نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: خاطرات جنین

  1. #1
    کاربر آشنا amiable آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    109
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    Talking خاطرات جنین

    شروع
    تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کرم و فعلا برای مسکن رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه
    اظهار وجود
    هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.
    زندان
    گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!!
    فرق اینجا با آنجا
    داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی
    می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد:

    احتمالا در همان هفته های اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند !!!
    کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند !!!
    اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شد!!!
    به خاطر بی توجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل می کردند!!!
    اگر بچه توی شکمشان لگد می زد ،آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود !!!
    بلوتوث
    امروز موقع سونوگرافی هرچی برای دکتر دست تکون دادم که از من عکس نگیر نفهمید،الان حسابی نگران شدم می ترسم عکس هایم پخش شوند چون از نظر پوشش اصلا در وضعیت مناسبی نبودم
    بند ناف
    امروز همش می خواستم بروم گشت و گذار اما مادر اینقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور شوم
    موج مکزیکی
    اینکه بعضی وقتها حسابی قاط میرنم به خاطر امواج موبایل است.مادرم،نمی شود به احترام من کمتر اس ام اس بازی کنی ؟
    سکوت سرشار از ناگفته هاست
    از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم
    چندبار مصرف
    لابد شنیده اید که یک نفر می رود و از فروشنده می پرسد که آقا نان یک بار مصرف دارید؟و فروشنده میخندد و می گوید مگر نان چند بار مصرف هم داریم؟؟
    خواستم بگم اصلا هم خنده دار نیست اینجا هر چیزی که به من برسد دوبار مصرف است
    جغرافیای بدن
    فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است
    رخصت
    خب کم کم باید گلویم را برای گریه آماده کنم می خواهم چهار گوشه رحم را ببوسم و با لگدی که به در و دیوار میزنم برای خروج رخصت بخواهم .
    مادرم ممنونم...........دیگر مزاحم نمی شوم
    اولین نفس
    کمی استرس دارم همین طور که به لحظه خروج نزدیک می شوم قلبم تندتر می زند .همه جیز دارد از یادم می رود و احساس میکنم بعد ها چیزی از اینحا به خاطر نمی آورم ..........آخ یک نفر دارد مرا بیرون می کشد .................آهای من که هنوز حرفهایم تمام نشده

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اتفاقات و خاطرات جالب و غیر جالب روزمره زندگی شما !!!
    توسط monji_2008 در انجمن مباحث مرتبط با زندگی ، خانواده و اجتماع
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 19-11-2010, 17:21
  2. خاطرات دوران جنگ
    توسط saeedjj در انجمن معرفی کتاب های که مطالعه کرده اید
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 30-10-2010, 14:34
  3. کتاب خاطرات «سلمان رشدی» پس از فتوای امام (ره)
    توسط monji_2008 در انجمن اخبار جهان اسلام
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 22-10-2010, 18:01
  4. خاطرات
    توسط s.ali در انجمن کتابخانه اسلامي
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-12-2008, 12:09
  5. خواب و خاطرات
    توسط mashti در انجمن موضوعات و مطالب علمی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-08-2008, 13:42

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه