حجاب، ارزش يا روش؟كساني كوشيدهاند از طريق فاصله انداختن ميان ارزشها با روش تحقّق عيني آنها، ميان حجاب با عفاف، تفكيك نموده و حجاب را غير ضروري ميخوانند و حفظ عفّت را بدون حجاب نيز ممكن ميدانند. اينك ما اين تلاش را ارزيابي ميكنيم:
تحليل واژه:
1ـ معناي لغوي:
عفاف با فتح حرف اوّل، از ريشه "عفّت" است و راغب اصفهاني در مفردات(1) خود، عفّت را معني ميكند:
«العفّة حصول حالةٍ للنّفس تمتنع بها عن غلبة الشّهوة».
(عفّت، پديد آمدن حالتي براي نفس است كه به وسيله آن از فزون خواهي شهوت جلوگيري شود).
طريحي نيز در مجمع البحرين(2) ميآورد:
«عَفَّ عن الشيِِء اي امتنع عنه فهو عفيفٌ».
(عفاف از چيزي ورزيد يعني از آن امتناع ورزيد پس او عفيف است).
و ابن منظور در لسانالعرب(3) مينويسد:
«اللفّة: الكّف عمّا لا يحلّ و لايجمل».
(عفّت: خويشتن داري از آنچه حلال و زيبا نيست).
شرتوني لبناني نيز در اقرب الموارد(4) مينويسد:
«عَفِّ الرجل: كَفَّ عمّا لا يحلّ و لا يجمل قولاً او فعلأ وامتنع». (عفاف ورزيد يعني در گفتار و كردار از آنچه حلال نيست دوري جست و خويشتنداري نمود).
پايه عفاف، خويشتنداري است و ردّپايي از جنسيّت يا اختصاص به جنس خاص (زن) در معني لغوي عفاف، وجود ندارد.
2ـ معناي عرفي:
در ادب پارسي، "عفاف" از نظر معنا و گويش، تفاوت يافته است.
در لغتنامه دهخدا(5) چنين آمده است:
«عفاف: پارسايي و پرهيزگاري، نهفتگي، پاكدامني، خويشتن داري».
دكتر معين در فرهنگ فارسي معين(6) آورده است:
«عفاف: پارسايي، پرهيزگاري، پاكدامني، در تداول غالباً به كسر اول تلفظ ميكنند.»
بنابراين در گويش فارسي، عفاف به كسر اول و به معني "پاكدامني" به كار ميرود.
3ـ معناي اصلاحي:
در تفكّر اسلامي، عفاف، واژهاي با بار معنايي خاصّ برگرفته از آيات و روايات، و گونهاي منش است همراه با كُنِش رفتاري و گفتاري.
عفاف در قرآن: در قرآن چهار بار از ريشه عفاف، استفاده شده است:
1ـ سوره بقره ـ 273: «يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفّف»؛
(نا آگاه گمان ميبرد كه اينان توانگرند زيرا عفاف ميورزند). در اين آيه، كنش بزرگ منشانه، عفاف است، خويشتنداري، عزّت نفس و امتناع از دست نياز دراز كردن.
2ـ سوره نساء ـ 6: درباره شناخت زمان رشد و بلوغ يتيمان، به سرپرستان سفارش ميكند كه از دست يازي به اموال يتيمان خودداري كنند و عفاف ورزند. اين آيه نيز خويشتنداري را عفاف را خوانده است.
3ـ سوره نور ـ 32: «وليتعفّف الّذين لا يجدون نكاحاً حتّي انعمهم اللّه من فضله»؛ (و كساني كه اسباب زناشويي نمييابند، پاكدامني ورزند تا آنكه خداوند از بخشش خويش توانگرشان گرداند). در اين آيه خويشتنداري (استعفاف) را به رام كردن قوّه جنسي اطلاق فرموده است.
4ـ سوره نور ـ 60: «و القواعد من النّساء اللاّتي لا يرجون نكاحأ فليس عليهنّ جناحُ ان يضعن ثيابهنّ غير متبرّجات بزينةٍ و ان يستعْففْنَ خيرٌ لهّن واللّه سميعٌ عليمٌ.»؛ (و زنان يائسهاي كه اميد زناشويي ندارند، گناهي نيست كه جامهها (چادرها)يشان را فروگذارند به شرط آنكه زينت نمايي نكنند و اگر پاكدامني بورزند (و چادر را فرو نگذارند) بهتر است و خداوند، شنواي داناست(7)).
در زبان پارسي، از خويشتنداري در امور جنسي و شره نبودن، به پاكدامني تعبير ميكنند كه بخشي از گستره معنايي "عفاف" است زيرا عفاف، مطلق خويشتنداري را گويند همانگونه كه در آيات ياد شده، از خويشتنداري در امور اقتصادي و مالي نيز با كلمه استعفاف و تعفّف، ياد شده است.
اينك آيا ميتوان گفت: عفاف، صرفا همان حالت دروني و نفساني است و به بروز خارجي و اجتماعي آن حالت نفساني، ربطي ندارد؟! از منظر قرآن، چنين نيست بلكه به دليل اهميّت نحوه بروز عفاف، اين واژه، به «ظهور خويشتنداري» نظر دارد. در آيه نخست، حالت رفتاري مسلمان فقير را به نمايش ميگذارد كه چگونه خود را بينياز جلوه ميدادند، با رفتاري عفيفانه و بزرگ منشانه.
در آيه دوّم، دست يازي به اموال يتيمان را غير عفيفانه، معرّفي ميكند. در سوّمين آيه، خويشتنداري و مراقبت از فرو رفتن در شهوات جنسي را استعفاف ميداند و آيه چهارم، زنان سالخورده را سفارش ميكند كه عفاف ورزند و چادر از سر فرو نگذارند، يعني عفاف را برابر با «حجاب» گرفته است. بنابراين عفاف از منظر تفكّر اسلامي، هم رويه دروني دارد كه حالتي نفساني جهت كنترل و جهتدهي به شهوت (كشش و اشتياق) است و هم رويهاي بيروني كه نشانههايش در رفتار و گفتار هويدا ميشود تا حالت درون را به نمايش گذارد. در روايات اسلامي نيز "عفاف" به معني "خويشتنداري" است كه در كردار و گفتار آشكار باشد.
مرحوم شيخ عباس قمي در سفينه البحار(8)آورده است:
«و يطلق في الاخبار غالباً علي عفّة الفرج و البطن و كفّها عن مشتهياتهما المحرّمه». (در روايات، عفاف، بيشتر به معني خويشتنداري نسبت به شكم و شهوت به كار ميرود، و بازداشتن ايندو از فزون خواهي حرام).
علي(ع) ميفرمايند:
«العفاف زهادة»(9)؛ (عفاف زهد ورزي و خويشتنداري است).
و «العفّة تضعّف الشّهوة»(10)؛ (خويشتنداري شهوت را ناتوان ميسازد).
رابطه "عفت" با "شهوت": در روايات و آيات، ميان «شهوتپرستي» و «عفّت»، تقابل جدّي برقرار شده و به دينداران، آموزش داده ميشود كه شهوتپرستان، عفيف نيستند ولي به نظر ميرسد كه معمولاً تنها بخشي از گستره معنايي شهوتپرستي، مورد نظر برخي دينداران واقع شده است.
معناي لغوي "شهوت": راغب در مفردات(11) مينويسد:
«اصل الشّهوه نزوعُ النّفس الي ما تريده و ذلك في الدّنيا ضربان، صادقة و كاذبة. فالصّادقة ما يختلّ البدن من دونه كشهوة الطّعام عند الجوع و الكاذبة ما لا يختّل من دونه». (اصل شهوت، كه كشش و اشتياق نفس است به آنچه اراده كند، در دنيا بر دو گونه است: حقيقي و غيرحقيقي؛ اشتياق حقيقي آنست كه بدن بدون تأمين آن آسيب ميبيند؛ همانند اشتياق به غذا هنگام گرسنگي. و اشتياق به كاذب آنست كه بدن بدون تأمين آن آسيب نميبيند).
طريحي در مجمع البحرين(12) ميآورد:
«الشّهوات بالتّحريك جمع شهوة، و هي اشتياق النّفس الي شييء». (شهوات جمع شهوت، به معني اشتياق نفس به چيزي است).
دهخدا در لغتنامه(13) مينويسد:
«شهوت: آرزو و ميل و رغبت و اشتياق و خواهش و شوق نفس و حصول لذت و منفعت»
و فريد وجدي(14) در دائرة المعارف تعريف ميكند:
«الشّهوه حركة النّفس طلبا للملائم»؛ (شهوت حركت نفس است در جستجوي آنچه موافق و سازگار است).
اين معني، جنبه عملي «شهوت» را نيز دربردارد در نتيجه، شهوت، معنايي عام دارد.
در اصطلاح قرآن(15) نيز شهوت به معني عام به كار ميرود:
«زيّن للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذّهب و الفضّة و الخيل المسوّمة و الانعام و الحرث ذلك متاعٌ الحيوة الدّنيا...»؛
(عشق به خواستينها از جمله زنان و فرزندان و مال هنگفت اعمّ از زر و سيم و اسبان نشاندار و چارپايان و كشتزاران، در چشم مردم آراسته شده است: اينها بهره زندگاني دنياست).
معناي اصطلاحي شهوت: غالبا به خواهش و اشتياق جنسي انسان، شهوت گفته ميشود و شهوتراني را در بخش كوچكي از گستره اميال نفس به كار ميبرند حال آنكه در تحليل قرآن و روايات، «شهوت به معني عام» در برابر «عفّت به معني عام» قرار دارد. خواهش نفس و تلاش براي برآوردن آن ميل، در برابر خويشتنداري در طاعت خواهشهاي نفساني است. انسان شهوتپرست از كردار و گفتارش پيداست. از كوزه، همان برون تراود كه در اوست. انسان عفيف و با اصالت نيز از سخن و كنش او هويدا است. عفاف، تنها پاكدامني جنسي نيست.
شهيد مطهري در "تعليم و تربيت در اسلام" ميگويند:
«عفاف يعني آن حالت نفساني يعني رام بودن قوّه شهواني تحت حكومت عقل و ايمان. عفاف و پاكدامني يعني تحت تأثير قوّه شهواني نبودن، شره نداشتن. يعني جزو آن افرادي كه تا در مقابل يك شهوتي قرار ميگيرند بياختيار ميشوند، و محكوم اين غريزه خود هستند، نبودن. اين معني عفاف است.»
ويژگيهاي مفهوم عفاف:
عفاف و خويشتنداري، در برابر فزون خواهي شهواني و كشش نفساني، چه ويژگيهائي دارد:
1ـ خصلتي انساني است. 2ـ حالتي دروني است.
3ـ نشانههاي بيروني دارد. 4ـ در رفتار و گفتار بروز ميكند.
5 ـ با رفتار و نشانههاي متناقض، سازگار نيست.
6ـ نه از موضع ناتواني بل از بلنداي عزّت و اقتدار، صورت ميبندد.
عفاف، خويشتنداري با علائم و نشانههاي رفتاري و گفتاري است و وجود آن بستگي به وجود نشانههاي آن دارد پس حفظ عفاف بدون رعايت نشانههاي آن ممكن نيست. عفّت نميتواند يك امر صرفا دروني باشد و هيچ علامت بيروني نداشته باشد. بخشي از تفاوت در نشانههاي خويشتنداري زن و مرد، از تفاوت در خلقت آنها سرچشمه ميگيرد و يكي از نشانههاي عفاف، پوشش است. عفاف بدون رعايت پوشش، قابل تصوّر نيست. نميتوان به زن يا مردي، «عفيف» گفت در حالي كه عريان يا نيمه عريان در انظار عمومي ظاهر ميشود گرچه تفاوت رفتارهاي انساني و حيواني، ريشه در تفاوت خلقت و فطرت، گرايشها و منشها دارد. در اسلام از نشانههاي برجسته «عفاف» ميتوان به پوشش اسلامي (حجاب) اشاره نمود.(16)
شهيد مطهري در مسئله حجاب مينويسد:
«وقتي زن پوشيده و سنگين از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاكدامني را رعايت كند افراد فاسد و مزاحم جرأت نميكنند متعرّض آنها شوند.(17)».
ايشان در ذيل آيه 61 سوره نور چنين مينويسد:
«از جمله «ان يستعففن خيرٌ لهنّ» ميتوان يك قانون كلّي را استنباط كرد و آن اينست كه از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و ستر (پوشش) را مراعات كند پسنديدهتر است و رخصتهاي تسهيلي و ارفاقي كه به حكم ضرورت درباره وجه وكفين و غيره داده شده است، اين اصل كلي اخلاقي را نبايد از ياد برد.»(18)
نشانه بودن «حجاب» براي «عفاف» گريزناپذير است. پوشش، نشان عفاف است.
«عفّت و حيا، خصلتي انساني است كه تاريخ بر نميتابد و مورد پذيرش تمامي انسانها بود، و هست. و انسانهاي بزرگ و اديان آسماني نيز بدان توصيه كردهاند. در شريعت اسلامي نيز بر آن تأكيد فراوان شده است. همين خصلت انساني يكي از فلسفههاي اصلي پوشش آدمي بوده است»(19)
در خصوص اندازه وابستگي پوشش با حجاب، استاد مطهري مينويسند:
«حيا و عفاف از ويژگيهاي دروني انسان است و حجاب به شكل و قالب و نوع و چگونگي پوشش بر ميگردد. تفاوت باطن و ظاهر يا روح و جسد و يا گوهر و صدف را ميتوان به عنوان تمثيل در اين زمينه به كار برد. به گمان ما اينها دو حقيقت هستند و ميزان وابستگي اين دو نياز به تأمل دارد»(20)
استاد حجاب و پوشش را نشانه عفاف ميداند:
1ـ ايشان در تحليل آيه 59 سوره احزاب، خداوند به پيامبر دستور ميدهد كه به همسران و دختران و زنان مؤمن فرمان دهيد جلباب (پارچهاي كه تمام بدن را بپوشاند) به خود گيرند، مينويسند:
«بنابراين در اين فراز قاعدهاي كلّي بيان شده كه زن مسلمان چنان رفت و آمد كند كه علائم وقار و عفاف از او هويدا باشد.»(21)
2ـ و نيز: «حجاب و پوشش تنها يك تكليف است و نشانه يك خصلت انساني يعني عفاف»(22)
3ـ و: «حجاب و پوشش نشانگر عفت است»(23)»
4ـ و نيز: «قرآن عفت دختران شعيب را در حال چوپاني و آب دادن به گوسفندان در جمع مردان بازگو ميكند. عفت مريم را در معبدي كه همگان چه زن و چه مرد به پرستش ميآيند، ميستايد».(24) آيا عفت دختران شعيب و عفت مريم(س) همان رعايت خويشتنداري و دارابودن نشانههاي آن در كردار و گفتارنيست؟ 5 ـ و: «متانت در سلوك ظاهري و در انتخاب پوشش از عفاف دروني خبر ميدهد.»(25)
اگر وابستگي حجاب با عفاف قطعي نشود نميتوان در استدلال براي حجاب، از ارتباط «نشانه» و «واقعيّت» سخن گفت.
تفكيك "عفاف" از "حجاب"!
گفتيم كه پوشش، ارتباط بنيادي با عفاف داشته و نميشود كسي طرفدار حيا و عفاف باشد ولي با اصل پوشش مخالف باشد. پوشش اسلامي كاملترين گونه رعايت عفاف است. اگر بين حجاب و عفاف، جدايي اندازيم دو مشكل عمده رخ مينمايد:(26)
1ـ جدايي بين عفاف و حجاب تا كجا ميتواند پذيرفتني باشد؟ ملاك و معيار تبيين اين جدايي و اندازه و شكل رعايت پوشش براي حفظ عفاف چه چيزي خواهد بود؟ و نيز ميپذيريم كه ممكن است افرادي عفيف و پارسا باشند امّا حجاب را به گونهاي كه مورد توصيه شارع است دارا نباشد ولي به اين امر هم بايد توجه كرد كه اين جدايي تا كجا ميتواند ادامه يابد؟»(27)
2ـ با پذيرفتن جدايي عفاف از حجاب تنها دليل لزوم حجاب بر زنان هرزگي و هوسبازي مردان خواهد بود: «اگر زنان بدون حجاب، عفيف و پاك هستند، آيا مردان نيز چنيناند، و هوسبازي نميكنند و از هرزگي دست برميدارند.»(28)
قانونگذار ضمن توجه به حال و روانشناسي مردان، براي زنان در باب پوشش بدن، قانونگذاري ميكند و با همهجانبهنگري و نگاهي متعالي به زن و مرد، خويشتنداري را براي هردو توصيه ميكند حجاب از مسلّمات احكام اسلام است و با توجه به آيات و روايات، جدايي حجاب و عفاف، قابل تصوّر نيست.
خودنمائي و تحريك مردان (تبرّج)
آيا حضور زنانه زن در جمع مردان با تشديد ديدگاه جنسيّتمدار و تأكيد بر تفاوت جنسي از طريق آرايش و زينت نمايي ميتواند باعث نگاه انساني به زن باشد؟ آيا تمايل و گرايش به زيبا نمايي در جمع مردان و بيميلي در زيبا نمايي در كانون گرم خانواده، ميتواندنشانه عفّت باشد؟! اين ديدگاه كه بدون حجاب و با آرايش و جلوهگري ميتوان حضوري انساني (و نه جنسي) در جامعه داشت و عفيف بود، به شوخي بيشتر شبيه است تا سخني قابل دفاع.
امكان ندارد كسي با تمام توان، ديده ديگران را به زنانگي و صفات جنسياش فرابخواند و در همان حال از آنها بخواهد كه به ظاهر من ننگريد و به درون من بنگريد كه انساني عفيف و خويشتندار هستم!! خود او نيز اگر در وجدان خود لختي بيانديشد، خود را عفيف نخواهد دانست زيرا ظاهر، نشان باطن است و حق و باطل، نشانههاي متفاوت دارند. نميتوان نشانه باطل بر پيشاني حقّ زد و يا حقّ را در باطل جست.
فريبكاري مردانه، بردگي زنانه
روزگاري نه چندان دور، زن را به جرم زن بودن در خانه حبس ميكردند و شايد سختگيري آنچناني در گذشته، سهلانگاري اين چنين در روزگار جديد را فرا روي بشر قرار داده و زنان را در انظار عمومي به حراج گذارده است. در گذشته، جسم زن، دربند خشونتطلبي مرد بود و اين بار، روح زن در اسارت فريبكاري او است، مردان تمامت خواهي كه آزمندي و شهوتپرستي آنان غرب را فراگرفت و شرق را تهديد ميكند امروز اگر هم جسم زن، در حبس نباشد امّا در آغوش هوس بازي مردان تبهكار و آزمند اسير است و روح و فكر زن، زنداني زندانهاي بزرگتر براي التذاذ مردان فاسد.
چه طرفه حديثي كه اسارتي اين چنين را «آزادي زن» بناميم. فمينسيم، تهمتي است بر تارك رنجكشيده زن غربي كه زنان شرقي را نيز به خود فرا ميخواند. چه زماني مرد حاضر ميشود از همه مزاياي جنسي خود در طول تاريخ دست بردارد؟ مگر همين مرد مدرن نبود كه نيروي كار مردان را براي فن آوري و صنعت پيشرفتهاش كافي نميديد و با فريب كاري و نيرنگ نيروي كار زنان و مصرف بياندازه استعدادهاي زنانه آنان دست يافت.
«امروزه كه مردان موفق شدهاند با نامهاي فريبنده آزادي و تساوي و غيره اين حائل را بردارند، زن را در خدمت كثيفترين مقاصد خويش گرفتهاند. بردگي زن امروز بيشتر به چشم ميخورد(29).»