نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: عاشق

  1. #1
    کاربر جدید saleh1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل سکونت
    بندر دلوار
    نوشته ها
    41
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض عاشق

    حکایت شیری که عاشق آهو شد
    شیر نری دلباخته‏ ی آهوی ماده شد

    شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ی حیوانات دیگر دریده شود.

    از دور مواظبش بود…
    پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست، شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
    با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد
    و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…

    نتیجه اخلاقی:
    هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید!!
    و در دنیا رو سه چیز حساب نکنید








    اولی خوشگلی تون















    دومی معشوقتون
















    و سومی را یادم رفت.




















    اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه.



    لطفا نظر خودتون رو بیان کنید
    اگر خواستید به من سر بزنید حتما به من یه سر بزنید saleh1
    انشاالله هر جا هستید سالم وسلامت باشید.
    التماس دعا
    ویرایش توسط saleh1 : 19-12-2010 در ساعت 17:36

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    مدیربازنشسته paradise آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    نوشته ها
    3,041
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    به نظر من به جای معشوق باید می نوشتید عاشق.
    هیچ گاه به امید کسی که خودش رو عاشق شما معرفی می کنه نباشید.
    مادرم حضرت زهرا،پدرم شاهِ نجف/ خوش به حالم که چه مادر پدری دارم من


    اعلم یا یهود؛نحن الغالبون

    آتش فتنۀ اموی را حسین با خونش خاموش کرد!

    ما را از فتنه هراسی نیست![برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] در رگهایمان بی قراری می کند.

    لااله الا انت،سبحانک،انی کنت من الظالمین

  4. #3
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض

    دقیقا باهات موافقم پارادایس گلم

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شیخ یوسف قرضاوی چگونه عاشق این دختر شد؟
    توسط monji_2008 در انجمن اخبار جهان اسلام
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 23-11-2010, 11:25
  2. ..:عاشق واقعی شهادت:..
    توسط monji_2008 در انجمن جبهه و جنگ
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-11-2010, 12:56
  3. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 19-11-2010, 20:42
  4. طرز برخورد صحیح با خانمها
    توسط Zz0r0xX در انجمن ادبیات و شعر ( علوم انسانی )
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 13-05-2009, 22:12
  5. زندگينامه مرحوم شيخ رجب علي خياط
    توسط vorojax در انجمن شخصيت های مرتبط با جهان اسلام
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 11-02-2009, 14:35

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه