صفحه 7 از 7 نخستنخست 1234567
نمایش نتایج: از 61 به 68 از 68

موضوع: حماسه حسيني

  1. #61
    حرفه ای م علی کوچولو آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    507
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    <b>
    ابوذر غفاری را عثمان تبعيد می‏كند و اعلام می‏كند كه احدی حق ندارد اين‏
    مرد را كه از نظر حكومت مجرم است مشايعت كند . ولی علی ( ع ) اعتنا به‏
    اين فرمان خليفه نمی‏كند كند و خودش و حسن و حسين ( عليهماالسلام ) او را
    مشايعت می‏كنند . هر كدام از آنها جمله‏هائی دارند ، حسين‏ بن ‏علی (
    عليهماالسلام ) هم جمله‏ای دارد كه مبين پرتو روحش است . ابوذر شيعه علی‏
    ( ع ) است و در سنين عمری مانند سنين علی ( ع ) ، و شايد هم از علی ( ع‏
    ) بزرگتر باشد لذا حسين عليه‏السلام او را عمو خطاب می‏كند و می‏گويد عمو جان ! نصيحت من به‏
    تو اين است : « اسأل الله الصبر و النصر ، و استعذ به من الجشع و الجزع‏»
    ( 1 ) عموجان ! از خدا مقاومت و ياری بخواه و از اينكه حرص بر تو
    غالب بشود كه بدبخت می‏شوی بر خدا پناه ببر ، از جزع بترس . عمو جان !
    توصيه من به تو اين است كه مبادا در مقابل فشارها و ظلمها اظهار جزع و
    ناتوانی بكنی . اين چه روحيه‏ای است كه در تمام سخنانش اين روح كه ما از
    آن غافل هستيم متجلی است . آن سخن اولش ، كه گفت : « خط الموت علی‏
    ولد آدم مخط القلادش علی جيد الفتاش و ما اولهنی الی اسلافی اشتياق يعقوب‏
    الی يوسف » ( 2 ) . در بين راه كه به كربلا می‏روند ، بعضيها با او صحبت‏
    می‏كنند كه نرو خطر دارد ، و حسين عليه‏السلام در جواب ، اين شعرها را
    می‏خواند :
    سامضی و ما بالموت عار علی الفتی اذا مانوی حقا و جاهد مسلما و واسی الرجال الصالحين بنفسه و فارق مثبورا و خالف مجرما اقدم نفسی لا اريد بقائها لتلقی خميسا فی الهياج عرمرما
    فان عشت لم اندم و ان مت لم الم كفی بك ذلا ان تعيش و ترغما (1) به من می‏گوئيد نرو ، ولی خواهم رفت . می‏گوئيد كشته می‏شوم ، مگر مردن‏
    برای يك‏جوانمرد ننگ است ؟ مردن آن وقت ننگ است كه هدف انسان پست‏
    باشد و بخواهد برای آقائی و رياست كشته بشود كه می‏گويند به هدفش نرسيد
    . اما برای آن كسی كه برای اعلای كلمه حق و در راه حق كشته می‏شود كه ننگ‏
    نيست . چرا كه در راهی قدم برمی‏دارد كه صالحين و شايستگان بندگان خدا
    قدم برداشته‏اند .

    </b>
    حضرت زهرا سلام الله علیها:

    خدای متعال پس ازغدیرخم ، برای احدی عذروبهانه باقی نگذاشت

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #62
    حرفه ای م علی کوچولو آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    507
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    <b>
    پس چون در راهی قدم بر می‏دارد كه با يك آدم هلاك شده بدبخت و
    گناهكار مثل يزيد مخالفت می‏كند بگذار كشته بشود . شما می‏گوئيد كشته‏
    می‏شوم ، يكی از اين دو بيشتر نيست : يا زنده می‏مانم يا كشته می‏شوم .
    « فان عشت لم اندم » اگر زنده ماندم ، كسی نمی‏گويد تو چرا زنده ماندی .
    « و ان مت لم الم‏» و اگر در اين راه كشته بشوم ، احدی در دنيا مرا ملامت‏
    نخواهد كرد اگر بداند كه من در چه راهی رفتم ،
    كفی بك ذلا ان تعيش و ترغما ، برای بدبختی و ذلت تو كافی است كه زندگی بكنی اما دماغت را به خاك‏
    بمالند . باز می‏بينيد كه حماسه است . در بين راه نيز خطابه می‏خواند و می‏فرمايد : « الا ترون ان الحق لا
    يعمل به و ان الباطل لا يتناهی عنه » ( 1 ) ، بعد در آخرش می‏فرمايد :
    « انی لا اری الموت الا سعادش و لا الحيوش مع الظالمين الا برما » ( 2 ) من‏
    مردن را برای خودم سعادت ، و زندگی با ستمگران را موجب ملامت می‏بينم .
    اگر بخواهم همه سخنان او را بيان كنم طولانی می‏شود . می‏پردازم به شب‏
    عاشورا و به نكته‏ای اشاره می‏كنم كه معمولا به اين نكات كمتر توجه می‏كنيم‏
    .
    هر كس ديگری ، هر شخصيت تاريخی ، در شرايطی قرار بگيرد كه حسين‏بن‏علی‏
    عليهما السلام در شب عاشورا قرار گرفت ، يعنی در شرايطی كه تمام راههای‏
    قوت و غلبه ظاهری بر دشمن بر او بسته باشد ، و قطعا بداند كه خود و
    اصحابش بدست دشمن كشته می‏شوند ، در چنين شرايطی زبان به شكايت باز
    می‏كند و اين را تاريخ گواهی می‏دهد . جملاتی می‏گويند نظير : تف بر اين‏
    روزگار ، افسوس كه طبيعت با من مساعدت نكرد . می‏گويند وقتی ناپلئون در
    مسكو دچار آن حادثه شد ، گفت : افسوس كه طبيعت چند ساعت با من‏
    مخالفت كرد . ديگری دستش را بهم می‏زند و می‏گويد : روی تو ای روزگار
    سياه باد كه ما را به اين شكل در آوردی .

    </b>
    حضرت زهرا سلام الله علیها:

    خدای متعال پس ازغدیرخم ، برای احدی عذروبهانه باقی نگذاشت

  4. #63
    حرفه ای م علی کوچولو آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    507
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    <b>
    اما حسين بن‏ علی ( عليهم السلام ) اصحابش را جمع می‏كند چنانكه گوئی روحش‏ از هر شخص موفقی بيشتر موج می‏زند ، و می‏فرمايد : « اثنی علی الله احسن‏ الثناء و احمده علی السراء و الضراء ، اللهم انی احمدك علی ان اكرمتنا
    بالنبوش ، و علمتنا القرآن ، و فقهتنا فی الدين » ( 1 ) مثل اينكه تمام‏
    محيط برايش مساعد است و واقعا هم مساعد بود ، آن شرايط برای كسی‏
    نامساعد است كه هدفش حكومت دنيوی باشد . برای كسی كه حتی حكومت و همه‏
    چيز را در راه حق و حقيقت می‏خواهد ، و می‏بيند در راه خودش قدم برداشته‏
    ، محيط مساعد است . او جز سپاس و شكر چيز ديگری نمی‏بيند .
    از شعارهای روز عاشورای حسين عليه‏السلام يكی اينست :
    الموت اولی من ركوب العار و العار اولی من دخول النار (2) تا آخرين لحظه‏ها عملش ، حركاتش ، سكناتش ، سخنانش ، تمام حق‏خواهی ،
    حق پرستی و موجی از حماسه است . شب تاسوعا كه برای آخرين بار به او
    عرضه می‏دارند يا كشته شدن يا تسليم ! اظهار می‏دارد ، « و الله لا اعطيكم‏
    بيدی اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد » ( 3 ) .
    به خدا قسم كه من هرگز نه دست ذلت به شما می‏دهم و نه مثل بردگان فرار می‏كنم . مردانه مقاومت می‏كنم تا كشته بشوم . آن ساعتهای آخر
    ، اباعبدالله ( ع ) باز همان است . باور نكنيد كه اباعبدالله اين جمله‏
    را گفته باشد : « اسقونی شربة من الماء فقد نشطت كبدی » . من كه اين‏
    جمله را در جائی نديده‏ام ، حسين ( ع ) اهل اين‏جور درخواستها نبود ، بلكه‏
    او در مقابل لشكر دشمن می‏ايستد و فرياد می‏كند : « الا و ان الدعی ابن‏
    الدعی قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة يابی الله‏
    ذالك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و ظهرت » ( 1 )
    مردم كوفه ! آن ناكس پسر ناكس ، آن زنازاده پسر زنازاده ، امير شما ،
    فرمانده كل شما ، آن كسی كه شما به فرمان او آمده‏ايد به من گفته است كه‏
    از اين دو كار يكی را انتخاب كن يا شمشير ، يا تن به ذلت دادن ، آيا من‏
    تن به ذلت بدهم ؟ هيهات كه ما زير بار ذلت برويم ! ما تن خودمان را در
    جلوی شمشيرها قرار می‏دهيم ولی روح خودمان را در جلوی شمشير ذلت هرگز
    فرود نمی‏آوريم . خدای من كه در راه رضای او قدم بر می‏دارم راضی نيست و
    می‏گويد نكن ، پيغمبر ( ص ) كه وابسته به مكتب او هستم ، می‏گويد نكن ،
    آن دامنهايی كه من در آنها بزرگ شده‏ام ، دامن علی ( ع ) كه روی زانوی او
    نشسته‏ام به من می‏گويد تن به ذلت نده .
    اين يك حماسه است اما نه يك حماسه شخصی يا قومی . در آن منيت نيست ، در آن خود پرستی نيست ، خدا پرستی است. در روز عاشورا
    حسين عليه‏السلام حد آخر مقاومت را هم می‏كند ، ديگر وقتی است كه به كلی‏
    توانايی از بدنش سلب شده است . يكی از تيراندازان ستمكار تير زهرآلودی‏
    را به كمان می‏كند و بسوی اباعبدالله ( ع ) می‏اندازد كه در سينه
    اباعبدالله ( ع ) می‏نشيند و آقا ديگر بی‏اختيار روی زمين می‏افتد . چه‏
    می‏گويد ؟ آيا در اين لحظه تن به ذلت می‏دهد ؟ آيا خواهش و تمنا می‏كند ؟
    نه ، بلكه بعد از گذشت اين دوره جنگيدن رويش را بسوی همان قبله‏ای كه از
    آن هرگز منحرف نشده است می‏كند و می‏فرمايد : « رضا بقضائك و تسليما
    لامرك و لا معبود سواك يا غياث المستغيثين » ( 1 ) اين است حماسه الهی‏
    ، اين است حماسه انسانی .
    و لا حول و لا قوش الا بالله العلی العظيم و صلی الله علی محمد و آله‏
    الطاهرين .

    </b>
    حضرت زهرا سلام الله علیها:

    خدای متعال پس ازغدیرخم ، برای احدی عذروبهانه باقی نگذاشت

  5. #64
    حرفه ای م علی کوچولو آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    507
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    جلسه سوم : نهضت حسينی ، عامل شخصيت يافتن جامعه اسلامی
    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمدلله رب العالمين باری الخلائق اجمعين و الصلوش والسلام علی عبدالله‏
    و رسوله و حبيبه و صفيه ، سيدنا و نبينا و مولانا ابی‏القاسم محمد صلی الله‏
    عليه و آله و سلم و علی آله الطيبين الطاهرين المعصومين .
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : « يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و
    للرسول اذا دعاكم لما يحييكم »( 1 ) .
    اين مطلب را مكرر بر زبان می‏آوريم كه حسين بن علی عليه السلام با آن‏
    جانبازی كه كرد اسلام را تجديدحيات و درخت اسلام را با ريختن خون خود
    آبياری نمود . « اشهد انك قد اقمت الصلوش و آتيت الزكوش و امرت‏
    بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت فی الله حق جهاده » ( 2 ) شهادت‏
    می‏دهم كه تو اقامه‏نماز كردی و زكات دادی و امر به معروف و نهی از منكر
    كردی و در راه خدا جهاد نمودی و حق جهاد را بجا آوردی .
    لازم است ما از خود سؤال بكنيم كه چه رابطه‏ای ميان شهادت حسين‏بن‏علی (
    عليهماالسلام ) و نيرو گرفتن اسلام و زنده شدن اصول و فروع دين وجود
    دارد ؟ زيرا می‏دانيم صرف اينكه خونی ريخته بشود ، منشأ اين امور نمی‏شود.
    بنابراين ميان قيام و نهضت و شهادت حسين بن علی ( عليهما السلام ) و اين‏
    آثاری كه ما می‏گوئيم و مدعی آن هستيم و واقعا تاريخ هم نشان می‏دهد كه‏
    حقيقت دارد ، چه رابطه‏ای وجود دارد ؟ اين رابطه را ما وقتی می‏توانيم‏
    درك بكنيم كه موضوع گفته شده در دو گفتار پيشين را كاملا در نظر بگيريم .
    اگر شهادت حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) صرفا يك جريان حزن‏آور می‏بود ،
    اگر صرفا يك مصيبت می‏بود ، اگر صرفا اين می‏بود كه خونی بناحق ريخته شده‏
    است و به تعبير ديگر صرفا نفله شدن يك شخصيت می‏بود ولو شخصيت بسيار
    بزرگی ، هرگز چنين آثاری را به دنبال خود نمی‏آورد . شهادت حسين‏بن‏علی (
    عليهماالسلام ) ، از آن جهت اين آثار را به دنبال خود آورد كه به تعبيری‏
    كه عرض كرديم ، نهضت او يك حماسه بزرگ اسلامی و الهی بود ، از اين‏
    جهت كه اين داستان و تاريخچه ، تنها يك مصيبت و يك جنايت و ستمگری‏
    از طرف يك عده‏ای جنايتگر و ستمگر نبود ، بلكه يك قهرمانی بسياربسيار
    بزرگ از طرف همان كسی بود كه جنايتها را بر او وارد كردند .
    حضرت زهرا سلام الله علیها:

    خدای متعال پس ازغدیرخم ، برای احدی عذروبهانه باقی نگذاشت

  6. #65
    حرفه ای م علی کوچولو آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    507
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    شهادت حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) حيات تازه‏ای در عالم‏اسلام دميد و
    همان طور كه در گفتار اول گفتيم ، اثر و خاصيت يك سخن يا تاريخچه و يا
    شخصيت حماسی اين است كه در روح موج به وجود می‏آورد ، حميت و غيرت به‏
    وجود می‏آورد ، شجاعت و صلابت به وجود می‏آورد . در بدنها ، خونها را به‏
    حركت و جوشش در می‏آورد ، و تن‏ها را از رخوت و سستی خارج می‏كند ، و آنها را چابك و چالاك می‏نمايد . چه بسيار خونها
    در محيطهايی ريخته می‏شود كه چون فقط جنبه خونريزی دارد ، اثرش مرعوبيت‏
    مردم است ، اثرش اين است كه از نيروی مردم و ملت می‏كاهد و نفسها
    بيشتر در سينه‏ها حبس می‏شود .
    اما شهادتهائی در دنيا هست كه به دنبال خودش روشنائی و صفا برای‏
    اجتماع می‏آورد . شما در حالت فرد امتحان كرده و ديده‏ايد كه بعضی از
    اعمال است كه قلب انسان را مكدر می‏كند ، ولی بعضی ديگر از اعمال است‏
    كه قلب انسان را روشن می‏كند ، صفا و جلا می‏دهد . اين حالت عينا در
    اجتماع هم هست . بعضی از پديده‏های اجتماعی ، روح اجتماع را تاريك و كدر
    می‏كند ، ترس و رعب در اجتماع به وجود می‏آورد ، به اجتماع حالت بردگی و
    اسارت می‏دهد ، ولی يك سلسله پديده‏های اجتماعی است كه به اجتماع صفا
    می‏دهد ، نورانيت می‏دهد ، ترس اجتماع را می‏ريزد ، احساس بردگی و اسارت‏
    را از او می‏گيرد ، جرأت و شهامت به او می‏دهد .
    بعد از شهادت امام‏حسين ( ع ) يك چنين حالتی به وجود آمد ، يك رونقی‏
    در اسلام پيدا شد . اين اثر در اجتماع از آن جهت بود كه امام‏حسين‏
    عليه‏السلام با حركات قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده كرد ،
    احساسات بردگی و اسارتی را كه از اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاويه‏
    بر روح جامعه‏اسلامی حكمفرما بود ، تضعيف كرد و ترس را ريخت ، احساس‏
    عبوديت را زايل كرد . و به عبارت ديگر به اجتماع اسلامی شخصيت داد . او
    بر روی نقطه‏ای در اجتماع انگشت گذاشت كه بعدا اجتماع در خودش احساس شخصيت كرد . مسئله احساس شخصيت مسئله‏
    بسيار مهمی است . از اين سرمايه بالاتر برای اجتماع وجود ندارد كه در
    خودش احساس شخصيت بكند ، احساس منش بكند ، برای خودش ايده‏آل داشته‏
    باشد و نسبت به اجتماعهای ديگر حس استغناء و بی‏نيازی داشته باشد ، يك‏
    اجتماع اين‏طور فكر بكند كه خودش و برای خودش فلسفه مستقلی در زندگی‏
    دارد و به آن فلسفه مستقل زندگی خودش افتخار و مباهات بكند ، و اساسا
    حفظ حماسه در اجتماع يعنی همين كه اجتماع از خودش فلسفه‏ای در زندگی‏
    داشته باشد و به آن فلسفه ايمان و اعتقاد داشته باشد ، و او را برتر و
    بهتر و بالاتر بداند و به آن ببالد . وای به حال آن اجتماعی كه اين حس را
    از دست بدهد ، اين يك مرض‏اجتماعی است و اين غير از آن " خودی "
    اخلاقی است كه بد است و نفس‏پرستی و شهوت‏پرستی است .
    اگر اجتماعی اين منش را از دست داد و احساس نكرد كه خودش فلسفه‏
    مستقلی دارد كه بايد به آن فلسفه متكی باشد ، و اگر به فلسفه مستقل زندگی‏
    خودش ايمان نداشته باشد ، هر چه داشته باشد از دست می‏دهد ، ولی اگر اين‏
    يكی را داشته باشد ولی همه چيزهای ديگر را از او بگيرند باز روی پای‏
    خودش می‏ايستد . يعنی يگانه نيروئی كه مانع جذب شدن ملتی در ملت ديگر و
    يا فردی در فرد ديگر می‏شود ، همين احساس منش و شخصيت است .
    حضرت زهرا سلام الله علیها:

    خدای متعال پس ازغدیرخم ، برای احدی عذروبهانه باقی نگذاشت

  7. #66
    حرفه ای م علی کوچولو آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    507
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    معروف است كه آلمانيها گفته‏اند ما در جنگ دوم همه چيز را از دست‏
    داديم ، مگر يك چيز را كه همان شخصيت خودمان بود و چون شخصيت خودمان‏
    را از دست نداديم همه چيز را دوباره به دست آورديم و راست هم گفته‏اند . اما اگر ملتی همه چيز داشته باشد ولی شخصيت خودش‏
    را ببازد ، هيچ چيز نخواهد داشت و خواه‏ناخواه در ملتهای ديگر جذب می‏شود
    . وای به حال اين خودباختگی كه متأسفانه در جامعه امروز ما وجود دارد .
    در گفتارهای اقبال‏لاهوری خواندم كه موسولينی گفته است : انسان بايد آهن‏
    داشته باشد تا نان داشته باشد ، يعنی اگر می‏خواهی نان داشته باشی ، زور
    داشته باش . ولی اقبال می‏گويد : اين حرف درست نيست . اگر می‏خواهی نان‏
    داشته باشی ، آهن باش ، نمی‏گويد آهن داشته باش ، بلكه آهن باش . يعنی‏
    شخصيت تو شخصيتی محكم به صلابت‏آهن باشد . می‏گويد شخصيت داشته باش ،
    چرا به زور متوسل می‏شوی ، چرا به اسلحه متوسل می‏شوی ، چرا می‏گوئی اگر
    می‏خواهی نان داشته باشی بايد اسلحه داشته باشی ؟ بگو اگر می‏خواهی هر چه‏
    داشته باشی خودت آهن باش ، خودت فولاد باش ، خودت شخصيت داشته باش‏
    . خودت صلابت داشته باش ، خودت منش داشته باش . اگر يك ملت بيچاره‏
    و بدبخت ايمانش را به آنچه كه خودش از فلسفه زندگی دارد از دست بدهد
    و مرعوب يك ملت ديگر بشود ، در تمام مسائل آنجور فكر می‏كند كه ديگران‏
    فكر می‏كنند و اصلا نمی‏تواند شخصا در مسائل قضاوت بكند . هر موضوعی را فقط
    به دليل اينكه مد است يا پديده قرن است ، بدليل اينكه در جامعه آمريكا
    و در جامعه اروپا پذيرفته شده است ، می‏پذيرد و ديگر منطق سرش نمی‏شود .
    در يكی دو سال قبل در كتابی از يك نفر از متجددين ايرانی كه درك بكند كه ميان سفيدوسياه فرق است !
    اين را می‏گويند شخصيت باختگی . اينها چون در محيطی قرار گرفته‏اند كه‏
    آن محيط اين طور فكر می‏كند ، به جای اينكه يك ذره استقلال فكری داشته‏
    باشند و بر دهان گوينده آن سخن بكوبند و بگويند حرف تو حرف مفت و
    مزخرفی است و مگر اختلاف رنگ می‏تواند سبب امتياز فضيلت در ميان افراد
    بشر باشد ، آنطور افسرده می‏شوند و خود را می‏بازند . زيرا او می‏گويد وقتی‏
    فرنگی اين طور فكر می‏كند لابد اين طور درست است !
    ما مردم ايران يك حسن داريم و يك عيب . حسن ما مردم اين است كه در
    مقابل حقيقت تعصب كمی داريم و شايد می‏توانيم بگوئيم بی تعصب هستيم .
    يعنی اگر با حقايقی برخورد بكنيم و آنها را درك بكنيم شايد از هر ملت‏
    ديگر زودتر تسليم آن حقايق می‏شويم ، ولی يك عيب بزرگی در ما ملت ايران‏
    هست كه به موازات اينكه در مقابل حقايق تسليم می‏شويم ، به حماسه‏ها و
    اركان شخصيت خودمان زياد پايبند نيستيم ، و با يك حرف پوچ زود آن را
    از دست می‏دهيم و رها می‏كنيم . هيچ ملتی به اندازه ما نسبت به شعائر
    خودش بی‏اعتنا نيست . شما هنديها و ژاپنيها و اعراب را ديده‏ايد ، آنها
    هم مثل ما مشرق‏زمينی هستند ، لكن از اين نظر مثل ما نيستند . به اندازه‏ای‏
    كه ما در مقابل لغات و عادات اجنبی تسليم هستيم هيچ ملتی تسليم نيست .
    حضرت زهرا سلام الله علیها:

    خدای متعال پس ازغدیرخم ، برای احدی عذروبهانه باقی نگذاشت

  8. #67
    حرفه ای م علی کوچولو آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    507
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    به عكسهائی كه در كتابهای تاريخ علوم هست نگاه كنيد ، می‏بينيد دانشمندان‏
    درجه اول هند با همان عمامه و لباس خودشان هستند . نهرو كه يك سياستمدار بزرگ و يك وزنه‏جهانی بود با همان لباس هندی‏
    در همه جا حركت می‏كرد . بلندی و كوتاهی لباس و يا سفيد و سياه بودنش‏
    اهميت ندارد ، اما اينكه آن دانشمند عمامه خودش را سرش می‏گذارد و يا
    نهرو با آن شلوار سفيد و گشاد و پالتوی مخصوص همه جا می‏رود ، می‏خواهد به‏
    همه مردم دنيا بگويد كه من هندی هستم و بايد هندی باقی بمانم و در مقابل‏
    علم و صنعت تعصب ندارم كه علم و صنعت مربوط به كشور خاصی نيست . در
    مقابل عقايد بزرگ فلسفی و دينی تعصب ندارم ، اما در مورد شعارهای ملی ،
    هر كسی به شعارهای خودش پايبند است . من چرا بايد شعار يك ملت ديگر
    را بپذيرم ؟ ولی ما ، اگر فرنگی يك زنار ببندد ، ما دو تا زنار می‏بنديم‏
    با اينكه او روی حساب شعار خودش اين كار را می‏كند . در جامعه ما اين‏
    حسابها نيست .
    هر روز يك زمزمه‏ای بلند می‏شود و هر چند صباحی يكبار مسئله تغيير خط
    مطرح می‏شود كه اين خط به درد نمی‏خورد و بايد خط لاتينی بكار ببريم و
    كلمات خودمان را با حروف لاتين بنويسيم ، ( 1 ) حالا در اثر اين تغيير چه‏
    به سر معارف و فرهنگ و تمدن و شخصيت و حماسه ملی ما می‏آيد ، اين‏
    حسابها ديگر در كار نيست . ما آثار نفيسی داريم كه در دنيا نظير ندارد .
    مگر دنيا كتابی مثل مثنوی مولوی دارد ؟ و كسی كه تمام قوم و قبيله‏اش با او دشمن هستند چه داشت كه به آنها بدهد
    و چطور شد كه آنها را از آن حضيض پستی به اوج عزت رساند ؟ ايمانی به‏
    آنها داد كه آن ايمان به آنها شخصيت داد . يك مرتبه آن عرب سوسمارخور
    ، شيرشترخور ، عرب غارتگری كه دخترش را زنده‏زنده به خاك می‏كرد ، اين‏
    احساس در او پيدا شد كه من بايد دنيا را از اسارت و از پرستش و اطاعت‏
    غير خدا نجات بدهم ، و هيچ اهميت نمی‏داد كه اعتراف بكند كه در گذشته‏
    چطور بوده است ، و حتی افتخار می‏كرد كه بگويد من در گذشته پست بودم ،
    آنطور فكر می‏كردم ، هيچ سابقه درخشان ملی ندارم ، ولی امروز اين طور فكر
    می‏كنم ، از شما عاليتر فكر می‏كنم . اين را می‏گويند شخصيت . آيا كلمه‏ای‏
    هست كه از كلمه لااله الا الله بيشتر به روح انسان حماسه و شخصيت بخشد ؟
    معبودی ، مطاعی ، قابل پرستشی غير از خدا نيست . يك جرم فلكی ، يك‏
    حيوان ، يك سنگ ، يك درخت كجا و سر تعظيم فرود آوردن يك بشر كجا !
    من در مقابل غير خدا هر چه هست ، سر تعظيم فرود نمی‏آورم . من طرفدار عدالتم ، طرفدار حق و احسانم ، طرفدار فضيلتم .
    به اين می‏گويند شخصيت .
    حضرت زهرا سلام الله علیها:

    خدای متعال پس ازغدیرخم ، برای احدی عذروبهانه باقی نگذاشت

  9. #68
    حرفه ای م علی کوچولو آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    507
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    امويين كاری كردند كه شخصيت اسلامی را در ميان مسلمين ميراندند . كوفه‏
    مركز ارتش اسلام بود ، و اگر امام‏حسين ( ع ) به كوفه نمی‏رفت ، امروز
    تمام مورخين دنيا او را ملامت می‏كردند ، می‏گفتند عراق كه مركز ارتش‏
    اسلامی بود از تو دعوت كرده بود و هجده‏هزارنفر با نماينده تو بيعت كردند
    و دوازده‏هزارنامه برای تو فرستادند ، چرا به آنجا نرفتی ؟ مگر از عراق‏
    جايی بهتر و بالاتر هم بود ؟ ! اساسا كوفه شهری است كه بعد از جنگهايی كه‏
    در صدراسلام واقع شد ، به دستور عمربن‏خطاب توسط ارتش اسلام ساخته شد ، و
    از كوفيها و مردم عراق شجاعتر و سلحشورتر وجود نداشت . در عين حال همين‏
    مردمی كه هجده هزار بيعت كننده داشتند ، و دوازده هزار نامه نوشته بودند
    ، به مجرد اينكه سر و كله پسر زياد پيدا شد همه فرار كردند ، چرا ؟ چون‏
    زياد بن ابيه سالها در كوفه حكومت كرده بود ، آنقدر چشم در آورده بود ،
    آنقدر دست و پاها بريده بود ، آنقدر شكمها سفره كرده بود ، آنقدر افراد
    را در زندانها كشته بود كه اينها بكلی احساس شخصيت خودشان را از دست‏
    داده بودند . لذا تا شنيدند پسر زياد آمد ، زن دست شوهرش را می‏گرفت و
    او را از پيش مسلم كنار می‏كشيد ، مادر دست بچه خودش را می‏گرفت ،
    خواهر دست برادر خودش را می‏گرفت ، پدر دست فرزند خودش را می‏گرفت و
    از مسلم جدا می‏كرد ، و بی‏شك مردم كوفه از شيعيان علی بن ابيطالب ( ع )
    بودند و امام‏حسين ( ع ) را شيعيانش كشتند ، لذا در همان زمان هم می‏گفتند :
    قلوبهم معه وسيوفهم عليه ( 1 ) ، چرا كه امويها شخصيت ملت مسلمان را له‏
    كرده بودند ، كوبيده بودند ، و ديگر كسی از آن احساسهای اسلامی در خودش‏
    نمی‏ديد .
    اما همين كوفه بعد از مدت سه سال انقلاب كرد و پنج هزار نفر تواب از
    همين كوفه پيدا شد و سر قبر حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) رفتند و در آنجا
    عزاداری كردند ، گريه كردند و به درگاه الهی از تقصيری كه كرده بودند
    توبه كردند و گفتند ما تا انتقام خون حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) را
    نگيريم ، از پای نمی‏نشينيم . يا بايد كشته بشويم ، يا انتقام بگيريم . و
    عمل كردند و قتله كربلا را همينها كشتند و شروع اين نهضت از همان عصر
    عاشورا و از روز دوازدهم محرم بود . چه كسی اين كار را كرد ؟ حسين‏بن‏علی (
    عليهماالسلام ) . شخصيت دادن به يك ملت به اين است كه به آنها عشق و
    ايده‏آل داده شود و اگر عشقها و ايده‏آلهائی دارند كه رويش را غبار گرفته‏
    است آن گرد و غبار را زدود و دو مرتبه آن را زنده كرد . حسين بن علی (
    عليهماالسلام ) در سخنان و خطابه‏های خودش ، آنجا كه از امر به معروف و
    نهی از منكر صحبت می‏كند ، همه‏اش صحبتش اين است : « و علی الاسلام السلام‏
    « انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب‏
    الاصلاح فی امة جدی » ( 1 ) بعد از بيست سی سال كه اين حرفها فراموش شده‏
    بود ، حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) به نام يك نفر مصلح و به نام يك نفر
    اصلاح طلب كه بايد در امت اسلام اصلاح ايجاد كرد ، قيام كرد و به مردم عشق‏
    و ايده‏آل داد . ركن اول حماسه زنده شدن يك قوم همين است .
    حضرت زهرا سلام الله علیها:

    خدای متعال پس ازغدیرخم ، برای احدی عذروبهانه باقی نگذاشت

صفحه 7 از 7 نخستنخست 1234567

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اجتماع هیات مذهبی به مناسبت گرامیداشت حماسه 9 دی
    توسط paradise در انجمن گالری عکس موضوعی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 30-12-2010, 18:49
  2. تيراندازي پليس بحرين به عزاداران حسيني
    توسط hossein moradi در انجمن اخبار جهان اسلام
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-12-2010, 12:06
  3. تلاش بهائيان هند در بي‌اهميت جلوه دادن حماسه عاشورا
    توسط monji_2008 در انجمن اخبار جهان اسلام
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-12-2010, 11:04
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 19-09-2010, 10:17

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه