نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: اثبات رجعت

  1. #1
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض اثبات رجعت

    نویسنده : محمد علی اشجع
    منبع : راسخون




    مقدمه

    باور به رجعت، كه يکي از اعتقادات شيعه است، در طول تاريخ پُر فراز و فرود خود، همواره مورد توجه پژوهشگران عرصة دين بوده است. بدون ترديد، بررسي و تحليل بيشتر اين اعتقاد، مي‏تواند حقايق افزون‌تري را فراروي علاقه‌مندان قرار دهد؛ به ويژه آن که شيعه معتقد است، علاوه بر رواياتي که در اين زمينه در دست است، آيات قرآن نيز دليلي بر حتمي بودن تحقق اين باور به شمار مي‌آيد و آيات قرآن، گنجايش بحث‌هاي روزآمد و نو را همواره به عنوان اصلي اساسي براي خود حفظ کرده است.
    در اين نوشتار، مي‌كوشيم با بهره مندي از زلال معارف پيشوايان معصوم: و بزرگان دين، براي روشن‌تر ساختن باور رجعت گامي، هر چند کوتاه به جلو برداريم.
    پيش‌درآمد

    پيش از هر سخن، شايسته است معناي لغوي و اصطلاحي رجعت را توضيح دهيم. «رجعت» در كتاب‏هاي لغت، به معناي «بازگشت» است؛ يعني برگشتن به جايي كه پيش‏تر در آن‌جا بوده است. (1)
    اما در اصطلاح مهدويّـت، «رجعت» عبارت است (2) از: بازگشت دو گروه از مردگان ـ مؤمنان محض و كافران محض ـ به صورت‏هاي پيشين خود،(3)پس از ظهور حضرت مهدي(عج)(4)، تا مؤمنان از برپايي حكومت جهاني عدل، دلشاد و كافران، از فرومايگي و پستي ستمگران، دلگير شوند. (5)
    از آيات، روايات و بيان دانشوران شيعه به دست مي‏آيد زندگي در رجعت، اگر چه در دنياست، زندگي خاصّي است، با ويژگي‏هاي خود كه نه ـ به طور دقيق ـ همچون زندگي دنيا و نه همانند (6) زندگي آخرت است و در عين حال، چون زندگي در برزخ نيز نيست.
    رجعت در آیات

    پيروان مکتب اهل بيت: براي اثبات رجعت در آخرالزمان، افزون بر دليل عقلي، از آيات قرآن و روايات معصومان: توأماً، بهره گرفته‌اند؛ ولي از آن‌ جا كه قرآن، اساسي‏ترين منبع اثبات حقايق ديني است، در مسأله رجعت نيز به عنوان نخستين و اصلي‌ترين منبع، مورد توجّه قرار مي‏گيرد.
    قبل از ورود به بحث دو مطلب را مورد بررسی قرار می دهیم
    1. امکان رجعت؛
    2. وقوع آن در گذشته
    امکان رجعت

    امکان به دو قسم تقسيم مي‌شود: امکان ذاتي و امکان وقوعي.
    امكان ذاتي رجعت: شکي نيست که رجعت، به خودي خود، داراي امکان ذاتي است؛ چرا که زنده کردن مردگان ـ چه در دنيا و چه در آخرت ـ در توان خداوند است و هيچ خردمندي در آن شک ندارد. خداوند، در آيات فراواني با ردّ مخالفان، معجزة زنده شدن مردگانرا به دست پيامبران خود، دليلي بر معاد، قيامت و زنده شدن مردگان، ارائه كرده است.
    امکان وقوعي رجعت: بهترين دليل بر امکان يک چيز، وقوع آن است. وقوع رجعت، با استفاده از بيانات نوراني قرآن و شواهد تاريخي، به روشني تمام قابل اثبات است.
    وقوع رجعت در گذشته و آينده

    دربارة وقوع رجعت در گذشته و نيز در آينده، با يك نگاه گذرا به آيات مربوط به رجعت، با سه دسته آيات مواجه مي‏شويم:
    1. آیاتی که گزارش از وقوع رجعت در امت‏هاي پيشين می دهند .

    در اين دسته از آيات، به روشني وقوع رجعت ميان اقوام و ملل گذشته گزارش شده است؛ مانند داستان زنده شدن کشتة بني اسرائيل، زنده شدن ياران حضرت موسي، زنده شدن عزير نبي و مردگاني كه به دست حضرت عيسي زنده شدند كه به شرح هر كدام مي‌پردازيم:
    1ـ1. زنده شدن هفتاد نفر از ياران حضرت موسي عليه السلام

    يکي از بارزترين مصداق‌هاي زنده شدن مردگان، حيات يافتن ياران حضرت موسي عليه السلام پس از مرگ است. خداوند، در اين باره مي‌فرمايد:
    « وَ إِذْ قُلْتُمْ يَامُوسَي لَن نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّعِقَةُ وَ أَنتُمْ تَنظُرُونَ٭ ثُمَّ بَعَثْنَكُم مِن‏ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ »(7) «و چون گفتيد: «اي موسي! تا خدا را آشكارا نبينيم، هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد» پس ـ در حالي كه مي‏نگريستيد ـ صاعقه شما را فرا گرفت. سپس شما را پس از مرگتان برانگيختيم؛ باشد كه شكرگزاري كنيد.»
    امام رضا عليه السلام به دنبال اين آية شريف فرمود:
    «...چون خداوند با موسي سخن گفت، موسي به سوي قوم خود رفته، واقعه را خبر داد. گفتند: «ما هرگز ايمان نياوريم، تا سخن خدا را بشنويم». حضرت موسي، از آن جمعيت هفتصد هزار نفري، هفتاد هزار نفر و از آن‌ها هفت هزار، و از آنان هفتصد و از آنان هفتاد نفر برگزيده، با خود به كوه طور برد. آنان چون كلام خدا را شنيدند، گفتند: «ما هرگز به تو ايمان نياوريم، تا خدا را آشكار را ببينيم». خداوند آذرخشي فرستاد. در اثر ستمشان از آذرخش مردند. موسي عرض‏كرد: «خداوندا! اگر قوم، مرا متهم كنند كه تو به دروغ، ادعاي پيامبري مي‏كردي! اينان را بردي و كشتي، در جواب آنان را چه بگويم؟» خداوند، دوباره ايشان را زنده كرد و همراه او فرستاد... »(8)
    تمام مفسران شيعه بدون اختلافي، اين آيه را به زنده شدن مردگان (رجعت) در امت حضرت موسي عليه السلام، تفسير كرده‏اند:
    شيخ طوسي در تبيان، اگر چه استدلال به آيه را بر حتمي بودن رجعت در آخرالزمان نپذيرفته و اثبات آن را نيازمند دليل‌هاي ديگر دانسته است، در دلالت آيه بر زنده شدن ياران حضرت موسي عليه السلام (9) پس از مردن، ترديدي نكرده است.
    علامه طبرسي در مجمع البيان، ذيل اين آيه شريفه، پس از بيان اين كه گروهي از دانشوران شيعه با اين آيه، بر جواز رجعت استدلال كرده‏اند، مي‏گويد: عده‌اي قائلند رجعت، جز در زمان پيامبر جايز نيست؛ چرا كه بدين وسيله معجزه او آشكار مي‏گردد. وي اين سخن را باطل دانسته، مي‌گويد: (10)
    نزد ما ـ بلكه نزد بيشتر امت ـ اظهار معجزه به دست امامان: و اولياي خدا نيز امكان‏پذير است.
    بحراني در تفسير برهان، ذيل اين آيه شريف روايتي از حضرت علي‏ عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت،(11) آيه را صريح در مردن و زنده شدن دانسته است. در تفسير صافي نيز ذيل اين آيه مي‏نويسد:
    به سبب اين كه در اين آيه، زنده شدن، به پس از مرگ مقيد شده است، اين آيه نيز دلالت واضح بر امكان و وقوع رجعت دارد كه اصحاب ما، بنابر تصريح امامان: به آن معتقدند (12) و بالاخره، در تفسير نمونه، ذيل اين آيه شريف مي‏خوانيم:
    اين آيه از آياتي است كه بر امكان «رجعت» و بازگشت به زندگي در اين دنيا دلالت دارد؛ چرا كه وقوع آن در يك مورد، دليل بر امكان آن در ساير موارد است.(13) مفسران اهل سنّت ـ به جز اندكي (14) در تفسير اين آيه، ديدگاهي چون مفسران شيعه ارائه كرده‌اند.
    عبداللّه نسفي در مدارك التنزيل،(15) طنطاوي در الوسيط،(16) عبدالرحمن بن علي جوزي در زاد المسير،(17) آيه را صريح در مردن و زنده شدن دانسته، نظر كساني را كه مردن را به بيهوشي تفسير كرده‏اند، ردّ نموده‌اند.
    برخي اين آيه و مانند آن را دليلي بر رجعت در آخرالزمان دانسته‌اند؛ ولي به نظر مي‌رسد آنچه از اين آيه و تفاسير ذيل آن به دست مي‌آيد، بدون ضميمه کردن روايات، فقط حکايت وقوع رجعت در امت‌هاي گذشته است. ما نيز فقط به اين دليل اين آيات را نقل کرده‌ايم.(18)
    1ـ2. زنده شدن كشته بني‏اسرائيل

    خداوند متعال در سورة بقره، داستان زنده شدن كشته بني‏اسرائيل را اين گونه بيان مي‏فرمايد:
    « وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّرَءْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ * فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْىِ اللَّهُ الْمَوْتَي وَيُرِيكُمْ ءَايَتِهِ‏ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ »(19)
    و چون شخصي را كشتيد و دربارة او با يكديگر به ستيزه برخاستيد؛ حال آن كه خدا، آنچه را كتمان مي‏كرديد، آشكار كرد * پس گفتيم: پاره‏اي از آن ]گاو سربريده[ را [به آن] مقتول [بزنيد]، تا زنده شود. خدا اين گونه مردگان را زنده مي‏كند و آيات خود را به شما مي‏نماياند؛ باشد كه بينديشيد.
    علامه طباطبايي با ردّ سخن كساني كه به توجيه آيه پرداخته‌‏اند، نوشته است:
    بعضي گفته‏اند مراد از اين قصه، بيان حكم است و مي‏خواهد مانند تورات حكمي از احكام مربوط به كشف جنايت را بيان كند و بفرمايد به هر وسيله شده بايد قاتل را به دست آورد، تا خوني هدر نرود؛ مانند آيه وَ لَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ؛ «و براي شما در قصاص زندگي است»،(20) نه اين‌كه موسي‏ عليه السلام با دُم آن گاو به مرده زده و به معجزه نبوت، مرده را زنده كرده باشد.
    آن‌گاه در پاسخ مي‌نويسد:
    خوانندة عزيز توجه دارد كه اصل سياق كلام، به ويژه اين قسمت از كلام كه مي‏فرمايد: «پس گفتيم او را به بعضي قسمت‏هاي گاو بزنيد كه خدا اين طور مردگان را زنده مي‏كند»، هيچ سازگاري ندارد.(21)
    قرطبي مي‏گويد: «مراد از آيه، زنده كردن پس از مردن است».(22) طبري نيز ذيل اين آيه شريف، پس از بيان مفصل داستان و اقوال درباره قسمتي از بدن گاو كه براي زنده شدن به مقتول زدند ـ مردن و زنده شدن را حتمي ذكر كرده است. (23)
    از ديگر تفاسيري که به صراحت به زنده شدن مرده اشاره كرده‌اند، مي‌توان به تفسير القرآن العظيم ،(24) كشف الاسرار ،(25) مدارك التنزيل (26) و... اشاره نمود.
    از اين آية شريف، اين واقعيت به روشني به دست مي‌آيد که خداوند، کشتة بني اسرائيل را در همين جهان و پيش از رستاخيز زنده كرد. اين، نمونه‏اي از رجعت يا بازگشت به دنيا است.
    1ـ3. زنده شدن هزاران نفر

    يکي ديگر از مصداق‌هاي برجستة رجعت، زنده شدن هزاران انسان پس از مرگ است. خداوند اين حادثة بزرگ را اين گونه بيان فرموده است:
    أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ؛»(27)«آيا از [حال] كساني كه از بيم مرگ از خانه‏هاي خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نيافتي؟ خداوند به آنان گفت: «بميريد». آن گاه آنان را زنده كرد. آري، خداوند، به مردم، صاحب بخشش است؛ ولي بيشتر مردم سپاسگزاري نمي‏كنند».
    قرطبي در تفسير الجامع لأحكام القرآن مي‏نويسد:
    آن‌ها بيش از ده هزار نفر بودند اين گروه، به سبب ترس از مرگ از ديار خود فرار كردند و گمان كردند زنده خواهند ماند؛ پس خداوند، آن‌ها را در محلي كه خيال مي‏كردند در آن، از مردن در امان خواهند بود، ميراند... .
    وي به کلام ابن عربي اشاره مي‌كند که مي‌گويد:
    خداوند، آن‌ها را از روي عقوبت ميراند؛ آن گاه آن‌ها را زنده كرد. مردني كه به سبب عقوبت باشد، پس از آن، زندگي است؛ در حالي كه پس از مردن از روي اجل، زندگي نخواهد بود. (28)
    آنگاه ديدگاه خود را، زنده شدن آن‌ها پس از مرگ معرفي و آن را غير قابل ترديد ذکر کرده است . ميان مفسران شيعي، شيخ طوسي در تفسير التبيان ذيل اين آيه شريف نوشته است:
    در اين آيه، دليلي است بر ضد منكران عذاب قبر و رجعت؛ چرا كه زنده كردن در قبر و زنده كردن در رجعت،(29) همانند زنده ساختن اين‌ها ـ براي عبرت ـ است . طبرسي نيز اين آيه را دليلي بر ضد منكران عذاب قبر و رجعت را انكار مي‌داند. (30)
    در تفسير نمونه نيز، افزون بر اين كه اين مورد را مصداق كامل رجعت دانسته، آن را دليلي براي امكان تكرار آن ذكر كرده است. (31)
    1ـ4. زنده شدن عزير، پس از صد سال

    « أَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ وَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّي يُحْىِ هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ ‏و قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَي طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَي حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ ءَايَةً للنّاسِ وَانظُرْ إِلَي الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ ‏ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ » (32)
    «يا مانند آن كس كه به شهري كه بام‌هايش، يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد [و با خود مي] گفت: «چگونه خداوند، [اهل] اين [ويرانكده] را پس از مرگشان زنده مي‌‏كند؟» پس خداوند، او را صد سال ميراند. آن گاه او را برانگيخت و [به او] گفت: «چقدر درنگ كردي؟» گفت: «يك روز، يا پاره‏اي از روز را درنگ كردم». گفت: «[نه]، بلكه صد سال درنگ كردي؛ به خوراك و نوشيدني خود بنگر كه [طعم و رنگ آن] تغيير نكرده است و به درازگوش خود نگاه كن [كه چگونه متلاشي شده است[. اين ماجرا براي آن است كه ]هم به تو پاسخ گوييم و هم[ تو را نشانه‏اي براي مردم قرار دهيم و به استخوان‏ها بنگر كه چگونه آن‌ها را برداشته و به هم پيوند مي‏دهيم، سپس گوشت بر آن مي‏پوشانيم». پس هنگامى كه [چگونگي زنده كردن مردگان] براي او آشكار شد، گفت: «[اكنون] مي‏دانم كه خداوند بر هر چيزي تواناست».
    قرطبي در تفسير خود، به روشني تمام مي‌نويسد: «او را زنده كرد».(33) ابن‌كثير نيز علاوه بر بيان مردن و زنده شدن او، سن او را هنگام وفاتش ذكر كرده است.(34) طنطاوي در الجواهر به زنده شدن، تصريح كرده است.(35) در روح البيان نيز با تاكيد فراوان گفته شده است: «در تمام اين مدت صد سال، او مرده بوده است». (36)
    بنابراين، آنان زنده شدن پس از مرگ در دنيا را پذيرفته‏اند؛ امّا از مفسران شيعه، علامه طباطبايي آيه را صريح در زنده شدن پس از مرگ دانسته، در ردّ پندار گروهي كه مراد از «موت» را در اين جا، بي‏هوشي مي‌دانند، نوشته است:
    لكن ما نفهميديم چگونه ممكن است «مردن» در آيه شريف را بر بي‏هوشي حمل كرده، داستان اين شخص را با داستان اصحاب كهف مقايسه نمود؛ چون به فرض اين كه قبول كنيم داستان اصحاب كهف از قبيل بيهوشي بوده، صرف شباهتي كه بين اين دو داستان هست، مجوز آن نمي‌‏شود كه آن دو را با هم مقايسه كنيم؛ زيرا در داستان اصحاب كهف، «ميراندن» نيامده است؛ (37) در حالي كه در آيه ياد شده به مرگ تصريح شده است: «خداوند او را صد سال ميراند».
    ابوالفتوح رازي ذيل آيه شريف مي‏گويد:
    در آيه، دلالت است بر صحت رجعت و نادرستي عقيدة كساني كه رجعت را منكر شده، آن را بعيد مي‏انگارند .(38)
    1ـ5 زنده شدن مردگان به دست حضرت عيسي‏ عليه السلام

    در آيات فراواني از قرآن مجيد مي‌خوانيم: يكي از مهم‌ترين معجزه‌هاي حضرت عيسي‏ عليه السلام، زنده كردن مردگان بوده است. شيعه و اهل‏سنّت در كتاب‏هاي خود، به ويژه در کتاب هاي تفسيري، بدان اشاره کرده‏اند.
    خداوند در يکي از آيات قرآن، اين گونه از اين معجزة حضرت عيسي عليه السلام پرده برداشته است:
    وَ رَسُولاً إِلَى بَنِى إِسْرَائِيلَ أَنِّى قَدْ جِئْتُكُم بَِايَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيَْةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرَ‏ا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِى بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لأَيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ؛ (39) «و [او را] پيامبري به سوي بني ‏اسرائيل [مي‌فرستد كه به آنان مى‏گويد: ] «در حقيقت، من از جانب پرودگارتان برايتان معجزه‏اي آورده‏ام. من از گل براي شما به شكل پرنده مي‏سازم، آن گاه در آن مي‏دمم؛ پس به اذن خدا پرنده‏اي مي‏شود و به اذن خدا نابيناي مادرزاد و پيس را بهبود مي‏بخشم و مردگان را زنده مي‏كنم...».
    در حيلة الاولياء و طبقات الاصفياء آمده است:
    روزي حضرت مسيح، به استخوان جمجمه‏اي سفيد برخورد. گفت: «پروردگارا! زندگي را به اين بازگردان». خداوند وحي فرمود: «روي خود را برگردان». پس از درنگي كوتاه، نگاه خود باز گرداند؛ ديد پيرمردي در حالي كه بر بسته‏اي از سبزيجات تكيه كرده، آن‌جا است. پيرمرد، رو به عيسي كرده، گفت: «اي بنده خدا! كمك كن اين سبزي‏ها را به بازار برسانم».
    عيسي عليه السلام فرمود: «چه كار مي‏كني؟» پيرمرد گفت: «هم اينك اين سبزي‏ها را چيده‏ام و آن‌ها را در اين نهر شسته‏ام. چون صورتم را برگرداندم، تو را ديدم. حضرت عيسي از او دربارة قومش پرسيد؛ چون پاسخ داد، معلوم شد بين آن پيرمرد و حضرت عيسي، پانصد سال فاصله بوده است(40) ]يعني پيرمرد پانصد سال قبل از دنيا رفته بود[.
    از ديگر کساني که زنده شدن مردگان به دست حضرت عيسي را نقل کرده‌اند، مي‌توان به سمرقندي در ذيل اين آيه شريف،(41) عبدالكريم‏بن هوازن،(42) ابن اثير در تاريخ خود،(43) كتاب كشاف عن غوامض التنزيل،(44) و الجامع لاحكام القرآن قرطبي (45) اشاره كرد.
    مرحوم شيخ صدوق در كتاب امالي خود، ضمن داستاني عبرت‏انگيز، چگونگي زنده شدن مردگان توسط حضرت عيسي عليه السلام را اين گونه نقل كرده است:
    امام صادق‏ عليه السلام فرمود:
    «عيسي‏بن مريم، همراه سه نفر از يارانش، براي كاري از مسيري عبور مي‏كردند. در راه، به سه شمش طلا برخوردند. حضرت عيسي عليه السلام رو به همراهان خود كرده، فرمود: «اين، مايه كشتار مي‏شود و مردم را به هلاكت مي‏رساند». آن گاه به راه افتادند. آن سه نفر كه به آن طلاها طمع كرده بودند، هر كدام به بهانه‏اي از حضرت عيسي جدا شده، نزد طلاها بازگشتند. پس آن دو نفر، به يكي گفتند: «برو غذايي بخر، تا بخوريم و آن‌گاه، طلاها را تقسيم كنيم».
    او وقتي غذا خريد، سمي در آن ريخت، تا آن دو نفر را به قتل رسانده، تمام طلاها را از آن خود كند. آن دو نيز تصميم گرفتند وقتي برگشت، او را به قتل رسانند و طلاها را بين خود تقسيم كنند. چون برگشت، او را به قتل رسانده، پس از خوردن غذا، خود نيز از دنيا رفتند. حضرت مسيح بازگشت و آن‌ها را مرده يافت. به اذن خداوند آن‌ها را زنده كرده، فرمود: «آيا به شما نگفتم كه اين،(46) مايه خونريزي مي‏شود؟»
    در مجمع البيان، دربارة آيه «و أحيي الموتي؛ و مردگان را زنده مي‏سازم» گفته است:
    عيسي عليه السلام زنده ساختن مردگان را به طور مجاز، به خود نسبت داده است؛ زيرا در واقع، اين خداوند بود كه هنگام دعاي او، مردگان را زنده مي‏ساخت و گفته شده است او چهار تن را زنده كرد. آن‌گاه به کساني که به دست آن حضرت زنده شدند، اشاره کرده است. (47) قابل ذكر اين‌كه افزون بر آيات بالا، موارد فراوان ديگري نيز وجود دارد كه از زنده شدن مردگان حكايت دارد.
    جمع بندي

    در يك جمع‏بندي كوتاه، به نكات ذيل مي‏توان اشاره كرد:
    1. به تصريح آيات قرآن، رجعت‏هاي فراواني در گذشته رخ داده است.
    2. علاوه بر علماي شيعه، بيشتر دانشمندان اهل سنّت نيز بر اين‌كه در گذشته، رجعت‏هايي صورت گرفته است، عقيده‏مندند.
    بنابراين شکي نخواهد ماند که در گذشته، به ارادة الهي انسان‌هاي فراواني، پس از مردن، دوباره زنده شده، به زندگي دنيايي بازگشته‌اند.
    شيعه معتقد است ذكر نمونه‏هايي از رجعت در گذشته مي‏تواند خود دليلي بر وقوع آن در آينده باشد.
    رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله در روايتي ارزشمند فرمود: «والذى نفسى بيده لتركبنّ سنن من كان قبلكم حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة حتى لا تخطئون طريقهم و لايخطئون سنن بنى‏اسرائيل»؛(48)«به آن كسي كه جانم به دست او است سوگند! شما مسلمانان با هر سنّتي كه در امت‏هاي گذشته جريان داشته است، رو به رو خواهيد شد و آنچه در آن امت‏ها جريان يافته است، مو به مو در اين امت جريان خواهد يافت؛ به طوري كه نه شما از آن سنّت‏ها منحرف مي‏شويد و نه آن سنّت‏ها كه در بني‏اسرائيل بود شما را ناديده مي‏گيرد».
    البته وجود اين مضمون با تعابير مختلف، در ده‏ها كتاب از منابع اهل سنّت، گوياي اين مطلب است كه تكرار آنچه در امت‏هاي گذشته رخ داده است، در امت اسلامي نيز ضروري مي‏نمايد.
    اكنون به لحاظ اهميّت، فقط به برخي از اين موارد اشاره مي‏كنيم:
    رسول اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: «هر آينه هر چه بر بني اسرائيل گذشت، بر امت من نيز خواهد گذشت، بدون هيچ كم و كاستي؛ حتي اگر كسي بين بني اسرائيل، آشكارا با مادر خود ازدواج كرد،(49) در امت من نيز چنين خواهد شد».
    در روايت ديگر، حذيفة بن يمان از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله نقل كرده است كه فرمود: «تمام سنّت‏هاي اهل كتاب درباره شما نيز تحقق خواهد يافت، بدون خطا. كسي پرسيد: (50)«اي رسول خدا! حتي گوساله‏پرستي؟» حضرت فرمود: بلي ...».
    البته اين نحوه استدلال در بيانات معصومان: نيز به چشم مي‌خورد که از باب تبرّک، به یکی از آنها اشاره می کنیم
    امام رضا عليه السلام در پاسخ به پرسش مأمون دربارة رجعت، فرمود:
    «إِنَّهَا الْحَقُّ وَ قَدْ كَانَتْ فِي الأُمَمِ السَالِفَةِ وَ نَطَقَ بِهَا الْقُرْآنُ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلُّ مَا كَانَ فِي الْأُمَمِ السَالِفَةِ حَذْوَ النَعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّة»؛ (51) «رجعت، حقّ است. همانا در امت‌هاي پيشين نيز بوده است. قرآن نيز بدان تصريح کرده است و پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: هر چه در امت‌هاي پيشين بوده است، مو به مو در امت من نيز خواهد بود».
    پی نوشت ها :

    1. ر.ک: رازي، احمدبن فارس، معجم مقاييس اللغة؛ فيروزآبادي، مجدالدين محمدبن يعقوب، القاموس المحيط؛ راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن.
    2.البته به سبب شهرت معناي اصطلاحي رجعت، برخي در تعريف لغوي نيز به معناي اصطلاحي اشاره کرده‌اند. ر.ک: جوهري، صحاح اللغة، طريحي، مجمع البحرين.
    3. شيخ مفيد، اوائل المقالات في المذاهب و المختارات، (سلسله مؤلفات شيخ مفيد، ج4)، ص 77.
    4. سيد مرتضي، جوابات المسائل الرازيه (رسائل الشريف، ج1)، ص 125.
    5. مرحوم مظفر، عقايد الاماميه، ترجمة عليرضا مسجد جامعي، ص 294.
    6. ر.ک: علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج 2، ص 109.
    7. بقره: 55 و 56.
    8. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا عليه السلام ، ج1، ص 200.
    9. ر.ك: شيخ‏طوسي، التبيان، ج1، ص254.
    10. طبرسي، مجمع البيان، ج 2ـ1، ص 252.
    11. ر.ك: بحراني، البرهان، ج 1، ص 241.
    12. ر.ك: تفسير صافي، ج1، ص 133.
    13. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 1، ص 259.
    14. محمد رشيد رضا، تفسير المنار، ج 1، ص 322.
    15. نسفى، مدارك التنزيل، ج 1، ص 53 ـ 54.
    16. طنطاوي، الوسيط، ج1، ص137.
    17. ابن جوزي، زاد المسير، ج 1، ص 67.
    18. ر.ک: شيخ طوسي، التبيان، ج1، ص254.
    19. بقره: 72 و73.
    20. بقره: 179.
    21. تفسيرالميزان، ج 1، ص 204.
    22. ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، ج 1، ص 462.
    23. ر.ك: تفسير طبرى، ج 1، ص 286ـ268.
    24. ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 303.
    25. ميبدي، كشف‏الاسرار، ج1، ص 233.
    26. مدارك التنزيل، ج 1، ص 60.
    27. بقره: 243.
    28. ر.ك: قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ذيل آيه؛ ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 661؛ ميبدي، كشف الاسرار، ج 1، ص 649.
    29. شيخ طوسي، التبيان، ج2، ص 283.
    30. طبرسي، مجمع البيان، ج 2ـ1، ص 605.
    31. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 2، ص 222.
    32. بقره: 259.
    33. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ذيل آية شريف.
    34. ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 287.
    35. طنطاوي، الجواهر، ج1، ص239.
    36. ابوالفتوح رازي، روح‏البيان، ج1، ص 412.
    37. كهف: 11؛ تفسير الميزان، ج 2، ص 554.
    38. روض الجنان و روح الجنان، ج2، ص 347.
    39. آل عمران: 49.
    40. ابونعيم اصفهاني ، حلية الاولياء، ج 6، ص 9.
    41. ابوالليث سمرقندي ، تفسير القرآن الكريم، ج 2، ص 67.
    42. قشيري، الرسالة القشيرية، ص 199.
    43. ابن‏اثير، الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 315.
    44. زمخشري،كشاف، ج 1، ص 367.
    45. قرطبي، الجامع لاحكام القران، ج 4، ص 94.
    46. شـخ صدوق، امالي، ص 152؛ نيـز ر.ك: علل الشرايع، ج2، ص 466؛ كافي، ج2، ص318، ح21
    47. محمدرضا طبسي، شيعه و رجعت، ترجمه سيدمحمد ميرشاه ولد، ص 66 و 67.
    48.ابن‏اثير، النهاية فى غريب الحديث و الاثر، و لسان‏العرب، ج 12، ص 72، (ذيل ماده قذذ). همچنين ر.ك: محمد بن جرير طبري، المسترشد؟، سنن ترمذي، ج3، ص331؛ طبراني، المعجم الكبير، ج3، ص 244؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج9، ص286؛ متقي‏هندي، كنز العمال، ج8، ص 94؛ قرطبى، تفسير قرطبي، ج7، ص 273؛ ابن كثير، تفسير ابن كثير، ج2، ص364؛ ابن حزم، الاحكام، ج6، ص 86 و...
    49. نيشابوري، حاكم ، المتسدرك علي الصحيحين، ج 1، ص 218.
    50. مسند الشاميين، ج 2، ص 100، ح 987؛ السنن الواردة في الفتن، ج 3، ص 534؛ ر.ك: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 9، ص 286.
    51. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا عليه السلام، ص200.

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    2. رجعت در آخرالزمان

    دسته دوم از آياتي که در‌بارة رجعت سخن گفته است، آياتي است که با مفهوم لغوی وظاهر الفاظ خود بر اصل رجعت دلالت میکنند وغیر از رجعت معنا و مفهوم دیگری نمی توانند داشته باشند.مرحوم حائری یزدی بیش از بیست آیه راذکرنموده که باعموم یا نص دلالت بررجعت می کند. (52) ما در اینجا به چندنمونه از این گونه آیات اشاره می کنیم.
    1-2رجعت گروهی ازتکذیب کنندگان

    وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ" (53)
    ((یوم)) به فعل مقدر((اذکر))نصب داده شده.
    ((حشر)) به معنای کوچ دادن/ بیرون ساختن از قرارگاه/حرکت دادن به سوی مکان معین و.....به کارمی رود .
    ((فوج)) به معنای دسته و گروه/که ازجایی به جایی دیگر به سرعت حرکت وعبور داده شود به کار می رود. (54)
    (بآیاتنا) مراد از آیات مطلق آیات الهی است که بر مبدأ و معاد دلالت می کند.ازجمله ی آنها / انبیاء / امامان وکتب آسمانی است.یعنی اینها از مصادیق آیات الهی که مورد انکار و تکذیب واقع شده است. (55)
    پس اینکه امام صادق (علیه السّلام) می فرماید: منظور از آیات امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و ائمه (علیهم السّلام) هستند ازباب بیان مصداق (56) و جری آیه است.
    بعضى (57) از مفسرين می گویند اين كلام‏ نص است در اينكه مراد از آيات در اينجا و در آيه بعدى، آيات قرآنى است، نه مثل قيامت و حوادث آن، به دليل اينكه آيات قرآنى پر است از دلائل صدق، آن قدر كه در عين اينكه دقت و تامل در آن بر همه واجب بوده و هست، تا كنون نتوانسته‏اند به همه دلائل صدق مذكور احاطه يابند.
    و فساد آن روشن است، براى اينكه صرف اينكه مراد از آن، امثال قيامت و حوادث آن نيست، دليل نمى‏شود بر اينكه پس حتما مراد از آن، آيات قرآنى است، با اينكه آيه، ظهور در اين دارد كه محشورين، افواجى از جميع امتها هستند و قرآن تنها كتاب يك فوج از ايشان است، نه كتاب همه افواج.
    و از ظاهر آيه برمى‏آيد كه حشر در آن، حشر در غير روز قيامت است، زيرا حشر در روز قيامت اختصاص به يك فوج از هر امت ندارد، بلكه تمامى امت‏ها در آن محشور مى‏شوند و حتى به حكم آيه" وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً" (58)، يك نفر هم از قلم نمى‏افتد و اما در اين آيه مى‏فرمايد: از هر امتى فوجى را محشور مى‏كنيم.
    بعضى (59) از مفسرين گفته‏اند: مراد از اين حشر، حشر عذاب است، بعد از حشر كلى، كه شامل همه خلق مى‏شود و اين حشرى است بعد از حشر.
    ليكن اين حرف دردى را دوا نمى‏كند و اشكال را بر طرف نمى‏سازد، براى اينكه اگر مراد، حشر براى عذاب بود لازم بود غايت (براى عذاب) را ذكر كند تا مبهم نباشد، هم چنان كه در آيه" وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ حَتَّى إِذا ما جاؤُها"(60)
    روزى كه دشمنان خدا به سوى آتش محشور شده، در آنجا حبس مى‏شوند، تا وقتى كه به درون آتش درآيند.
    اين غايت ذكر شده است، با اينكه بعد از اين آيه هم به جز عتاب و حكم فصل، ذكرى از عذاب نيامده و آيه شريفه- بطورى كه ملاحظه مى‏فرماييد- مطلق است، و در آن هيچ اشاره‏اى نيست، كه بگوييم مقصود از آن اين حشر خاصى است كه ذكر شد و اين اطلاق را آيه بعدى بيشتر مى‏كند، كه مى‏فرمايد:" حَتَّى إِذا جاؤُ- تا آنكه بيايند" و نمى‏فرمايد بيايند عذاب را يا آتش را يا چيزى ديگر را.
    باز مؤيد گفتار ما- كه منظور حشر در قيامت نيست- اين است كه اين آيه و دو آيه بعدش بعد از داستان بيرون شدن دابه از زمين واقع شده‏اند، كه خود يكى از علائمى است كه‏قبل از قيامت واقع مى‏شود، قيامتى كه در چند آيه بعد درباره آن مى‏فرمايد:" وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ" و تا چند آيه بعد اوصاف وقايع آن روز را بيان مى‏كند، و معنا ندارد كه قبل از شروع به بيان اصل قيامت و وقايع آن، يكى از وقايع آن را جلوتر ذكر كند، چون ترتيب وقوعى اقتضاء مى‏كند كه اگر حشر فوج از هر امتى هم جزو وقايع قيامت باشد آن را بعد از مساله نفخ صور ذكر فرمايد، ولى اينطور ذكر نكرد، بلكه قبل از نفخ صور مساله حشر فوج از هر امتى را آورده، پس معلوم مى‏شود اين حشر جزو وقايع قيامت نيست. به همين جهت است كه مى‏بينيم بعضى از مفسرينى هم كه آيه را حمل بر حشر در قيامت كرده، متوجه اين اشكال شده و گفته‏اند:" شايد جلوتر ذكر كردن اين واقعه بر نفخ صور و قيام قيامت، براى اين بوده كه اعلام كند هر يك از اين دو، يعنى نفخ صور و حشر هر فوجى از هر امت، آن قدر مهمند كه جا دارد هر يك جداگانه مورد توجه قرار گيرند و احوال آنها كه طامه كبرى و داهيه دهياء است جداگانه خاطر نشان شود و گر نه اگر مى‏خواست ترتيب رعايت شود بايد اول نفخ صور، بعد حشر فوج از هر امت ذكر شود، چيزى كه هست اگر ترتيب رعايت مى‏شد خواننده خيال مى‏كرد هر دو يك داهيه است.
    ليكن خواننده توجه دارد كه اين وجهى است ساختگى كه به هيچ وجه قانع كننده نيست و اگر مقصود از آيه همين مى‏بود جا داشت به جاى دفع توهم مزبور كه اين مفسر آن را توهم كرده توهمى مهم‏تر از آن را دفع مى‏كرد و آن اين است كه كسى توهم كند كه حشر فوجى از هر امت در غير روز قيامت است و براى دفع اين توهم، اول مساله نفخ صور را بياورد، بعد حشر فوج از هر امت را، تا كسى خيال نكند حشر مذكور در غير قيامت است، آن گاه بعد از آن جمله‏اى بياورد تا توهم مفسر نامبرده را رفع كند.
    پس معلوم شد كه آيه شريفه نمى‏تواند مربوط به وقايع قيامت باشد، بلكه از حشرى خبر مى‏دهد كه قبل از روز قيامت واقع مى‏شود، البته در افاده اين معنا نيز صريح نيست، بطورى كه قابل تاويل نباشد. (61)
    على بن ابراهيم ذيل آيه مزبور از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از آيات در اين آيه وجود مقدس امير المؤمنين عليه السّلام است شخصى حضورش عرض كرد عامه گمان مي كنند كه آيه وَ يَوْمَ نَحْشُرُ راجع به قيامت است حضرتش فرمود پس به عقيده ايشان روز قيامت از هر امت و جماعتى طايفه‏اى را زنده و محشور ساخته و بقيه آنها را واگذارده و محشور نمي سازد و حال آنكه درباره قيامت مي فرمايد «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» آن مرد گفت بنابر اين سخن كه فرموديد آيه اول وَ يَوْمَ نَحْشُرُ اشاره برجعت وَ حَشَرْناهُمْ مربوط بقيامت مي باشد فرمود بلى.
    و نيز از مفضل روايت كرده كه حضرت صادق عليه السّلام در معناى وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً فرمود هيچ مؤمنى نيست كه كشته شود مگر آنكه در موقع رجعت بدنيا برگردد تا بمرگ طبيعى بميرد و رجوع بدنيا نمى‏كنند مگر مؤمن خالص و يا كافر مطلق. (62)
    نکته ها:

    1- این آیه یکی ازروشن ترین آیات قرآن است که بررجعت دلالت می کند.زیراظاهرآیه به خوبی بیانگراین مطلب است که این حشر،غیر ازحشرعمومی درروزقیامت است که از هر جمعیتی گروهی محشور می شوند،چون حشر قیامت شامل همه ی انسان ها می شودواحدی از آن فرونخواهد ماند.لذاخداونددر وصف آن حشر می فرماید:
    « وَََحَشَرناهُم فََلَم نُغادِر مِنهُم اَحَداً »(63) محشورمی کنیم آن هارا،پس احدی از آنان را فرو نخواهیم گذاشت.
    « اِن کُلُ مَن فِي السَمواتِ وَ الاَرضِ اِلاآتِي الرَحمنِ عَبداً»(64) کسی در آسمان ها وزمین نیست مگر اینکه خاضعانه به محضرخدای مهربان آید.
    وَیَومَ نَحشُرُهُم جَمِیعاً (65)
    به یاد بیاور روزی را که همه ی آنان را محشور می کنیم.
    2-ازمقایسه این آیات با آیه ی83 سوره نمل به روشنی استفاده می شود که قرآن دو (حشر)را اثبات می کند:یکی حشرعمومی که تمام موجودات آسمانی وزمینی محشورمی شوندکه با کلمه ی(جمیعاًو.....)تأکیدشده است.(66) و یکی هم حشرخصوصی که ازهرامت یک گروه خاصی قبل ازقیامت محشور می شوند . (67)
    3-شواهد بیرونی خود آیه هم دلالت می کندکه این آیه مربوط به قیامت نیست؛زیراوقوع این آیه درسیاق آیات(اشراط الساعة)اقتضامی کندکه این حشرهم ازحوادث قبل ازقیامت باشد؛زیراآیه ی قبل وآیات بعدش به اتفاق مفسران،علائم قبل ازقیامت را بیان می کند.اما جریان آغاز قیامت و به هم خوردن نظام عالم به عنوان آخرین علامت در چند آیه بعد بیان شده است:
    وَیَومَ یُنفَخُ فِي الصُورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَمواتِ وَمَن فِي الأَرضِ..... (68)
    به یاد بیاور روزی که درصوردمیده شود،پس کسانی که درآسمان ها وزمین زندگی می کنندبه هراس ووحشت افتاده (می میرند).
    ترتیب وقوع این حوادث اقتضا می کند اگر این(حشر فوج)ازحوادث قیامت باشدباید بعد ازبیان(نفخ صور)ذکرشود،نه در ضمن حوادث قبل از نفخ صور،پس معلوم می شود که این حشر از وقایع قیامت نیست بلکه مثل خروج(جنبنده)از زمین و.....قبل ازنفخ صور محقق خواهد شد.
    2-2حرمت رجعت اقوام هلاک شده

    وَحَرامٌ عَلی قَریَةٍ أَهلَکناها أَنَهُم لایَرجِعُونَ (69)
    حرام است بر شهرها و آبادی هایی که دراثرگناه هلاک ونابودشان کردیم به دنیابازگردند،همانا آن ها برنمی گردند.
    (حرام)خبر برای مبتدای محذوف است و(انهم لایرجعون)درمقام برهان ودلیل است.پس تقدیرآیه چنین می شود:(حرام علی أهل قریة أهلکناها أن یرجعوا إلی الدنیا إنهم لایرجعون) (70)
    نکته ها :

    1-کیفیت دلالت این آیه هم مثل آیه ی قبل روشن است وغیرازرجعت،مصداق دیگری نمی تواندداشته باشد؛زیرارجوع وبرگشت آنان که به جرم گناهان شان هلاک و نابود شده اند، ممنوع وحرام اعلان شده است،معلوم است که این رجوع وبرگشت به قیامت نیست؛ برابرگشت و حشر قیامت،عمومی وهمگانی است چه در اثرعذاب هلاک شده و یا با مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد.
    پس این که خداوند باز گشت آنان رانفی می کند،یک بازگشت دیگری غیر ازقیامت است که عده ای باز می گردند اما آن هایی که به واسطه ی عذاب الهی نابودشده اندبرنمی گردند،چون نتیجه ی دنیایی اعمالشان رادریافت کرده اند.
    2- مرحوم قمی می فرماید:این آیه از روشن ترین دلایل رجعت است؛ زیرا همه ی مسلمانان معتقدندکه تمام مردم درقیامت برمی گردند،هلاک شده باشندیانشده باشند.پس مراداز(لایرجعون)رجعت است که هلاک شدگان بر نمی گردند. (71)
    3- روایات فراوانی از ائمّه ی اهل بیت(علیهم السّلام) وارد شده است که خداوند اهل آبادی هایی که باعذاب هلاکشان کرده در زمان رجعت برنمی گرداند.(72) زیرا یکی از علل و فلسفه رجعت این است که کفّار برگردند تا عذاب دنیایی اعمالشان را در حدّ امکان بچشندو اینها در اثر عذاب دسته جمعی ،کیفر دنیایی اعمال شان را دریافت کرده اند لذا برنمی گردند، بلکه فقط مومنان صالح و کفار عنودی که با عذاب الهی هلاک نشده اند بر می گردند.
    4- طبری بعدازنقل تفسیر باقرالعلوم (علیه السّلام) که آیه رادلیل بر رجعت می داند) وعکرمه (که منکررجعت است) قول عکرمه راترجیح داده ومی گوید: (والقول الذي قاله عکرمةفي ذلک،أولی عندي بالصواب)؛(73) گفتارعکرمه درتفسیر آیه،نزدمن از تفسیر امام باقر(علیه السّلام) به حقیقت نزدیک تر است.درحالی که عده ی زیادی ازعلمای رجال،عکرمه راکذاب،غیرثقه،بدعت گذار،هم عقیده با خوارج و....دانسته اند.(74) اما امام باقر (علیه السّلام) یکی ازائمه ی اهل بیت(علیهم السّلام) و عدل قرآن به شمارمی رود.
    صاحب ارشاد (ازعلمای اهل سنت) می گوید: آنچه ازامام محمد باقر(علیه السّلام) درباره علوم دینی از علوم قرآن،سنن،سیر،فنون وادب ظاهرشده ازکسی ازاولاد بزرگوارحسنین (علیهما السّلام) و بقیۀ صحابه وبزرگان تابعین به ظهورنرسیده است.(75) پس بایدگفت: (بِئسَ لِلظالِمِینَ بَدَلاً).
    3-2رجعت وعده الهی

    (وَعَدَاللهُ الَذِینَ آمَنُوامِنکُم وَعَمِلُواالصالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَهُم فِي الأَرضِ کَمَااستَخلَفَ الَذِینَ مِن قَبلِهِم وَلُیَمکِنَنَ لَهُم دِینَهُمُ الَذِي ارتَضی لَهُم وَلَیُبَدِ لَنَهُم مِن بَعدِخَوفِهِم أَمناًیَعبُدُونَنِي لایُشرِکُونَ بِي شَیئاًوَمَن کَفَرَبَعدَذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الفاسِقُونَ)(76)
    تفسیر این آیات به ظهورحضرت مهدی،با رجعت منافات ندارد.ر.فصل پنجم(پاسخ به شبهات).خداوندوعده ی قطعی داده است کسانی که از شما ایمان آورده وعمل صالح انجام داده اند، خلیفه و حاکم روی زمین قرار بدهد، دینی که برای آنها پسندیده است پابرجا و مستقر کند، خوف و ترس آن ها را به امنیت وآرامش مبدل نماید، به طوری که فقط(من)را پرستش نموده چیزی را با (من) شریک قرار ندهند و کسی که بعد از آن کافر شود، پس آنان فاسق هستند.
    نکته ها:

    1-این وعده الهی شامل همه مؤمنان نیست،بلکه یک گروه خاصی ازمؤمنان است که به اعلی درجه ی ایمان وعمل صالح رسیده باشند؛زیراآیه صراحت داردکه همه ی مؤمنان مشمول این وعده نیستندکه ازعبارت(منکم)استفاده می شود.ومؤمنان هم از سه حالت خارج نیستند:
    الف)مؤمنان کامل که دراعلی درجه ی ایمان وعمل صالح رسیده اند.
    ب)مؤمنان متوسط که ایمان وعمل صالحشان درحدمتوسط است.
    ج)مؤمنان مستضعف که ایمان وعمل صالحشان درحدضعیف است.
    گروه دوم وسوم نمی تواند مورد وعده ی الهی باشد؛ زیرا ترجیح مرجوح بر راجح ، ظلم و عقلاً قبیح می باشد.
    پس وعده داده شدگان منحصراست درگروه اول که مصداق آنان درمرتبه ی اول پیامبر اکرم وائمه ی اطهارع هستند،سپس مؤمنانی که دردرجه ی اعلی بعداز آنان می باشند.بنابراین خدای سبحان به مؤمنان کامل وعده ی قطعی داده است که به زودی زمینه ی حکومت آنان را درروی زمین فراهم کرده وآن هاراوارث زمین قراردهدوکره ی زمین راازلوث کفرونفاق پاک نموده،به طوری که هیچ سببی ازاسباب ترس و ناامنی مؤمنان حاکم را تهدید نمی کند،بلکه سرتاسرعالم راخیرات و امنیت فرامی گیرد و جامعه از هرگونه ترس و دلهره درامان وآسایش می باشند و زندگی پاک وطیب را درسایه ی حکومت کریمه تجربه می کنند.
    این جامعه با این خصوصیات، از آغاز بعثت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا به امروز، هرگز محقق نشده است وچشم گیتی مصداق چنین جامعه ای را هنوز ندیده است وبرای پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت آن حضرت (علیه السّلام) و مؤمنانی که درمرتبه ی بعد قرار دارند هیچ گاه چنین زمینه ای درطول تاریخ فراهم نشده است، بلکه همه ی آن ها در اثر ظلم ظالمان و بیدادگری غاصبان و توطئه منافقان، به زندان ها و تبعیدگاه ها افتاده اند و در نتیجه به فیض شهادت نایل آمده اند.پس بایددرآخرالزمان به دنیابازگردندتااین وعده ی الهی درباره آنان محقق شودولذت وشیرینی گسترش دین مورد پسند خداوند را که در راه استقرار آن لحظه ای درنگ نکرده اند چشیده و شاهد استقرار دولت کریمه، عزت اسلام و مسلمین و ذلت نفاق و منافقین باشند.
    2-اسلام که دین حق و مرضی الهی است به طوراساسی و بنیادی در روی زمین استقرار پیدا نموده و هیچ چیزی استقرار او را تهدید نمی کند (لَیُمَکَنَنَ) و هیچ مانعی از نفوذ و اجرای احکام آن در جامعه وجود ندارد. تمام احکام و دستورات آن، مخلصانه در جامعه مورد عمل قرار می گیرد. بشر به آن رشد و کمال می رسد که فقط خدای یگانه را پرستش نموده و هیچ چیزدیگری را مستحق عبادت و پرستش نداند.و وسوسه ی شیطان بی اثر شود. ( در بحث های آینده (رجعت در روایات) خواهد آمد (یوم معلوم) که به شیطان مهلت داده شده، همان (روزرجعت) است.
    هیچ مانعی ازاجرای احکام دین در جامعه وجود نداشته باشد.
    3-مرادازخلافت مؤمنان،مسلط شدن آنان برزمین است.چه این که مراد از (الارض) تمام کره ی خاکی است؛ یعنی خلافت وسلطه ی مؤمنان، تمام کره زمین رافرا می گیرد.(77) بنابراین مرادازخلفای قبل،مؤمنانی ازامت های پیشین است نه انبیای الهی؛زیرااین تعبیر در بیش از پنجاه مورد ازقرآن کریم تکرارشده است ودرهیچ کدام،انبیامقصود نبوده است.گرچه دربعضی موارددرباره ی انبیای گذشته(رُسُلُ مِن قَبلِکَ)و یا (مِن قَبلِي)(78) آمده است.(79) پس تشبه استخلاف مؤمنان به استخلاف مؤمنان پیشین،در أصل استخلاف است که خداوند کفار و منافقان آن ها را هلاک کرده ومؤمنان خالص رانجات داده، هر چند مدت اندکی آن هارابرروی زمین مسلط نموده ودین شا ن موردعمل قرارگرفته است؛ مثل قوم نوح هود صالح و... (80)
    4-آنچه که گفته شدازتحلیل ظاهرآیه به دست می آیدکه معنایی غیراز(رجعت) نمی تواندداشته باشد.چه این که ده هاروایت ازطریق ائمه ی اهل بیت (علیهم السّلام) درتفسیرآیه واردشده که آیه مربوط به رجعت است .(81)
    4-2رجعت و نصرت انبیاء

    (إِنالَنَنصُرُرُسُلَناوَا لذِینَ آمَنُوافِي الحَیوةِالدُنیاوَیَومَ یَقُومُ الأَشهادُ)(82)
    همانا ما فرشتگان خویش ومؤمنان رادرزندگی دنیاوآن روزی که شاهدان قیام کنند یاری خواهیم کرد.
    عبارت(في الحیوةالدنیا)متعلق به(ننصر)است؛یعنی این نصرت دردنیا محقق می شود .(83)
    نکته ها :

    1-این وعده ی الهی باتأکیدفراوان(إن،لام تأکیدو....)بیان شده است که هرگز تخلف پذیر نیست.
    2-این نصرت ویاری به صورت یک قضیه ی مهمله بیان نشده است که بایک قضه ی موجبه جزئیه هم سازگارباشد؛یعنی اگردرطول تاریخ یک پیامبریاری ونصرت شده باشدهم صادق باشد،بلکه به صورت یک قضیه ی موجبه کلیه ی بیان شده است؛یعنی همه ی انبیاومؤمنین یاری خواهندشد؛زیرااضافه شدن جمع (رُسُل )به ضمیر(نا)مفیدعموم است یعنی این نصرت شامل همه ی انبیامی شود، هرچندبه صورت جمعی.
    3-نصرت ویاری،درجایی به کارمی رودکه دوگروه درحال مخاصمه ودرگیری هرچندبه صورت فکری واعتقادی باشندکه یک طرف کمک ویاری شودتابه طرف دیگرچیره شوند.
    پس آیه می فرماید:اراده قطعی خداوندبراین تعلق گرفته است که همه ی انبیاو مؤمنان (درجه ی بالا)رادرهمین جهان وحیات دنیادرمقابل دشمنان شان یاری کند.
    4-کیفیت دلالت این آیه بر(رجعت) مثل آیات قبل خیلی روشن است؛ زیرا این وعده ی الهی، درگذشته که محقق نشده است ،(84) چون همه ی انبیاء (به جزاندکی) و هم چنین مؤمنان (اوصیا) به دست دشمنان، مظلومانه به شهادت رسیده و بدون یاری ازدنیا رفته اند(یحیی ها ، ذکریاها،حسین هاو...) در طول تاریخ مظلومانه به شهادت رسیده اند وهرگزیاری نشده اند در حالی که آیه می گوید: ما به طور قطعی فرستادگان خودو مؤمنان را یاری می کنیم.
    بنابراین یابایدبگوییم:العیاذبالله "خداوندخلف وعده کرده است درحالی که(فَإِنَهُ لایُخلِفُ المِیعادَ)ویابگوییم:این وعده ی الهی درآینده محقق می شود.هیچ مسلمانی به فرض اول نمی تواندملتزم شود،پس درآینده یاری می شوندویاری شدن آن ها مستلزم زنده شدن ورجعت آنان است.
    5-روایات متعددی که ازطریق ائمه یا أهل بیت(علیهم السّلام) واردشده است این آیه را،به رجعت فرستادگان خداوند و مؤمنان تفسیرنموده است.
    امام صادق (علیه السّلام) درجواب جمیل بن دراج که ازتفسیرآیه سؤال کرده بود، فرمود: سوگندبه خداوند این آیه مربوط به رجعت است، مگرنمی دانی که پیامبران زیادی در این دنیایاری نشده و به شهادت رسیده اند و ائمه (علیهم السّلام) که مصداق کامل(الذین أمنوا) هستند بدون یاری به شهادت رسیده ونصرت وعده داده شده شامل حالشان نشده است.پس این نصرت الهی درایام رجعت محقق می شود.(85)
    3.آیاتی که از باب جری و تطبیق بررجعت کنندگان منطبق شده است و انطباقش بر رجعت بدون روایت از درک انسانهای عادی خارج است .

    1-3 فضل جابر در فهم آیه رجعت

    « إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى‏ مَعادٍ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى‏ وَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ »(86) على بن ابراهيم ذيل آيه فوق از حريز روايت كرده گفت منزلت و مقام جابر بن عبد اللّه انصارى را از حضرت باقر عليه السّلام سؤال كردند فرمود خداوند جابر را رحمت كند فضل و دانش او بجائى رسيده بود كه تأويل اين آيه را فهميده و دانست مراد از معاد در اين آيه رجعت ائمه ميباشد.
    و اين حديث را سعد بن عبد اللّه در بصائر الدرجات روايت كرده.
    و ابى خالد كابلى در تفسير اين آيه از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده فرمود رجوع مى‏كنند بسوى شما پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين و ائمه عليهم السلام.
    2-3 رجعت شهداء به دنيا

    « وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ »(87) و محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيست مگر پيغمبرى از طرف خدا كه پيش از او نيز پيغمبرانى بودند و از اين جهان در گذشتند، اگر او نيز به مرگ يا شهادت در گذشت باز شما بدين جاهليت خود رجوع خواهيد كرد؟ پس هر كه مرتد شود به خدا ضررى نخواهد رسانيد و خود را به زيان انداخته و هر كس شكر نعمت دين گذارد و در اسلام پايدار ماند البته خداوند جزاى نيك به اعمال شكرگزاران عطا خواهد كرد.
    (الامام الباقر عليه السلام) لا، الموت موت، والقتل قتل، قال: فقلت له: ما أحد يقتل إلا مات، قال فقال: يا زرارة قول الله أصدق من قولک قد فرق بينهما في القرآن قال: أفإن مات أو قتل، وقال: ولئن متم أو قتلتم لالي الله تحشرون، ليس کما قلت يا زرارة، ألموت موت، والقتل قتل، وقد قال الله: (إن الله اشتري من المؤمنين أنفسهم وأموالهم بأن لهم الجنة) الآية. قال: فقلت له: إن الله يقول: (کل نفس ذائقة الموت) أفرأيت من قتل لم يذق الموت؟ قال فقال: ليس من قتل بالسيف کمن مات علي فراشه. إن من قتل لابد أن يرجع إلي الدنيا حتي يذوق الموت . (88)
    امام باقر(علیه السّلام)به زراره فرمود : نه اینگونه که شما می گویید نیست بلکه مرگ مرگ است و قتل قتل است و این دو با یکدیگر فرق دارند
    زراره : به امام گفتم مگر اینگونه نیست که یکنفر که کشته می شود می میرد امام فرمودند خیر و خداوند بین این دو فرق گذاشته است( أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ) وهمچنین گفته( وَلَئِن مُتم اٌو قتلتم لالی اله تحشرون) واین گونه که تو می گویی نیست ومرگ مرگ است وقتل قتل است وخداوند گفته (إن اله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأن لهم الجنه )به حضرت گفتم : خداوند می فرماید :(کل نفس ذائقه الموت)آیا کسی که می میرد طعم مرگ را نچشیده است حضرت فرمودند کسی که با شمشیر کشته شده مانند کسی که مرده است نمی با شد پس کسی که کشته شده باید به دنیا برگردد تا طعم مرگ را بچشد .
    3-3 رجعت نبي و الائمة

    « هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ »(89) اوست كه پيغمبرش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه دينها غلبه دهد اگر چه مشركان كراهت داشته باشند.
    (الامام الصادق عليه السلام) إن لعلي عليه السلام في الارض کرة مع الحسين ابنه صلوات الله عليهما، يقبل برايته حتي ينتقم له من أمية و معاوية وآل معاوية ومن شهد حربه. ثم يبعث الله إليهم بأنصاره يومئذ: من أهل الکوفة ثلاثين ألفا ومن ساير الناس سبعين ألفا، فيلقاهما بصفين مثل المرة الاولي حتي يقتلهم ولا يبقي منهم مخبر. ثم يبعثهم الله عزوجل فيدخلهم أشد عذابه مع فرعون وآل فرعون.
    ثم کرة أخري مع رسول الله صلي الله عليه وآله حتي يکون خليفة في الارض، وتکون الائمة عليهم السلام عماله. وحتي يعبد الله علانية،
    فتکون عبادته علانية في الارض کما عبدالله سرا في الارض. ثم قال: إي والله، وأضعاف ذلک، ثم عقد بيده أضعافا يعطي الله نبيه صلي الله عليه وآله ملک جميع أهل الدنيا منذ يوم خلق الله الدنيا إلي يوم يفنيها، حتي ينجز له موعده في کتابه کما قال: (ليظهره علي الدين کله ولو کره المشرکون)(90)
    امام صادق (علیه السّلام): امام علی (علیه السّلام) همراه فرزندش حسین بن علی(علیه السّلام)بر می گردد تا اینکه از معاویه و امیه انتقام بگیرند پس بار دیگر همراه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می آیند تا خلیفه در زمین شوند و ائمه (علیهم السّلام) هم عمال ایشان تا اینکه خداوند به طور آشکار عبادت شود . پس عطا می کند خداوند متعال به نبی گرامی چندین برابر از آنچه از ابتدای خلقت دنیا تا پایان آن به جمیع اهل دنیا داده شده است تا اینکه آشکار گردد برای ایشان آنچه که در کتاب خود به او وعده داده بود (لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون )
    پی نوشت ها :

    52. الزام الناصب/ج 2 ص 299و289
    53. نمل(83 )
    54. مفردات راغب ماده فوج
    55. المیزان/ج/15ص397
    56. بحار الانوار/ج53ص52.53
    57. روح المعانى، ج 20، ص 24.
    58. سوره كهف، آيه 47.
    59. تفسير فخر رازى، ج 24، ص 218.
    60. حم سجده، آيه 19 و 20.
    61. ترجمه الميزان، ج‏15، ص: 570
    62. تفسير جامع، ج‏5، ص: 138
    63. سوره کهف/آیه47
    64. سوره مریم/آیه93
    65. سوره انعام/ آیه 22
    66. به آیات128انعام،28یونس،40سباء،و. ...مراجعه شود.
    67. العقیدة الاسلامیه ص293
    68. سوره نمل/آیه87
    69. سوره انبیاء/آیه95
    70. تفسیرنمونه/ج13،ص2.5
    71. تفسیر قمی/ج2،ص50-بحار الانوار/ج53،ص52
    72. همان ص61
    73. جامع البیان/ج9،ص82.
    74. التفسیر والمفسرون/ج1،ص362و348-تهذیب التهذیب/ج7،ص232.
    75. مناقب اهل بیت ع ازدیدگاه اهل سنت ص166به نقل ازمنابع مختلف اهل سنت
    76. سوره نور/آیه55
    77. این همان مضمون آیات128اعراف و105انبیاء و...است.
    78. سوره آل عمران/آیه84-سوره انعام/آیه10-سوره انبیاء/آیه24و...
    79. ترجمه المیزان/ج15،ص219.
    80. همان ص214.
    81. بحارالانوار/ج53،ص47و46و119و117-الایقاظ ص364
    82. سوره غافر/آیه51.
    83. الجدول فی اعراب القرآن/ج23و24،ص258.
    84. آیه،هم ازنصرت درآینده خبرمی دهد (فعل مضارع،ننصر).
    85. مختصربصائرالدرجات ص45-بحارالانوار/ج53،ص65.
    86. سوره القصص( 85 )
    87. سوره آل عمران، آيه 144
    88. عیاشی ج2ص 112 ح139
    89. سوره توبه، آيه 33
    90. مختصر بصائر الدرجات .ص .29

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  4. #3
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    4-3 رجعت إسماعيل نبي به همراه امام حسين

    « وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا » (91) در اين كتاب اسماعيل را ياد كن كه وى درست وعده، و فرستاده‏اى پيامبر بود.
    (الامام الصادق عليه السلام) إن إسماعيل مات قبل إبراهيم، وإن إبراهيم کان حجة لله قائما صاحب شريعة فإلي من أرسل إسماعيل إذن؟ فقلت: جعلت فداک: فمن کان؟ قال عليه السلام: ذاک إسماعيل بن حزقيل النبي عليه السلام بعثه الله إلي قومه فکذبوه فقتلوه وسلخوا وجهه، فغضب الله له عليهم، فوجه إليه إسطاطائيل ملک العذاب فقال له: يا إسماعيل أنا إسطاطائيل ملک العذاب وجهني إليک رب العزة لاعذب قومک بأنواع العذاب إن شئت، فقال له إسماعيل: لا حاجة لي في ذلک. فأوحي الله إليه فما حاجتک يا إسماعيل؟ فقال: يا رب إنک أخذت الميثاق لنفسک بالربوبية، ولمحمد بالنبوة، ولاوصيائه بالولاية، وأخبرت خير خلقک بما تفعل أمته بالحسين بن علي عليه السلام من بعدنبيها، وإنک وعدت الحسين عليه السلام أن تکره إلي الدنيا حتي ينتقم بنفسه ممن فعل ذلک به، فحاجتي إليک يا رب أن تکرني إلي الدنيا حتي أنتقم ممن فعل ذلک بي کما تکر الحسين عليه السلام. فوعد الله إسماعيل بن حزقيل ذلک، فهو يکر مع الحسين عليه السلام.(92)
    امام صادق (علیه السّلام): بعد از اینکه قوم اسماعیل حزقیل نبی ایشان را تکذیب کردند خداوندبرآنها غضب کرد و ملک عذاب را به طرف اسماعیل فرستاد او به اسماعیل گفت پروردگار مرا به سوی تو فرستاده وگفته اگر که تو بخواهی قومت را به انواع عذاب عذاب کنم اسماعیل فرمود : حاجت من در این عذاب نیست .وحی فرستاده شد پس حاجت تو چیست .اسماعیل فرمود : خدایا تو به ربوبیت و نبوت محمد وبه ولایت اوصیای او از ما میثاق گرفتی و خبردادی که بهترین خلقت کسی است که بعد از نبی حسین را یاری کند و تو وعده داد ی که حسین(علیه السّلام)به دنیا بر می گردد تا انتقامش را بگیرد حاجت من این است که مرا بر گردانی تا او را یاری کنم . خداوند وعده برگشتن را به اسماعیل داد .
    5-3 فرصت شیطان تا رجعت

    « هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ »(93) (راستى حرف حسابى اينان چيست) آيا انتظار اين را دارند كه خدا و ملائكه بر ابرها سوار شده نزد آنان بيايند (يعنى عذاب خدا به وسيله ابرهاى ويرانگر بيايد) و تكليفشان يكسره شود؟ با اينكه سرنوشت‏ها معين شده و بازگشت امور همه به خداى تعالى است .
    عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام) يَقُولُ إِنَّ إِبْلِيسَ قَالَ «أَنْظِرْنِي إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»(94) فَأَبَى اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِ قالَ« فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»(95) فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ظَهَرَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فِي جَمِيعِ أَشْيَاعِهِ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ وَ هِيَ آخِرُ كَرَّةٍ يَكُرُّهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السّلام) فَقُلْتُ وَ إِنَّهَا لَكَرَّاتٌ قَالَ نَعَمْ إِنَّهَا لَكَرَّاتٌ وَ كَرَّاتٌ مَا مِنْ إِمَامٍ فِي قَرْنٍ إِلَّا وَ يَكُرُّ مَعَهُ الْبَرُّ وَ الْفَاجِرُ فِي دَهْرِهِ حَتَّى يُدِيلَ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْكَافِرِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ كَرَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السّلام)فِي أَصْحَابِهِ وَ جَاءَ إِبْلِيسُ فِي أَصْحَابِهِ وَ يَكُونُ مِيقَاتُهُمْ فِي أَرْضٍ مِنْ أَرَاضِي الْفُرَاتِ يُقَالُ لَهُ الرَّوْحَاءُ قَرِيبٌ‏
    مِنْ كُوفَتِكُمْ فَيَقْتَتِلُونَ قِتَالًا لَمْ يُقْتَتَلْ مِثْلُهُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَالَمِينَ فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَصْحَابِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السّلام) قَدْ رَجَعُوا إِلَى خَلْفِهِمُ الْقَهْقَرَى مِائَةَ قَدَمٍ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ وَ قَدْ وَقَعَتْ بَعْضُ أَرْجُلِهِمْ فِي الْفُرَاتِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَهْبِطُ الْجَبَّارُ عَزَّ وَ جَلَّ «فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ»(96) رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) أَمَامَهُ بِيَدِهِ حَرْبَةٌ مِنْ نُورٍ فَإِذَا نَظَرَ إِلَيْهِ إِبْلِيسُ رَجَعَ الْقَهْقَرَى نَاكِصاً عَلَى عَقِبَيْهِ فَيَقُولُونَ لَهُ أَصْحَابُهُ أَيْنَ تُرِيدُ وَ قَدْ ظَفِرْتَ فَيَقُولُ «إِنِّي أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ»(97)«إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ»(98) فَيَلْحَقُهُ النَّبِيُّ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَيَطْعُنُهُ طَعْنَةً بَيْنَ كَتِفَيْهِ فَيَكُونُ هَلَاكُهُ وَ هَلَاكُ جَمِيعِ أَشْيَاعِهِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُعْبَدُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يُشْرَكُ بِهِ شَيْئاً وَ يَمْلِكُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السّلام)أَرْبَعاً وَ أَرْبَعِينَ أَلْفَ سَنَةٍ حَتَّى يَلِدَ الرَّجُلُ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ(علیه السّلام)أَلْفَ وَلَدٍ مِنْ صُلْبِهِ ذَكَراً وَ عِنْدَ ذَلِكَ تَظْهَرُ الْجَنَّتَانِ الْمُدْهَامَّتَانِ عِنْدَ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ مَا حَوْلَهُ بِمَا شَاءَ اللَّهُ (99)
    خثعمی می گوید : از امام صادق (علیه السّلام) شنیدم که می فرمود: همانا شیطان از خداوند در خواست کرد که او را تا قیامت مهلت دهد ،ولی خداوند از در خواست او امتناع ورزید و ردکرد، فرمود تا روز معلوم از مهلت داده شدگانی ،وقتی روز معلوم شود شیطان با تمام از زمان آدم تا روزمعلوم ظاهر می شوند وآن آخرین رجعت و برگشت حضرت علی (علیه السّلام) می باشد . راوی با تعجب سؤال کرد:آیا چندین برگشتن است که این آخرین رجعت حضرت علی (علیه السّلام) است.حضرت با تأکید فرمود بلی ، همانا چندین رجعت است .هیچ امامی نیست مگر این که مؤمنان و فاجران زمانش با او رجعت می کنند تا این که خداوند ، مؤمن را از کافر جدا نموده وبر آنها حاکم کند .
    هنگامی که روز معلوم فرا می رسد
    امیر المؤمنین (علیه السّلام) میان اصحابش و شیطان در میان اعقابش رجعت می کنند ،محلّ تلاقی این دو نیرو ،درسرزمین اطراف فرات نزدیکی های کوفه به نام (الروحا) میباشد. جنگ سختی بین این دو نیرو شعله ور می شود که هرگز در عالم سابقه نداشته است . امام صادق (علیه السّلام) ( برای رفع شک راوی ) فرمودند: گویا الآن می بینم اصحاب علی(علیه السّلام)که حدود صد قدم به عقب بر گشته اند و قسمتهایی از پاهای آنها در آب فرات فرو رفته است .در این هنگام است که عذاب الهی بر جنود ابلیس نازل شده و نبی گرامی ص رابه اتمام می رساند ، در دست او یک حربه ای«وسیله ای جنگی » از نوراست که شیطان با دیدن آن عقب عقب برگشته و از جنگ سرباز میزند .وقتی یارانش فراراورامشاهده میکنند، باتعجب سؤال می کنند:به کجا می خواهی بروی، در حالی که پیروز شدی !جواب می دهد: من چیزی را مشاهده می کنم کهه شما نمی بینید ، من از خداوند می ترسم رسول خدا به او می رسند و نیزه ای میان دو کتف او فرو کرده وبه حیات او ویارانش پایان می دهد
    از هلاکت شیطان و جنودش فقط خداوند عبادت می شود و هیچ چیزی شریک او قرار نمی گیرد ، وامیر المؤمنین(علیه السّلام)44000سال حکومت می کند
    6-3 تفسیر دابه الأرض

    « وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَآبَّةً مَنَ الأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَاسَ كَانُواْ بَِآيَتِنَا لا يُوقِنُونَ » (100)
    و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب شود، جنبنده‏اي را از زمين براى آنان بيرون مي‌‏آوريم كه با ايشان سخن گويد كه: «مردم [چنان‌كه بايد] به نشانه‏هاي ما يقين نداشتند».
    صاحب مجمع البيان از علي بن ابراهيم ‏بن هاشم در تفسيرش نقل مي‏كند كه امام صادق‏ عليه السلام فرمود:
    مردي خدمت عمار رسيد و به او گفت: «آيه‏اي در قرآن است كه ذهن مرا مشغول كرده و من معناي آن را نمي‏فهمم». عمار پرسيد: «كدام آيه؟» آن مرد اين آيه را تلاوت كرد و پرسيد: «مراد از دابةالارض چيست؟» عمار گفت: «به خدا قسم! نمي‏نشينم و نمي‏خورم و نمي‏آشامم؛ مگر آن كه آن را به تو بنمايانم». سپس عمار و آن مرد، خدمت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام رسيدند. علي عليه السلام مشغول خوردن خرما و كره بود. عمار نشست و با آن حضرت، مشغول خوردن شد. آن مرد تعجب كرد و پرسيد: «مگر تو قول نداده بودي تا او را به من نشان ندادي، نخوري و نياشامي؟» عمار جواب داد: «اگر عاقل باشي، نشانت دادم».(101)
    علامه طباطبايي در بحث روايي در ذيل آيه شريف، به نقل از تفسير قمي از حضرت امام صادق عليه السلام روايت مي‌كند:
    «رسول خدا صلي الله عليه و آله به اميرالمؤمنين برخورد و او را در مسجد خوابيده ديد؛ بدين حال كه مقداري شن جمع كرده و سرش را روي آن گذاشته بود. حضرت با پاي خود حركتش داد و فرمود: «برخيز اي دابةالارض!» مردي از اصحاب عرض كرد: «يا رسول‏اللَّه! آيا ما هم مي‏توانيم رفقاي خود را به اين نام بناميم؟» فرمود: «نه؛ به خدا سوگند! اين نام، جز براي او نيست و او همان دابه‏اي است كه خداي تعالي در كتابش دربارة او فرمود: وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ... ».
    آن‌گاه فرمود: «يا علي! چون آخرالزمان شود، خداي تعالي تو را در بهترين صورت بيرون مي‏آورد؛ در حالي كه با تو است وسيله داغ نهادن و دشمنان خود را با داغ، نشان مي‏كني».
    البته اهل سنّت، دابة الارض را موجودي از جنس غير انسان با مشخصات بسيار عجيب و غريب ذكر كرده‌اند.
    بيضاوي در انوار التنزيل نوشته است:
    او جساسه است. روايت شده طول او شصت ذراع است. داراي چهار دست و پا، كُرك و پَر است و داراي دو بال است كه كسي از او نمي‏تواند فرار كند و كسي هم به او نمي‏رسد.(102)
    سيوطي در درالمنثور، پس بيان اقوال دربارة «دابة الارض»، نظر شيعه را مورد توجه قرار داده، با بيان روايتي از حضرت علي عليه السلام از آن حضرت نقل كرده است كه به شدّت قول كساني را كه معتقدند او «دابة الارض» است ردّ كرده است .(103)
    «ابن كثير» نيز همين سخن را به حضرت علي‏ عليه السلام نسبت داده، ويژگي‏هاي شگفت آوري براي دابة الارض ذكر كرده است.(104)
    مفسران متأخر اهل سنّت نيز اغلب به پيروي از گذشتگان خود، اين راه را ادامه داده، همچنان صفات غريب و عجيبي براي دابة الارض ذكر كرده‏اند.(105)
    برخي نيز منصفانه نوشته‏اند: ما هر چه در كتاب‏ها جست‌وجو كرديم، به اين اوصاف براي حيواني برنخورديم و بر فرض صحيح بودن آن (دابة الارض)، مخالف تمام حيوان‏ها است. (106)
    برخي، روايات فوق را غيرقابل اعتماد دانسته (107) و برخي نقل آن را تضييع وقت و سياه كردن كاغذ سفيد ذكر كرده‏اند: (108)
    همان گونه که پيش از اين گفته شد، شيعه به پيروي از روايات معصومان: دابة الارض را يك انسان فوق‏العاده مي‌دانند كه يكي از كارهاي مهم او، جدا ساختن صفوف مسلمانان از منافقان و علامت‏گذاري آن‌ها است. حتي از برخي از روايات استفاده مي‏شود كه عصاي موسي و انگشتر سليمان با او است و مي‏دانيم كه عصاي موسي، رمز قدرت و اعجاز، و خاتم سليمان رمز حكومت و سلطه الهي است. به اين ترتيب، او يك انسان قدرتمند و افشاگر است.(109)
    7-3.پيمان انبيا بر ياري پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

    « وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَقَ النَبِيِّينَ لَمَآ ءَاتَيْتُكُم مِّن كِتَبٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَآءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ ‏و قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَ لِكُمْ إِصْرِى قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَا مَعَكُم مِّنَ الشَّهِدِينَ »(110)
    «و [ياد كن] هنگامي كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه هر گاه به شما كتاب و حكمتي دادم، سپس شما را فرستاده‏اي آمد كه آنچه را با شما است تصديق كرد، البته به او ايمان بياوريد و حتماً ياري‌اش كنيد و فرمود: «آيا اقرار كرديد و در اين‌باره پيمانم را پذيرفتيد؟» گفتند: «آري، اقرار كرديم». گفت: پس گواه باشيد و من با شما از گواهانم».
    پيروان مکتب اهل بيت: با بهره‌مندي از راهنمايي‌هاي ايشان، بر اين باورند که به روشني از اين آيه استفاده مي‌شود نصرت و ايماني كه از پيامبران بر آن ميثاق گرفته شده است، پس از آمدن رسول اكرم صلي الله عليه و آله خواهد بود. افعال «لَتُؤْمِنُنَّ» و «لَتَنصُرُنَّهُ» مضارع مؤكد بوده، بر انجام كار در زمان آينده دلالت دارند؛ يعني زماني كه پيامبر اكرم‏ صلي الله عليه و آله و پيامبران گذشته همگي زنده شوند و پيامبران پيشين، طبق پيمان الهي خود، نبي ‏اكرم‏ صلي الله عليه و آله را ياري دهند.
    روایات دال بر رجعت

    درباره رجعت، روايات فراوانى از ناحيه معصومين‏عليهم السلام به دست ما رسيده است. اين روايات به اندازه‏اى است كه هر پژوهشگر با انصافى، كه اين روايات را مورد دقت و بررسى قرار دهد، بى‏شك به متواتر بودن احاديث مربوط به رجعت معتقد مى‏شود و هرگز نمى‏تواند تواتر آن‏ها را مورد تشكيك قرار دهد. مرحوم علامه مجلسى مى‏فرمايد: «چگونه ممكن است‏شخص با ايمانى كه حقانيت اهل‏بيت‏عليهم السلام را باور دارد، در مورد رجعت ترديد به خود راه دهد در حالى كه قريب به دويست‏حديث صريح از معصومين‏عليهم السلام به طور متواتر به ما رسيده و بيش از چهل تن از بزرگان شيعه از قبيل شيخ طوسى، شيخ مفيد، سيد مرتضى علم‏الهدى، شيخ صدوق و كلينى و امثال ايشان در آثار پر ارج خود گرد آورده‏اند... اگر بنا باشد، احاديث مربوط به رجعت - با اين كثرتى كه ذكر شد - متواتر نباشد، ديگر در هيچ موردى نمى‏توان ادعاى تواتر نمود.(111)
    به طور کلی روایات دال بر رجعت را به سه گروه می توان تقسیم کرد:
    گروه اول

    روایاتی که عقیده به رجعت را به عنوان یک عقیدۀحق و لازمه ایمان معرفی می کنند
    احمد بن عقبه عن ابیه عن ابی عبداله(علیه السّلام)سئل عن الرجعه أحق هی قال نعم
    عقبه می گوید:از امام صادق‏عليه السلام در مورد رجعت‏سؤال شد كه آيا امرى است‏حقيقى و يا باطل و دور از حقيقت؟ فرمودن آری «رجعت‏حق است» (112)
    قال الصادق (علیه السّلام):« لیس منّامن لم یؤمن بکرتنا ولم یستحیل متعتنا » امام صادق(علیه السّلام): از ما نيست كسى كه به رجعت ايمان نداشته باشد.(113)
    أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّادِقِ(علیه السّلام)قَالَ مَنْ أَقَرَّ بِسَبْعَةِ أَشْيَاءَ فَهُوَ مُؤْمِنٌ وَ ذَكَرَ مِنْهَا الْإِيمَانَ بِالرَّجْعَةِ
    هر که اقرار به هفت چیز داشته باشد مومن است ازآن هفت چیز ایمان به رجعت است
    الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا(علیه السّلام)قَالَ مَنْ أَقَرَّ بِتَوْحِيدِ اللَّهِ وَ سَاقَ الْكَلَامَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَقَرَّ بِالرَّجْعَةِ وَ الْمُتْعَتَيْنِ وَ آمَنَ بِالْمِعْرَاجِ وَ الْمُسَاءَلَةِ فِي الْقَبْرِ وَ الْحَوْضِ وَ الشَّفَاعَةِ وَ خَلْقِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الصِّرَاطِ وَ الْمِيزَانِ وَ الْبَعْثِ وَ النُّشُورِ وَ الْجَزَاءِ وَ الْحِسَابِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً وَ هُوَ مِنْ شِيعَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ (114)
    کسی که اقرار به وحدانیت خداوند....و اقرار به رجعت ودو متعه وایمان به معراج و.... داشته باشد اوحقیقتاً مومن وشیعه ما اهل بیت است
    گروه دوم

    روایاتی که در مقام تفسیر آیات می باشند
    علاوه بر مواردی که در قسمت آیات به آنها اشاره نمودیم دراینجا نیز به دومورد دیگراشاره می نماییم
    الف- زراره می گوید راجع به مسائل مشکلی ازرجعت ومثل آن از امام صادق (علیه السّلام) سؤال کردم .حضرت فرمودند :بدرستیکه این آن چیزیست که زمان آن نیامده و از آن سؤال میکنند سپس آیه« بل کَذَّبوا بما لم یحیطوا بعلمه»(115) را خواندند.(116)
    ب- جابر بن یزید : امام صادق (علیه السّلام) فرمودند به درستیکه امیرالمؤمنین فرمودند:«مُدثََُِّر»(117) هنگام رجعت می باشد .مردی سؤال کرد: آیا امیرالمؤمنین قبل از قیامت زنده میشوند سپس می میرند .حضرت فرمودند. بله به خدا سوگندبعد از رجعت کافر می شود کسی که کافر بوده و کفرش شدید تر از قبلش می شود.(118)
    گروه سوم

    روایاتی که در مقام معرفی رجعت کنندگان میباشند که خود این گروه به دو دسته تقسیم می شوند:
    الف. گروه اول

    روایاتی که به طور عموم دلالت میکند که تمام مؤمنان خالص و کفّارمعاند که در طول تاریخ در روی زمین زندگی کرده اند بر می گردند.
    شیخ مفید می فرماید :اخبار رجعت دلالت می کند که رجعت کنندگان دو گروه هستند گروه اول ،کسانی که از درجه بالای ایمان برخوردار هستند و اعمال صالح زیادی را در سایه ایمان به دست آورده اندو برای گسترش حق تلاش نموده اند .و گروه دوم کسانی هستند که در نهایت فساد و بی دینی و عناد و دشمنی با أولیای الهی از دنیا رفته اند.(119)
    امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند: (إنّ الرجعه لیست بعامّه و هی خاصّه إلاّمن محض الإیمان محضا أو محض الشرک محضاً )(120)
    بدرستی که رجعت عمومی نیست بلکه خصوصی است ،بر نمی گرد مگر مؤمن خالص و کفّارمعاند.
    امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:(ما من إمام فی قرن إلا و یکرّ معه البرّ والفاجر فی دهره)(121)
    هیچ امام و پیشوائی در طول تایریخ نیست مگر این که بر می گردد و تمام نیکان و بدان عصرش او را همراهی می کنند.
    ب. گروه دوم

    روایاتی که افرادی را با اسم و مشخصات معرفی می نمایند .
    از امام صادق‏عليه السلام در مورد رجعت‏ سؤال شد: «اولين كسى كه به دنيا باز خواهد گشت كيست؟» فرمودند: «حسين‏عليه السلام كه پس از قائم (عج) به دنيا باز مى‏گردد.» سؤال شد: «آيا همه مردم با او به دنيا باز خواهند گشت؟» امام فرمودند: «نه مردم گروهى پس از گروهى ديگر خواهند آمد.»(122) در جاى ديگر از حضرت نقل شده كه فرمودند: «حسين‏عليه السلام با يارانش كه به همراه او به شهادت رسيده‏اند و نيز هفتاد نفر از پيامبران به دنيا باز مى‏گردند و قائم (عج) انگشتر را به او مى‏دهد. حسين‏عليه السلام است كه او را غسل داده و كفن كرده و در قبر قرار مى‏دهد».(123)
    ادله عقلی بر اثبات رجعت

    دليل اول : ضرورت تداوم راه مصلحان

    تقرير دليل:
    الف. هر شخص انقلابي که درصدد برپايي نهضتي بزرگ در سطح جامعه است، احتياج به جانشيناني دارد که اصول ترسيم شده از ناحيه او را تبيين و تطبيق نمايند، و لذا بعد از پيامبرصلي الله عليه وآله دوازده امام‏عليهم السلام منصوب شدند.
    ب. مطابق روايات شيعه و سنّي امامان بعد از پيامبرصلي الله عليه وآله تا روز قيامت دوازده نفرند.
    ج. امام دوازدهم، حضرت مهدي‏عليه السلام بزرگ‏ترين قيام کننده جهاني است که با هدف برپايي حکومت عدل توحيدي در سطح جهان قيام خواهد نمود.
    د. اين گونه قيام، نياز به آمدن اشخاصي بعد از او دارد که ادامه دهنده راه او در زمينه تبيين و تطبيق منويات و اصول نهضت او باشند که همانند او از مقام عصمت برخوردارند.
    نتيجه: ضرورت رجعت اهل بيت‏ (عليهم السلام)(124)
    دليل دوم: فطري بودن رجعت

    تقرير دليل:
    الف. ضرورت حکومت عدل عالمي، فطري بشر است.
    ب. عمر حضرت بعد از ظهور عادي خواهد بود، زيرا اصل در عدم اعجاز است.
    ج. مطابق قاعده و روايات، مدت حکومت عدل توحيدي طولاني خواهد بود.
    د. بايد کساني باشند مثل خود حضرت که ادامه دهنده راه او هستند.
    نتيجه: ضرورت رجعت.(125)
    دلیل سوم :قدرت خداوند

    عقل هيچ مانعي براي زنده‌شدن مردگان تصور نمي‌كند و آن‌را كاملاً ممكن مي‌داند. روشن و واضح است كه زنده كردن و حيات دادن خداوند به اشياء بر دو قسم است گاه خداوند از هيچ و عدم موجود زنده‌اي خلق مي‌كند؛ يعني بدون داشتن هيچ سابقه‌اي، مثل خلقت اوليه انسان و هر موجود ديگري و گاهي اجزاء و عناصر پراكنده يك موجود را جمع مي‌كند و حياتي دوباره مي‌دهد (يعني گاه خلقت جعل بسيط است و بدون سبق مادة سابقي و گاه بنحو جعل مركب) وقتي خلقت به صورت اول براي عقل ممكن شد خلقت و حيات دادن دوم به مراتب آسان‌تر و قابل قبول‌تر خواهد بود.
    عدم امكان اين مطلب يا به دليل نقص در فاعليت فاعل است يا در قابليت قابل؛ يعني اين‌كه خداوند قدرت زنده كردن مردگان را ندارد يا بدن و روح، قابليت زنده‌شدن را ندارد؛ در حالي‌كه ما در طول شبانه‌روز، هم فاعليت فاعل را و هم قابليت قابل را در جهان مشاهده مي‌كنيم. پس هيچ عاقلي ـ چه رسد به مسلمان ـ در امكان رجعت شك و نزاعي ندارد؛ چون با اين‌كار، هم قدرت خداوند را منكر مي‌شود و هم سر از شرك و انكار قبر، عالم برزخ و معاد جسماني در مي‌آورد.
    رجعت در اين دنيا با حيات مجدد در روز رستاخيز مشابهت دارد. رجعت و معاد، دو پديده همگون هستند؛ با اين تفاوت كه رجعت، با افق محدود و با قلمرو دنيايي، قبل از قيامت به وقوع مي‌پيوندد؛ ولي در رستاخيز، همة انسان‌ها، از ابتدا تا انتهاي خلقت، برانگيخته خواهند شد. بنابراين كساني كه امكان حيات مجدد را در روز رستاخيز پذيرفته‌اند، بايد رجعت را كه زندگي دوباره در اين جهان است، ممكن بدانند.
    رجعت عالمي است با ويژگي‌هاي خاص خود كه نه دقيقاً هم‌چون عالم دنيا است و نه همانند عالم آخرت، و در عين حال برزخ هم نيست. علامه طباطبايي در اين باره مي‌فرمايد:
    رجعت از مراتب روز قيامت مي‌باشد؛ اگر چه در كشف و ظهور، پايين‌تر از روز قيامت است. دليل پايين‌تر بودن از قيامت امكان في الجملة راه يافتن فساد و شر در آن است، بر خلاف قيامت [كه هيچ فساد و شري در آن راه نخواهد يافت]؛ به همين دليل، روز ظهور مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف گاه به قيامت ملحق شده است، به دليل ظهور و غلبه كامل حق. (126)
    معاد، يعني برگشت روح انسان به بدن. حال اگر چنين بازگشتي در آن مقطع زماني (قيامت) ممكن باشد، طبعاً بازگشت آن به اين جهان، قبل از قيامت ممكن خواهد بود؛ چرا كه امر محال در هيچ زماني امكان وقوع ندارد.
    فيلسوف بزرگ اسلامي، صدر المتألهين رحمه الله عليه مي‌فرمايد:
    در باب اعتقادات، آن‌چه قابل پيروي است يا دليل و برهان است يا نقل صحيح و قطعي كه از اهل‌بيت عليهم السلام رسيده باشد. روايات صحيح فراواني از امامان و سرورانمان دربارة درستي عقيده به رجعت و وقوع آن هنگام ظهور قائم آل محمد صل الله عليه و آله و سلم به ما رسيده است. عقل نيز اين موضوع را غيرممكن نمي‌داند؛ چرا كه نمونه‌هاي فراواني به اذن خداوند به دست پيامبراني چون عيسي عليه السلام و شمعون عليه السلام و ديگر پيامبران انجام يافته است.(127)
    پی نوشت ها :

    91. سوره مريم، آيه 54
    92. کامل الزیارات . ص 65 باب 19 ح 3
    93. بقره 210
    94. سوره اعراف آیه 14
    95. سوره حجر آیه 36و37
    96. سوره بقره آیه 210
    97. سوره انفال آیه 48
    98. سوره حشر آیه 16
    99. بحارالأنوار ج : 53 ص : 44 ؛ و منتخب البصائر ج 3 ص 319 طبع جديد
    100. نمل 27
    101. طبرسي، مجمع البيان، ج 8ـ7، ص 366.
    102. بيضاوى، انوار التنزيل و اسرار التأويل، ذيل آيه
    1.3. ر.ك: سيوطي، درالمنثور، ج 6، ص 382.
    104. ابن كثير، تفسيرالقران العظيم، ج 6، ص 210.
    105. تفسير سمرقندى، ج 2، ص 505؛ قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 7، ص 180.
    106. ر.ك: طنطاوي، الجواهر، ج 7، ص 249.
    107. مراغي، ج 7، جزء 20، ص 22
    108. ابو حيان، البحر المحيط، ج 7، ص 96.
    109. ر.ک: ناصر مكارم شيرازي، ، تفسير نمونه، ج 15، ص 551 و 552.(با تصرف)
    110. آل عمران: 81.
    111. بحارالانوار، ج 53، ص 122 - 123
    112. بحارالانوار، ج 53، 103، حديث 130
    113. بحارالانوار، ج53، ص92
    114. بحارالأنوارج : 53 ص : 121
    115. یونس31
    116. بحار ج53 ص40
    117. مدثر 1
    118. بحار ج53 ص42
    119. اوائل المقالات ص89
    120. بحار ج53 ص42
    121. مختصر بصائر الدرجات81
    122. بحارالانوار، ج 53، 103، حديث 130
    123. بحارالانوار، ج 53، ص 103، حديث 130
    124. cd موعود
    125. cd موعود
    126. اِنّ الرَّجعةَ منْ مراتبِ يَومِ القيامة وَ اِنْ كانَ دُونِهِ فِي الظهور، لِاِمكانِ الشّر و الفِساد فيهِ فِي الجملةِ دُونَ يَومِ القيامة، و لِذالِكَ ربما اُلحقِ بِه يومُ ظُهورِ المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ايضاً، لِظُهور الحقِّ فيهِ تَمام الظُهورَ ...؛ محمدحسين علامه طباطبايي، تفسيرالميزان، ج2، ص109.
    127. محمدرضا طبسي نجفي، شيعه و رجعت، مترجم محمد ميرشاه ولد، ص 145

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  5. #4
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    رجعت در كلام بزرگان

    1- شيخ صدوق (م.381ق.) در كتاب اعتقادات خويش مى‏گويد:

    عقيده ما درباره رجعت اين است كه آن را حق مى‏دانيم.
    سپس شواهدى قرآنى در اثبات اين مطلب ارايه مى‏كند كه از آن جمله است:
    1. داستان گروهى كه از ديار خويش خارج شدند تا به گمان خود از مرگ و طاعون بگريزند ليكن به خواست الهى مرگ آنها مى‏رسد و پس از مدتى دوباره زنده مى‏شوند؛
    2. داستان مردن و زنده شدن حضرت «عزير» كه ضمن آيه 259 سوره بقره آمده است؛
    3. زنده شدن قوم حضرت موسى(علیه السّلام) پس از آنكه اسير صاعقه شده بودند؛
    4. زنده شدن اصحاب كهف و تردد ميان مردم و در نهايت بازگشت به جايگاه اوليه‏شان.
    از جمله دلايل ايشان در اثبات رجعت اين است كه رجعت در امتهاى پيشين هم اتفاق افتاده و به طور قطع هم در امت اسلام اتفاق مى‏افتد؛ چرا كه از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روايت شده است: »هر آنچه در امتهاى گذشته انجام شود براى مسلمانان هم عيناً اتفاق مى‏افتد.
    5. استناد به آيه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجاً ممّن يكّذب بآياتنا»؛(128) روزى خواهد آمد كه از هر امتى برخى از آنها كه ما را تكذيب كردند، برانگيزيم؛ كه اين روز همان رجعت است كه تنها عده‏اى از ظالمان برانگيخته مى‏شوند و نه همه ايشان و امكان وقوع رجعت با استناد به قرآن بر همين پايه استوار است.(129)
    2- شيخ مفيد (م413ق.) در پاسخ پرسشى درباره رجعت مى‏گويد:

    ... خداوند پيش از قيامت گروهى از اين امت را بازمى‏گرداند... و عقيده به رجعت از ويژگيهاى مذهب اهل‏بيت(علیهم السّلام) است... خداوند از قيامت كبرا چنين خبر داده كه »همگى را برمى‏انگيزيم و احدى را فروگذار نمى‏كنيم« حال آنكه در باب رجعت مى‏گويد. »از هر گروهى دسته‏اى را برمى‏انگيزيم« و لذا بنا بر خبر خداوند متعال دو قيامت صغرا و كبرا خواهيم داشت.
    و همچنين خداوند چنين از ستمكاران نقل قول مى‏كند كه: »خداوندا! دو بار ما را ميراندى و زنده كردى« گروه ستمكاران از دو مرگ و زندگى سخن مى‏گويند: در اين جهان بوده و مى‏ميرند و در رجعت هم زنده شده و باز مى‏ميرند و براى مرتبه دوم براى روز رستاخيز زنده مى‏شوند. پس دو بار ميرانده شده و دو بار زنده گرديده‏اند. ولى ديگران در تفسير اين آيه دچار اشكال شده‏اند؛ چرا كه مرگ نخستين را پيش از زندگى اين جهان فرض كرده‏اند حال آنكه نبود پيش از بودن را مرگ نمى‏گويند.(130)
    3- سيد مرتضى، علم‏الهدى (م.436 ق.) هم درباره حقيقت رجعت چنين مى‏گويد:

    شيعه اماميه معتقدند كه خداوند متعال هنگام ظهور حضرت مهدى(علیه السّلام) گروهى از مؤمنان را برمى‏انگيزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و ايشان را نصرت و يارى كنند... و همچنين گروهى از دشمنان را برمى‏گرداند تا از آنها انتقام گرفته شده و مؤمنان تسكين خاطر پيدا كنند...
    دليل صحت اين گفتار، ممكن بودن تحقق آن توسط خداوند متعال است؛ چرا كه امرى ممتنع و محالى نيست هر چند گروهى از مخالفان آن را غيرممكن دانسته‏اند.
    وقتى رجعت را مسئله ممكنى بدانيم با اجماع شيعه اماميه و اتفاق‏نظر علماى ايشان بر اين موضوع آن را اثبات مى‏كنيم... اتفاق آراء شيعه كاشف از رأى معصوم (علیهم السّلام) است كه قطعاً حق و درست است. البته رجعت با مسئله اختيار مكلفان در تضاد نيست همانگونه كه ظهور معجزات هم با آن در تضاد نيست؛ چرا كه در هيچكدام سلب اختيار نمى‏شود و موجب الجاء نمى‏گردد... .
    برخى رجعت را تأويل كرده و مى‏گويند مقصود از آن بازگشت دولت حق و حاكم شدن دين خدا بر خلق است نه آنكه اشخاصى پس از مرگشان به دنيا برگردند. توسل اين گروه از شيعيان به چنين تأويلى ناشى از ناتوانى آنها براى اقامه برهان محكم در برابر مخالفان است كه اشكال مى‏كنند رجعت امرى ممتنع و غير ممكن است.
    حال آنكه جواب اين دسته از مخالفان چنين است كه اثبات رجعت تنها متكى به رواياتى كه جنبه اخبار آحاد دارد نيست بلكه به پشتوانه اجماع طايفه، اين موضوع ثابت مى‏شود كه خداوند گروههايى از مؤمنان و منافقان را هنگام ظهور حضرت مهدى(علیه السّلام) زنده مى‏كند و به اين جهان باز مى‏گرداند تا از نعمت دولت حق بهره برده و از انتقام دشمنان شادمان شوند.
    اين موضوع كه با چنين صراحتى بيان شده قابل تأويل نيست.(131)
    4- علامه معاصر شيخ محمد حسين كاشف الغطاء (م.1373ق.) در رد كسانى كه مسئله رجعت را از اركان مذهب تشيع برشمرده و آن را بهانه‏اى براى طعنه زدن به ايشان قرار داده‏اند، چنين مى‏گويد:

    اعتقاد به رجعت لازمه مذهب تشيع نيست و انكار آن زيانى ندارد. هر چند كه اين مسئله نزد ايشان كاملاً روشن و بديهى است... ولى ملازمه‏اى ميان تشيع و اعتقاد به رجعت وجود ندارد... و اين همانند برخى از اخبار غيبى (پيشگوييها) است كه وقوع آنها پيش از قيام قيامت صورت مى‏گيرد و امر مشهورى است؛ مانند نزول حضرت مسيح، ظهور دجال، شورش سفيانى و ديگر مطالبى كه راجع به نشانه‏هاى قيامت مطرح شده است.
    چنين مطالبى ربطى به اساس ديندارى ندارد و از اصول دين نمى‏باشد و نه انكار آن موجب خروج از دين و ارتداد است و نه اعتراف صرف به آن موجب ورود به جمع دينداران و مسلمانان مى‏شود، بلكه رجعت نزد شيعيان همانند مطالبى است كه پيش از اين برشمرديم...
    آيا كسانى كه تنها به اين بهانه شيعه را مورد طعن خود قرار مى‏دهند اصلاً مى‏دانند رجعت چيست و چرا گمان مى‏كنند غير ممكن است خداوند گروهى را پس از مرگشان دوباره زنده كند حال آنكه نظير آن در زمانهاى گذشته به وقوع پيوسته و مورد تصريح قرآن كريم مى‏باشد. مگر داستان حضرت حزقيل و زنده شدن كسانى كه از ترس مرگ از خانه‏هايشان متوارى شدند و با اين حال باز هم مبتلا به مرگ شدند را نشنيده‏اند؟
    مگر آيه كريمه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجاً» را نخوانده‏اند در حالى كه در رستاخيز بزرگ همه گروهها و ملتها محشور مى‏شوند. آرى مسئله رجعت چيزى جز بهانه و وسيله‏اى براى طعنه‏زدن دشمنان شيعيان به ايشان نبوده است.(132) بیانات بزرگان دیگرازجمله علامه طباطبائی،علامه مجلسی و صدر المتألهين هم در بحث گذشت.
    مساله رجعت و رد بر منكرين آن‏

    فرقه‏هاى اسلامى غير شيعه كه عامه مسلمين را تشكيل مى‏دهد، هر چند ظهور مهدى(علیه السّلام)را قبول دارند، و رواياتش را به طرق متواتر از رسول خدا ص نقل كرده‏اند و ليكن مساله رجعت را انكار نموده، آن را از مختصات شيعه دانسته‏اندولذا اشکالاتی رابراین موضوع واردمی نمایند
    اشکال اول
    اشکال عقلی

    الف . مرگ امرى است كه با در نظر گرفتن عنايت پروردگار هرگز بر هيچ زنده‏اى عارض نمى‏شود مگر بعد از آنكه آن موجود زنده به حد كمال رسيده باشد، و زندگيش كامل شده، آنچه در قوه داشته به فعليت رسيده باشد، و چنين موجودى كه تمامى كمالات بالقوه‏اش فعليت يافته، اگر بعد از مردن به دنيا برگردد، در حقيقت دوباره به حالت قوه و استعداد برگشته است، و اينكه چيزى كه فعليت يافته برگردد و بالقوه شود امرى است محال
    ب . در صورتی که مخبرى صادق كه يا خود خداست و يا خليفه‏اى از خلفاى او، از چنين برگشتى خبر دهند، هم چنان كه در داستان‏هاى موسى، و عيسى، و ابراهيم(علیه السّلام)و داستانهايى از ديگران چنين خبرهايى آمده باشد .
    می توان آن برگشتن را پذیرفت .
    نتیجه : نه از خدا، و نه از يكى از خلفاى او خبر معتبرى نيامده كه دلالت بر رجعت داشته باشد پس نمی توانیم رجعت را بپذیریم .
    جواب اول
    1.صدراشکال ذیلش را باطل می کند

    بر فرض که دليلشان درست باشد، و راستى دليل عقلى باشد صدر دليلش ذيل آن را باطل مى‏كند، چون اگر چيزى محال ذاتى شد، ديگر استثنا بر نمى‏دارد، كه با خبر دادن مخبر صادق از محال بودن برگشته، و ممكن شود، بلكه مخبر هر كه باشد وقتى از وقوع امرى محال خبر مى‏دهد، بايد فورا صادق بودنش را تخطئه كرد، و به فرضى كه نتوانيم در صادق بودنش شك كنيم، ناگزير بايد خبرش را تاويل كنيم، و معنايى به آن بدهيم، كه ممكن باشد، مثل اينكه اگر خبر داد كه عدد يك نصف عدد دو نيست، و يا خبر داد كه تمامى خبرهاى صادق در عين صادق بودن كاذب است، كه گفتيم اگر بتوانيم در راستگويى اين مخبر تشكيك مى‏كنيم، و اگر نتوانستيم ناگزير كلامش را توجيه مى‏كنيم، بطورى كه از محال بودن در آيد.
    جواب دوم

    الف . صدر اشکال را نمی پذیرم .
    اينكه گفته اند : چيزى كه از قوه به فعليت در آمده، ديگر محال است بالقوه شود، مطلبى است صحيح، و ليكن قبول نداريم كه مساله مورد بحث ما از اين باب باشد، براى اينكه مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است، مورد فرض او كسى است كه عمر طبيعى خود را كرده، و به مرگ طبيعى از دنيا رفته باشد، كه برگشتن او به دنيا مستلزم آن امر محال است، و اما مرگ اخترامى كه عاملى غير طبيعى از قبيل قتل و يا مرض باعث آن شود برگشتن انسان بعد از چنين مرگى به دنيا مستلزم هيچ محذور و اشكالى نيست، چون ممكن است انسان بعد از آنكه به مرگ غير طبيعى از دنيا رفته در زمانى ديگر مستعد كمالى شود، كه در زمانى غير از زمان زندگيش موجود و فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن كمال را بدست آورد.
    ب . ممكن است اصل استعدادش مشروط باشد به اينكه مقدارى در برزخ زندگى كرده باشد، چنين كسى بعد از مردن و ديدن برزخ داراى آن استعداد مى‏شود، و دوباره به دنيا بر مى‏گردد، كه آن كمال را به دست آورد، كه در هر يك از اين دو فرض مساله رجعت و برگشتن به دنيا جايز است، و مستلزم محذور محال نيست
    اشکال دوم
    اشکال به روایات رجعت

    آنها می گویند رواياتى كه قائلين به رجعت به آن تمسك مى‏كنند تمام نيست، آن گاه شروع كرده‏اند به تضعيف روايات، و يكى يكى را رد كرده‏اند، نه صحيحى باقى گذاشتند و نه سقيمى.
    جواب

    الف . روایات رجعت متواترند
    اينكه آنهادر يك يك روايات مناقشه كرده، و آنها را ضعيف شمرده اند : هر چند هر يك از روايت‏ها روايت واحد است، و ليكن روايات ائمه اهل بيت(علیهم السّلام)نسبت به اصل رجعت متواتر است، به حدى كه مخالفين مساله رجعت از همان صدر اول اين مساله را از مسلمات و مختصات شيعه دانسته‏اند، و تواتر با مناقشه و خدشه در تك تك احاديث باطل نمى‏شود، علاوه بر اينكه تعدادى از آيات قرآنى و روايات كه در باب رجعت وارد شده دلالتش تام و قابل اعتماد است
    ب . برخی از آیات قران بر رجعت دلالت دارند
    آياتی از قرآن دلالت اجمالى بر وقوع رجعت دارد مانند آيه:" أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ " (133) شما پنداشته‏ايد قبل از آنكه آنچه در امت‏هاى گذشته واقع شده در شما واقع شود داخل بهشت شويد.
    كه مى‏فهماند آنچه در امت‏هاى گذشته رخ داده، در اين امت نيز رخ خواهد داد، و يكى از آن وقايع مساله رجعت و زنده شدن مردگانى است كه در زمان ابراهيم و موسى و عيسى و عزير و ارميا و غير ايشان اتفاق افتاده، بايد در اين امت نيز اتفاق بيفتد.
    هم چنان كه رسول خدا ص هم كلامى دارند كه بطور اجمال مى‏فهماند آنچه در امت‏هاى سابق اتفاق افتاده در اين امت نيز اتفاق خواهد افتاد، و آن اين است كه فرمود: به آن خدايى كه جانم به دست اوست، كه شما مسلمانان با هر سنتى كه در امت‏های گذشته جريان داشته روبرو خواهيد شد، و آنچه در آن امت‏ها جريان يافته مو به مو در اين امت جريان خواهد يافت، بطورى كه نه شما از آن سنت‏ها منحرف مى‏شويد، و نه آن سنت‏ها كه در بنى اسرائيل بود شما را ناديده مى‏گيرد
    ج . خبرهای دیگر هم که روایات ما از آنها خبر داده اند به وقوع پیوسته اند
    اين قضايايى كه ائمه اهل بيت(علیهم السّلام)خبر داده‏اند جزء ملاحم و اخبار غيبى مربوط به آخر الزمان است، و راويانى آنها را آورده‏اند كه مربوطند به قرن‏ها قبل از اين، و كتبشان از زمان تاليف تا كنون محفوظ مانده، و نسخه آنها دست نخورده، و ما تا كنون به چشم خود ديده‏ايم پاره‏اى از آنچه آن حضرات پيشگويى كردند بدون كم و زياد به وقوع پيوست، قهرا بايد نسبت به بقيه آنها نيز اعتماد كنيم، و به صحت همه آنها ايمان داشته باشيم .(134)
    اشکال سوم

    ابو القاسم بلخى ميگويد: رجعت جائز نيست زيرا مردمى كه ميدانند بار ديگر باز ميگردند و ممكن است توبه كنند بر گناه جرئت پيدا كرده و از انجام آن باك نخواهند داشت،
    جواب

    چون رجعت براى همه مردم نيست بنا بر اين هر كسى نميداند كه او خواهد برگشت پس سبب جرئت نخواهد شد. (135) در فهرست نجاشي حكايتي از مؤمن الطاق آورده كه يكي از مخالفان به او گفت : آيا به رجعت عقيده داري ؟ گفت : آري . مخالف مي گويد: پانصد دينار به من وام ده تا حين رجعت به تو پس دهم .
    مؤمن الطاق هم به او مي گويد: ضامني بياور تا ضمانت كند آن وقت تو به سان يك انسان بازگشت مي كني تا بتوانم وام خود را از تو بستانم ، از كجا معلوم كه بوزينه برنگردي ؟! (136)
    اشکال چهارم

    زندگي در دار دنيا همراه با تكليف است و تكليف به دنبال اختيار مي آيد تا هر چه مي كند از سر اختيار باشد و زوري به دنبال آن نباشد، حال آنكه وقتي يك نفر مي ميرد حقايق براي او مكشوف مي شود و به ناچار حقيقت را مي پذيرد و اگر به جهان باز گردد ديگر منكر آن نخواهد بود چنانكه قرآن كريم مي فرمايد: «و جأت سكره الموت بالحق ذلك ماكنت منه تحيد... لقد كنت في غفله من هذا فكشفنا عنك غطأك فبصرك اليوم»(137) و به راستي كه بيهوشي مرگ فرا مي رسد. اين است آنچه از آن مي گريختي ... تو از اين غافل بودي . ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است.»
    علامه طبرسی در جواب اين شبهه مي گويد: حالت مرگ براي چنين افرادي حالتي بي خبري و بيهوشي است ، همانند كسي كه به خواب رفته باشد چيزي از حقايق آن جهان بر او آشكار نگشته و دوباره به همان حالت پيش از مرگ برمي گردند و اساساً سكرات موت چيزي را براي اينگونه افراد روشن نمي كند.(138)
    علامه در جاي ديگر ذيل آيه «و يوم نحشر من كل امه فوجاً» مي گويند: رجعت هيچ منافاتي با امر تكليف ندارد؛ چرا كه در رجعت چيزي نيست كه موجب جبر در قبول حق باشد و مكلف را به انجام واجب يا ترك حرام وادارد؛ زيرا جز اين نيست كه مجموعه اي از آيات و حقايق الهي براي او مشكوف شود و در عين حال مكشوف شدن حقايق از وي سلب اختيار نكرده و وي همچنان قدرت اعمال اراده و اختيار خويش را داراست. (139)
    فراموش نكنيم حقايقي كه در رجعت براي افراد نمايان مي شود، بيش از آن چيزي نيست كه هنگام قيامت كبرا براي افراد مشخص مي شود و درباره آن هم قرآن به صراحت مي گويد كه باز از جمعيت كفار روحيه اطاعت و تبعيت مشاهده نمي شود.
    «اگر آنها را در آن روز كه در برابر آتش نگاهشان داشته اند بنگري ، مي گويند: اي كاش ما را بازگردانند تا آيات پروردگارمان را تكذيب نكنيم و از مؤمنان باشيم . نه ، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مي داشتند اكنون برايشان آشكار شده ، اگر آنها را به دنيا بازگردانند باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند باز مي گردند، اينان دروغگويانند.(140)
    چنين تأكيدي را در آيات 100و 99 سوره مؤمنون هم مي توان مشاهده كرد و لذا اين طور نيست كه گمان كنيم اينگونه افراد با روش شدن حقايق از كرده هاي پيشين خود پشيمان مي شوند و راه و روش جديدي در پيش مي گيرند، بنابراين با قاطعيت مي توان گفت كه رجعت مطلقاً منافاتي با اختيار افراد ندارد.
    اشکال پنجم :

    اگر رجعت از جمله آيات و دلايل صحت نبوت است ، مي بايست همانند ديگر معجزات در زمان حيات نبي اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رخ مي داد.
    در پاسخ اين شبهه نيز بايد گفت : ضرورت چنين ملازمه اي مشخص نيست و مثال نقض چنين ادعايي هم رخ دادن پيشگويي هاي ايشان از آينده است و اصلاً اقتضاي چنين مسائل اين است كه در آينده محقق شوند نه هنگام صدور كلام.
    پی نوشت ها :

    128. سوره نمل (27)، آيه 83.
    129. ر.ك: مصنفات الشيخ مفيد، ج5، صص63 - 60.
    130. ر.ك: رساله اجوبة المسائل السرويه« مسأله اولى».
    131. رسائل شريف مرتضى، مجموعه اولى، صص 126 - 125.
    132. أصل الشيعة و أصولها، صص 101 - 99.
    133. سوره بقره آيه 214
    134. برگرفته از ترجمه تفسیر الميزان، ج‏2، ص: 162
    135. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 184
    136. بحارالانوار، ج 52، ص 107
    137. حديد. 32
    138. مجمع البيان ، ج 1، ص 115
    139. همان
    140. انعام، 28ـ27

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. حکومت موعود و ‏رجعت امام حسین (ع)
    توسط hossein moradi در انجمن امام زمان عجل الله تعالی فرجه
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 17-11-2010, 00:50
  2. رجعت امام حسين(ع) در قرآن و روايات
    توسط محبّ الزهراء در انجمن امام حسین‌ (ع)
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-11-2010, 11:06
  3. آثار رجعت در زندگي معتقدان
    توسط hossein moradi در انجمن امام زمان عجل الله تعالی فرجه
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 27-09-2010, 10:07
  4. مسأله رجعت و پيشينه آن
    توسط hossein moradi در انجمن امام زمان عجل الله تعالی فرجه
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 23-09-2010, 09:11
  5. طلب رجعت در ادعیه ماه مبارک رمضان
    توسط hossein moradi در انجمن امام زمان عجل الله تعالی فرجه
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-09-2010, 08:56

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه