علت سبقت معانى مادى كلمات وضع شده به ذهن
توضيح اينكه انس و عادت (همانطورى كه گفته شده )، باعث ميشود كه ذهن آدمى در هنگام شنيدن يك كلمه ، و يا يك جمله ، به معناى مادى آن سبقت جويد، و قبل از هر معناى ديگر، آن معناى مادى و يا لواحق آن به ذهن در آيد، و ما انسانها از آنجائيكه بدنهايمان ، و قواى بدنيمان ، مادام كه در اين دنياى مادى هستيم ، در ماده غوطه ور است ، و سر و كارش همه با ماده است ، لذا مثلا اگر لفظ حيات ، و علم ، و قدرت ، و سمع ، و بصر، و كلام ، و اراده ، و رضا، و غضب ، و خلق ، و امر، و امثال آنرا مى شنويم ، فورا معناى مادى اينها به ذهن ما در مى آيد، همان معنائى كه از اين كلمات در خود سراغ داريم .
و همچنين وقتى كلمات آسمان ، و زمين ، و لوح ، و قلم ، و عرش ، و كرسى ، و فرشته ، و بال فرشته ، و شيطان ، و لشگريان او، از پياده نظام ، و سواره نظامش را مى شنويم ، مصاديق طبيعى و مادى آن به ذهن ما سبقت ميجويد، و قبل از هر معناى ديگرى داخل در فهم ما مى شود.
و چون مى شنويم كه ميگويند: خدا عالم را خلق كرده ، و يا فلان كار را كرده ، و يا بفلان چيز عالم است ، و يا فلان چيز را اراده كرده ، و يا خواسته ، و يا مى خواهد، همه اينها را مانند خلق ، و علم ، و اراده ، و مشيت ، خودمان مقيد بزمانش مى كنيم ، چون معهود در ذهن ما اين است كه خواسته ماضى و مربوط به گذشته است ، و ميخواهد مضارع و مربوط به آينده است ، درباره (خواسته و ميخواهد) خدا همين فرق را مى گذاريم .
باز وقتى مى شنويم كه خدايتعالى مى فرمايد: (و لدينا مزيد) نزد ما بيشتر هم هست ، و يا مى فرمايد: (لاتخذناه من لدنا)، (از نزد خود مى گيريم نه از ميان شما) و يا مى فرمايد: (و ما عند الله خير)، (آنچه نزد خدا است بهتر است ، و يا مى فرمايد) (اليه ترجعون )، (به نزد او بر مى گرديد)، فورا بذهنمان مى رسد كه كلمه (نزد) همان معنائى را درباره خدا مى دهد، كه درباره ما مى دهد، و آن عبارت است از حضور در مكانى كه ما هستيم .
و چون مى شنويم كه مى فرمايد: (و اذا اردنا ان نهلك قريه ، امرنا مترفيها) (چون بخواهيم قريه اى را هلاك كنيم بعياشهايش دستور مى دهيم كه ...، و يا مى شنويم كه مى فرمايد: (و نريد ان نمن ) اراده كرده ايم كه منت نهيم ...، و يا مى شنويم كه مى فرمايد: يريد الله بكم اليسر، خدا آسانى براى شما اراده كرده )، فورا به ذهنمان مى رسد كه اراده خدا هم از سنخ اراده ما است ، و از اين قبيل كلمات را وقتى مى شنويم ، مقيد به آن قيودى مى كنيم كه در خود ما مقيد به آنها است .
چاره اى هم نداريم ، براى اينكه از روز اول كه ما ابناء بشر لفظ، (چه فارسى چه عربى و چه هر زبانى ديگر) را وضع كرديم ، براى اين وضع كرديم كه موجودى اجتماعى بوديم ، و ناگزير بوديم ، منويات خود را به يكديگر بفهمانيم ، و فهماندن منويات وسيله اى مى خواهد، لذا با يكديگر قرار گذاشتيم قبلا كه هر وقت من صداى (آب ) را از خود در آوردم ، تو بدان كه من آن چيزى را ميگويم ، كه رفع تشنگى مى كند، و به همين منوال الفاظ ديگر).
و زندگى اجتماعى را هم حوائج مادى به گردن ما گذاشت ، چون منظور از آن اين بود كه دست به دست هم داده ، هر يك ، يكى از كارهاى اجتماع را انجام دهيم ، تا به اين وسيله استكمال كرده باشيم ، و كارهاى اجتماعى همه مربوط به امور مادى ، و لوازم آنست ، ناگزير الفاظ را وضع كرديم ، براى مسمى هائى كه غرض ما را تاءمين مى كند، روى اين جهت هر لفظى را كه مى شنويم ، فورا معناى ماديش به ذهنمان مى رسد.