متقين داراى دو هدايتند همچناكه كفار و منافقين در دو ضلالت مى باشند
و اين طرز بيان بخوبى مى فهماند كه نامبردگان بخاطر اينكه از ناحيه خداى سبحان هدايت شده اند، داراى اين پنج صفت كريمه گشته اند، ساده تر اينكه ايشان متقى و (داراى پنج صفت نامبرده نشده اند)، مگر بهدايتى از خدايتعالى ، آنگاه كتاب خود را چنين معرفى مى كند: كه هدايت همين متقين است ، (لا ريب فيه هدى للمتقين )، پس مى فهميم كه هدايت كتاب ، غير آن هدايتى است كه اوصاف نامبرده را در پى داشت ، و نيز مى فهميم كه متقين ، داراى دو هدايتند، يك هدايت اولى كه بخاطر آن متقى شدند، و يك هدايت دومى كه خداى سبحان بپاس تقوايشان بايشان كرامت فرمود.
آنوقت مقابله بين متقين كه گفتيم داراى دو هدايتند، با كفار و منافقين درست ميشود، چون كفار هم داراى دو ضلالت ، و منافقين داراى دو كورى هستند، يكى ضلالت و كورى اول ، كه باعث اوصاف خبيثه آنان از كفر و نفاق و غيره شد، دوم ضلالت و كورى اى كه ضلالت و كورى اولشان را بيشتر كرد، اولى را بخود آنان نسبت داد، و دومى را بخودش ، كه بعنوان مجازات دچار ضلالت و كورى بيشتريشان كرد، و در خصوص كفار فرمود: (ختم اللّه على قلوبهم ، و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة )، غشاوت را بخود آنان نسبت داد، و مهر زدن بر دلهاشانرا بخودش .
همچنانكه در آيات بعد درباره منافقين مى فرمايد: (فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا)، مرض اولى را بخود منافقين نسبت ميدهد، و مرض دومى ايشانرا بخودش ، بهمان معنائى كه از آيه (يضل به كثيرا، و يهدى به كثيرا، و ما يضل به الا الفاسقين )، (خدا با اين قرآنش بسياريرا گمراه ، و بسيارى را هدايت مى كند، و با آن گمراه نميكند مگر فاسقان را، آنهائى را كه قبل از برخورد با قرآن فاسق بوده اند)، و آيه : (فلما زاغوا ازاغ اللّه قلوبهم )، (وقتى خودشان از راه راست منحرف شوند، خدا هم دلهاشان را منحرف مى كند) استفاده ميشود.