كه با زني عقد نكاح موقت بسته است بهاي آن را بپردازد و هرگز به نكاح موقت روي نياورد زيرا كه خداوند متعال آن را براي هميشه بر شما حرام گردانده است[9].
تابعين نكاح موقت را زنايي بيش نمي دانستند علامه سعيد بن منصور در سنن خويش در صفحه 3/1/211 از حضرت عروه ي بن زبير چنين نقل مي كند: حضرت عروه بن زبير از نكاح موقت نهي مي كردند و مي فرمودند: نكاح موقت و متعه زنايي بيش نيست ابن ابي شيبه در مصنف خود در صفحع 4/293-294 از حضرت هشام بن الغار چنين نقل مي كند كه ايشان فرمودند: من از حضرت مكحول شنيدم كه ايشان درباره ي شخصي كه مبتلا به نكاح موقت شنيده بود گفت: ايشان زنا كارند.
باز هم روايتي ديگر در مصنف ابن ابي شيبه در صفحه 7/2-502/503 از حضرت عمر -رضي الله عنه- نقل شده است كه مي فرمايد: قاسم بن محمد فرمودند بنا به آيه كريمه الهي نكاح موقت حرام گرديده است و براي حرمت آن آيه ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ﴾ (المؤمنون: من الآية 6-5) را قرائت نمودند.
ترجمه: و آنان كه ايشان شرمگاه خود را نگاه دارندگانند مگر بر زنان يا كنيزان خود. علامه خطيب بغدادي در كتاب تاريخ بغداد در صفحه 14/199 و علامه ابن خلکان در كتاب وفيات الأعيان در صفحه 5/199 نظريه قاضي فقيه يحيي بن اكثم را چنين نقل مي نمايد: ما به همراه مامون در مسير جاده شام بوديم كه ايشان با آواز و نداي بلند به حلت متعه ابراز نظر نمودند يحيي بن اكثم به من و ابي العينا گفت: صبح زود نزد او برويد و اگر مناسب دانستيد با او سخن بگوييد و حرمت متعه را بيان داريد و الا تا زمان تشريف فرمايي من سكوت را رعايت فرماييد، ما نزد او رفته و او را در حالت خشم يافتيم بنابراين تا رسيدن يحيي بن اكثم سكوت را اختيار نموديم تا اينكه حضرت يحيي ابن اكثم تشريف آوردند و به همراه او در مجلس مامون نشستيم مامون به حضرت يحيي گفت: چرا رنگت پريده است و چرا ناراحت به نظر مي آييد؟ حضرت يحيي در پاسخ فرمودند: به خاطر بدعتي كه رايج مي شود ناراحت هستم آن قضيه مرا پريشان كرده است مامون از او پرسيد: آن بدعت چيست؟ ايشان فرمودند: آن حلت نكاح موقت و دستور به انجام آن است كه در حقيقت آن زناي صريحي است.
مامون گفت: متعه زنا است؟ حضرت يحيي فرمودند آري متعه زناي صريحي است سپس مامون از او پرسيد: شما اين فتوي و نظر را از كجا مي گوييد؟ ايشان فرمودند: خداوند متعال آن را در سوره مباركه مومنون حرام قرار داده اند آن جايي كه مي فرمايند: ﴿فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ﴾.
ترجمه: پس هر كه طلب كند سواي اين دو (زن و كنيز) آن جماعت از حد گذرندگانند. سپس از مامون پرسيدند نكاح موقت و آن زني كه توسط نكاح موقت صيغه شده است جزو ملك يمين است؟ ايشان گفت: خير سپس از وي پرسيد آيا جزو ازواج است كه زاد و ولد از او صورت مي گيرد و نسب ثابت و ميراث برقرار مي گردد؟ ايشان گفتند: خير سپس فرمودند پس ايشان متجاوز حدود الهي اند و سخن را ادامه داده فرمودند: امام زهري از عبدالله و حسن دو فرزند محمد ابن الحنفيه و ايشان از محمد بن علي و او از حضرت علي چنين نقل مي نمايند كه حضرت علي فرمودند: آن حضرت به من دستور دادند تا با صداي بلند به مردم بگويم كه نكاح متعه حرام و ناجايز است سپس مامون به سوي ما نگاه كرد و گفت: آيا اين روايت در احاديث مامون يافته مي شود ما گفتيم آري اي اميرالمومنين اين روايت وجود دارد مامون پس از آن استغفار كرد و دستور به نهي نكاح موقت دادند، از آن چه تاكنون گفته شده بود اين مطلب به اثبات مي رسد كه نهي و حرمت نكاح موقت از طرف حضرت اميرالمومنين عمر بن الخطاب صورت نگرفته است بلكه خداوند متعال آن را نهي و حرام گردانده است ولي روافض مي گويند حضرت عمر او را حرام گردانده است چنان چه در كتابهايشان روايات جعلي متعددي را نقل نموده اند مي گويند: هنگامي كه حضرت عمر در نزد خواهرش عفراء تشريف آوردند كودكي را در بغل و دامان خواهرش يافتند كه از آن شير مي نوشيد كودك را گرفته و به سرعت به مسجد آمدند و نداي الصلاه جامعه را سر دادند مردم نيز در آن لحظه به مسجد تشريف آوردند ايشان بر منبر رفته و به ايراى سخنراني پرداختند و فرمودند: اي گروه مهاجرين و انصار و اي اولاد فرزندان قحطان كيست از شما كه مرتكب عمل زنا شود و صاحب چنين فرزندي گردد عده اي از مردم گفتند ما آن روز دوست نداريم آيا شما نمي دانيد خواهرم عفراء بنت خنتمه هنوز ازدواج نكرده است ايشان گفتند: آري. وي گفت من بر او داخل شده و به منزلش رفتم كه ناگهان اين طفل و كودك را در دامانش يافتم از او پرسيدم اين كودك را از كجا و چگونه آورده اي او گفت من متعه كرده ام بدانيد و آگاه باشيد اي مسلمانان متعه و نكاح موقتي كه در زمان پيامبر اكرم حلال بوده است من آن را حرام مي گردانم و هر كسي كه مرتكب آن شود او را با شلاق خواهم كوبيد هيچ كسي از افراد بر او خرده نگرفت و سخنان او را رد نكردند بلكه در مقابل سخن او سر تسليم فرود آوردند و به آن رضايت دادند[10].
تشيع با اين روايت معتقد است كه حضرت عمر بنا به راي و نظر خويش نكاح موقت را به خاطر مسئله شخصي حرام گردانده است اين روايت از جهات مختلفي مردود است به بخشي از آن مي پردازيم. در هيچ كتابي از كتابهاي تاريخ و تراجم نقل نشده است كه حضرت عمر خواهري بنام عفراء داشته باشد خواهران او به نامهاي صفيه و اميمه بوده اند كه از خنتمه دختر هاشم بن مغيره بن عبدالله بن مخزوم مي باشند.
عجب تر و تمسخر تر از آن روايات و داستانهايي است كه ابراهيم موسوي در كتاب حدائق الأنس نقل مي نمايد: او در كتاب حدائق الأنس در صفحه 210 چنين مي نويسد:
محمد علي قاضي تبريزي از امام صادق نقل مي نمايد: سبب تحريم نكاح موقت اين است كه عمر در نزد خواهرش خضراء طفل كوچكي را يافتند كه در نزد او وجود داشت او خشمگين شده از او پرسيد اين فرزند را از كجا آورده اي او گفت: از نكاح موقت است بنابراين حضرت عمر آن را حرام گرداند؛
روايات متعددي نقل كرده اند كه در يك روايت عفراء در روايتي خضراء و در روايتي صفراء و در روايتي آن را به نام زرقاء معرفي كرده اند و اين دال بر اين است كه كليه اين روايات جعلي و كاذبانه است.
از آقاي موسوي هيچ گونه انتظاري نبايد داشت زيرا كه ايشان به آيات الهي توهين نموده و آن را استهزاء مي نمايد وي در صفحه 210 كتاب خويش در قالب لطيفه چنين مي نويسد:
هارون الرشيد كنيزي را خريداري كردند و هنگامي كه آن كنيزك در مقابل وي قرار گرفتند از او پرسيدند آيا از آيات الهي نيز چيزي بلد هستند آن كنيز گفت آري هارون الرشيد پرسيد آيا مي داني آيه ﴿فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ﴾ در چه سوره اي است او گفت آري آخر سوره فتح است و خواند ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً﴾ و در كنار آن حل سراويلها را اضافه نموده و قرائت كردند هارون الرشيد خوشحال شده و او را از نزديكان و خواص خويش قرار دادند.
