نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: خلافت حضرت علی (ع)

  1. #1
    حرفه ای ali20 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    لطفا پارک نفرمایید.!!!!
    نوشته ها
    432
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض خلافت حضرت علی (ع)

    المعجم الکبير به نقل از عبد اللَّه بن مسعود:
    پيامبر خدا مرا در ليلة الجِن، [1] به دنبال خود برد. به همراه او رفتم تا به بالاي مکّه رسيديم. پس برايم خطّي کشيد و گفت:«از اين‏جا جلوتر نيا». سپس به شتاب از کوه‏ها بالا رفت و ديدم که مرداني از قلّه کوه‏ها بر او فرود مي‏آيند، تا آن‏جا که ميان من و او حايل شدند. پس شمشير از نيام برکشيدم و[ با خود] گفتم:شمشير مي‏زنم تا پيامبر خدا را نجات دهم، که گفته‏اش يادم آمد:«حرکت مکن تا نزدت آيم».
    در همين حال بودم تا آن‏که سپيده دميد و پيامبرصلي الله عليه وآله آمد و من ايستاده بودم. گفت:«پيوسته اين گونه بوده‏اي؟». گفتم:اگر يک ماه هم مي‏ماندي، حرکت نمي‏کردم تا بيايي. سپس آنچه را که مي‏خواستم انجام دهم، برايش گفتم. گفت:«اگر حرکت مي‏کردي، همديگر را تا قيامت نمي‏ديديم».
    سپس انگشتانش را در ميان انگشتانم کرد و گفت:«به من وعده داده شده است که جن و اِنس، به من ايمان مي‏آورند. انسان‏ها ايمان آورده‏اند و جنّيان را هم که ديدي». و گفت:«گمان مي‏کنم که مرگم نزديک است».
    گفتم:اي پيامبر خدا! آيا ابو بکر را جانشين خود نمي‏کني؟ از من رو گردانْد. فهميدم که با او موافق نيست. گفتم:اي پيامبر خدا! آيا عمر را جانشين خود نمي‏سازي؟ باز از من رو گردانْد و فهميدم که با او هم موافق نيست. گفتم:اي پيامبر خدا! آيا علي‏عليه السلام را جانشين خود نمي‏کني؟ گفت:«همان است. سوگند به آن‏که جز او خدايي نيست، اگر با او بيعت کنيد و از او فرمان بَريد، همه شما را به بهشت، وارد مي‏کنم». [2] .
    425. المعجم الکبير - به نقل از عبد اللَّه بن مسعود -:در شب «وفد الجن» [3] با پيامبرصلي الله عليه وآله بودم. آه سردي کشيد. گفتم:اي پيامبر خدا! شما را چه مي‏شود؟ گفت:«خبرِ رفتنم آمده است، اي ابن مسعود!». گفتم: جانشيني تعيين کن. گفت:«چه کسي را؟». گفتم:ابو بکر را. سکوت کرد.
    سپس لختي گذشت و باز، آه سردي کشيد. گفتم:اي پيامبر خدا! در چه فکري هستي؟ پدر و مادرم به فدايت! گفت:«اي ابن مسعود! خبرِ رفتنم رسيده است». گفتم:جانشيني تعيين کن. گفت:«چه کسي را؟». گفتم:عمر را. خاموش ماند.
    سپس اندکي گذشت و بار ديگر، آه سردي کشيد. گفتم:شما را چه مي‏شود؟ گفت:«مرگم نزديک است، اي ابن مسعود!». گفتم:جانشيني تعيين کن. گفت:«چه کسي را؟». گفتم:علي بن ابي طالب را. گفت:«هان! سوگند به آن‏که جانم در دست اوست، اگر از او فرمان بَرند، همگي به تمامي به بهشت مي‏روند». [4] .
    426. السنّة - به نقل از عبد اللَّه بن مسعود -:پيامبرصلي الله عليه وآله در ليلة الجن گفت:«به خدا سوگند، مرگم نزديک است». گفتم:ابو بکر صدّيق، سرپرستي مردم را به عهده مي‏گيرد. پس ساکت ماند. گفتم:عمر، سرپرستي مردم را به عهده مي‏گيرد. خاموش ماند. گفتم:علي‏عليه السلام سرپرستي مردم را به عهده مي‏گيرد. گفت:«نمي‏گذارند و اگر مي‏گذاشتند، همه به بهشت مي‏رفتند». [5] .
    1- یکی از آن شب ها در ماهای پایانی عمر پیامبر (ص) که درآن شب نمایندگانی از جنیان برای اسلام آوردن به حضور آن حضرت رسیدند. وقایع آن شب را در احادیث همین باب بخوانید (م)
    2-المعجم الکبیر 9969.67.10
    3-هیئت نماینده جنیان
    4- المعجم الکبیر 9970.68.10
    5-المناقب124-114

