البته کسانی که به همه عرفا و متصوفه حسن ظن فوق العاده ای دارند برای همه این مطالب توجیهات و تاویلاتی ذکر کرده اند، ولی انصاف این است که دست کم، برخی از این گونه سخنان توجیه مقبولی ندارد و نباید عظمت شخصیت های علمی و عرفانی آنچنان ما را تحت تاثیر قرار دهد که همه گفتارها و نوشتارهایشان را چشم و گوش بسته بپذیریم و تایید کنیم و حق هرگونه نقد و بررسی آثار آنان را از دیگران سلب کنیم. اما روشن است که پذیرفتن حق نقد به معنای صحه گذاشتن بر داوری های خام و نسنجیده و اظهارات متعصبانه و غیر منصفانه و نادیده گرفتن نقطه های مثبت و ارزنده نیست. و در هر حال باید در جستجوی حق و حقیقت بود و طریق عدل و انصاف را پیمود و از خوش بینی ها یا بدبینی های افراطی و بی دلیل احتراز کرد و از خدای متعال برای شناختن حق و پایداری در طریق حق یاری خواست.
بدیهی است بررسی همه مسائل مربوط به عرفان و تصوف و حکمت و فلسفه و رابطه آنها با یکدیگر و رابطه یکایک آنها با اسلام کاری نیست که بتوان در یک مقاله انجام داد. از این رو، با رعایت اختصار به اهم نکات مورد نظر می پردازیم و بررسی گسترده تر را به مجالی وسیع تر وامی گذرایم.
عرفان و عقل
یکی از مسائل مبنایی، که مورد اختلاف طرفداران و مخالفان عرفان می باشد، این است که درباره داده های عرفان - که به فرض، از راه کشف و شهود درونی به دست می آید - آیا عقل می تواند به داوری بنشیند و مثلا، بعضی از آنها را نفی کند یا نه؟ پاسخ به این سؤالات از آن حیث اهمیت دارد که بسیاری از عرفا مطالبی را اظهار می دارند که قابل تبیین عقلانی نیست و ادعا می کنند که آنها را از راه باطن یافته اند و عقل توان درک آنها را ندارد و طبعا حق نفی و انکار آنها را هم نخواهد داشت.
مهم ترین موضوعی که موردچنین گفتگوهایی واقع شده «وحدت وجود» می باشد که به صورت های گوناگونی مطرح شده است: یکی آنکه اساسا غیر از خدای متعال هیچ چیزی وجود نداشته است ونخواهدداشت وآنچه به نام موجودات دیگر نامیده می شود توهمات و خیالاتی بیش نیست. شکل دیگر قضیه این است که چیزی خارج از ذات خدا یا خارج از ظرف علم الهی وجود ندارد و بدین ترتیب، نوعی کثرت در وحدت پذیرفته می شود. شکل دیگر مدعا، که شیوع بیشتری دارد، این است که سالک در نهایت سیرش، به مقام فنا می رسد و از او جز اسمی باقی نمی ماند و بالاخره، شکل معتدل ترمدعااین است که سالک به مقامی می رسد که چیزی جز خدا نمی بیند و همه چیز در او محو می شود. به تعبیر دقیق تر، محو بودن همه چیز را در وجود خدای متعال مشاهده می کند; مانند محو شدن نور ضعیف در نور خورشید.
در چنین مواردی، معمولا مخالفان از دلایل عقلی استفاده می کنند و مدعیان در نهایت، می گویند: این گونه مطالب فراتر از حد عقل است و بدین وسیله، شانه از زیربار تبیین عقلانی مدعایشان خالی می کنند.
باتوجه به این جریانات،این سؤال مبنایی مطرح می شودکه آیا حقایقی وجود دارد که عقل توان درک وحق نفی آنهارانداشته باشد؟
آنچه در اینجا به اختصار، می توان گفت این است که هرچند سروکار عقل همواره با مفاهیم است و کار عقل شناختن حقیقت وجود عینی و یافتن کنه هیچ مصداق خارجی نیست - چه رسد به وجود متعال الهی - ولی احکام ایجابی یا سلبی عقل، در صورتی که بدیهی یا منتهی به بدیهیات باشد، قابل نقض نیست و از راه مفاهیم بر مصادیق خارجی انطباق می یابد و فرض خطا بودن چنین احکامی مستلزم تناقض است. و به دیگر سخن، گرچه کار عقل معرفت بالکلیه وجود نیست، اما در اعتبار معرفت بالوجه با شرط مذکور نمی توان تردیدی روا داشت.
اما در خصوص مساله وحدت وجود، باید گفت: نفی وجود از غیر خدای متعال و نفی مطلق کثرت نه تنها مستلزم نفی اعتبار احکام عقل است، بلکه همچنین مستلزم نفی اعتبار علوم حضوری متعلق به نفس و افعال و انفعالات آن نیز می باشد. در این صورت، چگونه می توان برای کشف و شهود، اعتباری قایل شد با اینکه بالاترین سند اعتبارش حضوری بودن آن است. پس وحدت وجود با چنین تفسیری به هیچ روی، قابل قبول نیست، اما می توان برای آن تفسیر قابل قبولی در نظر گرفت که در حکمت متعالیه مطرح شده است. حاصل آن این است که وجودمخلوقات نسبت به خدای متعال ربطی و تعلقی است و با دقت،می توان گفت که عین ربط و تعلق است و از خود هیچ گونه استقلالی ندارد و آنچه را عارف می یابد همین نفی استقلال از سایر موجودات است که آن را نفی وجود حقیقی می نامند.
در اینجا، می توان سؤال را به شکل دیگری طرح کرد و آن اینکه: آیا می توان حکم عقل را مقدم بر وجدان و کشف دانست؟ و به دیگر سخن، آیا می توان بر اساس حکم عقل، که نوعی علم حصولی است، اعتبار علم حضوری را انکار کرد؟
در پاسخ باید گفت: علم حضوری خالص، در حقیقت، یافتن خود واقعیت است و از این رو، قابل تخطئه نیست، ولی معمولا علم حضوری همراه با تفسیر ذهنی است، به گونه ای که تفکیک آنها از یکدیگر نیاز به دقت فراوان دارد و این تفسیرهای ذهنی، که از قبیل علوم حصولی است، قابل خطا می باشد و آنچه با برهان عقلی رد می شود همین تفسیرهای ذهنی نادرست از مشاهدات و علوم حضوری است، نه آنچه دقیقا مورد علم حضوری واقع شده است. در مورد وحدت وجود هم آنچه دقیقا مورد شهود واقع می شود اختصاص وجود استقلالی به خدای متعال است که با مسامحه، به وجود حقیقی تعبیر می شود و بر اساس آن، وجود حقیقی از سایر موجودات نفی می گردد.
شایان ذکر است که بزرگان عرفای اسلامی تصریح کرده اند که بعضی از مکاشفات، شیطانی و نامعتبر و با شواهدی قابل تشخیص است و در نهایت، با عرضه داشتن آنها بر دلایل یقینی عقلی و بر کتاب و سنت بازشناخته می شود.
روشن است که بررسی انواع مکاشفات و مشاهدات و انواع علوم حضوری و کیفیت انعکاس آنها در ذهن و علت نادرستی بعضی از تفاسیر ذهنی آنها و راه بازشناسی صحیح از ناصحیح در حد این مقاله نیست.
عرفان و شرع
مساله مهم دیگری که شایسته است در پایان این مقاله مورد توجه قرار گیرد رابطه عرفان عملی با احکام شرعی یا رابطه طریقت با شریعت است. گروهی تصور کرده اند که عرفان عملی راه مستقلی برای کشف حقایق است که بدون رعایت احکام شرعی می تواند مورد استفاده قرار گیرد و اسلام هم یا آن را امضا کرده (بدعت مرضی) و یا دست کم، از آن منع نکرده است. در این زمینه، بعضی تا آنجا پیش رفته اند که اساسا التزام به هیچ دینی را برای رسیدن به مقامات عرفانی لازم ندانسته اند. بعضی دیگر نیز التزام به یکی از ادیان و در شکل معتدل تر، التزام به یکی از ادیان الهی را کافی دانسته اند.
اما از دیدگاه اسلامی، سیر و سلوک عرفانی راه مستقلی در کنار راه شرع نیست، بلکه بخش دقیق تر و لطیف تری از آن است و اگر اصطلاح «شریعت » را به احکام ظاهری اختصاص دهیم باید بگوییم: طریقت در طول شریعت یا در باطن آن قرار دارد و تنها با رعایت احکام شریعت، قابل تحقق است. به عنوان نمونه، شریعت احکام ظاهری نماز را تعیین می کند و طریقت عهده دار راه های تمرکز حواس و حضور قلب در آن و شروط کمال عبادات است. شریعت بر انجام عبادات به انگیزه مصونیت از عذاب الهی و رسیدن به نعمت های بهشتی تاکید دارد، اما عرفان به خالص کردن نیت از هرچه غیر خداست تاکید دارد; همان که در لسان روایات اهل بیت علیهم السلام «عبادت احرار» نامیده شده است. همچنین شرک درشریعت همان شرک جلی از قبیل پرستش بت ها و مانند آن است، اما در طریقت، انواع دقیق تری از شرک خفی و اخفی مطرح است و هرگونه امید بستن به غیر خدا و بیم داشتن از غیر او و کمک خواستن از غیر او و عشق ورزیدن به غیر او - در صورتی که همه اینها جنبه اصالت و استقلال داشته باشد و بر اساس اطاعت امر الهی نباشد - نوعی شرک محسوب می شود.
بنابراین، انواع بدعت ها و آیین های ساختگی نه تنها مطلوب نیست بلکه می تواند مانع رسیدن به عرفان حقیقی نیز باشد، چه رسد به استفاده از اموری که صریحا و قطعا مورد نهی و تحریم واقع شده و هرچند ممکن است بعضی از کارها موجب حالات به اصطلاح عرفانی موقتی باشد، ولی سرانجام خوبی ندارد و ممکن است دامی شیطانی برای سقوط نهایی باشد و نباید فریب آنها را خورد.
حاصل آنکه راه حق همان است که خدای متعال بیان فرموده است. « فماذا بعد الحق الا الضلال.» (یونس: 32)
پی نوشتها
ضمایم: ضمیمه 1
الف «سبح لله ما فی السموات و ما فی الارض و هو العزیز الحکیم له ملک السموات و الارض یحیی و یمیت و هو علی کل شی ء قدیر هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو علی کل شی ء علیم » (حدید: 1-3)
ب «و هو معکم اینما کنتم و الله بما تعملون بصیر» (حدید: 4)
ج «هو الله الذی لااله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمن الرحیم هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون هو الله الخالق الباری ء المصور له الاسماء الحسنی یسبح له ما فی السموات و ما فی الارض و هو العزیز الحکیم » (حشر:22-24)
د «ا لم تر ان الله یسبح له من فی السموات و الارض و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه و الله علیم بما یفعلون »(نور: 41)
ه- «تسبح له السموات السبع و الارض و من فیهن و ان من شی ء الا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم » (اسراء: 44)
و «و لله یسجد من فی السموات و الارض طوعا و کرها و ظلالهم بالغدو و الآصال » (رعد: 15)
ز «ا و لم یروا الی ما خلق الله من شی ء یتفیؤ ظلاله عن الیمین و الشمائل سجدا لله و هم داخرون » (نحل: 48 و49)
ح «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق ا و لم یکف بربک انه علی کل شی ء شهید الا انهم فی مریة من لقاء ربهم الا انه بکل شی ء محیط » (فصلت:53 و 54)
ط «و کان الله بما یعملون محیطا... و کان الله بکل شی ء محیطا» (نساء: 108 و126)ی «فاینما تولوا فثم وجه الله » (بقره: 115)
ضمیمه 2
الف «و الذین آمنوا اشد حبا لله » (بقره: 165)
ب «فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه » (مائده: 54)
ج «رضی الله عنهم و رضوا عنه » ( بینه: 8)
د «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی » (فجر:27(30)
ه- «بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون » (بقره: 112)
و «و سقاهم ربهم شرابا طهورا» (انسان: 21)
ز «و من اللیل فاسجد له و سبحه لیلا طویلا» (انسان:26)
ح «و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم » (رعد: 22)
ط «الا ابتغاء وجه ربه الاعلی » (لیل: 20)
ی «و من الناس من یشتری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد» (بقره:207)
ک «فاعبد الله مخلصا له الدین الا لله الدین الخالص » (زمر:2-3)
ل «الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک » (آل عمران: 191)
م «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الی ربهم اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون » (11:23)
ن «و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا» (اسراء:79)
س «و یخرون للاذقان یبکون و یزیدهم خشوعا» (اسراء109)
ضمیمه 3
الف حضرت علی علیه السلام پس از قرائت آیه شریفه «رجال لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله » فرمودند: «ان الله سبحانه جعل الذکر جلاء للقلوب... و ان للذکر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا فلم تشغلهم تجارة و لا بیع عنه... فکانما قطعوا الدنیا الی الآخرة و هم فیها فشاهدوا ما وراء ذلک فکانما اطلعوا غیوب اهل البرزخ فی طول الاقامة فیه... فکشفوا غطاء ذلک لاهل الدنیا... .» (نهج البلاغه)
ب حضرت علی علیه السلام در مناجات شعبانیه عرض می کنند: «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک.» (مفاتیح الجنان، اعمال ماه شعبان)
ج حضرت امام حسین علیه السلام در دعای عرفه عرض می کنند:«الهی علمت باختلاف الآثار و تنقلات الاطوار ان مرادک منی ان تتعرف الی فی کل شی ء حتی لا اجهلک فی شی ء...کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک. ا یکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک؟ متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک؟ ومتی بعدت حتی تکون الآثار هی التی توصل الیک؟ عمیت عین لا تراک علیها رقیبا و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبک نصیبا...الهی حققنی بحقایق اهل القرب واسلک بی مسلک اهل الجذب... ماذا وجدمن فقدک؟ و ما الذی فقد من وجدک؟ لقد خاب من رضی دونک بدلا و لقد خسر من بغی عنک متحولا... تعرفت لکل شی ء فما جهلک شی ء و انت الذی تعرفت الی فی کل شی ء فرایتک ظاهرا فی کل شی ء... .»
د امام سجادعلیه السلام در مناجات عارفین عرض می کند: « الهی فاجعلنا من الذین ترسخت اشجار الشوق الیک فی حدائق صدورهم و اخذت لوعة محبتک بمجامع قلوبهم فهم الی اوکار الافکار یاوون و فی ریاض القرب و المکاشفة یرتعون... و قرت بالنظر الی محبوبهم اعینهم.»
آن حضرت در مناجات دیگری عرض می کند: «الهی فاسلک بنا سبل الوصول الیک و سیرنا فی اقرب الطرق للوفود علیک. .. فانت لا غیرک مرادی و لک لا لسواک سهری و سهاوی و لقاؤک قرة عینی و وصلک منی نفسی و الیک شوقی و فی محبتک ولهی... .»
همچنین درمناجات دیگری عرض می نماید: «الهی من ذاالذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلاومن ذاالذی انس بقربک فابتغی عنک حولا...؟»
امام صادق علیه السلام نیز در اقسام عبادت می فرماید: «ان العبادة ثلاثة: قوم عبدوا الله عز و جل خوفا فتلک عبادة العبید و قوم عبدوا الله تبارک و تعالی طلب الثواب فتلک عبادة الاجراء و قوم عبدوا الله عز و جل حبا له فتلک عبادة الاحرار و هی افضل العبادة.»