و آيا ممكن است كه زني كه هنوز ازدواج نكرده حامله شود و خانواده آن تا وضع حمل اطلاع نيابند؟
و در صورت اطلاع چنين خبري را در جمع عمومي اعلان كنند؟ آيا عقل چنين چيزي را مي پذيرد؟
اي رافضي خبيث النفس آيا به خدا و آيات الهي تمسخر مي نمايي؟ و آيا ارزش آيات الهي اين قدر پايين و بي ارزش شده اند كه آنها را اين گونه به تمسخر مي گيري بنابراين هرگز از شما نبايد تعجبي داشت كه چنان دو زبان و بهتاني را ببنديد زيرا كه شما قرآن الهي را نمي شناسيد و آن را نديده ايد و منتظر صحيفه آينده هستيد كه آن را مهدي منتظر به همراه مي آورد:
قوم اذا استنبح الأضياف كلبهم قالوا لأمهم بولي علي النار.
فضيقت فرجها بخلا بيولتها فلا تبول لهم الا بمقدار.
اينها كساني هستند وقتي سگشان بر ميهمانان به صدا در بيايد به مادرشان مي گويند كه بر آتش ادرار كن (تا ميهمانان با روشني آتش ما را نبينند) پس نگاه مي دارد مادر عضو مخصوصش (فرجش) را و نمي شاشد براي آنها مگر به اندازه.
در روايتي ديگر در كتابهاي شيعي سبب تحريم متعه توسط حضرت علي جريان ديگري را نقل كرده اند، آقاي جزايري در كتاب الانوار النعانيه صفحه 2/320 چنين مي نويسد: روايتي نقل شده است در علت تحريم متعه توسط (حضرت) عمر، كه ايشان شبي حضرت علي بن ابي طالب را به منزل خودش فرا خواندند صبح زود (حضرت) عمر سر را از پنجره منزل بيرون برده و به صورت اعتراض به (حضرت) علي گفت: شما معتقد بوديد كه مرد نبايد شب را به تنهايي بدون زن بگذراند و شما ديشب، شب را به تنهايي سپري كرديد حضرت علي بن ابي طالب گفت: شما از كجا خبر داريد كه من ديشب تنها بوده ام؟ من ديشب خواهرت را متعه نمودم و او نزد من بوده است.
ايشان اين سخن را مخفي داشته و به همان علت نكاح متعه را حرام قرار دادند، اين روايت بنا به چند دليل مردود است:
اولا: اين روايت توسط موسوي زنجاني در كتاب حدائق الأنس مردود شمرده شده است،
ثانيا: اين رويات بر عليه تشيع است زيرا كه توسط آن حضرت علي خائن معرفي مي شود چنان خائني كه به مكرم و صاحب منزل احترام نمي گذارد و به او اهانت مي كند؛
ثالثا: چگونه امكان دارد كه حضرت عمر با حضرت علي عداوت و دشمني داشته باشد و دشمن خود را به منزل دعوت نمايد و حضرت علي در نزد دشمن برود و ضيافت او را بپذيرد.
عداوت و دشمني تشيع با حضرت عمر بن الخطاب به حدي رسيده است كه هيچ چيزي را مراعات نمي نمايند و بر خلاف منطق و شعور عقلاني داستانهاي جعلي زيادي را ساخته و پرداخته اند و بوسيله آن به زعم خويش مقام و مكانت حضرت عمر را مي كاهند، غافل از آنكه به مقام و منزلت او افزوده خواهد شد يكي از داستانهاي دروغين آن را كه در اينجا به بخشي از آن اشاره مي شود ذكر مي نماييم از وليد امين ابوالمبارك احمد بن محمد بن اردشير روايتي نقل شده است كه مي گويد: كه هيبه الله از احمد ابن اسحاق و او از فقيه حسن سامري روايت مي كند كه من و يحيي ابن احمد بن قصد منزل احمد بن اسحاق قمي رهسپار شهر قم شديم پس از آنكه به شهر قم رسيدم دروازه ي درب او را كوبيدم ناگهان كنيزكي عراقي در را باز كرد احوال شيخ را از او پرسيديم گفت: او بسيار مشغول است و امروز روز عيد است ما به او گفتيم سبحان الله اعياد چهار اند:
1- عيد فطر
2- عيد اضحي
3- عيد غدير
4- جمعه آن كنيزك گفت: سرورم احمد بن اسحاق روايتي نقل كرده است كه امروز روز عيد است و اين عيد در نزد اهل بيت بر بقيه اعياد برتري دارد به او گفتيم: برو نزد شيخ و اجازه ي ملاقات ما را با او بگير.
گفت: او هم اكنون از نزد ما در حالي كه غسل كرده بود خارج گشت و در نزد مولايم ابوالحسن عسكري رفت و راجع به عيد امروز روز نهم ربيع الاول از او پرسيد و او نيز آن عيد را تاييد فرمود.
و در روايتي ديگر نقل شده است كه حضرت حذيفه در چنين روزي نهم ربيع الاول بر آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- وارد شدند حضرت حذيفه مي فرمايند حضرت علي و دو فرزند او حسن و حسين را ديدم كه به همراه آن حضرت مشغول خوردن چيزي هستند و با يكديگر تبسم مي زنند و آن حضرت به آنان مي گويد: بخوريد و خوشحال باشيد امروز روز خوشبخت و نيكي براي شما است كه در آن خداوند متعال دشمنان خود و دشمنان شما را و دشمنان جدتان را مي ستاند و در آن روز دعاي مادرتان پذيرفته مي شود زيرا كه آن روزي است كه در آن شوكت و دبدبه مبغضين جد شما و ناصران دشمنانتان مي شكند، بخوريد آن روزي است كه فرعون و هامان زمان اهل بيت من از دنيا خواهند رفت و در آن روز خداوند شما را خوشحال و قلبتان را مالامال از شادي مي نمايد، حذيفه فرمود من گفتم اي رسول خدا چه كسي از امت و اصحاب شما اين حرمت را مي شكند؟ آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- فرمودند: گروهي از منافين بر اهل بيت ظلم مي نمايد و امت را به رياء و تظاهر و خود پسندي دعوت مي دهد اموال بيت المال را تصاحب و در امور خويش صرف مي نمايند و بر خود رياء مي اندازند و امت را گمراه مي سازند سنت مرا و كتاب الهي را تغيير و تبديل مي دهند و ارث مرا عضب و مرا تكذيب مي نمايند و به تكذيب و مخالفت با برادر و وحي و جانشين و دامادم مي پردازند و حق دخترم را غصب آن را ناديده مي گيرند حضرت حذيفه -رضي الله عنه- فرمودند: من گفتم اي رسول خدا از خدا بخواه كه مرا در حيات شما هلاك بگرداند ايشان فرمودند: اي حذيفه من دوست ندارم كه حرمت الهي را بشكنم ولي از خداوند مي خواهم كه فضيلت و برتري اين روز را بيشتر نمايد و آن را سنت و روش خوبي براي احباب و دوستان من قرار دهد در اين لحظه بود كه خداوند متعال به آن وحي كرد: اي محمد در علم و تقدير من مشكلات و مصائب اهل بيت ثبت گرديده است و در آن ظلم منافقين و معذبين بر خانواده و خواصان شما نيز درج گرديده است و من به حول و قدرت خويشتن آن را بر غاصبين حق حضرت علي و وحي شما آشكار خواهم كرد و آنان را به عذاب اليم و دردناك گرفتار خواهم كرد و آنان را با ابليس محشور مي گردانم و به همراه ابليس براي هميشه در جهنم قرار مي دهم، اي محمد من از آن كسي كه بر من افتراء و بهتان مي بندد و با من شريك مي گيرد، انتقام مي گيرم و در آسمانها براي محبان و شيعيان شما فرشتگاني را مقرب كرده ام و براي آنان طلب استغفار نمايند اي محمد به ملائكه كاتبين گناهان و ثوابها دستور داده ام كه در اين روز و سه روز بعد از آن قلم عفو بر گناهان كشند و هيچ عملي را ثبت ننمايند اي محمد اين روز روز عيد شما و خانواده و اهل بيت شما است و آن عيد بزرگي است براي شيعيان و محبان شما به عزت و جلالم قسم كه اگر كسي در اين روز بر خانواده اش آسان بگيرد و بر آنان خرج نمايد در مال و جان و عمر او بركت مي اندازم و او را از عذاب خويش مصون و محفوظ مي دارم سپس آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- بر خاستند و در منزل ام سلمه داخل شدند[11].
--------------------------------------------------------------------------------
[1] صحيح مسلم 8/168 مسند امام احمد 1/52.
[2] فتح الباري 9/166
[3] مسلم به شرح نووي 9/184.
[4] مسلم 9/186.
[5] مسلم 9/187
[6] مسلم 9/189.
[7] الفتح الرباني للساعاتي 16/191.
[8] دارقطني 3/259.
[9] مصنف عبدالرزاق 7/504 سنن بيهقي 7/203.
[10] بحار الانوار مجلسي ج 53 ص 28-29.
[11] الانوار النعمانيه – نعمت الله جزايري 1/108 تا 111.[hr]
البته سید جان کسی که یکی از بزگان مذهبش تیجانی یهوده ازش نباید ایراد بگیری البته این کلمه یهود را هم بی مدرک نمی کم در یکی از مناظرات تیجانی را دیدم که گفت اگر یک یهود از امامان ما تعریف و تصدیق کند من او را به امامت خود برمی گزینم اگر بخوای برات می فرستم [size=xx-large]
سلام.
من شخصا تا آخرشو نخوندم به دلیل این سخن اولتون که فهمیدم اصلا عربی بلد نیستین و بحث کردن هم با کسی که عربی بلد نیست سودی نداره.
الله اکبر از این هوش سرشار.اگر به محتواي كلام حضرت عمر بن خطاب بنگريم در مي يابيم كه ايشان هرگز از جانب خود آن را نهي نكرده است بلكه همان نهي قبلي كه از جانب رسول الله -صلي الله عليه وسلم- صورت گرفته است
دوستانی که میتونن عربی ترجمه کنند این جمله رو لطفا ترجمه کنند :
«متعتان كانتا على عهد رسول الله -صلى الله عليه وسلم- وأنا أنهى عنهما وأعاقب عليهما، متعة الحج ومتعة النساء»[1].همه شاهد باشن که ایشون خودش اعتراف کرد که این جمله از حضرت علی نیست و نبوده و خودشون حرف خودشون رو نقض کردند.سخن زيبا و دلنشين حضرت عمر بن خطاب كه در بسياري از كتابهاي حديث اهل سنت نقل شده است
دوست عزیز بهتره از این کپی و پیست ها دست بردری، یکم هم خودت تفکر کنی.
اینقدر تابع اطافیانت نباش،خیلیهاشون عناد دارند شما که اینطور نیستی بهتره خودت اهل تحقیق بشی،و با فهم و تدبر و بررسی کنی.
لطفا متن را کامل بخوانید و بعد صحبت کنید
سلام
احتاجی به این نیست جمله اولتون که غلطه باشه تا آخرش دیگه معلومه.لطفا متن را کامل بخوانید و بعد صحبت کنید
شما فعلا صبر کن دیگر دوستان متن رو برای شما ترجمه کنند بعد صحبت کن.
در ضمن منظورم از حدیثی که حضرت علی نقل کرده حدیثی است که گفته در یکی از جنگ ها فکر کنم احد که گفت پیامبر در این جنگ گوشت خر متعه را حرام کرده اند
من يك كتابي خوندم – اسمش يادم نيست – ولي بخشي از اين كتاب در رابطه با اين موضوع بود. هيچ كدوم از دلايلي را كه ذكر كرده بود برايم قابل فهم نبود و نتونستم قبول كنم. مگر نميگويند هر چيزي را كه عقل بپذيرد شرع هم ميپذيرد و برعكس. مگه نميگويند ترك سيئات اولي تر از كسب حسنات است. پس اين چه حسنه اي است كه اگر مردي بدون اطلاع همسرش زني را صيغه كنه و به قول خودش اون زن را از فساد و حتي بالاتر از اون جامعه را از فساد نجات بده، جرات نميكنه به همسرش بگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!! مدام دروغ پشت دروغ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حاضره هر كاري بكنه تا مبادا همسرش بفهمه. خوب اين چه ثوابيه كه از هزار تا شر بدتر گريبان آدم رو ميگيره. اگر شرع تاييد كرده پس چرا عقل براي اثباتش اين قدر به خودش زحمت ميده. تازه حمايت از يك زن مگه فقط همين راه رو داره ؟؟؟ ميبينيد يه مرد مثلا 45 ساله زن مثلا مطلقه 25 ساله اي رو صيغه ميكنه تا تحت پوشش مالي و... قرارش بده ولي اگر بحث حمايته، ما داريم مردهايي با شرايط مناسب تر كه به درد اين خانم ميخورد. مثلا مردي كه يك بار ازدواج كرده و جدا شده و از نظر سني هنوز در دوره جواني است. يا بدتر از اون مردهايي كه خيلي خوش سليقه هستند و دخترها را براي خودشون صيغه ميكنند و دست ميذارند روي كساني كه معمولا شرايط مالي مناسبي رو ندارند و به قصد حمايت به نيازهاي سركشانه خودشون پاسخ ميدند. اگر راست ميگن بيايند شرايط ازدواج اين گونه دخترها و پسرهاي مشابه رو فراهم بياورند و به حمايت مالي و شغلي بسنده كنند و ثواب دنيا و آخرت رو نسيب خودشون كنند. وقتي ميبينيد اين اتفاق نمي افته ميفهمي كه قضيه يه چيز ديگه است. يا از اون طرف مگه آقايون نميگن حلاله اگر دختري قبل از ازدواج رسمي صيغه كس ديگري باشد كمتر پسري حاضر ميشه كه با اون ازدواج كنه حتي اگر اتفاقي هم نيفتاده باشه و رابطه اي صورت نگرفته باشه. يا فرض كنيد پدري ميفهمه كه دامادش همسر ديگه اي اختيار كرده اين پدر حاضره دار و ندارش رو بده تا طلاق دخترش رو بگيره براي اينكه اين مرد لياقت دخترش رو نداره و به اون خيانت كرده . درصورتيكه كه اين پدر شايد اگر در شرايط اون داماد بود از يك همچين ثوابي نميگذشت . پس ميبينيد اين موضوع در شرايط و موقعيت هاي متفاوت تغيير ميكنه و حتي كسانيكه طرفدار اين موضوع هستند تغيير موضع ميدهند.
در پيامهاي قبلي آمده كه اين موضوع در طول تاريخ دچار تغيير شده. قبول . شايد موضوع واقعا اين جوري نبوده و بعضيها سو استفاده كردند. واقعا قابل پذيرشه . اما اينكه انگشتمون رو روبروي كسي بگيريم و به او اتهام بزنيم را قبول ندارم. هر كسي ميتونسته اين روايات را اگر فرض كنيم جعلي باشه را بيان كرده و به دست تاريخ سپرده باشه. بياييد يكم امروزي نگاه كنيم. فرض كنيد يه نفر مثلا يه شخصيت مهم حرفي ميزنه_تو رو خدا سياسيش نكنيد ميگم يك شخصيت مهم يعني هر كسي ميتونه باشه در هر كجا_ تمام رسانه هاي دنيا به نفع خودشون تفسير ميكنند و هر كس سعي ميكنه برداشت خودش رو به كرسي بنشونه. خوب اين اتفاق هم در اين مورد ميتونه افتاده باشه.......... چيز عجيبي نيست.
اما در مورد قصه اي كه نقل شد. من هيچ كدوم از اين حرفها رو قبول ندارم . اولا تا اونجا كه ميدونم براي صيغه محرميت هم اذن پدر لازمه. ثانيا روحاني حدود رو براشون مشخص كرده بوده. ثالثا اعتماد به فردي كه نميشناسي به اندازه كافي احمقانه هست. رابعا آدم نميتونه حماقتها و بي عقليهاي خودش رو تقصير اين و بندازه. از هر چيز درستي اگر بجا استفاده نشه مسلما مخرب ميشه. خامسا يه مشت هميشه نميتونه نشونه خروار باشه. اگر فردي در يك گروه مرتكب خطايي شد نميتونيم اين موضوع روتعميم بديم به تمام گروه. سادسا ميگن مارگزيده از ريسمان سياه وسفيد ميترسه. اگر كسي يك بار به خاطر اشتباهي ضرر ديده عاقلانه است كه دوباره گرفتار اون اشتباه نشه. و اين اصلا درست نيست كه صيغه اي كه به هر حال محرميت ايجاد ميكنه رو با زنا مقايسه كنيم. سابعا اگر كسي از يك قانون نصفه ونيمه و به نفع خودش استفاده كرد تقصير اون قانون و قانونگذار نيست. بنابراين اصلا قابل قبول نيست كه اين اشتباه و خطايي كه صورت گرفته را تقصير اسلام و قوانينش بدانيم. ثامنا اگر اين قانون در اسلام هست حتما دلايل خاص و شرايط خاص خودش رو داشته و اگر ما نميفهيم، دليل نبود حجت نيست. مثلا من هيچ وقت نفميدم چرا پيامبر 9 همسر داشتند و چرا خدايي كه در همه جاي قرآن آورده كه ما بشري مثل خودتان را فرستاديم در اين مورد استثنا قائل شده . ولي اين را ميدانم كه حتما ، بدون شك، قطعا و بي ترديد دليلي بوده كه من نميفهمم.
البته اينها فقط نظرم بود و قصد طرفداري از كساني كه مخالفتهاي متعصبانه ميكنند ندارم. ولي واقعا فكر ميكنم نياز مردم عرب اون هم در اون زمان اينگونه ايجاب ميكرده است. هرچند فطرت آدمي تغيير نميكند. ولي شايد اين قانون زياد متناسب با فرهنگ ما و در عصر ما نباشد. در حالي كه ميدانيم خيلي از افراد از بيماريهاي مقاربتي كه ناخواسته دچارش ميشوند رنج ميبرند، گرفتاري به اين بيماريها رابطه مشروع يا نامشروع نميشناسد ولي اگر ارتباط محدود باشد لا اقل ميتوان از پيامدهاي بعدي آن جلوگيري كرد............................................ .........
موضوع صیغه دیدگاه های متفاوتی دارد ولی متاسفانه در حال حاضر سوء استفاده می شوددختري قبل از ازدواج رسمي صيغه كس ديگري باشد كمتر پسري حاضر ميشه كه با اون ازدواج كنه حتي اگر اتفاقي هم نيفتاده باشه و رابطه اي صورت نگرفته باشه. يا فرض كنيد پدري ميفهمه كه دامادش همسر ديگه اي اختيار كرده اين پدر حاضره دار و ندارش رو بده تا طلاق دخترش رو بگيره براي اينكه اين مرد لياقت دخترش رو نداره و به اون خيانت كرده . درصورتيكه كه اين پدر شايد اگر در شرايط اون داماد بود از يك همچين ثوابي نميگذشت . پس ميبينيد اين موضوع در شرايط و موقعيت هاي متفاوت تغيير ميكنه و حتي كسانيكه طرفدار اين موضوع هستند تغيير موضع ميدهند
موضوع صیغه از زمان پیامبر بوده و آیا می دانید اینکه در طول گذر زمان به اینجا رسیده ایم که آن را بد میدانند دلیلش این است که خودمان طبق قانون و نظم اسلامی با آن برخورد نکردیم. اسلام شیعه دین تعادل و قانون و بهداشت و نظم است. آیا دقت نمیکنید اگر در طول گذشت زمان این قانون خدا را به درستی انجام داده بودیم و با آن مبارزه نمیکردیم همین الان این جامعه ای که می بینیم پر از فساد شده بدون فساد اخلاقی بود. در مورد سوء استفاده هم باز خودمان بد کرده ایم. بیماریهای مقاربتی هم از بی نظمی و عدم تعادل و رعایت نکردن بهداشت به وجود می آیند. پس بپذیریم اشکال از ماست و با برپا کردن بحث مخالفت با صیغه به دستور خدا اشکال نگیریم.
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)