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    اخراج شده
    تاریخ عضویت
    Feb 2009
    نوشته ها
    186
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض RE: خلافت

    چرا پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) جانشيني برنگزيد؟

    یكی از ایرادهای بزعم ایشان، مهم این است كه می گویند: « چگونه می توان پذیرفت كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در امری چنین مهم سكوت كرده باشند و امت را مانند رمه ای بی چوپان بحال خود وا گذارند. این یك اصل غیر قابل بحث پیش ایشان است كه هرگز كره زمین از حجت خدا خالی نمی شود پس می گویند محال بود كه پس از مرگ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) این قانون دستخوش تغییر شود».
    آنها به استدلال زیاد چنگ می زنند و آنرا از براهین قوی خود بحساب میآورند اما باز بر اساس فرمولی كه داریم این نقطه نظر را نیز محك می زنیم تا ببینیم كه آیا خالی از تناقص است یانه؟متأسفانه دراینجا نیز علماء شیعه دچار تناقص گوئی شده اند. از یك سو می گویند دنیا از حجت خالی نمی شود و زمین بدون رهبری نمی ماند و محال است كه امر مهم جانیشنی پیامبر مسكوت گذارده شده باشد و از طرف دیگر ما عملأ می بینیم كه امروز جهان حتی در نزد خود آنان از حجت خالی است و مسئله جانشینی پیامبر لا ینحل مانده است چطور دقت كنید به عرایضم!: علماء شیعه می گویند خدا (جل جلاله) حضرت علی و بعد امام حسن و بعد امام حسین بعد امام سجاد و الی آخرتا مهدی 12 امام را به جانشینی پیامبر برگزید می گوییم بسیار خوب از آخری می پرسیم:
    امام مهدی حالا كجاست؟
    من نوعی را چرا خدا بدون رهبر گذاشته است؟
    اگر از عدالت خدا بدور بود كه امت محمد را بدون رهبر رها كند از عدل او بس دورتر خواهد بود كه مرا و امثال مرا و شما را كه از زمان پیامبر خیلی فاصله داریم بدون رهبر رها كند می گویید ( رها نكرده و رهبر ما مهدی است كه حی و حاضراست ) باز می پرسیم ( خوب كجاست كه من از او بپرسم كه حق با كیست؟ ) شما در جواب من ای برادران اهل تشیع چه می گوئید مگرنمی گویید كه او پشت پرده غیب پنهان است و دسترسی به او ممكن نیست و باید به قرآن و احادیث ائمه و پیامبر مراجعه كرد خوب پدر آمرزیده ها پس باز به حرف ما رسیدید. مهدی از میان شما به پشت پرده غیب رفت و جانشینی نگذاشت و شما را بی رهبر گذاشت شما این حق را به مهدی میدهید از عدالت خدا هم بدور نمی دانید خوب پس چرا وقتی می گوئیم پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) جانشینی برنگزید و قرآن و سنت را برای ما گذاشت ناراحت می شوید و آبرو درهم می كشید؟
    اول شما برای مهدی نایب درست كردید و 70 سال كه عمر یك آدم است مردم را سرگرم كردید و چون زمینه را برای ظهورش آماده ندیدید عمرش را طولانی كردید و نایب را هم مردود دانستید و بالاخره واضح است كه امروز من بدون رهبر هستم شما خواننده هم بدون رهبر هستید ولازم است كه خودمان بنشینیم و رهبر خویش را برگزینیم و انتخاب رهبر را در پرتو هدایتهای قرآن و سنت انجام دهیم همانطوركه برادران اهل تشیع انكار را می كنند و كردند اول خمینی را انتخاب كردند نمایندگان خبرگان را انتخاب كردند اگر مهدی زنده و اوامرش ظاهر باشد كه دیگر نیازی به انتخاب نیست وقتی رهبر الهی درمیان ما باشد ما دیگر كی هستیم كه رهبر انتخاب كنیم وقتی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) درمیانه صحابه بود كسی انتخاب نمی دانست یعنی چه. هیچكس نمی آمد امیر لشكر را خودش انتخاب كند همه اینها به امر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را هم مردم انتخاب نكرده بودند این واضح است. او پیامبر و برگزیده الله (جل جلاله) بود خوب حالا كه ما به خود حق انتخاب رهبر را میدهیم چرا به صحابه نمی دهیم؟ این مثل لقمه از پشت گردن خوردن است پس از هزار و یك دلیل آخر می رسند به حرف ما. جای خنده دار قضیه اینجاست كه در كشور ایران وقتی خمینی مرد كسی را به جانشینی خود انتخاب نكرد و شاید خواست خدا بود كه اینطور شود از یك طرف منتظری را بركنار كرده بود و از طرف دیگر جانشین رسمی نداشت و بعد بزرگان ایران آمدند و یك رهبر جدید برگزیدند كه نامش خامنه ای است. خامنه ای حكم رهبری خود را نه از خدا گرفت ونه از مهدی و نه حتی از رهبری قبلی. خوب آدمهای حسابی آن چیزی را كه غیر ممكن میدانستید و میگفتید محال است پیامبر انجام دهد رهبر شما و رئیس نظام شما انجام داد.
    می گویند: اگر خمینی جانشینی انتخاب نكرد برای این بود كه قانون اساسی وجود داشت مجلس خبرگان بود و در سایه دستورات آن رهبر انتخاب می شد كه شد. در جواب می گوییم ( یعنی قانون اساسی شما از قرآن دقیق تر بود در قرآن آمده كه مسلمانها امور خود را با شوری اداره كنند و بر اساس آن دستور، مردم در امر خلافت شوری كردند و اكثریت قریب به اتفاق بر حضرت ابوبكر متفق شدند. و آنكس هم كه قبول نكرد نه كودتا كرد نه دست به شمشیر برد. یا سكوت كرد یا به سفر رفت. و این قانون شورا است. البته قصد ندارم وارد سیاست شوم تنها هدفم این است تابیان كنم كه اهل تشیع نمی توانند به عقاید خود جامه عمل پوشانند حتی وقتى حكومت از آن آنها هم باشد نمى توانند. چون با جوهر عقیده آنها، تضاد عجین شده و هر كس میداند كه در عمل دو چیز متضاد واقع نمی شوند. و لو آنكه بصورت تئوری بتوان آنرا بیان نمود.اما نمی خواهیم از جواب به این سوال كه چرا پیامبر خلیفه ای برنگزید طفره برویم ما دلایل زیادی داریم كه عدم انتخاب جانشین توسط پیامبر را توضیح میدهد از آن جمله.
    (1) پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قوم را بدون راهنما رها نكرد زیرا در بین آنها قرآن باقی ماند و این كتاب آسمانی دارای این خصوصیت بود و هست و خواهد بود كه كتابی آسان و قابل فهم و استفاده برای همه است خداوند(جل جلاله ) 4 بار دریك سوره این آیه را تكرارأ آورده است.(وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ) سورة القمر آية 17 22 ـ 32 ـ40 (و براستیكه آسان گردانیدیم قرآن را برای پند گیری پس آیا هست كسی كه پند گیرد؟) و این هم ویژگی خاص قرآن است كه نه دستخوش تحریف شده و نه می شود و نه خواهد شد گمان نمی كنیم در این باره كسی جرات كند حرف دیگری بزند پس قرآن و عملكرد رسول خدا كه در كتب حدیث جمع شده چراغی فروزان برای رهنمای امت بودند و این سخن اساسأ غلط است كه بگوییم ( امت چون رمه ای بی چوپان رها شده اند ).
    (2) دوماً در قرآن و سنت امر شده كه مسلمانها در امور خویش با یكدیگر مشورت كنند خداوند (جل جلاله) در قرآن میفرماید:) َوأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) سورة الشوری آية 38 ( مومنان) كارهایشان را در بین خویش با مشوره انجام میدهند ) و آنها نیز پس از رحلت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین كردند وعملأ نیز موفق شدند. باید دقت كنیم كه در عدم انتخاب جانشین مستقیم، حكمت بزرگی وجود دارد برای درك آن نیاز به توجه و فهم است: هنگامیكه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) درقید حیات بودند چند بار برای خود جانشین و نائب برگزیدند مثلأ وقتی برای غزوه ای تشریف میبردند كسی را به جانشینی در مدینه میگذاردند یا برعكس هنگامیكه خودشان با لشكر نمی رفتند كسی را از جانب خود امیر لشكر میكردند. دریكی از این جنگها خالد بن ولید فرمانده سپاه بود او به كفار حمله كرد یكی از كفاركه مرگ خود را نزدیك میدید داد زد: ( لااله الاالله محمد رسول الله ) اما حضرت خالد اعتنایی نكرد و او را كشت وقتی حضرت خالد برگشت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) واقعه را كه شنیدند بشدت ناراحت شدند و چهره شان سرخ شد و بارها به خالد فرمودند ای خالد آیا قلبش را شكافته بودی و دیده بودی كه دروغ می گوید آنقدر این جمله را تكرار كردند تاحضرت خالد در دلش گفت. (ای كاش بس میكردند )بعد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند كه دیه خون آن فرد را به اهلش بدهند بعد فرمودند. ( خدایا من ذمه خون آن شخص را قبول نمی كنم ) چرا حضرت این حرف را زدند؟ از اول نیز ذمه خون آن شخص بگردن حضرت خالد بود از اول هم به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ربطی نداشت؟ نه اینطور نیست بهرحال خالد امیرمنتخب حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به زبان دیگر جانشین ایشان در بین لشكر بود پس دستور خالد مثل دستور پیامبر بود و عمل او عین عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).لذا حضرت خالد خطا كرد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عكس العمل نشان دادند و خطای خالد را اصلاح كردند حالا تصوركنید خالد جانشین آن حضرت پس ازوفات نیز می بودند و فرض كنید.كه این واقعه پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق می افتاد هیچكس نمی توانست به خالد این برگزیده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اعتراض كند و این عمل حتی بصورت قانون درمیاید. و تصور كنید خالد نیز برای خود جانشینی برمیگزید و او هم فقط یك خطا میكرد و به همین ترتیب تا امروز این جانشینان رسمی بنظر شما چند خطا میكردند همه این خطا ها قانون میشد؟ شیعه متوجه این نكته شده كه سعی كرده جانشینان پیامبر را معصوم از خطا معرفی كند اما این نادرست است زیرا اولأ عملأ خلاف این اتفاق افتاده و خالد(رضی الله عنه) برگزیده رسمی پیامبر اشتباهی كرد كه رسول خدا را به خشم آورد و ثانیأ انسان درصورتی می تواند از خطا مصؤن بماند كه بوحی مرتبط باشد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم اگر با وحی سر وكار نداشت دچار خطا می شدند بطور مثال ایشان می خواستند سرقبر منافقین نماز بخوانند كه این آیه نازل شد:(وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ) (التوبة:84) و (ای محمد ) برسرمرده هیچیك از ایشان (منافقان ) نماز مگذار و نایست برسر قبرشان بدرستیكه آنها كافر به خدا و رسولش شدند و مردند در حالیكه فاسق بودند ) یا این آیه نازل شد: (عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ) (التوبة:43) خدا ترا ببخشد چرا تا زمانی كه برایت واضح نشده بود كه از بین اجازه گیران كی راست گو وكی دروغگو است به آنها اجازه دادی كه به جنگ نیایند!. ومثل این زیاد است. خداوند (جل جلاله) چون كه عمل رسول خود را اسوه مؤمنان مقرر فرموده بود لهذا در هر مورد ایشان را مخاطب میكرد و رفتارشان را درست و بی خطا وصاف می كرد تا برای ما مرجع باشد و مرجع شد و ما میگوییم ایشان معصوم بودند، یعنی ازخطاء وگناه بری بودند.اما جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) این امتیاز را نداشت و مثلأ اگر علی جانشین رسمی ایشان می شد این احتمال وجود داشت كه خطای كند كه بعدأ بصورت قانون در آید و تازه گاهی خطاها در سلسله جانشینها می توانست 180 درجه باهم فرق كند و ما را دچار سردرگمی نماید به این صورت كه این احتمال وجود داشت كه امام حسن كاری كند كه امام علی خلاف آنرا كرده و یا امام حسین كاری كند كه حسن نكرده و به این صورت عوض یك رهبر 100 رهبر داشتیم كه هركسی به فتوای خود عمل میكرد و مسلمانان حیران می شدند وعملأ هم تاریخ شیعه با این مشكل روبروست كه توضیح دهد. چرا علی با معاویه جنگید و پسرش با معاویه صلح كرد عالمان شیعه برای توجیه این رفتار متضاد مجبور شدند كتب قطوری بنویسند كه تازه خواننده كنجكاو را قانع نمیكند.به این دلیل ساده است كه پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) كسی را پس از خود برنگزید تا مبادا خطایش بنام اسلام تمام شود امروز ما در یك مسئله خلافی به قرآن و سنت مراجعه می كنیم و رای هیچ شخصیت دیگری حتی شخصیتی چون ابوبكر (رضی الله عنه) درمقابل قرآن و سنت برای ما سند نیست و خود را ملزم به پیروی صد درصد ازهیچكس جزقرآن و سنت نمی دانیم. عالمان مذهب تشیع برای آنكه جواب اشكال را بدهند خود را بورطه ای بس خطرناك انداخته اند یعنی مدعی شدند كه جانشینان پیامبر معصوم یعنی بری ازخطا بودند و بواسطه الهام با الله(جل جلاله) درتماس بودند و فرق الهام و وحی را در این میدانند كه در وحی می توان فرشته را دید و صدایش را شنید و درالهام فقط صدایش شنیده می شود وخودش قابل رویت نیستند به این ترتیب خاتمیت پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) و جامعیت قرآن را عملأ منكر شده اند هرچند كه بظاهر به آن اعتقاددارند. خاتمیت پیامبر را از اینرو منكرند كه بهر حال باور دارند.خداوند (جل جلاله) پس از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) ازطریق فرشتگان با جانشینان او درتماس است همانگونه كه با جانشینان موسی(علیه الصلاه والسلام) تماس داشت حالانكه نوع تماس اهمیتی ندارد؟! می خواهد با وحی باشد یا با الهام یا فاكس یا تلفن نتیجه مهم است مهم این است آنها می خواهند بگویند كه ارشادات الهی برخلاف عقیده ما جامع نشده و باز بطریقی دیگر درحال تكمیل است و این انكار اصل خاتمیت پیامبر و جامعیت قرآن است و عجیب اینكه آنها به كتب الهام شده دیگری چون حفر و جامعه و صحیفه فاطمیه معتقدند انا لله واِنا اِليه راجعون. تمامی این مسائل از آنها سرچشمه گرفته كه ایشان جانشینی علی را اصل قرار داده و برای دفاع از این اصل دیگر برایشان اهمیتی ندارد كه حتی اگر بنوعی مجبور به انكار خاتمیت پیامبر یاكامل بودن قرآن شوند.با این بحث معلوم شد كه چرا پیامبر جانشینی تعیین نكرد اما باز دلیل را تكرارمی كنیم: (چونكه جانشین باوحی مرتبط نبود و احتمال داشت در حكمی خطاكند و این خطا درصورتیكه او بر گزیده پیامبر میبود به دین برمیگشت ) واین توضیح شیعه كه می گویند جانشینان پیامبر معصوم و با خدا درتماس بودند را نمی پذیریم زیرا اگر قبول كنیم باید آیه 40 از سوره احزاب را منكرشویم (مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ) (الأحزاب:40) (نیست محمد پدر هیچیك از مردان شما و اما فرستاده خدا و آخرین پیامبران است. ) و اگر بگوییم «هم این آیه را قبول داریم و هم نازل شدن الهام برعلی را دوگانه گوئی كرده ایم و ما دینی كه دوگانه گوئی و تضاد در آن باشد را قبول نداریم زیرا الله فرموده است:(وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً) (النساء:82) واگر كتاب آسمان دستورات دینی از جانب كس دیگری غیر از الله می بود حتمأ و صد در صد در آن اختلاف و تضاد فراوانی پیدا می كردند.یعنی اگر از طرف خدا نباشد حتمأ می توان درآن تضاد یافت.

  4. #3
    حرفه ای SuNny آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    Isfahan
    نوشته ها
    848
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض RE: خلافت

    دلایل رد جماع :

    در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) داریم : " لاتجتمع امتی علی الخطا-لا تجتمع امتی علی الضلاله "
    لفظ امت اضافه شده به "یاء " متکلم و افاده عموم میکند پس معنی حدیث (بر فرض صحت آن ) چنین میشود : " تمام امت من اجتماع بر خطاء و گمراهی نمی کنند ."
    ما هم این مطلب را قبول داریم که اجتماع تمام امت بدون استثناء فردی منتج نتیجه خواهد بود .

    اگر قدری دقیق شوید خواهید دید که این حدیث (بر فرض صحت )ابدا دلالت ندارد بر ثبوت آنکه رسول اکرم حق تعیین خلافت را از خود ساقط و به امت واگذار نموده باشد.
    و اگر قول و عقیده شما صحیح باشد قطعا این حق عموم امت است -یعنی مسلمین عموما چون در امر خلافت ذی نفع هستند , لذا در رای خلافت باید همگی دخالت داشته باشند . یعنی بعد از فوت رسول اکرم باید جمیع امت جمع گردند و شور نمایند یک فرد کاملی را به رای اجماع عموم امت به خلافت انتخاب نمایند.

    اینکه از شما می پرسم : آیا در آن روز وفات رسول اکرم در سرپوشیده کوچکی به نام سقیفه که ندای خلافت ابوبکر برخواست چنین اجماعی که تمام مسلمین متفقا رای داده باشند واقع شده است یا خیر ؟

    انصاف دهید رسول خدا که اولی و احق بود به اینکه صراط مستقیم و راه راست را به روی امت بازنماید این حق بزرگ را از گردن خود ساقط و به امت واگذار نمود که فقط چند نفری سیاست بازی نمایند , یکی از آنها با دیگری بیعت نماید چند نفر دیگر از رفقا هم بیعت نمایند ( وقبیله اوس روی عداوتی که با خزرج داشتند و اینکه مبادا آنها جلو بیفتند و سعد بن عباده امیر گردد بیعت نمایند) بعد مردم به مرور و از ترس یا طمع تسلیم گردند و حکومتی برقرار گردد و اکنون شما نام آن را اجماع بگذارید؟؟

    آیا سایر مسلمین متقرق در بلاد مکه و یمن و جده و طائف و حبشه و سایر مدائن از امت مرحومه نبودند و حق نظر و رای در تعیین خلافت نداشتند ؟؟؟
    اگر دسیسه ای در کار نبود و سیاست بازی و قراردادهای قبلی منظور نبود , چرا صبر نکردند تا نظر جمیع مسلمین را اخذ نمایند تا اجماع جمیع مسلمین مصداق حقیقت پیدا نموده و گمراهی در آن راه نداشته باشد؟

    ----------------------------------------------
    منتظر پاسخ هستیم .

  5. #4
    اخراج شده
    تاریخ عضویت
    Feb 2009
    نوشته ها
    186
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض RE: خلافت

    شما جواب سوال مان را ندادید بدید تا بدهم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه