نویسنده: امین تهرانی
چکیده:
محرم ماه تجدید حیات اسلام و دهه عاشورا فصل ریزش رحمت بیکران الهی و بهار معرفت و عترت نبوی است. ایمان و اخلاق و ارزشها در سایه فرهنگ عاشورایی تقویت میشود و کفر و نفاق ظلم و گناه به شدت تضعیف میگردد، نام پیشوای شهیدان، مشعلی است که راه را روشن میسازد و شرک و ظلم و نفاق از آن میگریزد.
واقعه عاشورا و اتفاقاتی که در این روز بزرگ رخ داد تاریخ بشریت را تکان داد حماسه حسینی و یاران باوفایش چنان در تاریخ ماند که تا ابد ذکر یا حسین گویان جهانی را به لرزه در آورد و حادثه بزرگ قرن بیستم که همانا انقلاب اسلامی در ایران بود را باید نشئت گرفته از این واقعه دانست. این مقاله که در 7 بخش تنظیم شده است میکوشد تا این روز بزرگ را به عنوان روزی تاثیرگذار در تاریخ بشریت توصیف کند و بزرگترین و برترین شجاعتها، دلاوریها و ایثارگریهایی که در تاریخ بشریت ثبت شده است را قیام برای امر به معروف و نهی از منکر از سوی اباعبدالله الحسین(ع) بداند که وظیفه اصلی امام معصوم است و تا ظهور قائم آلمحمد(عج) در آخرالزمان در اذهان همه انسانهای آزاده ثبت خواهد شد و به عنوان الگویی برای رهایی از ذلت و مبارزه با فساد و جور ستمگران مورد استفاده قرار گیرد.
1 - مقدمه
«إن لقتل الحسین حرارة فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا» (پیامبر اسلام(ص))
شهادت امام حسین(ع) را به راستی باید نه تنها نقطه عطف تاریخ شیعه بلکه بشریت برشمرد. تاریخی که مملو از بیعدالتیها، فسادها، ظلمها و پایمال شدن حقوق انسانها است؛ تاریخی که از آغاز آن در فرزندان حضرت آدم ظهور و نمود یافت و تا ظهور منجی خود یعنی قائم آلمحمد(عج) ادامه خواهد یافت.
با بعثت پیامبر گرامی اسلام(ص) و نزول دین مبین اسلام در جهان رویکرد بشریت به حیات و زندگانی شکل تازهای به خود گرفت و تعالیمی از جانب خداوند بر زبان محمد(ص) جاری شد که این آموزهها نجاتگر و رهاییبخش بشر از ظلمتهای درهم پیچیده بود و راهکارهای رسیدن انسان به سعادت دنیوی و اخروی را در پیش پای انسانها قرار میداد اما چرا با پایان زندگانی مبارک نبی مکرم اسلام(ص) این طریق مبارک دچار رکود و ایستایی شد؟ چرا مسلمانان آن روزگار به دستورات و اوامر پیامبرشان پشت کرده و دین را در مسیر دیگری قرار دادند؟ پس از این رخداد و خطر فراموش شدن حقایق دین مبین اسلام آیا نیاز نبود تا شخصی از خاندان پیامبر اسلام(ص) و از جانشینان به حقش در مقابل آن بایستد و با از بین رفتن دین اسلام که معاویه بر از بین بردن آن قسم یاد کرده بود، مقابله کند؟ بله به درستی که شهادت سیدالشهداء را باید زیباترین شهادت برای حفظ دین دانست.
بیشک شهادت و اسارت آلالله(ع) در واقعه كربلا سرآغاز زندگی جاوید اسلام و سبب رسوایی نفاقپیشگانی بود كه در اندیشه و عمل، مصمم به نابودی اسلام بودند و پیوسته برای محو اساس وحی میكوشیدند.
شهادت سید مظلومان و هواخواهان قرآن در عاشورا – سرآغاز زندگی جاوید اسلام و حیات ابدی قرآن كریم بود؛ آن شهادت مظلومانه و اسارت آلالله، تخت و تاج یزیدیان را كه با اسم اسلام، اساس وحی را به خیال خام خود میخواستند محو كنند، برای همیشه به باد فنا سپرد و آن جریان، سفیانیان را از صحنه تاریخ كنار زد.
آرى، در آن زمانى كه بنیاد روانى و اخلاقى مردم در هم ریخته و ویران شده بود و این ویرانى شامل رهبران مسلمین و بزرگان آنان نیز شده، امام حسین(ع) یگانه درمان آن حالت بیمارگونه را كه در مجتمعمسلمانان مورد قبول واقعشده بود، در قیام آشكار و فریاد درآن سكوت مرگبار دید. لذا آن حضرت با خون پاك خود و فرزندان و یارانش و با همه اعتبارات احساسى و تاریخى، حتى شمشیر و عمامه جدش رسول خدا(ص)، وارد مبارزه گردید تا همه روزنهها و راههاى توجیه را فرو بندد.
سیدالشهدا(ع) نیك دریافته بود كه وجدان شكست خورده و اخلاق پست امت را نمىتوان به وسیله رویارویى ساده دگرگون ساخت، از این رو با قیام و شهادت خویش دیرى نپایید كه اخلاق هزیمت و فرار را به نیرویى عظیم درآورد و اخلاق جدیدى به جاى آن جایگزین نمود. براستى شهادت حسین بن على(ع) تأثیر ژرف و شگرفى بر شیعیان ساكن و ساكت بجاى گذاشت، و سرنوشت غم انگیز نواده پیامبر اكرم(ص) عواطف اخلاقى و مذهبى مردم را بهم ریخت.
در اثر قیام و شهادت امام حسین(ع) موجى در روح مسلمین به وجود آمد، حمیت و عزت، شجاعت و صلابت به وجود آمد و احساسات بردگى و اسارتى كه از اواخر حكومت عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه اسلامى حكمفرما بود، تضعیف شد وترس آنها را فرو ریخت، خلاصه، ابا عبدالله(ع) به اجتماعاسلامى شخصیت داد.
كربلا و قیام سیدالشهدا(ع) نمایشگاه اخلاق عالى اسلامى و انسانى با همه صفات و طراوت آن بود و این اخلاق را نه به زبان كه در عمل به خون پاك خویش بر صفحه ماندگار تاریخ به ثبت رسانید.
حیات و جاودانگی اسلام مرهون فداكاری سید مظلومان و ایثار و از خودگذشتگی اصحاب و اهلبیت آن بزرگوار و تجدید هر ساله خاطره عاشورائیان و برپایی مجالس و محافل حسینی است.
2 - زندگینامه سالار شهیدان کربلا
الف- ولادت
در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت(1) دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه، كه درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام(ص) رسید، به خانه حضرت على(ع) و فاطمه(س) آمد و اسما(2) را فرمود تا كودك را بیاورد. اسما او را در پارچهاى سپید پیچید و خدمت رسول اكرم(ص) برد، آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(3)
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر كوچك هارون (شبیر)(4) كه به عربى(حسین) خوانده میشود نام بگذار.(5) چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است، جز آن كه تو خاتم پیغمبران هستى. و به اینترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه(س) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش، فاطمه زهرا كه سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه(6) كشت، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد.(7)
ب - حسین(ع) و پیامبر(ص)
از ولادت حسین بن على(ع) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله(ص) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى كه پیامبر راستین اسلام(ص) درباره حسین(ع) ابراز میداشت، به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى میگوید: دیدم كه رسول خدا(ص) حسین(ع) را بر زانوى خویش نهاده او را میبوسید و میفرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى كه نه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان (امام زمان عج) میباشد.(8)
«انس بن مالك» روایت میكند: وقتى از پیامبر پرسیدند كدام یك از اهلبیت خود را بیشتر دوست میدارى، فرمود: حسن و حسین را،(9) بارها رسول گرامى حسن(ع) و حسین(ع) را به سینه میفشرد و آنان را میبویید و میبوسید.(10)
«ابوهریره» كه از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است، در عین حال اعتراف میكند كه: رسول اكرم را دیدم كه حسن و حسین را بر شانههاى خویش نشانده بود و به سوى ما میآمد، وقتى به ما رسید فرمود هر كس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11)
عالیترین، صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملكوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام(ص) خواند كه فرمود: حسین از من و من از حسینم(12)
ج - حسین(ع) با پدر
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد، و آن گاه كه رسول خدا(ص) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت، مدت سى سال با پدر زیست. پدرى كه جز به انصاف حكم نكرد، و جز به طهارت و بندگى نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت. پدرى كه در زمان حكومتش لحظهاى او را آرام نگذاشتند، همچنان كه به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند.
در تمام این مدت، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت میكرد، و در چند سالى كه حضرت على(ع) متصدى خلافت ظاهرى شد، حضرت حسین(ع) در راه پیشبرد اهداف اسلامى، مانند یك سرباز فداكار، همچون برادر بزرگوارش میكوشید، و در جنگهاى جمل، صفین و نهروان شركت داشت.(13)
به اینترتیب، از پدرش امیرالمؤمنین(ع) و دین خدا حمایت كرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض میكرد. در زمان حكومت عمر، امام حسین(ع) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسولالله(ص) مشاهده كرد كه سخن میگفت. بیدرنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبر پدرم فرود آى....(14)
د - امام حسین(ع) با برادر
پس از شهادت حضرت على(ع)، به فرموده رسول خدا(ص) و وصیت امیرالمؤمنین(ع) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على(ع)، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین(ع)، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد كه به فرامین پیشوایشان امام حسن(ع) گوش فرادارند. امام حسین(ع) كه دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود، همراه و همكار و همفكر برادرش بود. چنان كه وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ، امام حسن(ع) مجبور شد كه با معاویه صلح كند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید، امام حسین(ع) شریك رنجهاى برادر بود و چون میدانست كه این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است، هرگز اعتراض به برادر نداشت.
حتى یك روز كه معاویه، در حضور امام حسن(ع) وامام حسین(ع) دهان آلودهاش را به بدگویى نسبت به امام حسن(ع) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان(ع) گشود، امام حسین(ع) به دفاعبرخاست تا سخن در گلوى معاویه بشكند و سزاى ناهنجاریش را به كنارش بگذارد، ولى امام حسن(ع) او را به سكوت و خاموشى فراخواند، امام حسین(ع) پذیرا شد و به جایش بازگشت، آن گاه امام حسن(ع) خود به پاسخ معاویه برآمد، و با بیانى رسا و كوبنده خاموشش ساخت.(15)
ه - امام حسین(ع) در زمان معاویه
چون امام حسن(سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و وصیت حسن بن على(ع) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین(ع) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین(ع) میدید كه معاویه با اتكا به قدرت اسلام، بر اریكه حكومت اسلام به ناحق تكیه زده، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حكومت پوشالى مخرب به سختى رنج میبرد، ولى نمیتوانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم كند تا او را از جایگاه حكومت اسلامى پایین بكشد، چنانچه برادرش امام حسن(ع) نیز وضعى مشابه او داشت.
امام حسین(ع) میدانست اگر تصمیمش را آشكار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد، پیش از هر جنبش و حركت مفیدى به قتلش میرسانند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت كه اگر بر میخاست، پیش از اقدام به دسیسه كشته میشد، از این كشته شدن هیچ نتیجهاى گرفته نمیشد. بنابراین تا معاویه زنده بود، چون برادر زیست و علم مخالفتهاى بزرگ نیفراخت، جز آن كه گاهى محیط و حركات و اعمال معاویه را به باد انتقاد میگرفت و مردم رابه آینده نزدیك امیدوار میساخت كه اقدام مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى كه معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید، بیعت میگرفت، حسین به شدت با اومخالفت كرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامهاى كوبنده براى او نوشت.(16)
معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید، به او اصرارى نكرد و امام(ع) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت.