نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: همه چیز درباره محمد حنفیه

  1. #1
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض همه چیز درباره محمد حنفیه

    همه چیز درباره محمد حنفیه
    چگونه حجر‌الاسود بین محمد حنفیه و امام سجاد قضاوت کرد؟





    برای اثبات حقانیت قیام مختار و همچنین موقعیت محمد حنفیه، شاید مناسب باشد که نگاهی کوتاه به شخصیت این رجل بزرگ اهل بیت(ع) داشته ایم.







    «کیسانیه» به فرقه و گروهی گفته می‌شود که معتقد به امامت محمد حنفیه بودند و امامت امام سجاد(ع) و سایر ائمه معصومین، از اولاد آن حضرت را قبول ندارند. از آنجایی که محمد حنفیه، نقش مهمی و در واقع، نقش نمایندگی امام سجاد(ع) و رهبری نهضت را در قیام مختار به عهده داشت، برای اثبات حقانیت قیام و همچنین موقعیت محمد حنفیه، شاید مناسب باشد که نگاهی کوتاه به شخصیت این رجل بزرگ اهل بیت(ع) داشته باشیم.
    خصوصیات شخصی محمد حنفیه
    تولد ایشان در سال 15 و یا 17 هـ.ق می‌باشد، محمد فرزند گرامی و عظیم‌الشأن امام علی(ع) است و او را به جد مادریش (حنفیه) نسبت می‌دهند.
    نام مادرش «خولة» دختر جعفر بن قیس... بن حنفیه بود. (1)
    روزی علی(ع) به پیامبر(ص) عرض کرد: اگر خداوند، پسر به من داد، اجازه می‌فرمائید نام شما را بر او بگذارم؟ پیامبر فرمود: آری. (2) و در روایت دیگر چنین است که پیامبر به علی(ع) فرمود:
    «ان ولدت منک غلاما فسمه باسمی و کنه بکنیتی، فولد له بعد موت فاطمه(ع)، غلاما فسماه محمد و کناه ابوالقاسم.» (3)
    اگر پسری از تو بوجود آمد نام را نام من و کنیه‌اش را کنیه من بگذار سپس خداوند بعد از شهادت حضرت فاطمه(ع) فرزندی عنایت فرمود که نامش را محمد و کنیه او را ابوالقاسم نهاد.
    واقدی گوید: «محمد حنفیه در سن 65 سالگی، در سال 82 (هـ.ق) از دنیا رفت.» (4)
    محمد حنفیه در زمان حیات پدر بزرگوارش امیرمؤمنان، یار و مددکار حضرتش بود و از پدر، اطاعت محض داشت و در جنگ‌های حضرت، خصوصاً جنگ جمل و صفین، در کنار پدر و برادرانش امام حسن و امام حسین(ع) با معاویه و دار و دسته‌اش جنگید.
    «بلاذری» در کتاب خود شرح حال نسبتاً مفصلی از محمد حنفیه دارد. (5)


    علاقه شدید محمد حنفیه به پدر و امام حسن و امام حسین(ع)
    «ابن عباس» گوید:
    «در یکی از روزهای جنگ صفین، امام علی(ع) فرزندش محمد حنفیه را فرمان داد که به میمنه لشکر معاویه حمله کند. او و افراد تحت فرمانش، حمله جانانه‌ای به جناح راست لشکر معاویه کردند و آنان را درهم شکستند، بعد به پایگاه خود برگشتند. محمد در حالی که مجروح شده بود، به نزد پدر آمد و گفت: خیلی تشنه‌ام، امام دستور داد، به او آب دانند و مقدار کمی آب را به سر و صورت و زره او پاشید.»
    ابن عباس گوید: می‌دیدم، خون از حلقه‌های زره محمد جاری بود، پس از ساعتی استراحت، امام مجدداً فرزندش را خواست و فرمان داد تا به میسره لشکر معاویه حمله کند. محمد و افرادش به جناح چپ لشکر معاویه حمله کردند و بشدت تشنه بود. امام مانند دفعه اول، ساعتی به او استراحت داد و سپس فرمان داد به قلب لشکر معاویه حمله کند! محمد این بار نیز قلب لشکر معاویه را درهم کوبید و جراحات زیادی برداشت.
    وی پس از انجام مأموریت، به نزد پدر آمد و درحالی که به شدت منقلب و ناراحت بود، امام به استقبال فرزندش رفت و او را در آغوش گرفت و بین دو ابروی او را بوسید و فرمود:
    «فداک ابوک لقد سررتنی و الله یا بنیّ» پدرت به فدایت باد فرزندم، امروز دلم را شاد کردی. چرا ناراحت و گریانی؟ عرض کرد: پدر! شما سه بار، بی‌امان مرا به صحنه نبرد فرستادید و در معرض خطر قرار گرفتم، لیکن خدا مرا حفظ کرد اما چگونه دو برادرم حسن و حسین را این‌طور به میدان نمی‌فرستی؟!
    امام مجدداً سر محمد را بوسید، و فرمود:
    «یا بنیّ، انت ابنی و هذان ابنا رسول الله(ص)، افلا اصونهما»
    «عزیزم، تو فرزند منی و آن دو، فرزندان پیامبرند، آیا نباید در حفظ آنان کوشا باشم؟ گفت: آری پدر خداوند مرا فدای شما و دو برادرم گرداند.» (6) آری، این کمال خضوع محمد، در مقابل پدر و برادران معصومش می‌باشد و این خود، فضیلتی بزرگ برای اوست.


    ستایش علی(ع) از محمد حنفیه
    از امام رضا(ع) است که فرمود:
    «کان امیرالمؤمنین، یقول: ان المحامده تابی ان یعصی الله عزوجل، قلت: و من المحامده؟! قال: محمد بن جعفر و محمد بن ابی بکر و محمد بن ابی حذیفه و محمد بن امیرالمؤمنین ابن الحنفیه رحمه الله.» (7)
    امیر مؤمنان(ع) می‌فرمود: همانا محمدها، نمی‌گذارند که نافرمانی خدا انجام بگیرد.
    راوی پرسید: محمدها کیانند؟! امام هشتم(ع) فرمود: محمد بن جعفر و محمد بن ابی‌بکر و محمد بن حذیفه و محمد بن امیرالمؤمنین(ع) رحت‌الله (محمد بن جعفر، فرزند جعفر طیّار و برادرزاده امیرالمؤمنین است و محمد‌بن ابی‌بکر، فرزند «خلیفه اول» که تربیت شده علی(ع) و از خواص اصحاب حضرت بود و به توطئه معاویه به وسیله سم، مسموم شد و به شهادت رسید، و محمد بن ابی‌حذیفه، فرزند عقبة بن ربیعه و پسرخاله معاویه بود، این محمد، از انصار و خواص اصحاب امیرمؤمنان(ع) به شمار می‌رفت.) (8)
    «مامقانی» ضمن نقل این روایت می‌فرماید:
    «وی از زندان معاویه گریخت ولی بعد او را یافتند و به شهادت رساندند.» (9)
    آنگاه ایشان اضافه می‌کند:
    «این سخن امیرمؤمنان، اثبات عدالت محمد حنفیه است؛ زیرا راضی نشدن به عصیان خدا، مرتبه‌ای فوق مرتبه عدالت است و معقول نیست، کسی که راضی به عصیان دیگران نیست خود اهل معصیت باشد.» (10)

    محمد حنفیه و امامت «امام سجاد(ع)»
    1- امام صادق(ع) فرمود:
    «محمد حنفیه نَمُرد مگر آن که به امامت علی بن الحسین(ع) اقرار و اعتراف داشت و وفات او در سال 84 هجری قمری بود.» (11)
    این روایت که شیخ صدوق آن را نقل کرده و مرحوم مجلسی نیز در بحار آن را آورده است به خوبی تصریح می‌کند که «محمد حنفیه» به امامت امام سجاد(ع) اقرار و اعتراف داشت.
    علامه مامقانی در دفاع از محمد حنفیه و اقرار او به امامت امام سجاد(ع) می‌فرماید:
    و اما کشمکش محمد حنفیه با امام سجاد(ع) و ادعای امامت، برای خود و سبب اذعان و اعتراف او به امامت امام سجاد(ع) پس از جریان شهادت دادن حجرالاسود، بر حقانیت امام سجاد(ع) همانگونه که روایاتی نیز بر آن دلالت دارد.
    بلکه در بعضی از این روایات آمده است: پس از آنکه حجرالاسود شهادت داد حتی محمد حنفیه به پای امام سجاد(ع) افتاد و اظهار اطاعت و خضوع کرد، و دیگر از آن پس، این مطالب را مطرح نکرد. (12)
    اما جریان شهادت دادن حجرالاسود، بر امامت امام سجاد(ع) و اطاعت بی‌قید و شرط محمد حنفیه در مقابل حضرتش، ضمن روایاتی که رسیده است نظر شما را به روایت صحیحه‌ای که مرحوم «کلینی» آن را در اصول کافی آورده است، جلب می‌کنیم و سپس ادله دیگر خود را بر اعتقاد راسخ ابن حنفیه، در مسأله امامت، بیان خواهیم کرد. اما روایت:


    شهادت حجرالاسود
    محدث «کلینی(ره)» در کتاب متقن اصول کافی، (13) روایت صحیحه‌ای را نقل می‌کند که به خوبی بیانگر اعتقاد محمد حنفیه در مسأله امامت است. اما متن روایت:
    زراره از امام باقر(ع) نقل می‌کند که فرمود: «پس از کشته شدن امام حسین(ع) محمد حنفیه از امام علی بن الحسین(ع) خواست تا در خلوت با او صحبت کند، آنگاه که به خدمت امام رسید عرض کرد: فرزند برادرم، می‌دانی که پیامبر خدا(ص) وصیت و امامت را بعد از خود به امیرمؤمنان(ع) داد و سپس به امام حسن(ع) و بعد از او به امام حسین(ع) واگذار کرد و پدر شما – که رضوان خدا و درود حق بر روانش باد – به شهادت رسید، و برای جانشینی بعد از خودش وصیتی نکرد! و می‌دانی که من، عموی شما و با پدرت با یک ریشه‌ام و زاده علی(ع) می‌باشم. من با این سن و سبقتی که بر شما دارم، از شما که جوانید به امامت سزاوارترم! پس با من در مسأله جانشینی و امامت کشمکش و درگیری نداشته باش.»
    امام علی بن الحسین(ع) در پاسخ عمویش، محمد حنفیه، با لحنی ملایم و دلسوزانه فرمود: «ای عمو! از خدا بترس و چیزی را که حقّت نیست مخواه، من تو را موعظه می‌کنم که مبادا از نادانان باشی، ای عمو! همانا پدرم (صلوات الله علیه) قبل از آنکه عازم عراق شود به من در این باره وصیت کرد و ساعتی قبل از شهادتش نیز با من تجدید عهد نمود، و این سلاح رسول خدا(ص) است که پیش من است، متعرّض این امر مشو که می‌ترسم عمرت کوتاه و حالت دگرگون شود. همانا خدای عزّوجل، امر وصیت و امامت را در نسل حسین(ع) مقرّر داشته است.»
    آنگاه امام (ع) برای اینکه مطالب را به شکل عینی برای عمویش اثبات کند فرمود:
    «اگر می‌خواهی این مطلب را بفهمی، بیا نزد «حجرالاسود» رویم و از او داوری بخواهیم و مطالب را از آن بپرسیم!» امام باقر(ع) می‌فرماید: «این گفتگو میان آندو در مکه بود تا این که به حجرالاسود رسیدند. علی ابن الحسین(ع) به محمد حنفیه فرمود: اول تو به درگاه خدا دعا کن و از خدا بخواه تا حجرالاسود را به صدا درآورد و مطلب را از او بپرس. محمد، با تزرع و زاری و دعا به پیشگاه خدا از حجرالاسود خواست که مطلب را بیان کند. ولی حجر پاسخی نداد. علی‌بن الحسین(ع) فرمود: ای عمو! اگر تو وصی و امام بودی جوابت را می‌داد.»
    محمد گفت: پسر برادر، اینک تو دعا کن و از خدا بخواه.
    «علی بن الحسین(ع) به آنچه خواست دعا کرد، سپس فرمود: «ای حجر، از تو می‌خواهم به آن خدایی که میثاق پیامبران و اوصیاء و همه مردم را در تو قرار داده است، وصی و امام بعد از حسین(ع) را به ما خبر ده؟! حجر، چنان بلرزه درآمد که نزدیک بود از جای خود کنده شود، سپس خدای عزوجل او را به سخن آورد و به زبان عربی فصیح گفت: بار خدایا، همانا وصیت و امامت، بعد از حسین ابن علی(ع) به علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب، پسر فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) رسیده است. پس محمد حنفیه از سخن خود برگشت و پیرو علی ابن الحسین(ع) گردید.»


    سخن علامه مجلسی
    علامه مجلسی، در ذیل این حدیث می‌فرماید:
    «راجع به محمد حنفیه، اخبار مختلفی وارد شده است، برخی از اخبار، دلالت بر جلالت قدر او دارد، چنانکه میان شیعه مشهور است و برخی دلالت بر صدور بعضی از لغزش‌ها از وی دارد مانند همین روایت. ولی ممکن است، این منازعه و مخاصمه او با امام چهارم(ع) صوری و ظاهری و روی بعضی از مصالح باشد ازجمله این که مبادا ضعفاء شیعه بگویند: محمد بن حنفیه از علی بن الحسین(ع) بزرگتر است و به امامت سزاوارتر و نیز موضوع نیامدن او با برادرش امام حسین(ع) به کربلا، ممکن است به دستور خود امام به خاطر بعضی از مصالح بوده است.»
    از توجیه علامه مجلسی استفاده می‌شود که ایشان نیز مانند مشهور علمای شیعه، به جلالت قدر و پاکی عقیده محمد اعتراف دارد.


    فرزند برادرم امام است
    ابوبصیر گوید:
    «از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود: ابوخالد کابلی، روزگاری پیشخدمت محمد حنفیه بود، و کمترین تردیدی در امامت او نداشت، روزی به محمد حنفیه گفت: قربانت گردم من مودّت و حرمت شما را دارم، شما را به احترام رسول الله(ص) و امیرمؤمنان(ع) قسم می‌دهم که به من بگوئید: آیا شما همان امامی هستید که خداوند طاعت او را بر همه واجب کرده است؟»
    محمد حنفیه در پاسخ او گفت: ای اباخالد، مرا قَسَم بزرگی دادی، بدان که امام واجب الطاعه، علی فرزند برادرم می‌باشد. او امام من و تو و هر مسلمانی است.
    سپس امام باقر اضافه می‌کند: هنگامی که مطلب برای ابوخالد روشن شد، او به خدمت امام سجاد آمد و اجازه ملاقات خواست. امام به او اجازه ورود داد، هنگامی که بر حضرتش وارد شد، امام رو به او کرد و فرمود: خوش آمدید ای کنگر! دیدن ما نمی‌آمدی؟ چطور شده که اکنون سراغ ما آمده‌ای؟ هنگامی که ابوخالد، این سخن را از حضرتش شنید به سجده افتاد و سجده شکر بجای آورد و گفت: خدای را شکر که قبل از مردن، امامم را به من شناساند، امام(ع) پرسید: ای اباخالد چگونه امامت را شناختی؟
    ابوخالد گفت: شما درست نامم را ذکر کردید که جز مادرم، کسی مرا به این نام، نمی‌شناخت و علاوه بر این، من تا به حال در مسأله امامت کور بودم و یک عمر خدمتگزار محمد حنفیه بودم و تردیدی نداشتم که او امام من است، و به من گفت: که او (علی بن الحسین) امام بر من و تو و همه مسلمانان است، و از آن پس ابوخالد قائل به امامت زین العابدین(ع) شد.


    خضوع محمد حنفیه در مقابل امام سجاد(ع)
    ابوخالد کابلی گوید: به محمد حنفیه گفتم: طوری فرزند برادرت را مخاطب خود قرار می‌دهی که او اینگونه تو را خطاب نمی‌کند؟
    محمد حنفیه، در پاسخم گفت: «راجع به مسأله امامت، او مرا به نزد «حجرالاسود» به محاکمه خواند و معتقد بود که حجر را به نطق درخواهد آورد. پس من همراهش رفتم. و از حجرالاسود شنیدم که گفت: «سلم الامر الی ابن اخیک فانه احق به منک امامت را به فرزند برادرت واگذا، چرا که او سزاوارتر از توست.» ابوخالد، که قبلاً معتقد به امامت محمد حنفیه بود، با راهنمایی شخص ابن حنفیه هدایت شد: «فصار ابوخالد امامیا»، پس از آن ابوخالد به دوازده امام معتقد گردید.» (14)
    «اربلی» در «کشف الغمه» در روایتی از امام صادق(ع) به مطلب فوق اشاره دراد که حضرتش فرمود: «ابوخالد کابلی، هنگامی که از «کابل شاه» به مدینه آمدع معتقد به امامت محمد حنفیه بودع ولی دید، او احترام فوق‌العاده‌ای نسبت به برادرزاده‌اش امام سجاد(ع) قائل است و او را «سرور من» خطاب می‌کندع از محمد حنفیه علت را پرسید، وی جریان شهادت «حجرالاسود» را برایش تعریف کرد و پس از آن، ابوخالد کابلی، امامی شد.»
    سید حمیری پس از بازگشت خود از اعتقاد به امامت محمد حنفیه، سرگذشت ابوخالد کابلی را به شعر درآورده که مطلع آن این است:
    عجبت لکرّ صروف الزمان و امر ابی خالد ذی‌البیان (15)
    در شگفتم از گذشت زمان و ماجرای ابوخالد صاحب بیان
    فقیه عظیم‌الشأن «جعفربن نما»، در مقدمه رساله «ذوب النضار» خود، در این‌باره چنین می‌فرماید:
    «محمد حنفیه از نظر سن و سال از امام سجاد(ع) بزرگتر بود، او مطیع محض امام(ع) بود و امام را بر خود، هم از نظر دینی و هم به عنوان یک واجب، مقدّم می‌داشت و کمترین کاری را بدون رضایت او انجام نمی‌داد و سخنی را که امام راضی نبود، نمی‌گفتع اطاعت او نسبت به امام، مانند اطاعت رعیتی ساده از مولی بود و امر حضرتش را به عنوان ولی و امام خودع اطاعت می‌کرد و احترامش نسبت به مقام شامخ امامت امام سجاد(ع)، چون احترام بنده نسبت به مولایش بود.»
    سپس این عالم بزرگوار درباره اینکه چرا با وجود امام سجاد(ع) محمد حنفیه، رهبری نهضت مختار را عهده‌دار شد می‌فرماید:
    «محمد حنفیه(رحمت‌الله) رهبری نهضت خونخواهان حسین(ع) را به خاطر رعایت موقعیت امام و آرامش خاطر شریف حضرتش و احتراز از تحمل سنگین این بار برای امام(ع) به عهده گرفت.»
    ایشان پس از نقل روایاتی در مقام شامخ محمد حنفیه و اعتقاد راسخ او در مسأله امامت و اطاعت او و محبت بیش از حدّ وی نسبت به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) می‌فرماید:
    «با توجه به این روایات، چگونه ممکن است محمد حنفیه از اطاعت امام سجاد(ع) سر باز زند نعوذ‌بالله و از اسلام خارج شود؛ زیرا مخالفت با امام واجب الطاعه، خروج از دین است. با این حال که محمد می‌دانست: «ولی دم» و «صاحب خون»، فرزند برادرش زین‌العابدین(ع) می‌باشد و خونخواه ابرار و شهداء کربلا، حضرتش است. پس با علم بر این مطالب، و براساس این برنامه، مختارع چون فرمانروایی مطاع، حرکت خود را آغاز کرد و دست پرقدرت خود را به سوی دشمنان خدا بلند کرد و استخوان‌های پرورش‌یافته در فسق و فجور را درهم شکست و اعضایی که با میگساری رشد کرده بود را متلاشی نمود و به فضیلتی نائل شد که هیچ عرب و یا عجمی بر آن مقام والا دست نیافت و به منقبتی رسید که احدی حتّی از بنی‌هاشم (غیر از ائمه هدی) به آن نرسیدند، و ابراهیم اشتر نیز در این کار بزرگ، شریک وی بود و ابراهیم، هرگز در دین خود، رودست نداشت و در اعتقاد و یقین خویش، کمترین انحراف و گمراهی دیده نمی‌شد و حکم و قضاوت درباره این دو شخصیت (مختار و ابراهیم) همسان است.» (16)


    امام باقر(ع) محمد حنفیه را به خاک سپرد
    امام باقر(ع) فرمود:
    «... در بیماری محمد حنفیه، من در کنارش بودم و خودم چشم او را بستم و غسلش دادم و کفنش کردم و نماز بر او خواندم و او را به خاک سپردم.» (17)
    «حیّان سرّاج» ازجمله کسانی بود که معتقد به امامت و غیبت محمد حنفیه بودع و همانگونه که کیسانیه معتقدند که او نمرده و زنده است، او نیز این اعتقاد را داشت، چند بار با امام صادق(ع) مواجه شد و در این زمینه با حضرت بحث کرد و امام(ع) او را به اشتباهش متذکر می‌شد، اما او به ارشاد و هدایت امام توجه نمی‌کرد. در «رجال کشی» در شرح حال او سه روایت آمده که ما به عنوان نمونه یکی از آنها را نقل می‌کنیم (آن دو روایت هم تقریباً به همین مضمون است.):
    عبدالله بن سکان که از اصحاب امام صادق(ع) است گوید:
    «حیّان سرّاج، بر امام صادق(ع) وارد شد امام، رو به «حیّان» کرد و پرسید: «حیّان»، دوستان تو درباره محمد حنفیه چه می‌گویند؟! حیا نگفت: عقیده‌شان این است که محمد حنفیه زنده است و روزی خود را از خدا می‌گیرد. امام صادق(ع) فرمودک پدرم برایم تعریف کرد که: خود ایشان ازجمله کسانی بود که در مرض که محمد حنفیه با آن فوت کرد، او را عیادت نمود و در هنگام مرگ، چشم او را بست و پدرم او را در قبرش گذاشت و ترتیب ازدواج زنانش را داد و میراث او را بین بازماندگانش تقسیم کرد. حیّان، که از جواب امام قانع نشده بود گفت: همانا مثل محمد حنفیه در این امت، مانند مثل عیسی بن مریم(ع) است» (زیرا مردم گمان کردند که عیسی را کشته و بدار زدند در حالی که او کشته نشده و زنده است.)
    امام فرمود: وای بر تو ای حیّان! عیسی زنده بود و قضیه بر دشمنانش مشتبه شد.
    حیّان گفت: آری، درست است بر دشمنانش مرگ، مشتبه شد (محمد حنفیه نیز همینطور) امام صادق(ع) فرمودک تو گمان می‌بری که ابوجعفر (امام باقر ع) دشمن محمد حنفیه بود؟! (که مرگ محمد بر او مشتبه شده باشد) خیر، اینطور نیست (و در حقیقت او مُرد و پدرم او را به خاکش سپُرد)، و خداوند در قرآن می‌فرماید:
    «سنجزی الذین یصدفون عن آیاتنا سوء العذاب بما کانوا یصدفون...» (18)
    بزودی جزای کسانی که آیات ما را تکذیب کردند بدترین عذاب، خواهد بود و این به خاطر تکذیب آنان است.
    امام صادق(ع) می‌فرماید: «فتبت الی الله من کلام حیّان ثلاثین یوما؛ سی روز! از شنیدن گفته‌های حیان، از خدا طلب مغفرت می‌کردم.» (19)
    از این روایت و روایات دیگر پیرامون شیعیان کیسانی، کاملاً بدست می‌آید که عده‌ای معتقد به امامت و غیبت و زنده بودن محمد حنفیه بودند و ائمه(ع) از این انحراف، به شدت جلوگیری می‌کردند و در حدّ امکان، پیروان این مکتب را ارشاد و هدایت و یا از آنان دوری می‌جستند. و این مربوط به پیروان محمد حنفیه است و خود محمد حنفیه چنین اعتقادی به خودش نداشت، و او به امامت امام سجاد(ع) و فرزندان حضرتش، اعتراف و اعتقاد داشت. (که قبلاً بررسی شد.) و جالب این که از مضمون روایات بدست می‌آید که این طرز تفکر در زمان خود محمد حنفیه و بعد از مرگ او پید اشد و این فکر، قوّت گرفت و شاید دست‌های مرموز بنی‌امیه و سپس بنی‌عباس، برای مخدوش کردن امامت اهل بیت، در دامن زدن به این طرز تفکر، دخالت مؤثری داشته است خصوصاً بنی‌عباس، زیرا بنی‌عباس قائلند که امامت بعد از محمد بن حنفیه به فرزند او ابوهاشم، منتقل شد و ابوهاشم رسماً محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، (پدر سفاح و منصور) را به امامت، منصوب و معرفی کرد. پس می‌توان گفت که بنی‌عباس برای مشروع جلوه دادن حکومت خود، به عنوان امامت به این ترفند دست زدند و به قول دکتر «حسن ابراهیم»: در واقع بنی‌عباس وارث «کیسانیه» هستند. (20)




    محمد حنفیه در سریال مختارنامه


    نقش محمد حنفیه در قیام مختار
    مطلب دیگری که حائز اهمیت است و باید در قیام مختار روشن شود، نقش محمد حنفیه، در این نهضت خونین است. و این که چرا در نهضت مختار، او نقش بیشتری دارد و به عنوان «مهدی» مطرح می‌شود؟ و مختار، خود را گاهی «وزیر»، هنگامی «داعی»، گاهی «معاون» و «نماینده» او معرفی می‌کند.
    و اشکال مهم در جمله اولی است یعنی حال که نه محمد حنفیه، خود را امام و واجب الطاعه می‌دانست و نه مختار این عقیده را داشت، پس چرا عنوان «مهدی» به محمد حنفیه داده شد؟ و چرا در مکاتبات شخصی، محمد حنفیه خود را «مهدی» معرفی می‌کند؟ و مختار نیز در نامه و سخنرانی‌هایش، او را با همین عنوان یاد می‌کند؟! آیا این مطلب را چگونه می‌شود توجیه و حل کرد؟! برای روشن شدن مطلب، یک مقدمه کوتاه لازم است که صرف عنوان لقب «مهدی» برای شخص، به معنای عام کلمه، کمترین اشکالی نداشته و ندارد و مقتضای نهضت و موقعیت قیام، چنین اقتضایی را داشته و منظور از عنوان «مهدی» آن «مهدی موعود» خاص نیست بلکه این عنوان برای همه ائمه به معنای لغوی کلمه در «لسان» روایات آمده و اطلاق به غیر ائمه(ع) نیز اشکال و ایرادی ندارد.

    سخن شیخ «ابوعلی»، رجالی بزرگ (21)
    ایشان می‌فرمایند:
    «...و اما سخن کشی که گفته، مختار مردم را به محمد حنفیه دعوت می‌کرد. این را ما قبول داریم و روشن است و ظاهر قضیه، چنین است که پس از آن که امام سجاد(ع) نامه‌ها و فرستاده‌های مختار را نپذیرفت به خاطر این که جریان لو می‌رفت و بر سر زبان‌ها می‌افتاد و همچنین به خاطر علم و اطلاع امام به آینده کار مختار و مسلط شدن بنی‌امیه بر اوضاع بود.
    و چه بسا عنوان «مهدی» که به محمد حنفیه گفته می‌شود و مختار آن را ترویج می‌کرد، به خاطر ترغیب و تشویق مردم، در اطاعت و همراهی با مختار بوده. (نه اینکه واقعاً محمد حنفیه مهدی موعود است.)
    و اینکه گفته‌اند: مختار، معتقد به امامت محمد حنفیه بود و امام سجاد(ع) را به امامت قبول نداشت، این مطلب ثابت نشده است. (22)
    با بررسی و دقت، در متون تواریخ معتبر، و توجه به روایاتی که در این زمینه در دست است، می‌توان اطمینان حاصل کرد که:
    محمد حنفیه، فرزند عالیقدر علی(ع)، مهم‌ترین نقش را در قیام مختار به عهده داشته است.
    او، در حقیقت، رهبری قیام و فرمانده واقعی نهضت بود، و مختار با او مشورت کرد و از او اجازه قیام گرفت و پس از آن که به کوفه آمد و قیامش را اعلام نمود، رسماً خود را نماینده محمد حنفیه، معرفی کرد و شیعیان امر او را، به خاطر فرمان محمد حنفیه پذیرفتند، و برای اطمینان، گروهی را به مدینه به نزد او فرستادند، تا کاملاً از ادعای مختار، مطمئن شوند. و هنگامی که این گروه، از محمد حنفیه، کسب تکلیف کردند، و اظهار داشتند که مختار می‌خواهد به خون‌خواهی حسین(ع) قیام کند، محمد، با شادی و اظهار علاقه، کار مختار را تأیید کرد، و انتقام از قاتلان امام حسین(ع) را، بزرگترین آرزوی خود معرفی نمود و علاوه بر این، برای این که شیعیان کوفه، کمترین شبهه‌ای در کار مختار نداشته باشند (23) و با تمام وجود، از او حمایت نمایند، آن گروه را به نزد امام سجاد(ع) برد و حضرت رسماً، نظر خود را در آن جلسه، به سران شیعه کوفه، اعلام کرد و در حضور آن گروه به نمایندگی «محمد حنفیه»، از طرف خود، تصریح نمود. (24) و محمد حنفیه، نامه‌ای برای ابراهیم اشتر فرستاد و از او خواست به همراه قبیله خود، مختار را در قیامش، یاری دهد. (25)
    پس، می‌توان با اطمینان کامل گفت که قیام مختار این منتقم خون شهدای کربلا، به رهبری محمد حنفیه و با اذن و اجازه امام سجاد(ع) بود. و با دقت در مضامین روایات و شناخت صحیح از شخصیت مختار و تأیید ائمه دین، از کار مختار و تجلیل علمای بزرگ اسلام از این قهرمان ثار، به این مطلب می‌رسیم.


    ******
    پانوشت:
    1- ارشاد شیخ مفید، ص 168؛ بحارالانوار، ج 42، ص 71، باب اولاد امیرالمؤمنین
    2- انساب الاشراف، ج 2، ص 200، چ بیروت
    3- انساب الاشراف، ج 2، ص 200، چ بیروت
    4- انساب الاشراف، ج 2، ص 201، چ بیروت؛ و ج 3، ص 295
    5- انساب الاشراف، ج 3، ص 28
    6- بحارالانوار، ج 45، ص 348، چ ایران؛ بحارالانوار، ج 42، ص 105، چ بیروت؛ رجال کشی، ص 70، چ جدید.
    7- رجال کشی، ص 70
    8- شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 100، چ ایران
    9- تنقیح المقال، ج 3، ص 111 (کلمه محمد بن الحنفیه)
    10- تنقیح المقال، ج 3، ص 111 (کلمه محمد بن الحنفیه)
    11- کمال‌الدین: صدوق، ص 220؛ بحارالانوار، ج 42، ص 81، چ بیروت
    12- تنقیح المقال، ج 3، ص 115، کلمه «محمد بن الحنفیه»
    13- اصول کافی، ج 1، ص 348، کتاب الحجه، باب ما یفصل به بین دعوی المحق و المبطل، حدیث 5
    14- کلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه، عن حماد بن عیسی، عن حریز، عن زراره عن ابن جعفر(ع)؛ محمد بن یعقوب، عن محمد بن عیسی، عن اب محبوب، عن علی بن رباب عن ابی عبیده
    15- بحارالانوار، ج 46، ص 113؛ مناقب، ج 3، ص 288؛ ابوخالد از یاران وفادار امام سجاد(ع) بود و احادیثی در مدح او رسیده و امام کاظم(ع) او را از حوّاریّین امام سجاد می‌داند. بحارالانوار، ج 44، ص 144، ح 29-26
    16- مقدمه رساله «ذوب النضار»، به نقل از بحارالانوار، ج 45، ص 349، چ ایران
    17- رجال کشی، ص 315، ح 569 (حدیث طولانی بود و فقط ذیل آن آورده شد.)
    18- سوره انعام، آیه 157
    19- رجال کشی، ص 315، ح 570 (شرح حال «حیّان سراج») چ ایران (جدید)
    20- تاریخ الاسلام: دکتر حسن ابراهیم، ج 2، ص 10، چ بیروت
    21- دقت نظر و شخصیت علمی ایشان قابل توجه است.
    22- «و قول الکشی، انه دعی الناس، الی محمد بن علی(ع) لا یخفی، انه انما دعی الیه و ظاهر الامر، بعد رد علی بن الحسین(ع) کتبه و رسله، خوفاً من الشهره و علما بما یؤول الیه امره و استیلاء بنی امیه علی الامه». «وربما کان انه (المهدی)، ترویجا لامره و ترغیبا للناس، فی متابعته» و اما انه، اعتقد امامته دون علی بن الحسین(ع)، فلم یثبت.» منتهی المقال: ابوعلی، کلمه «مختار»
    23- بحارالانوار، ج 45، ص 394، چ ایران؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 13؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 214
    24- بحارالانوار، ج 45، ص 365، چ ایران.
    25- بحارالانوار، ج 45، ص 366؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 215؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 12؛ انساب الاشراف، بلاذری ج 5، ص

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. امام صادق عليه السلام از منظر دانشوران اهل تسنن
    توسط hossein moradi در انجمن امام جعفر صادق علیه السلام
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-10-2010, 23:47
  2. بررسي منابع روايات علائم ظهور
    توسط hossein moradi در انجمن امام زمان عجل الله تعالی فرجه
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 27-09-2010, 22:50
  3. مهدويت ، غيبت و انتظار در فرق اسلامي
    توسط hossein moradi در انجمن امام زمان عجل الله تعالی فرجه
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 27-09-2010, 22:47
  4. فضیلت سوره های قرآن همراه با توضیح
    توسط ali20 در انجمن مباحث قرآنی
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 07-09-2009, 08:50
  5. آقا بزرگ تهراني
    توسط s.ali در انجمن شخصيت های مرتبط با جهان اسلام
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-12-2008, 15:47

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه