منابع مقاله:مجله پژوهشهای فلسفی - کلامی، شماره 9 و 10 ، مرتضی حاج حسینی؛
چکیده
مسئله چگونگی امکان پذیر بودن معرفت همواره از مهم ترین مسائل فلسفی درباره معرفت بوده است که از دیرباز فیلسوفان بدان توجه کرده و راه حل های متفاوتی برای آن ارائه داده اند . فیلسوفان مسلمان نیز در بحث وجود ذهنی تلاش کرده اند تا ضمن تعریف علم به تمثل حقیقت شی ء یا حضور ماهیت شی ء در نزد مدرک، چگونگی مطابقت ادراک را با شی ء ادراک شده، تبیین کنند . سرانجام در این تلاش ها ملاصدرا با عنایت به حصول مفهوم شی ء در ذهن، نه ذات و حقیقت آن و نه فرد و مصداق آن و تفکیک بین حمل اولی و حمل شایع، به حل معما و پاسخ گویی به شبهات مربوط پرداخته است . علاوه بر این، تلاش دیگری نیز از طرف برخی فیلسوفان متاخر بر پایه انتزاع مفاهیم فلسفی از تامل حضوری در رویدادهای نفسانی و شکل گیری قضایای اولی از آن مفاهیم، صورت گرفته و چنین قلمداد شده که صدق این قضایا قطعی است و آنچه با رعایت اصول و ضوابط منطقی از آنها به دست آید تابع ارزش آنها بوده و بنابراین، صدق آن قطعی خواهد بود . در این مقاله برآنیم تا ضمن بررسی و تحلیل نظر ملاصدرا در بحث وجود ذهنی، بر اساس برداشت های مختلفی که از آن شده است، و نیز نظر برخی فیلسوفان متاخر در حوزه مفاهیم فلسفی، میزان توفیق آنها را در مسئله چگونگی امکان پذیر بودن معرفت و دست رسی به واقع تعیین کنیم .
واژه های کلیدی: علم و ادراک، علم حصولی، وجود ذهنی، علم حضوری، مفاهیم فلسفی، قضایای اولی، فرآیند شکل گیری، فرآیند توجیه، فرآیند صدق.
مقدمه
مسئله علم و ادراک از غامض ترین مسائل فلسفی است که از دیرباز فیلسوفان بدان توجه کرده اند، به طوری که شاید هیچ مسئله ای از جهت درجه اهمیت و اعتبار با آن برابر نباشد . این مسئله اولا، از آن جهت که انسان پیوسته برای شناخت عالم خارج و دست رسی به آن تلاش می کند، ولی همواره به تصویر یا تصاویری از آن دست می یابد و ثانیا، از آن جهت که دست رسی به عالم خارج و انعکاس حقایق امور، اولین کمالی است که انسان از دریافت آن تصاویر انتظار دارد، بحث از چگونگی مطابقت یا عدم مطابقت تصاویر را با واقع، یعنی چگونگی امکان پذیر بودن معرفت را به میان آورده و آن را هم دوش با مسئله هستی به پیش برده است .
در تاریخ تفکر فلسفی مسئله چگونگی امکان پذیر بودن معرفت، با توجه به اغماض ناپذیر بودن توان تخریبی حملات شکاکانه در توجیه رابطه میان تصاویر ذهنی و حقایق مستقل از ذهن همواره از مهم ترین مسائل فلسفی درباره معرفت بوده و تاکنون راه حل های متفاوتی برای آن ارائه شده است . در فلسفه اسلامی نیز هر چند معرفت شناسی به صورت مستقل بحث نشده، بسیاری از مباحث آن به صورت پراکنده در مباحث مقدماتی منطق، در بحث وجود ذهنی، ملاک صدق و کذب قضایا، بحث علم و معرفة النفس بررسی شده است:
در مباحث مقدماتی منطق، اندیشمندان مسلمان علم را در معنای عام و مطلق دانستن، که از نوع علم حصولی است، به حصول صورت شی ء در نزد عقل تعریف کرده، آن را به تصور و تصدیق تقسیم نموده اند . در بحث وجود ذهنی، آن را از جهت رابطه ادراک با شی ء ادراک شده، بحث کرده اند . و با توجه به تعریف علم به تمثل حقیقت شی ء یا حضور ماهیت شی ء در نزد مدرک و اشکال معروف اجتماع جوهر و عرض، به آرای گوناگونی قائل شده اند . در بحث ملاک صدق و کذب قضایا با قبول تئوری مطابقت و توسع در معنای واقع و تبیین نفس الامر، به بیان شروط صدق و کذب قضایا پرداخته اند . در بحث علم نیز پس از بیان تلازم میان «علم » و «حضور» ، به بیان اقسام علم حضوری و حصولی و تقسیم علم حصولی به تصور و تصدیق پرداخته، به علم از جهت رابطه ادراک با شخص ادراک کننده توجه کرده و تئوری اتحاد علم و عالم و معلوم را مطرح کرده اند . در بحث معرفة النفس نیز علم از جهت مادیت و تجرد و چگونگی ارتباط آن با نفس انسانی بحث شده است .
از این رو، در این مقاله برآنیم تا با عنایت به مباحث مختلفی که فیلسوفان مسلمان در مباحث فوق به آن پرداخته اند به استخراج و ارزیابی نظر آنها در موضوع چگونگی امکان پذیر بودن معرفت بپردازیم . بدون شک، بررسی هر راه حل باید ابتدا از تعریفی که در آن راه حل از مسئله معرفت شده است، آغاز شود و در مرتبه بعد میزان درستی آن براساس میزان مقاومتش در برابر حملات شکاکانه اندازه گیری شود .
علم و اقسام آن در نظر فیلسوفان مسلمان
بنابر آنچه از مطاوی عبارات فیلسوفان مسلمان به دست می آید، علم در معنای عام حضور معلوم در نزد عالم به دو نوع حضوری و حصولی تقسیم می شود . علم حضوری دریافت مستقیم واقعیت عینی است که محدود است به علم هر یک از موجودات مجرد به ذات و حالات خود، علم علت تامه به معلول خود و علم فانی به آنچه در آن فانی می شود . اما علم حصولی دریافت تصویر واقعیت عینی و نه خود آن است که به دو نوع تصور و تصدیق و هر یک از آن دو نیز به دو قسم بدیهی و کسبی تقسیم می شود . بدین ترتیب، مجموع اقسام تصور و تصدیق بر چهار قسم بالغ می شود: تصور بدیهی، تصور کسبی، تصدیق بدیهی و تصدیق کسبی . هر یک از بدیهی و کسبی نیز دارای اقسامی است، زیرا بدیهی همواره یا بدیهی اولی به شمار می آید یا بدیهی غیراولی . کسبی نیز در باب تصورات به حد و رسم و در باب تصدیقات به صناعات پنج گانه برهان، جدل، خطابه، شعر و سفسطه تقسیم می شود . بر این اساس، نظر فیلسوفان مسلمان در مورد چگونگی امکان پذیر بودن معرفت باید در هر یک از دو نوع علم حضوری و علم حصولی بررسی شود.
علم حصولی و چگونگی امکان پذیر بودن معرفت
ادراکات حصولی که علم به صورت و مفهوم ذهنی هستند، هیچ گاه از طرف خودشان ضمانتی برای صحت ندارند و چنانچه در آنها معلوم بالذات با معلوم بالعرض مطابقت داشته باشد می توان گفت علم به موجود خارجی محقق شده است، ولی اگر مطابقت معلوم بالذات با معلوم بالعرض احراز نشود، صورت ذهنی چیزی جز یک تخیل خالی از واقعیت نخواهد بود . بنابراین، می توان نتیجه گرفت که مطابقت صورت علمی با حقیقت عینی عنصر اساسی علم حصولی برای احراز صدق آن است . این جاست که مشکل اصلی علم حصولی آشکار می شود که چگونه می توان نسبت به تحقق مطابقت میان صورت علمی و حقیقت عینی اطمینان حاصل کرد؟
حکیمان مسلمان در بحث وجود ذهنی تلاش کرده اند تا ضمن تعریف علم به تمثل حقیقت شی ء یا حضور ماهیت شی ء در نزد مدرک به بیان رابطه ادراک با شی ء ادراک شده بپردازند و چگونگی مطابقت ادراک با شی ء ادراک شده را تبیین کنند . این تبیین که صرفا در محدوده مفاهیم ماهوی و معقولات اولی صورت گرفته است، ریشه های آن در عبارات ابن سینا (1) و سهروردی (2) دیده می شود، علامه حلی، (6) علامه قوشجی، (7) علامه میرصدرالدین دشتکی، (8) علامه دوانی، (9) صدرالمتالهین (10) و ملاعبدالرزاق لاهیجی (11) بدان پرداخته و هر یک به نوبه خود در تکامل آن کوشیده اند . نظریه وجود ذهنی از همان آغاز برای کسانی که از یک سو، علم را از نوع مقوله معلوم دانسته و از سوی دیگر، آن را چیزی جز یک مقوله عرضی نمی دانستند، با مشکلاتی مواجه شد . این مسئله زمینه مناسبی را برای ظهور نظریات مختلف پدید آورد . برخی به نظریه کیفیت ذات اضافه، برخی به نظریه شبح، برخی نیز به نظریه ماهوی قائل شدند . قائلان به نظریه ماهوی نیز تبیین های مختلفی از آن ارائه کردند . بنابر نظر ابتکاری ملاصدرا، در شناخت شی ء، مفهوم شی ء، نه فرد و مصداق آن و نه ذات و حقیقت آن در ذهن تحقق می یابد; یعنی برای نفس صورت حسی، خیالی و یا صورت عقلی شی ء حاصل می شود . این صورت ادراکی که همان معلوم بالذات است، به حمل اولی همان موجود خارجی و به حمل شایع صناعی، کیف نفسانی است . از این نظریه برداشت های مختلفی شده، لذا لازم است این نظریه با عنایت به برداشت های مختلف بررسی و تحلیل شود.
علاوه بر این، تلاش دیگری نیز از طرف برخی فیلسوفان متاخر برای یافتن راهی در علم حصولی و رسیدن به یک سلسله ادراکات یقینی صورت گرفته است . در این تلاش که بر پایه ابتکار علامه طباطبائی مبنی بر انتزاع مفاهیم فلسفی از تامل حضوری در رویدادهای نفسانی استوار است، چنین فرض می شود که مفاهیم فلسفی مایه قضایای اولی را تشکیل می دهد و چون صدق این قضایا، که به صرف تصور موضوع، محمول و رابطه آنها شکل می گیرند، محرز است، پس آنچه با رعایت اصول و ضوابط منطقی از آنها به دست آید، تابع ارزش آنها بوده و بنابراین، صدق آن قطعی خواهد بود . از این رو، لازم است چگونگی امکان پذیر بودن معرفت با عنایت به ارزش علم حضوری، کیفیت انتزاع مفاهیم فلسفی و ارزش و اعتبار آنها، کیفیت شکل گیری قضایای اولی و بالاخره مرجع اولیت آنها بررسی و تحلیل شود .
بررسی و تحلیل نظر ملاصدرا در باب وجود ذهنی
همان گونه که ملاحظه شد، فیلسوفان مسلمان به نظریات گوناگونی در بحث وجود ذهنی قائل شده اند . این نظریات، که حاکی از عدم اتفاق نظر آنها در این مسئله است، در مقاله «تئوری های معرفت در نظر فیلسوفان مسلمان از ابن سینا تا ملاصدرا» بحث شده است . (12) از این رو، در ادامه این مقاله صرفا براساس نظر ابتکاری ملاصدرا که آخرین و شاید کامل ترین نظر در این موضوع است و برداشت های مختلفی از آن شده است، به بررسی و تحلیل چگونگی امکان پذیر بودن معرفت می پردازیم .
صدرالمتالهین حضور صورت شی ء در نزد عالم را برای تحقق علم لازم دانسته است . اگر منظوراز این صورت، همان ذات و اهیت شی ء (مشتمل بر ذاتیات شی ء) باشد، در این صورت، می توان گفت که ماهیت شی ء، همان گونه که در خارج موجود است، عینا در ذهن نیز موجود می شود . وجود علمی نیز هیچ گونه تغییری در سازمان ماهوی آن پدید نمی آورد و هر گونه تفاوتی که میان وجود علمی و وجود عینی مشاهده شود تنها مربوط به تفاوتی است که میان هستی عینی یک ماهیت و هستی ذهنی همان ماهیت وجود دارد . یک چنین رابطه ای، رابطه ای است اتحادی بین ذهن و عین که حتی برتر از رابطه مطابقت است، زیرا پدیده ای که در ذهن محقق می شود عینا همان ماهیتی است که در خارج تحقق یافته است . این بدان معناست که یک چیستی دارای دو گونه پوشش هستی (عینی و ذهنی) است . خلاصه آن که این دو گونگی هستی عینی و ذهنی تاثیری در یگانگی چیستی (ماهیت) نخواهد بخشید . (13) بنابراین برداشت، صدرالمتالهین نه تنها دلیلی بر تعریف مشهور علم به تمثل حقیقت شی ء یا حضور ماهیت آن نزد مدرک ارائه نکرده است، بلکه نظریه خود را بر پیش فرض های امکان شناخت ذاتیات اشیا و تطابق ماهوی ذهن با عین استوار کرده است . شاید از نظر عرفا در باب ماهیت و ظهورات و بروزات آن در مراتب و عوالم وجود نیز متاثر شده باشد . علاوه بر این، در این برداشت با فرض دوگونگی هستی عینی و ذهنی و یگانگی چیستی آن از اصالت وجود، که بنا بر آن ماهیت و چیستی شی ء حد وجود و تابعی از آن است، غفلت شده و برای دو وجود علی رغم تفاوت ها و اختلاف هایی که از حیث رتبه و آثار با یکدیگر دارند، ماهیت واحدی لحاظ شده است . براین اساس، می توان نتیجه گرفت که نظریه وی در باب وجود ذهنی فاقد پشتوانه نظری و در حد یک ادعاست و ارزش آن تابع ارزش پیش فرض های یاد شده است و از بازمانده های تفکر اصالت ماهوی در اندیشه های وی به حساب می آید .
اما اگر منظور وی از صورت ذهنی شی ء، چنانچه خود تصریح کرده است، مفهوم شی ء، نه فرد و مصداق آن و نه ذات و حقیقت آن باشد، تاکید او بر این که ماهیت شی ء و عین ثابت او در هر دو موطن خارج و ذهن محفوظ هستند، بدین معنا خواهد بود که وقتی صورت ادراکی در ذهن حاصل می شود فاعل شناسایی به حمل اولی در آن نظر می کند و متوجه خود آن شی ء می شود و در صورت ادراکی به حمل شایع صناعی که از نوع کیف نفسانی است، متوقف نمی شود . (14) بنابراین برداشت، همچنان جای این سؤال باقی است که با توجه به این که آنچه ما از راه حس یا عقل به دست می آوریم، مفاهیم و صور ذهنی ای هستند که ما در خودمان ادراک می کنیم و این صور بین نفس مدرک و واقعیت معلوم خارجی واسطه اند، هر چند این صور مرات از خارج هستند و نفس مدرک بدون آن که در خود آن صورت به حمل شایع که کیف نفسانی است متوقف شود، به خود آن شی ء در خارج منصرف می شود، چگونه می توان مطابقت آنها را با واقعیت خارجی احراز کرد .
علم حضوری و چگونگی امکان پذیر بودن معرفت
در علم حضوری که معلوم با واقعیت خارجی خود نزد عالم حاضر است و عالم با واقعیت خود، واقعیت معلوم را می یابد، هیچ گونه شک و تردیدی، بنابر نظر حکمای مسلمان، در آن راه ندارد . این علم، همان گونه که در جهان تصور و تصدیق جای نمی گیرد در دایره فکر و استدلال نیز نمی گنجد، اما چنانچه نفس از دریافت حضوری خود، تصویری حصولی بسازد، از آن جا که هم بر آن واقعیت عینی احاطه و اشراف دارد و هم بر آن تصویر ذهنی، می تواند آنها را با هم مقایسه کند و مطابقت آن دو را درک نماید یا چنانچه نفس از بررسی دو واقعیت شهودی و رابطه بین آنها، تصدیقی حصولی بسازد، از آن جا که هم به آن واقعیات شهودی و رابطه بین آنها، احاطه و اشراف دارد و هم به آن تصدیق حصولی، می تواند آنها را با هم مقایسه کند و مطابقت آن دو را احراز نماید و باور کند .
برخی از حکمای مسلمان، (15) چنان که ذکر آن گذشت، با عنایت به این ویژگی بر این باورند که مطابقت مفاهیم فلسفی، بنابراین فرض که با تامل حضوری در رویدادهای نفسانی و روابط بین آنها برای انسان حاصل شوند، با واقعیت عینی آنها محرز و قطعی خواهد بود و چنانچه شکل گیری این مفاهیم به شکل گیری قضایای اولی بینجامد، این ویژگی در مفاهیم فلسفی ضامن صدق قضایای اولی به شمار می آید و راهی برای اکتساب یقین در علم حصولی باز خواهد شد و قطعیت و یقین علم حضوری به علم حصولی نیز تسری خواهد یافت . بنابراین، ارزش این نظریه تابع ارزش علم حضوری، تبیین فیلسوفان مسلمان درباره کیفیت انتزاع مفاهیم فلسفی، تبیین فیلسوفان مسلمان درباره کیفیت شکل گیری قضایای اولی و چگونگی صدق آنها خواهد بود .