بخش اول
به هر حال، او ادامه مى دهد كه قربانى در اسلام در خلال مناسك حج و ديگر امور مهم مانند تولد فرزند انجام مى شود. به موجب عهد عتيق، قربانى از زمان فرزندان آدم شروع شده و همچنان ادامه يافته است. (سفر پيدايش 7ـ3: 4، 21ـ20: 8 و9: 15). در مسيحيت اعتقاد بر اين است كه قربانى در متون عبرى گذشته نوعى پيشگويى از صليب شدن مسيح است كه تا كنون نيز سمبل آن در تهيه نان و شراب در مراسم عشاى ربانى تجلى مى كند. نان و شراب نمايشگر گوشت و خون عيسى مسيح است.
نويسنده در اين جا وارد بحث اختلاف نظر بين اسلام و مسيحيت در داستان صليب شدن مسيح مى شود و اذعان مى كند كه برحسب انجيل برنابا، مسيح صليب نشده است.[7][8]او قربانى شدن مسيح براى بخشوده شدن گناهان بنى آدم را زير سؤال مى برد و تعجب مى كند كه آيا خداوند بدون اين قربانى نمى توانست انسان ها را بيامرزد؟ او توضيح مى دهد كه تا سال هفتاد ميلادى كه هنوز معبد اورشليم ويران نشده بود، هم يهود و هم مسيحيان در آن عبادت و قربانى مى كردند. اما پس از تخريب آن، يهود براى خود كنيسه و مسيحيان براى خود كليسا بنا كردند. به تدريج مسيحيان قربانى را با صليب شدن مسيح تطبيق دادند و آن را براى آمرزش گناهان بنى آدم ارزيابى كردند; در حالى كه از انجيل به هيچوجه چنين دكترينى برداشت نمى شود.
او سپس ادامه مى دهد كه در عين حال نمى توان انكار كرد كه رستگارى و نجات به سبب شكنجه يا مرگ مقدسان در آيين يهود، مسيحيت و اسلام سابقه داشته و تراژدى شهادت امام حسين(ع) در كربلا از اين قبيل است. در اين جا بايد توجه داشت كه مؤلف شفاعت مقربان در اسلام را با دكترين بخشش گناهان در اثر شكنجه و مرگ مسيح كه فديه ناميده مى شود، خلط كرده است.
در فصل نهم ربا يا نزول خوارى مورد بحث قرار گرفته است. او مى نويسد وضع ربا در كتاب مقدس عيناً مانند آن در قرآن است. واژه ربا كه در قرآن به كار رفته، به معنى نمو و رشد است كه در لغت حالت مثبت دارد اما واژه عبرىِ مستعمل در كتاب مقدس «نشك» Neshekاست كه كاملا معناى منفى يعنى گزيدن مار را دارد. اين واژه دوازده بار در كتاب مقدس تكرار شده كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم: سفر لاويان 37ـ36: 25، سفر خروج 25: 22، سفر تثنيه 20ـ19: 23، مزامير داود 5ـ1 : 15، صحيفه ارمياى نبى 10:15، صحيفه حزقيال نبى: 9ـ8: 18 و 13، 12: 22; انجيل متى 27: 25 و لوقا باب 23:19.
نويسنده با بررسى اين موارد، احكام جزئى ربا را كه با همان احكام در اسلام مشترك است، بيان مى كند. مثلا از آيات مذكور در سفر خروج و تثنيه استفاده مى كند كه ربا گرفتن از برادر دينى حرام است، اما از كافر و اجنبى اشكالى ندارد. همچنين از آيه مذكور در ارميا استفاده مى شود كه ربا دادن و گرفتن هردو حرام است.
به موجب آنچه در صحيفه حزقيال آمده، تذكر داده شده كه گناه ربا خوارى پدر روى فرزندان بى گناه اثر نامطلوب مى گذارد. البته زبان صحيفه حزقيال در مورد ربا بسيار تندتر از موارد ديگر است.
در اين جا مناسب بود كه نويسنده به تعبير تند قرآن در مورد ربا كه اعلام جنگ با خدا و رسول خدا است (بقره: 279) و معرفى رباخوار به عنوان كسى كه در اثر وسوسه شيطان مُخَبّط و ديوانه شده (همان: 275) اشاره مى كرد.
در فصل دهم بحث گسترده اى درباره ازدواج مطرح شده است. نويسنده ابتدا به كليات ازدواج در اسلام اشاره مى كند: در اسلام بر ازدواج و توليد نسل تأكيد شده و تجرد و عزوبت جايگاهى ندارد. براى هر مرد، تا انتخاب چهار همسر به طور هم زمان اجازه داده شده است. ازدواج موقت در اسلام مجاز شمرده شده كه اين امر مورد حمله منتقدان مخالف قرار گرفته است. زنا در اسلام به شدت تحريم شده و مجازات مرگ براى آن در نظر گرفته شده است.
سپس ادامه مى دهد كه اين كليات در كتاب مقدس نيز مد نظر قرار گرفته است. توليد نسل در سفر پيدايش 28: 1، 17: 8، 1: 9، 7 و 11: 35 مورد توجه قرار گرفته است. ازدواج در سفر پيدايش 24ـ23: 2 و 16: 3 آمده است.
تعدد زوجات در كتاب مقدس امرى رايج است كه نخستين نمونه آن در سفر پيدايش 19: 4 ذكر شده است. نمونه ديگر در مورد حضرت ابراهيم است كه در سفر پيدايش باب 16 بيان شده است. البته از اين مورد استفاده مى شود كه ازدواج دوم او با هاجر با رضايت و موافقت همسر اول بوده است.
مؤلف در اين جا از بخش پايانى باب نوزدهم سفر پيدايش حرمت ازدواج با محارم را استفاده مى كند; چون دختران لوط مى دانستند كه او با آنها هم بستر نخواهد شد، لذا توطئه نوشانيدن شراب به او را مرتكب شدند. البته به نظر مى رسد كه اصل اين داستان مخدوش باشد; زيرا ساحت مقدس انبياى الهى از چنين نسبت هايى منزه است.
او هم چنين داستان ازدواج ابراهيم و سارا را كه برحسب ظاهر سفر پيدايش 12:20 برادر و خواهر بودند، توجيه مى كند و مى گويد: استعمال واژه «پدر» در زبان هاى سامى وسيع است. بر حسب آنچه در سفر پيدايش 27: 11 آمده پدر ابراهيم «تارح» بوده و برحسب آنچه در قرآن سوره 74: 6 آمده، پدر او «آزر» بوده است. بنابراين، دليلى نيست كه پدر ابراهيم و سارا يك نفر باشد.
نويسنده سپس وارد بحث ازدواج موقت Limited[8][9] Marriage مى شود و فقرات مربوط به آن در كتاب مقدس را به سه گروه تقسيم مى كند: يك گروه آنان كه مستقيماً فرمان الهى اند، گروه ديگر آنها كه حاكى از عمل پيامبران يا اشخاصى است كه عمل آنها اعتبار و سنديت دارد و گروه سوم آنها كه حاكى از عمل اشخاص عادى است كه طبعاً سنديت ندارند.
او مى نويسد طبعاً ما بايد واژه عبرى Pilegesh[9][10] را كه ريشه آن ناشناخته است، در اين مورد دنبال كنيم. سپس او به ذكر نمونه هاى گروه دوم مى پردازد كه پيامبران و صالحان ازدواج هاى موقت داشته اند و در ضمن برخى از احكام نكاح را كه در اسلام نيز وارد شده، بيان مى كند. در زير و به اختصار، اين موارد را نقل مى كنيم:
به موجب سفر پيدايش 6: 25، ابراهيم چند همسر موقت داشت. در سفر پيدايش 4: 24، 53 و 65 برخى از احكام ازدواج ذكر شده است. همچنين يعقوب به موجب همان باب 15: 29 و 24: 30 دو همسر دائم و دو موقت داشته است. در سفر لاويان 18: 18 حرمت ازدواج با خواهر همسر تا زمانى كه همسر زنده است، بيان شده است. در سفر پيدايش 15: 34 به حرمت ازدواج مؤمن با كسى كه ختنه نشده، اشاره شده است. در سفر خروج 17ـ16: 22 اين حكم بيان شده كه هرگاه كسى با دخترى زنا كند بايد با او ازدواج كند. در سفر لاويان 20ـ6: 18 حرمت ازدواج با بستگانِ نزديك شمارش شده كه عبارت اند از: پدر و مادر، همسرِ پدر، خواهر ناتنى از پدر يا مادر، نوه دخترى يا پسرى، عمه، خاله، عمو، زن عمو، زن پسر، زن برادر، دختر زن، دختر پسر زن، دختر دختر زن و خواهر زن به طور هم زمان.
احكام زنا در سفر لاويان 22ـ20: 19 و 12: 20، 14، 17، 19، 21 ذكر شده است. مجازات زنا بر حسب سفر تثنيه 7ـ4: 17 سنگسارنمودن است.
به موجب باب دوازدهم از سفر اعداد، موسى نيز دو همسر داشت كه يكى صفورا اهل مدين و ديگرى اهل حبشه بود. به هر حال، تعدد زوجات برحسب كتاب مقدس هم به دستور خدا و هم طبق عمل انبياء و صالحان مشروع و جايز است اما تعدد شوهر براى يك زن هرگز جايز نيست.
در سفر تثنيه 4ـ3: 7 از ازدواج مؤمن با كافر نهى شده است. به موجب همان سفر 17: 17، تعدد زوجات براى پادشاهان منع شده است. البته اين حكم با تعدد زوجات سليمان منافات دارد. طبق همان 21ـ13: 22، هرگاه دخترى به عنوان باكره ازدواج كند، اما معلوم شود كه باكره نبوده بايد سنگسار شود. به موجب سفر داوران 30: 8، جدعون داراى همسران زيادى بوده است. همچنين به موجب كتاب دوم سموئيل 13: 5، 16: 15، 22 ـ 21 و 3: 20 و كتاب اول تواريخ ايام 9: 3 داود همسران زيادى داشته كه تعدادى از آنها (ده نفر) متعه بوده اند.
بر اساس كتاب اول پادشاهان 3:11، سليمان را هفتصد همسر دائم و سيصد متعه بود! به تعبير مؤلف، البته اين تعداد عادى نيست. در كتاب غزل غزل هاى سليمان باب 9ـ8:6 اين تعداد كمتر ذكر شده است.
نويسنده در بخش بعدى چند مورد از اشخاص عادى را از كتاب مقدس نقل مى كند كه داراى زوجات متعدد بودند و سپس به مسئله ازدواج در انجيل مى پردازد. او مى نويسد كه اصولا در انجيل، احكام و قوانينى وجود ندارد. برحسب انجيل متى 20ـ18: 28 همه احكام قبلى در مورد پيروان مسيح حجت و معتبر است.
در مورد ازدواج، دستوراتى نسبت به منع از طلاق در انجيل وارد شده كه برحسب آنها، طلاق جايز نيست مگر در موردى كه زن زناكرده باشد. (انجيل متى 32ـ31: 5). به موجب انجيل لوقا باب 18: 16 كسى حق ندارد همسر خود را طلاق دهد و اگر كسى با زن مطلقه ازدواج كند، مانند اين است كه با او زنا كرده است. موارد ديگر در اين زمينه عبارت است از: متى 12ـ1: 19، مرقس 12 ـ 1: 10، متى 33 ـ 23: 22، مرقس 27ـ 18: 12 و لوقا 38 ـ 27: 20. به هر حال از اين موارد استفاده شود كه عيسى مسيح حكم طلاق را نسخ كرده است مگر در مورد وقوع زنا.
نويسنده ادامه مى دهد كه هيچ شاهدى بر جواز يا عدم جواز تعدد زوجات و نكاح موقت در انجيل وجود ندارد و تنها به اين مورد تصريح شده كه جايز نيست كسى با قصد طلاق دادن به ازدواج اقدام كند. در مورد ازدواج خودِ مسيح، او مى گويد برحسب نظرات رهبانىِ مسيحيانِ متأخر، چنين گمان مى رود كه او اصولا ازدواج نكرد: اما برحسب سن او مى توان حدس زد كه او يك همسر يا حتى همسرانى اختيار كرده باشد. از فقرات پايانى انجيل لوقا باب 23 ،كه زنانى از جليل با او آمده بودند، مى توان حدس زد كه برخى از آنها همسران او بوده اند. از ظاهر و شيوه برخورد مسيح مى توان استفاده كرد كه او با نكاح موقت مخالف نبوده است.
او در ادامه فقراتى از عهد جديد را ذكر مى كند كه به امر ازدواج اشاره اى دارند. اين موارد در رساله هاى پايانى عهد جديد است كه عبارت است از: قرنتيان اول 1: 5، 29 ـ 26: 7، 15: 7، قرنتيان دوم 11ـ6:2، افسسيان 33ـ22:5، تسالونيكيان اول 3: 4، 5، 7، تيموتاؤس اول 3: 4، 14: 5 اول پطرس: 3 و اول تيموتاؤس 12 ـ 2: 3.
نويسنده در پايان فصل به برخى از نقاط افتراق و اشتراك اسلام با كتاب مقدس مى پردازد. ازدواج با همسر برادر در صورت طلاق يا فوت شوهر در اسلام جايز است. تعدد زوجات در اسلام محدود به چهار همسر است، اما در نكاح موقت محدوديتى وجود ندارد. نكاح موقت در اسلام از زمان خليفه دوم ممنوع شد اما شيعه معتقد به استمرار جواز آن است.
بين اسلام و كتاب مقدس اختلاف جزئى در نوع تنبيه و مجازات جرائم جنسى وجود دارد. شهود براى ازدواج و براى اثبات زنا در هر دو مشترك است. برابرى شهادت دو زن با يك مرد نيز مشترك است. همچنين تعلق نگرفتن ارث به فرزندان حاصل از نكاح موقت از مشتركات است. در سوزاندن مجرم جنسى اختلاف وجود دارد. به موجب كتاب مقدس، كسى كه با مادر و خواهر خود زنا كند، سوزانده مى شود اما در اسلام اين حكم براى كسى است كه مرتكب لواط شده است. برخلاف اسلام و آيين يهود كه ازدواج تنها يك قرارداد بين طرفين است، در مسيحيت ازدواج امرى مقدس و از شعاير دينى به شمار مى رود.
در فصل يازدهم مقايسه اى بين متن كتاب مقدس و متون اسلامى انجام گرفته است. تعابير مشابه زيادى در قرآن و كتاب مقدس وجود دارد كه نويسنده برخى از آنها را جمع آورى كرده است. او نوشته است كه جيمز،[10][12]
نويسنده در فصل دوازدهم كه فصل پايانى كتاب است، موارد اختلاف نظر شديد بين اسلام و كتاب مقدس را بيان مى كند. يكى از اين موارد عبارت است از اعتقاد مسيحيت به صليب و كشته شدن عيسى مسيح تا فديه اى براى آمرزش گناهان بنى آدم باشد. او مى نويسد بر حسب عقيده اسلامى، اولا گناهان انسان با كشته شدن انسان ديگر بخشوده نمى شود و توبه تنها وسيله آمرزش گناه است. ثانياً در قرآن (نساء: 157) تصريح شده كه او مصلوب نشده و كشته نشده، بلكه امر بر آنها مشتبه شده است. او اضافه مى كند كه البته آيات ديگر در سوره آل عمران: 55 و مريم: 33 وجود دارد كه از مرگ مسيح حكايت مى كند.
مورد ديگر اختلاف، شبيه سازى خدا با انسان در مواردى از كتاب مقدس، از جمله آفرينشِ زمين و آسمان و انسان در سفر پيدايش است، كه اسلام آنها را قبول ندارد. او توجيه مى كند كه ممكن است در اين موارد تعابير عبرى با عربى اين تفاوت را در ظاهر به وجود آورده باشد وگرنه در محتوا اختلافى نخواهد بود.
مورد ديگرى كه نمى تواند قابل توجيه باشد، نسبت ناروا به نوح در قسمت پايانى باب نهم از سفر پيدايش و همچنين به لوط در بخش پايانى باب 19 سفر پيدايش است. او همچنين اضافه مى كند كه داستان ها يا تعبيرات پورنوگرافى زيادى كه به شدت تحريك كننده غريزه جنسى است، در كتاب مقدس وجود دارد كه همه اينها موجب شده تا مسلمانان معتقد شوند كه اين كتاب تحريف شده است.
يكى ديگر از مواردِ اختلاف، مشروبات الكلى است كه در اسلام اكيداً حرام است اما در كتاب مقدس با تعابير مختلفى مواجه مى شويم. در رساله اول پولس به تيموتاؤوس 23: 5 آمده است كه نوشيدن اندكى شراب به منظور درمان جايز است. در كتاب اول سموئيل باب 14: 1 چنين آمده است: «...تا به كى مست مى شوى؟ شرابت را از خود دور كن.» در كتاب امثال سليمان باب 1: 20 تصريح شده است كه «شراب استهزا مى كند و مسكرات عربده مى آورد.» اما مشكل اين است كه در سفر تثنيه باب 26: 14 آمده است: «و نقره را براى هرچه دلت مى خواهد، از گاو و گوسفند و شراب و مسكرات و هرچه دلت از تو بطلبد بده...». نويسنده در اين جا چنين توجيه مى كند كه شراب، اعم از تخميرشده و نشده است و مى توان گفت آن جا كه تحريم شده، منظور تخميرشده آن است و آن جا كه جايز شمرده شده، تخميرنشده اش مراد است.
نويسنده يكى ديگر از موارد اختلاف را كه انتخاب روزى از ايام هفته يعنى جمعه، شنبه و يكشنبه در اديان سه گانه است، بررسى مى كند و مى نويسد شنبه در آيين يهود روز تعطيل قرار داده شده و اين حكم به كتاب مقدس مستند است. همچنين در قرآن هم اين مطلب به عنوان دستورى براى يهود به طور مكرر آمده است. جمعه نيز براى مسلمانان روز عبادت عمومى نامگذارى شده و در سوره جمعه به آن تصريح شده است. اما يكشنبه براى مسيحيان هيچ دليل انجيلى ندارد و سنتى است كه بعدها مسيحيان به آن پايبند شده اند. تقويم هاى اديان سه گانه نيز از موارد اختلاف است. سال اسلامى مركب از دوازده ماه قمرى است كه ابتداى آن با رؤيت هلال شروع مى شود. سال يهودى گرچه دوازده ماه قمرى است اما در سال معينى، ماه سيزدهم هم به آنها اضافه مى كنند به علاوه، رؤيت هلال را لزوماً شرط نمى دانند و آن را از روى محاسبه به دست مى آورند. در كتاب مقدس چند مورد اشاره به ماه قمرى دارد كه واضح ترين آنها در مزامير داود باب 3:80 آمده است; اما تقويم مسيحيان كه براساس سال شمسى تنظيم شده، هيچ سند انجيلى ندارد و برگرفته از تقويم امپراتوران رم است.
و سرانجام مؤلف در پايان كتاب نتيجه گيرى مى كند كه اديان سه گانه مشتركات فراوانى دارند كه در اعتقاد و عمل بسيار به يكديگر نزديك اند و ما اين مشتركات را بر اساس كتاب هاى آسمانى آنها استخراج كرديم. او اضافه مى كند كه بنابراين، من به جرئت مى توانم ادعا كنم كه آنچه در مسيحيت با اين اصل انطباق ندارد ـ مانند تثليث، كفاره گناهان، تبديل نان و شراب در مراسم عشاى ربانى به گوشت و خون مسيح، سلسله مراتب روحانى، مرجعيت و اعتبار كليسا، برگزارى كريسمس، مراسم ايستر و ساير فستيوال هاى مسيحى ـ هرگز پايه اى در متون آسمانى ندارد.
[11][3]. استفهام انكارى در آيه 116 سوره مائده «ءانت قلت للناس اتخذونى و امى الهين...» ظاهراً همين معنا را مى رساند كه مردم او را خدا يا پسر خدا مى شمردند، اما خود او از اين نسبت ها برىء بود.
[12][12]. جهان مسيحيت به خصوص آيين كاتوليك رم در عهد پاپ جان پل دوم به گفت و گوى اديان معتقد شد و از آن زمان تاكنون تلاش هاى زيادى به اين منظور صورت گرفته است. براى مطالعه گسترده تر در اين زمينه بر مبناى رساله جيمز به سايت http://www.brotherofyeshua.com/letter.htmمراجعه فرماييد.
[1][1]. It is very possible that Jesus is referring to the fact that the prophet to come should have twelve pure descendants or followers who would have authority and act as the final divine guides in their age.
[2][2]. در روايات اسلامى، پدر به سه شخص اطلاق شده است: اَبٌ ولدتك، اَبٌ علمك و اب زوّجك. در قرآن كريم هم در مورد پدر حضرت ابراهيم واژه «اب» به كار رفته، در حالى كه به موجب اعتقاد مفسران مقصود «عمو» است.. زيرا هيچ پيامبرى از كافر و مشرك متولد نمى شود.
[3][4]. جالب تر اين است كه در اين آيه براى رفع سوءتفاهم مسيحيان، از مسيح به عنوان «عيسى پسر مريم» ياد شده است. همچنين در هفت مورد ديگر در قرآن كريم حضرت مسيح با اين وصف معرفى شده است.
[4][5]. در قرآن كريم در مورد معجزه حضرت موسى در پديد آوردن چشمه آب نيز دوازده چشمه ذكر شده است (فانفجرت منه اثنتى عشره عيناً... بقره: 60 و اعراف: 160). شايان ذكر است كه به موجب آيه 160 سوره اعراف، حكمت جوشش دوازده چشمه براى اين بوده كه هر قبيله اى از قبايل دوازده گانه چشمه خاص خود را داشته باشد (و قطعناهم اثنتى عشره اسباطاً امماً...). آيه ديگرى كه در قرآن صراحتِ تامّى در مورد دوازده پيشوا دارد آيه دوازده سوره مائده است كه مى گويد براى هر قبيله اى از قبائل دوازده گانه پيشوايى را مبعوث كرديم (و بعثنا منهم اثنى عشر نقيباً).
[5][6]. مراسم پاشويى كه در باب 13 انجيل يوحنا آمده است: «پس (مسيح) آب در لگن ريخته، شروع كرد به شستن پاهاى شاگردان ...» بيشتر ناظر به به مسئله اخلاقى تواضع است تا طهارت و پاكيزگى. در روايات اسلامى نيز به اين داستان براى همين منظور استفاده شده است. ر. ك. الكلينى، الكافى: ج 1 ص36 باب صفة العلما، حديث 6.
[6][7]. ر.ك. تفسير مجمع البيان، الميزان و... .
[7][8]. و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم. (نساء: 157 و انجيل برنابا: باب 220).
[8][9]. واژه معادل در زبان انگليسى غالباً Temporary Marriage است. مؤلف همچنين واژه Concubinageرا نيز براى ازدواج موقت به كار برده كه به نظر مى رسد واژه مناسبى نيست; زيرا اين واژه امروزه در فرانسه به قانونى اطلاق مى شود كه به موجب آن، زن و مرد پس از قرارداد رسمى مى توانند براى مدتى با هم زندگى كنند. البته شايد اين قانون از حكم ازدواج موقت در اسلام اتخاذ شده باشد.
[9][10]. اين واژه در موارد متعددى از ترجمه فارسى كتاب مقدس گاهى كنيز، گاهى معشوقه و گاهى متعه ترجمه شده است. در ترجمه انگليسى و آلمانى نيز همسر موقت، دوست مؤنث و امثال اينها ترجمه شده است.
[10][11]. جيمز James همان يعقوب يا Jacob است كه رساله اى كوتاه در اواخر عهدجديد دارد. او، پطرس و يوحنا كسانى بودند كه مسيحيان معتقدند كه عيسى مسيح پس از قيام خود از ميان مردگان به آنها علم و آگاهى داده است. احتمال مى دهند كه رساله او درست پس از رساله پولس به غلاطيان نوشته شده باشد كه تاريخ آن به سال 40 ميلادى برمى گردد.
منبع: وبلاگ مسیحیت Christianity