[size=medium]
پاسخ:
در مورد عالم ذرّ يا عالم ميثاق بين مفسّرين ، محدّثين ، حکما و عرفا مناقشات علمي فراواني وجود دارد که ذکر نظرات همه ي آنها در اين نامه مقدور نيست. لذا در اين نامه تنها به نظر برخي از حکماي مفسّر ــ آن هم به صورت کلّي ــ پرداخته مي شود. چرا که ورود در جزئيّات اين مسأله ، به معلومات کلامي ، فلسفي و عرفاني بالايي نيازمند است.
خداوند متعال مي فرمايد: « وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ. ـــــ و هيچ چيزي نيست مگر اينکه خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمي کنيم مگر به اندازه معلوم و معيّن» ( حجر/21) و مي فرمايد: « لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس. ــــ ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها کتاب آسماني و ميزان نازل کرديم تا مردم قيام به عدالت کنند و آهن را نازل کرديم که در آن نيروي شديد و منافعي براي مردم است ...»(حديد/25) باز مي فرمايد:« يا بَني آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْکُمْ لِباساً يُواري سَوْآتِکُمْ وَ ريشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَيْر ... . ـــــ اى فرزندان آدم! ما لباسى براى شما نازل نموديم که اندام شما را مىپوشاند و مايه زينت شماست؛ اما لباس تقوا بهتر است... .»( الأعراف : 26) ايضاً مي فرمايد: « فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون. ــــــ پس منزّه است کسي که ملکوت همه چيز در دست اوست؛ و به سوى او باز گردانده مي شويد.» (يس:83)
آيه 21 حجر دلالت بر اين دارد که همه ي موجودات ، حقايقي جاويدان نزد خدا دارند ، چون هر چه نزد خداست زوال ناپذير است. « ما عِنْدَکُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ»(نحل/96) و در آيه 25 حديد بيان فرمود که خداوند متعال همانگونه که کتاب آسماني را از نزد خود(علم خود) نازل نموده است آهن را هم از نزد خود نازل کرده است. در آيه 26 اعراف نيز لباس را نازل شده از سوي خود معرّفي نمود. بنا بر اين ، حقيقتِ همه ي اشياء ، قبل از ايجاد دنيايي آنها با اسباب و علل دنيايي ، به نحو وجود علمي در مرتبه ي علم الهي موجود بوده اند. حقايق اشياء از اين مرتبه تنزّل يافته ، مراتب گوناگون وجود را يک به يک طي مي کند تا در نهايت به پايين ترين مرتبه ي عالم ملکوت مي رسد. آنگاه از عالم ملکوت با تدبير و ترتيبي ويژه و به صورت آن به آن و به تدريج و به صورت پيوسته به عالم مادّه نازل مي شود. براي مثال حقيقت يک سيب از علم الهي نازل شده مراتبي را طي نموده به ملکوت سفلي مي رسد و آنگاه لحظه به لحظه صورت سيب به مادّه ي موجود در درخت که از خاک گرفته مي شود افاضه مي گردد. از نگاه افراد عادي چنين به نظر مي رسد که سيب خودش بزرگ مي شود و از حالت بالقوّه بودن به سوي فعليّت خود پيش مي رود ؛ امّا از نگاه کسي که از افق ملکوت به عالم مادّه نظاره مي کند مادّه ي سيب تنها قبول صورت مي کند و اين حقيقت ملکوتي سيب است که به اذن الله ، صورتهاي پياپي سيب را به مادّه افاضه مي کند.
انسانها نيز چنين پرسه اي را طي مي کنند تا وارد عالم مادّه شده و تکامل پيدا کنند ؛ با اين تفاوت که ديگر موجودات ، هر صورتي را که از جانب ملکوت به آنها افاضه شود به صورت طبيعي قبول مي کنند ؛ يعني تا جايي که موجود مادّي ، قابليّت دارد صورتها به او افاضه مي شوند ؛ امّا انسان افزون بر اين ، در مواردي قابليّت خود را هم در دست خود دارد ؛ يعني در مواردي مي تواند قابليّت خاصّي را در خود فراهم کند تا صورت کمالي خاصّي را از عالم ملکوت بگيرد يا بالعکس مي تواند قابليّت موجود خود را معطّل گذارد يا حتّي نابود سازد و در نتيجه خود را از برخي صور کمالي که در حقيقتِ ملکوتي او وجود دارد محروم نمايد.
به تصريح آيات و روايات ، حقيقت ملکوتي همه ي انسانها خدا را مي شناسد. چون حقيقت ملکوتي اشياء ذاتاً عالم به خدا بوده و ربوبيّت حق تعالي را نسبت به خود با تمام وجود ادراک مي کند. خداوند متعال در آيه ي مشهور به آيه ي ذرّ و ميثاق مي فرمايد:« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ. ـــــــ و(به خاطر بياور) زمانى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذريه ي آنها را برگرفت ؛ و آنها را بر خودشان گواه ساخت ؛ (و فرمود:) آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مىدهيم. (خدا چنين کرد تا مبادا) روز رستاخيز بگوييد:ما از اين ، غافل بوديم.»(الأعراف:172) خداوند متعال در اين موطِن و قبل از ورود به دنيا ذات و حقيقت همه ي انسانها را بر خودشان گواه ساخته و از آنها پيمان گرفته است که جز به ربوبيّت او نگرايند. لذا در عمق وجود همه ي انسانها اين نداي الهي و ملکوتي باقي مانده است که از آن تعبير مي شود به نداي فطرت و پيمان فطرت. « ابن مسکان گويد: از امام صادق(ع) درباره ي آيه ميثاق پرسيدم که آيا اين جريان به صورت مشاهده بود؟ امام فرمودند: آري ، پس معرفت در جان آنها ثابت ماند ولي موطِنِ پيمان را فراموش کردند ؛ و به زودي آن را به ياد آرند. و اگر آن واقعه نبود کسي نمي دانست آفريدگار و روزي دهنده اش کيست؟...»( ترجمه رسائل توحيدي ، علامه طباطبايي ، ص151). نبي اکرم(ص) فرمودند:« کُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ وَ يُمَجِّسَانِه. ـــــ هر نوزادي بر اساس فطرت توحيد زاده مي شود پس والدينش او را يهودي و نصراني و مجوسي مي کنند.» (بحار الأنوار ، ج58 ،ص187 )
« عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:«حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِکِينَ بِهِ» قَالَ : الْحَنِيفِيَّةُ مِنَ الْفِطْرَةِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ. قَالَ : فَطَرَهُمْ عَلَى الْمَعْرِفَةِ بِهِ.فَقَالَ زُرَارَةُ: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى» قَالَ: أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ وَ أَرَاهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ يَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّهُ. وَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: کُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ يَعْنِي عَلَى الْمَعْرِفَةِ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ وَ کَذَلِکَ قَوْلُهُ:« وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّه ــــــ زراره گويد: از امام باقر (ع) در باره آيه«حنفاء للّه غير مشرکين به» پرسيدم؟ امام فرمودند: حنيف بودن همان فطرتى است که خدا مردم را بدان سرشته است و آفرينش خدا دگرگونى ندارد و فرمودند: خدا آنها را بر معرفت خود سرشته است .زراره گويد: از امام پرسيدم درباره آيه « وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى ». امام فرمودند: خدا فرزندان آدم را تا روز رستاخيز از پشت او در آورد و چون مورچه در آمدند و خود را بدانها شناساند و اگر آن نبود کسى پروردگارش را نمي شناخت. و فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده اند: هر نوزاد بر فطرت زاده مي شود ؛ يعني بر اين زاده مي شود که خداي عزّوجلّ آفريننده اوست ؛ و چنين است که خدا فرمود:« و اگر از آنها(مردم) بپرسى که آفريننده آسمانها و زمين کيست؟ البته مي گويند خدا.» »(بحار الأنوار ، ج64 ،ص 135 )
شرح نظر فوق با دفع دو پندار.
برخي افراد از ظاهر آيات و روايات ياد شده و برخي روايات ديگر چنين فهميده اند که نفس انسان قبل از جسم او وجود داشته است. لذا آنگاه که جسم او آمادگي لازم را در در رحم مادر پيدا مي کند آن نفس به بدن شخص تعلّق مي گيرد. به قول معروف « مرغ باغ ملکوتم ني ام از عالم خاک ـــــ چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم. ». بر همين اساس خيال کرده اند در عالم ذرّ ، تنها روح مورد خطاب قرار گرفته است. روشن است که اين گروه ، از مطالب پيش گفته نيز همين برداشت را خواهند داشت. در مقابل ، گروه ديگري با توجّه به ظاهر آيه ي« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ ... » و برخي ديگر از روايات ، چنين فهميده اند که عالم ذرّ عالمي مادّي بوده که وجود ذرّي انسان در آنجا با وجودي بسيار ريز و ذرّه مانند از پشت حضرت آدم (ع) بيرون آورده شده و مورد سوال واقع شده اند و دوباره به صلب آن حضرت باز گشته و تا موعد مقرّر از صلبي به صلب ديگر منتقل شده اند تا در نهايت به صلب پدران خود رسيده در رحم مادر خود قرار گيرند.
اين دو نظر ظاهراً در مقابل يکديگر قرار دارند. ظاهراً آنچه پيشتر گفته آمد نيز يکي از اين دو نظر است. امّا در حقيقت چنين نيست چون قائلان نظر پيش گفته ــ يعني حکماي صدرايي ــ به صراحت خلقت روح قبل از بدن را انکار نموده اند. بنا بر اين ، نظر مطرح شده ، در حقيقت هيچکدام از اين دو نظريّه نيست بلکه شامل هر دوي اين نظرات است ، لکن فهم اين مطلب چندان آسان نيست. لذا برخي متوجّه عمق آن نشده خيال کرده اند مراد از وجود ملکوتي انسان در عالم ملکوت همان نفس يا روح است.
از ديدگاه فلسفه ي صدرايي نفس جزئيِ اشخاص انساني نه قبل از بدن ، بلکه همراه با بدن دنيايي آنها خلق مي شود. و اساساً روح (نفس) بدون بدن معني ندارد. لذا بعد از مرگ نيز روح بدون بدن نبوده داراي بدن برزخي خواهد بود. امّا اينکه در برخي روايات از خلقت روح قبل از بدن سخن گفته شده ، در برخي موارد مراد روح کلّي است که غير از روح افراد انساني است ؛ در مواردي نيز ، که مراد روح جزئي افراد است ، منظور تقدّم رتبي است نه تقدّم زماني. يعني روح با اينکه از حيث زماني همراه با بدن خلق مي شود ، ولي از آنجا که از بدو خلقت موجودي غير مادّي است رتبه ي وجودي (شدّت وجودي ) آن بالاتر از رتبه ي وجودي بدن است. لذا گفته مي شود روح در خلقت ، تقدّم وجودي بر بدن دارد. در علوم عقلي هشت قسم تقدّم و تأخّر وجود دارد که تقدّم و تأخّر زماني يکي از آنهاست. لذا هر جا سخن از تقدّم چيزي بر چيزي بود همواره نمي توان آن را به معني تقدّم زماني گرفت.
با اين بيان اجمالي روشن مي شود که انسان قبل از خلقت دنيايي ، وجود تفکيک شده و فردي نداشته است که خداوند متعال بخواهد از او پرسشي بکند. وجود يافتن انسان همان است و در دنيا بودن او همان. لذا « وارد دنيا شدن انسان» نه از نظر براهين فلسفي توجيه پذير است نه از متون ديني چنين چيزي به صراحت استفاده مي شود. بلي هم در فلسفه و هم در متون ديني بيان شده که همه ي موجودات و از جمله انسان ، قبل از اين عالم در عالم بالاتري (عالم ملکوت و عالم جبروت) حضور داشته اند ؛ امّا مقصود از اين تعابير اين نيست که آن موجودات به وجود فردي خود در عوالم ملکوت و جبروت حضور داشته اند. بلکه منظور اين است که حقيقت و کمال وجودي آنها در ضمنِ وجود علّت ملکوتي يا جبروتي شان وجود داشته است. اين تعبير مثل اين است که گفته شود: صور خيالي انسان قبل از پديدار شدنشان در قوّه ي خيال آدمي حضور داشتند. چون اگر کمال اين صور در قوّه ي خيال نبود نمي توانست آنها را پديدار سازد. رابطه ي مخلوقات نسبت به اراده ي خداوند متعال تقريباً مثل رابطه ي صور خيالي انسان نسبت به اراده ي اوست. يعني همانگونه که به محض اراده نمودن انسان ، صور خيالي پديدار مي شوند ، و حقيقتي جز ظهور اراده ندارند ، مخلوقات نيز چيزي جز ظهور اراده ي خدا نيستند. « إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ کُنْ فَيَکُون. ــــ امر او چنين است که هر گاه چيزى را اراده کند، تنها به آن مىگويد: «موجود شو! » آن نيز بىدرنگ موجود مىشود(يس:82)
خداوند متعال حقيقت انسان را ــ نه حقيقت اشخاص را ــ از علم خود به عالم جبروت و از عالم جبروت به عالم ملکوت نازل نمود تا اين حقيقت به مرز عالم مادّه نزديک شد. در اين مرحله آن حقيقت انساني را نفس کلّي انسان مي گويند که نفس هيچ شخص خاصّي نيست. آنگاه خداوند متعال گِل آدم را سرشت تا به حالتي رسيد که قابليّت دريافت نفس در او پديد آمد در اين هنگام آن نفس کلّي به جسم آدم (ع) تعلّق گرفت و آدم خاکي انسان شد ؛ و آن نفس کلّي در عين اينکه در ذات خود به کلّيّتش باقي بود در مقام تعلّق و فعل ، نفش جزئي حضرت آدم (ع) نيز شد. ـــ توجّه: آن نفس به بدن آدم (ع) تعلّق گرفت نه اينکه در آن داخل شد. نفس در چيزي داخل نمي شود. همانگونه که اراده ي انسان به صور خيالي او تعلّق گرفته آنها را پديد مي آورد ولي اراده داخل در آن صور نيست بلکه مدبّر آنهاست ـــ در همين هنگام آن نفس کلّي افزون بر تعلّق کلّي به کلّ بدن حضرت آدم (ع) ، تعلّقي نيز به تک تک ذرّات وجود او گرفت. در اين هنگام به تعداد آن ذرّات ، نوعي خاصّي از تعلّق نيز براي نفس کلّي حاصل شد که به سبب آن نوع تعلّق ، به تعداد آن ذرّات ، نفس جزئي حاصل گرديد ؛ و هر ذرّه ي وجود آن حضرت ، به واسطه ي اين تعلّق ، تشخّصي خاصّ پيدا نمود. و همين نفوس جزئي متعلّق به ذرّات بودند که مورد سوال خدا قرار گرفتند. از آن زمان هر نفسي ذرّه ي مربوط به خود را تدبير مي کند تا بالاخره به صلب معيّني برسد و در رحم معيّني قرار گيرد. لذا انسانها قبل از مرحله ي نطفگي نيز وجود مادّي داشته دائماً در مسير تکاملند تا به مرحله ي نطفگي برسند. خداوند متعال مي فرمايد: « مگر نه اين است که مدت زمانى بر انسان گذشت که چيز قابل ذکرى نبود؟ همانا ما انسان را از نطفهاى آميخته آفريديم ، که او را خواهيم آزمود ، پس وى را شنوا و بينا گردانيديم. ما راه را به او نشان داديم، يا شاکر باشد يا کفران کننده . » ( الانسان (الدهر: 1 ـ 3)
شايد در اينجا اين سوال پيش آيد که چگونه يک نفس ، در عين اينکه يکي است به تعداد ذرّات موجود در صلب حضرت آدم و به تعبيري به تعداد انسانها تکثّر نيز دارد؟!!!
در جواب گوييم نسبت اين نفس کلّي به تک تک انسانها يا ذرّات موجود در صلب آدم (ع) ، مثل نسبت اراده ي انسان است به صور خيالي انسان. وقتي انسان به يک اراده کردن ، چندين موجود خيالي را به يکباره در ذهن خود ايجاد مي کند همه ي آن صور ، ظهور يک اراده اند لذا به محض اينکه اراده برداشته شود همگي نابود مي شوند. در اين مثال اراده در ذات خود يکي است ولي در مقام ظهور و تعلّق کثرت پيدا مي کند.
حاصل کلام اينکه:
1. عالم ذرّ پايين ترين مرتبه ي عالم مثال يا برزخ نزولي يا ملکوت سفلي است. که عالمي غير مادّي و فرا زماني و فرا مکاني است. موجودات اين عالم مثل موجودات ذهني انسان يا مثل موجوداتي که انسان در خواب مي بيند شکل و رنگ دارند ولي مادّه ندارند. نفس جزئي انسان در اين عالم به واسطه ي تعلّق به ذرّات وجود حضرت آدم (ع) پديدار گشته مورد خطاب الهي قرار گرفت.
2. انسان در آن موطن وجودي غير مادّي و به اصطلاح فلاسفه وجود مثالي دارد.« أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِعَلِيٍّ ع أَنْتَ الَّذِي احْتَجَّ اللَّهُ بِکَ فِي ابْتِدَائِهِ الْخَلْقَ حَيْثُ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً فَقَالَ لَهُمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى ... ـــــ رسل الله (ص) به علي (ع) فرمودند: تو هستي آنکه خدا در ابتداي خلقتش با تو بر خلقش احتجاج نمود آنگاه که آنان را چون اشباحي برپاداشت. پس به آنها گفت: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا ... »( بحار الأنوار،ج24 ،ص2)
3. خداوند متعال حقيقت ربوبيّت خود را در آن موطن به انسانها نشان داده و از آنها بر ربوبيّت خود گواهي گرفته است.
4. نفس انسان به خاطر اشتغال زياد به عالم مادّه قادر به ياد آوردن اصل آن جريان نيست ولي حاصل آن سوال و جواب و مشاهده ، به صورت آگاهي فطري نسبت به خدا ، در ذات همه انسانها باقي مانده است. و اين آگاهي به تصريح آيه 30 سوره روم تبديل و تغيير پذير نيست. بنا بر اين ، همه انسانها از هر والديني که زاده شوند با اين فطرت زاده مي شوند.
[/size]
پرسمان