منابع مقاله:مجله رواق اندیشه، شماره 47، حسین دزفولی؛
چکیده:
تصوف نوعی ایدئولوژی است که از نظر تا عمل را در بر گرفته و از قرن دوم هجری در میان مسلمانان ظاهر گشته است. عوامل پیدایش تصوف در اسلام عبارت اند از افکار و مذاهب هندی و بودایی، دنیاپرستی و آشوب های سیاسی، تماس مسلمانان با رهبانیان مسیحی، انتشار فلسفه یونانی و نو افلاطونی و تفسیر به رأی از مفاهیم و تعلیمات دینی.
در این مقاله به برخی فرقه های صوفیه از جمله فرقه ذهبیه و سر سلسله آن، یعنی معروف کرخی، پرداخته شده و مسایلی هم چون بریدگی مشایخ ذهبیه و مهم ترین بدعت ها و انحرافات فرقه های صوفیه مانند خانقاه، تأویل قرآن، اسلام گزینش گر و غیره و نیز شبهات آن ها و فتاوای فقها در این موارد بیان گردیده است.
«قال رسول الله صلی الله علیه و آله : اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله».(1)
ما در دنیایی به سر می بریم که انواع کثرت های فلسفی، کلامی، فرهنگی و... وجود دارد. مکتب های سیاسی و اجتماعی و فرقه های عرفانی و صوفیه نیز در این تنوع بشری ظاهر گردیده اند. متأسفانه با این که این گونه فرقه ها در سرزمین های اسلامی روییده و رشد و نمو یافته اند، مستشرقینی مانند آربری، نیکلسون، گلذیهر و ادوار براون بیش از محققان مسلمان پیرامون تصوف و انواع آن پژوهش کرده اند. به همین دلیل، اقبال و ادبارها و رد و قبول ها همیشه معلّلانه نه مدلّلانه ، خشونت وار، تساهل گونه و غیرمنطقی انجام گرفته است.
تصوف، ایدئولوژی مخصوصی است که از نظر تا عمل و از بینش تا کنش را در بر گرفته و تفسیر خاص زندگی و چگونگی تعامل با حیات دنیوی است. این تفسیر به ادعای صوفیه با روش کشف و شهود حاصل می گردد. البته فرقه های صوفیه آن قدر متنوع اند که به راحتی نمی توان پیرامون آن ها سخن گفت و حکم واحدی در مورد آنها جاری نمود. اما با تأمل در ریشه های اولیه و بررسی وضعیت موجود آن ها می توان به نتایج عالمانه ای دست یافت. تصوف و عرفان در آغاز راه به عنوان یک نحله مشترک مطرح گردید و آثار صوفیه و عرفانی آن ها هم یکسان بود اما به مرور زمان، برخی از عرفا با توجه به نصوص دینی به بُعد معنویت اسلام اصیل پی بردند و جریان عرفان از جریان تصوف، به ویژه در شش سده اخیر، متمایز گشت. بنابراین، عارفانی مانند سید علی قاضی طباطبایی، ملا حسینقلی همدانی، سید احمد کربلایی، سید علی شوشتری و ملا محمدعلی جولای دزفولی را نباید با اقطاب صوفیه یکی پنداشت.
طبق گفته جامی در نفحات الانس، تصوف و صوفی گری از قرن دوم هجری در میان مسلمین ظاهر گشت. بزرگ ترین مظهر روح تصوف در این دوره، تحقیر دنیا، فرار از تمتعات و تمام شئون مربوط به زندگی مادی و دنیوی و ریاضت کشی و تحمّل شکنجه ها می باشد. به همین جهت، صوفیان در برابر ائمه اطهار علیهم السلام ایستادند و بر بینش و سیره زندگی آن ها متعرض شدند.(2)
برای نمونه، به نقل از تحف العقول و فروع کافی(3)، سفیان ثوری بر امام صادق علیه السلام در مدینه وارد شد در حالی که امام علیه السلام جامه ای سفید و لطیف بر تن داشت؛ سفیان به امام علیه السلام اعتراض کرد که چرا زهد نمی ورزی؟ امام فرمود: خوب گوش فرا ده تا برای دنیا و آخرت تو مفید باشد، مگر این که بخواهی بدعتی در اسلام ایجاد کنی. وضع ساده و فقیرانه پیامبر و صحابه، تکلیفی برای همه مسلمین تا روز قیامت نیست. رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمانی زندگی می کرد که عموم مردم از لوازم اولیه زندگی محروم بودند اما اگر در عصر و روزگاری وسایل زندگی فراهم شد، سزاوارترین مردم برای بهره بردن از نعمت ها صالحان اند، نه فاسقان، مسلمانان اند نه کافران.
سفیان در برابر پاسخ امام علیه السلام عاجزانه بیرون رفت و سپس به همراه یارانش بر امام علیه السلام وارد شدند تا دسته جمعی با امام علیه السلام مباحثه کنند. آن ها به آیه 9 حشر و 8 دهر تمسک کردند تا بر دین شناسی امام خرده گیرند و روش او را با آیه «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً» نقد کنند. در این هنگام، یک نفر بلند شد و به صوفیان اعتراض کرد که چرا مردم را فریب می دهید، غذاهای خوب می خورید و مردم را از آن نعمت ها پرهیز می دهید.
امام علیه السلام فرمود: این حرف ها را کنار بگذارید و سپس توضیح داد که این آیات بر حرمت استفاده از نعمت های الهی دلالت ندارد بلکه بخشش و ایثار را توصیه می کند. سپس آیه «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»(4) را که دلالت بر اعتدال دارد به آن ها فهماند.
صوفیه بر امام رضا علیه السلام هم تاختند که چرا لباس درشت بر تن نداری و غذای خشن نمی خوری و امام علیه السلام فرمود: یوسف، پیامبر خدا، قباهای دیباجی و لباس های زربفت بر تن داشت.
همه پایه گذاران اولیه تصوف بر مذهب اهل سنت بودند، اما مطلب مهم این است که آموزه های آن ها تنها مستند به قرآن و سنت نبوده و کاملاً گرفتار تفکر التقاطی می باشند.
عوامل پیدایش تصوف در اسلام(5)
1 افکار و مذاهب هندی و بودایی: در عصر حکومت بنی امیه، جماعتی از هندی ها به آیین اسلامگرویدند و کتاب های هندی مانند سندباد الکبیر، سند باد الصغیر، ادب الهندو الصین و نیز، کتاب «یوذاسف و بلوهر» که روش زندگی صوفیانه بود توسط منکه هندی و ابن دهن هندی ترجمه شد. مرحوم صدوق در اکمال الدین و اتمام النعمة و مرحوم مجلسی در بحارالانوار پیرامون یوذاسف و بلوهر داستانی نگاشته اند. البته ادیان و مذاهب هندی، اختلافات نظری و عملی فراوانی دارند ولی رویکرد صوفیانه آن ها مشترک است و تصوف در نزد آن ها به عنوان یک ایدئولوژی مطرح می گردد.
فرقه ودایی در پیدایش برهمایی و برهمایی در ظهور بودایی و هندو و بودایی در تحقق هانایانا و ماهایانا مؤثر بوده است و همه آن ها در ریاضت کشی و پرهیز از دنیا مشترک اند و راه سعادت و نجات آدمیان را ترک لذت جسمانی و شکنجه بدنی می دانند.
این فرقه ها بر این باورند که جهان سراسر رنج و عذاب بوده و ریشه این رنج ها، آرزوها و خواهش های دنیوی است و رهایی از علایق و شهوات مادی و سیله نجات و سعادت است.
بودا معتقد است برهمن، کسی است که فقر نصیبش شده و از هر چیزی محروم و از هر خوفی به دور باشد.
نیروانا که غایت بوداییان است در لغت سانسکریت به معنای فنا می باشد. مسأله طلب مرید و سالک از مراد و قطب نیز از روش های صوفیان هندی است که بر فرقه های صوفیه در جهان اسلام وارد شده است. مسأله وحدت وجود از دیگر عقاید مشترک صوفیان هندی است. او پانیشادها کتاب مقدس برهمائیان این عقیده را پایه گذاری کرده است.
هم چنین، موارد دیگری مانند خرقه پوشی، دیانا (به اصطلاح بودائیان به معنای تمرکز فکر که در مراقبت انجام می دهند)، اذکار دسته جمعی به گفته ابوریحان بیرونی در کتاب تحقیق ما للهند ، انزوا و ریاضت کشی از سلوک رفتاری هندیان است که توسط مرتاضین بودایی و جوکی های تارک دنیا و دوره گردهای هندی در میان فرقه های صوفیه اسلامی رواج یافته است.
2 دنیاپرستی و آشوب های سیاسی: گرایش مادی گرایانه و دنیاطلبانه برخی از اصحاب پیامبر و نزاع های سیاسی قرن اول و دوم زمینه ساز پیدایش و گسترش صوفیه بوده است.
تمایل به دنیا در اثر فتوحات، اولین قدم انحراف مسلمین بود که دولت عثمان آن را توسعه داد. نتیجه این انحراف، زهدورزی افرادی چون عبدالله بن عمر و حسن بصری و پرهیز آن ها از وارد شدن در حوزه مسایل سیاسی اجتماعی بود. حسن بصری متوفای 110 هجری با این که امام علی علیه السلام ، امام حسن علیه السلام ، امام حسین علیه السلام ، امام سجاد علیه السلام و امام محمدباقر علیه السلام را درک کرد، در پوستین ریاضت کشی خود فرو رفته و هیچ گاه ائمه اطهار را یاری نکرد.
عبدالواحد بن زید از اصحاب حسن بصری، اولین کسی بود که خانقاه کوچکی برای صوفیه ساخت و زمینه را برای ابراز وجود صوفیان قرن دوم و سوم مانند ابو هاشم کوفی، ذوالنون مصری، معروف کرخی، ابراهیم ادهم، ابو حامد بلخی و محاسبی فراهم آورد.
داود طایی متوفای 165 قمری خطاب به فرزندش چنین گفته است: ای پسر! اگر سلامت خواهی دنیا را وداع کن و اگر کرامت خواهی بر آخرت نیز تکبیر گوی. وی آن قدر از دنیا اعراض کرد که نان در آب می ریخت و می آشامید تا خوردن و آشامیدن را یکی کند!
3 تماس مسلمانان با رهبانیان مسیحی: رهبانیت مسیحی هم بر صوفی گری مسلمانان تأثیرگذار بود. حتی مسجد ضرار هم توطئه راهب مسیحی بود. توضیح این که: قبل از جنگ تبوک، عده ای از منافقین مدینه با مرد راهبی به نام ابو عامر که بسیار ریاست طلب بود بیعت کردند. ابو عامر، پس از فتح مکه به طائف گریخت و چون اهل طائف به اسلام گرویدند، به سوی شام و نزد امپراطور روم رفته و از آن جا به منافقین پیام فرستاد که آماده شوند و مسجدی بنا نهند تا به کمک امپراطور روم، بساط رسول خدا در مدینه برداشته شود.
منافقین در گام نخست در جهاد شرکت نکردند و با نیرنگ از پیامبر تقاضا نمودند که مسجد مدینه برای بیماران و پیرمردان دور است و لذا اقدام به ساختن مسجد ضرار کردند. پیامبر به جهت اهمیت جنگ تبوک با آن ها برخورد نکرد و علی علیه السلام را به جای خود در مدینه گماشت. پیامبر صلی الله علیه و آله پس از مراجعت طبق آیه 107 سوره توبه به تخریب مسجد ضرار فرمان داد.
4 انتشار فلسفه یونانی و نو افلاطونی: تصوف در قرن سوم به جز زهد و ترک دنیا و ریاضت کشی وارد فاز جدیدی شد و به مباحث عرفانی مانند وحدت وجود، عشق، کشف و شهود، فنا و... پرداخت. این رویکرد از فلسفه افلاطون و فلوطین و نو افلاطونیان که در قرن سوم ترجمه شده بود بر صوفیان مسلمان تأثیر گذاشت.
جنید بغدادی، با بهره گیری از مفاهیم نو افلاطونی، قالب جدیدی به تصوف بخشید. به همین دلیل، وی لباس پشمینه صوفیان اولیه را به دور انداخت و لباس معمولی به تن کرد و گفت: لیس الاعتبار بالخرقة انما الاعتبار بالخرقة (احتراق دل).
5 تفسیر به رأی از مفاهیم و تعلیمات دینی: متون اسلام، سرشار از مفاهیم اخلاقی و عرفانی ناب و خالص است. آیات قرآن، روایات و ادعیه اهل بیت علیهم السلام مانند صحیفه سجادیه، دعای کمیل، دعای عرفه و مناجات شعبانیه برای سیر و سلوک عرفانی ارایه گردیده است. پیش فرض های صوفیانه هندی، پاره ای از زاهدان و تارکان دنیا را گرفتار تفسیر به رأی کرده و معانی ناصواب را بر واژگان قرآنی مانند زهد و دنیا و... وارد ساختند. فاصله گرفتن از معارف اهل بیت نیز بر این انحراف فکری و رفتاری افزود.
تا این جا روشن شد که اولاً: تصوف و فرقه های صوفیه از اصالت عرفان اسلامی برخوردار نیست، زیرا کاملاً از هندیان و بودائیان و مسیحیان تأثیر پذیرفته اند.
ثانیا: تصوف در بهره وری از آموزه های اسلامی هم گرفتار تفسیر به رأی و تأویل گرایی شد.
ثالثا: اسلام، آیین اعتدال است، زیرا «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً»(6)
قرآن می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ»(7). «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ»(8). «وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الآْخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللّهُ إِلَیْکَ»(9).
بنابراین، افراط در ترک دنیا و ریاضت کشی و بریدن از جامعه، مورد رضایت و پذیرش اسلام نیست.
فرقه های صوفیه(10)
واضع صوفیه در جهان اسلام، عثمان بن شریک کوفی، معروف به ابو هاشم کوفی است که جامی در نفحات الانس و قشیری از بزرگان علمای صوفیه به آن اعتراف نموده اند. وی مانند رهبانان، جامه های پشمینه و درشت می پوشید و نظریه حلول و اتحاد را رواج داد. فرقه هاشمیه، ابو هاشمیه، عثمانیه و شریکیه به او منسوب اند. سفیان ثوری، طریقه و روش او را پذیرفت و تشبیه و تجسم گرایی را بر مذهب او افزود و فرقه ثوریه و سفیانیه را ساخت و بعد از او، ابو یزید بسطامی، فرقه یزیدیه و بسطامیه و شطاریه را رواج داد.
فرقه جنیدیه، پیرو ابوالقاسم جنید بن محمد بغدادی، فرقه نوریه، پیرو احمد بن محمد نوری، فرقه خرازیه پیرو ابو سعید خرازند، فرقه طیفوریه پیرو بایزید طیفور بن عیسی بسطامی، فرقه قصاریه پیرو حمدون بن احمد عماره قصّار، فرقه سهلیه پیرو سهل بن عبدالله تستری، فرقه نقشبندیه پیرو ابراهیم ادهم و فرقه ذهبیه پیرو معروف کرخی می باشد.
برخی از این فرقه ها، اهل سکر و عده ای اهل صحوند، سکریان مانند بایزید بسطامی و طیفوریان که از شطحیات بهره می گیرند و الفاظ کفرآلود را به کار می برند، و صحویان مانند جنید و اصحاب او که جانب اعتدال در گفتار را رعایت می کنند.
برخی از محققان، فرقه های صوفیه را بر چهار مذهب اصلی حلولیّه، اتحادیه، واصلیّه و عشاقیه دانسته اند و عده ای، فرقه تلقینیه و رزّاقیه و وحدتیه را نیز به آنها افزوده اند.
دسته ای از آن ها معتقدند خداوند در انسان ها و نیز ابدان جمیع عارفان حلول می کند و گروهی نیز بر این باورند که خدای تعالی با همه عارفان یکی می شود. این ادعاها که مستلزم کفر است با عقل قطعی و استدلال برهانی مردود می گردد. البته، گرایش عده ای از عارفان به نظریه وحدت وجود ربطی به حلول و اتحاد ندارد بلکه آن ها خداوند متعال را تنها وجود دانسته و سایر موجودات را تجلیّات و تعیّنات حق تعالی و نمودها و مظاهر الهی شمرده اند، که این مطلب با پاره ای از نصوص دینی هم سازگار است. پس عقیده فرقه های حلولیه و اتحادیه با نظریه تجلیات الهی تمایز اساسی دارد.
فرقه واصلیه، خود را واصل به حق تعالی دانسته اند و تکالیف شرعیه را بر خود واجب ندانسته و تمام محرمات را حلال شمرده اند. فرقه مشارکیه، ادعای مشارکت با انبیا دارند. فرقه مباحیه، همه چیز را بر عارف، مباح و حلال می شمارند. فرقه های ملامتیه، حوریّه، باطنیه و... نیز بر عقاید باطل دیگری گرایش دارند.
گرایش پاره ای از شیعیان به تصوف باعث شد تا برخی از فرقه های صوفیه به امامان معصوم منسوب گردند؛ مثلاً فرقه نقشبندیه (تابعان ابراهیم ادهم) به امام زین العابدین علیه السلام ، سلسله شطاریه (تابعان بایزید بسطامی) به امام جعفر صادق علیه السلام و سلسله ذهبیه (تابعان معروف کرخی) به امام رضا علیه السلام منسوب گردیده اند.
معروف کرخی، متوفای 200 هجری، وقتی به آیین اسلام گروید به داود طایی پیوست و سَری سقطی، متوفای 253 هجری، نیز پس از آتش گرفتن مغازه اش ترک دنیا کرده و شاگرد معروف کرخی شد و جنید بغدادی نیز از فرقه صوفیه سقطی بهره مند گردید.
پس معروف کرخی در طریقت داود طایی بود و داود طایی به اعتراف عطار در تذکرة الاولیا و جامی در نفحات الانس به حسن بصری از صوفیان مخالف ائمه علیهم السلام گرایش داشت و به اعتراف هجویری، شاگرد ابو حنیفه بود. در هیچ کتاب رجالی نیامده است که معروف کرخی خرقه از امام رضا علیه السلام گرفته باشد یا امام، مجوز فرقه صوفیه به او داده باشد، وتنها ابوالحسن علی بن عثمان جُلاّیی هُجویری غزنوی، متوفای 481 تا 500 هجری، نویسنده کشف المحجوب ادعا می کند که وی بر دست علی بن موسی الرضا علیه السلام اسلام آورد، اما سخنی از خرقه پوشاندن و تأیید فرقه ذهبیه توسط آن حضرت به میان نمی آورد.(11)
فرقه ذهبیه(12)
یکی از فرقه هایی که خود را به معروف کرخی منسوب می کند، فرقه ذهبیه است. در مورد وجه تسمیه آن گفته اند به لحاظ علم کیمیاگری دانستن رؤسای این فرقه، آن را ذهبیه خوانده اند و می گویند رؤسای این فرقه، سالک را مانند طلای بی غش می نمایند و تا به این رتبه نرسد اجازه دستگیری به او نمی دهند. وجه دیگر آن که در این فرقه، سنی وجود نداشته و مشایخ و اولیای آن ها امامی مذهب بوده اند؛ در حالی که سر سلسله های این فرقه عبارت اند از جنید بغدادی، احمد غزالی، شیخ ابوالقاسم گرگانی، ابوبکر نساج و ابو نجیب سهروردی که همه آن ها مذهب غیر امامیه داشته اند.
برخی می گویند: چون علی بن موسی الرضا علیه السلام حدیث سلسلة الذهب را بیان فرموده و سند خرقه رئیس این فرقه یعنی معروف کرخی به آن بزرگوار می رسد، به این لحاظ ذهبیه نامیده شده اند.
معروف کرخی کیست؟(13)
مؤلف تذکرة الاولیا می نویسد: «داود طایی، نان می خورد و ترسایی به گذشت، پاره ای بدو داد تا بخورد... و معروف به وجود آمد».(14) ابو محفوظ معروف بن فیروزان یا فیروز از اهل کرخ بوده که بعدا مسلمان شده است و صوفیه معتقدند او نیز به دست حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام اسلام اختیار کرده و بعد از توبه، دربان آن حضرت گردیده است. این گزارش فاقد هرگونه سند تاریخی است؛ زیرا امام رضا علیه السلام در طول زندگی خود وارد بغداد نشده است و در مدینه کنار پدر بزرگوار خود و پس از او تا سال 200 هجری در آن جا اقامت داشته و در این سال به درخواست مأمون از مدینه به خراسان منتقل شده و طبق گواه تاریخ، حرکت او به ایران از مسیر بغداد نبوده است و از طرفی، طبق گفته صوفیه، معروف کرخی تا آخر عمر، بغداد را ترک نگفته و در فاصله سال 200 تا 201 در همان جا درگذشته است.
ابو عبدالرحمن سلمی نیشابوری، متوفای 412 هجری، مؤلف کتاب طبقات الصوفیه، برای نخستین بار و بدون هیچ مدرکی داستان اسلام آوردن و دربانی معروف کرخی را نگاشته است.
به گفته محققان، وی شخص غیرموثقی است؛ «کان ابو عبدالرحمن سلمی غیرثقة و کان یضع للصوفیه الاحادیث». علاوه بر این که قضیه اسلام آوردن معروف کرخی در کودکی به دست امام رضا علیه السلام و مسأله دربانی او در آن سن قابل جمع نیست. هم چنین تاریخ مرگ معروف کرخی بنابر قول مشهور سال 200 یا 201 نقل شده است، در حالی که مسأله ولایت عهدی حضرت رضا علیه السلام به قول طبری در سال 201 رخ داده است.
بریدگی مشایخ ذهبیه(15)
از مباحث پیشین روشن شد که عدم انتساب معروف کرخی به امام رضا علیه السلام بریدگی عمیقی در فرقه ذهبیه ایجاد می کند. دلایل فراوان دیگری در اختیار است که سایر مشایخ ذهبیه نیز اتصال به اقطاب مذکور در شجره نامه آن ها ندارند، مثلاً جنید بغدادی به سری سقطی و شیخ نجم الدین کبری به عمار یاسر بدلیسی نیز استناد ندارد. بسیاری از بزرگان تصوف مانند مجد الدین بغدادی، سیف الدین باخرزی، علاء الدولة سمنانی، شیخ شهاب الدین ابو حفص سهروردی و غیره گفته اند که نجم الدین کبری، خرقه از اسماعیل قصری گرفته است؛ پس یازدهمین خرقه دار ذهبیه یعنی عمار یاسر بدلیسی نیز از سلسله خارج گردید. بیستمین رئیس فرقه ذهبیه یعنی خواجه اسحاق ختلانی، به گفته دو نفر از شاگردان و مریدان وی یعنی سید محمد نور بخش و سید عبدالله برزش آبادی، به موجب رؤیا و الهام سید محمد قهستانی به لقب نوربخش ملقب گردید و او خرقه پیر و مرشد خود سید علی همدانی را به او پوشانید. انشعابات گوناگون در فرقه ذهبیه آن قدر فراوان است که نام آن را اغتشاشیه گذاشته اند، مثلاً سید عبدالله برزش آبادی از دستور پیر و مراد خود، خواجه اسحاق ختلانی نافرمانی کرد. آقا محمد بن رفیع جیلانی ساکن محله بید آباد اصفهان، شاگرد سید قطب الدین نیریزی، توجهی به برگزیده پیر و مراد خود نکرده و از تبعیت محمد هاشم درویش شیرازی سرپیچی نمود و خود پایه انشعاب دیگری را گذاشت. و این جدایی از فرقه ذهبیه را، سید صدر الدین کاشف دزفولی و بعد از او، حاج سید محمدرضا دزفولی و بعد از او حاج سید حسین ظهیر الاسلام دزفولی و بعد از او حاج سید اسدالله گوشه گیر دزفولی با اغتشاش دیگر ادامه دادند. انشعاب دیگر، پس از مرگ سی و پنجمین رئیس فرقه ذهبیه، میرزا ابوالقاسم راز شیرازی انجام گرفت. عناوین مختلف سلسله ذهبیه کبرویه منسوب به شیخ نجم الدین احمد بن عمر خیوقی خوارزمی (متوفای 618 ه) و سلسله اغتشاشیه منسوب به عبدالله برزش آبادی مشهدی که از تبعیت شیخ اسحاق ختلانی و سید محمد نوربخش سرپیچی کرد و ذهبیه مهدویه منسوب به سید علی کفری تشتّت فرقه های ذهبیه را نشان می دهد.
پس فرقه ذهبیه نه تنها جایگاهی در اسلام و تشیع و استنادی به امام معصوم ندارد بلکه سلسله مشایخ آن ها، منقطع و گرفتار بریدگی و اغتشاش های فراوانی است و آن چه امروز به دکتر گنجویان رسیده، پایه و اساس تاریخی ندارد.
مهم ترین بدعت ها و انحرافات فرقه های صوفیه عبارت است از: