ناگفتههایی از حیات و شهادت حاج عماد مغنیه
20 سال تلاش برای ترور سر افعی
روباه، معما، شبح، استراتژیست، مغز متفکر نظامی و شخصیت شماره دو حزب الله لبنان خطابش میکردند. FBI جایزه 5 میلیون دلاری برای تحویل مرده یا زنده او را به 25 میلیون افزایش داد؛ شاید 20 سال تعقیب و گریزش توسط دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی امریکا و اسرائیل پایان پذیرد. میگفتند بسیاری عملیاتهای انتحاری و حتی جنگ سی و سه روزه هم زیر سر او بوده است. لقب "سر افعی" را هم روزنامه هاآرتص چاپ تلآویو به القاب او افزود. عماد مغنیه مقلد آیت الله خامنهای، شاگرد دکتر چمران و جانشین سید حسن نصرالله بود.
*****
سال 1996 بود که ردي از مغنيه در يك كشتي پاكستاني در دوحه قطر به دست آمد و عملیات Return ox براي دستگيري او طراحي شد. كاركشته ترين واحدهاي دريايي ناوگان پنجم امريكا مستقر در خليج فارس متشكل از كشتي ها و تكاوران اسكادراني از سه واحد ويژه آبي خاكي مستقل از يكديگر(Amphibious Squadron Three) به علاوه كماندوهاي واحد شناسايي با همكاري واحد هاي حرفهاي غواصان ماموريت يافتند با حملهاي برق آسا عماد مغنيه را كه در كشتي پاكستاني راهي دوحه قطر بود دستگير كنند. عمليات در آخرين دقايق كنسل شد چون واحدهاي اطلاعاتي نتوانستند حضور حتمي مغنيه را در كشتي تاييد كنند.
*****
حرف و حدیث در خصوصش زیاد بود. اتهام انفجارات و آدمرباییهای لبنان در دهه 80میلادی، ربودن هواپیمای آمریکایی تى.دبلیو.ای در سال 1985، انفجار مقر یهودیان آرژانتین در سال 1994 و عملیات علیه آمریکاییها در عربستان در سال 1996 و... را به او نسبت ميدادند. میگفتند گزارشهایی دال بر حضور و نقشآفرینی او در ایران، عراق، افغانستان، پاکستان و دیگر مناطق خاورمیانه وجود دارد. برخی از این حرفها فقط برای تخریب او ساخته شده بود. شيخ "صبحي طفيلي" در خصوص برخی مسائل که مطرح میشد، میگفت:«مغنيه ربطي به اين مسايل ندارد.» و سید حسن نصرالله نیز در مصاحبهاي در ژوئيه 2003 تصریح میکرد كه اتهامات آمريكا عليه مغنيه "اتهاماتي بيش نيست." مشخص نبود او کجا هست و کجا نیست!
*****
یکی از جاسوسان صهیونیست، تحت پوشش تاجری فلسطینی، با فواد برادر عماد مغنیه ارتباط گرفت تا شاید بتواند این بار عماد را به دام بیاندازد. تاجر جاسوس قراری با فواد گذاشت و با این وعده که مقداری تجهیزات و وسایل نظامی از مناطق اشغالی آورده است، خواست که عماد را هم به تله بکشاند. عماد که به این مسئله مشکوک شده بود در جلسه حضور نیافت و فواد به جای او در جریان بمبگذاری به شهادت رسید.
*****
دخترش او را پدري مهربان و مسؤوليت پذير، دوستي واقعي و خيرخواه و استادي دلسوز میدانست. شرایط سخت پدر خانواده را هم نگران میساخت. فاطمه میگفت:«ما مدتها بود نگران بوديم که نکند براي پدر اتفاقي بيافتد و گريه ميکرديم. ما وضعيت سخت امنيتي وي را درک ميکرديم و در ذهنمان بود که ممکن است شهيد يا اسير شود اما سعي داشتيم اين افکار را از خودمان دور کنيم. ما فکر نميکرديم که شهادت او تا اين حد نزديک باشد.»
*****
خودش را عضوی کوچک در حزب الله لبنان میدانست. میگفت:«اسرائیلیها و آمریکاییها خیلی مرا بزرگ ميکنند و مسئولیت بسیاری از عملیاتها و حوادث را برعهده من مينهند؛ گویی فکر ميکنند کلید امور جهان در دست من است.» و تاکید میکرد:«من تنها بخشی کوچک از مجموعه جهادی حزبالله هستم که در راه آرمانهای مقدس مقاومت انجام وظیفه ميکنم.»
*****
پانزده سال و نیم بیشتر نداشت که تصمیم گرفت شیوههای جنگ نامتقارن را بیاموزد. سال 1355 بود. میگفت میخواهم با صهیونیستها بجنگم و اینگونه بود که با انیس نقاش یعنی کسی که در سازمان فتح مسئوليت آموزش نيروهايي را در اردوگاهي در جنوب لبنان برعهده داشت، آشنا شد. به این ترتیب به جنبش فتح ارتباط گرفت. سپس وارد جنبش امل شد و اوایل دهه 80 میلادی نیز گمشده خود را در حزبالله یافت.
*****
انیس نقاش:«وقتي كه انقلاب اسلامي پيروز شد، او خيلي دلش مي خواست به ايران بيايد و با امام خميني بيشتر آشنا بشود. او از من درباره انقلاب اسلامي ايران مي پرسيد. عكس و پوسترهاي امام را پخش مي كرد و بعد از آن با سفارت ايران آشنا شد. وقتي كه من رفتم فرانسه و در عمليات اعدام انقلابي "شاهپور بختيار" - كه نيروهاي ضد انقلاب را براي انجام كودتا عليه انقلاب اسلامي گردآوري كرده بود - مجروح و اسير شدم، آنها مثل خيلي از دوستان راه خود را ادامه دادند. حاج عماد از اين بچه هايي بود كه خيلي مراقبت از مشي مبارزاتي ميكرد و كاري جدي را در پيش گرفته بود و دلشان به امام و انقلاب اسلامي چسبيده بود.»
*****
سید ابراهیم مرتضی، از سربازان جنگ سی و سه روزه:«در افراد متفاوت می بینیم که وقتی مساله ولایت فقیه مطرح میشود از ارادت زبانی و بحث نظری و فکری فراتر نمی روند اما وقتی به حاج رضوان میرسیم میبینیم که مساله ولایت فقیه در ایشان نه فقط در حرف که در عمل و با تمام توان بروز می کند. با اینکه حاج رضوان هزاران وسیله و عنصر قدرتمند از سلاح حزب الله را دراختیار داشت، در لحظه مواجهه با کوچکترین مسائل هم به رهبر بزگوار حضرت آیت الله خامنهای رجوع میکرد که وظیفه شرعی خود را در آن مساله نیز بداند. وی هنگامی که با مسائل مختلف مواجه می شد به ولایت رجوع میکرد و میگفت که در مقابل ولایت همه چیز و همه کس هیچ اند چرا که ولایت، هدف و مسیر و زندگی او بود و هنگامی که حاج رضوان امام خمینی را درک کرد فهمید که باید در این راه خود را فدا کند. این فقط ویژه خود او نبود و او تمام مجاهدین زیردست خود را نیز تقدیس کننده و پیرو ولایت تربیت کرده بود چرا که معتقد بود پیروی از این راه تنها راه پیروزی است.»
*****
ایران که میآمد سعی میکرد حتماُ به زیارت امام رضا(ع) مشرف شود و اغلب، فرصت زیارت حضرت معصومه(س) را هم از دست نمیداد. شب شهادتش به زیارت حضرت رقیه رفت، در عزاداری حرم شرکت کرد، غذای نذری هم خورد و بعد هم در جلسه شرکت کرد و آخرش هم... راستی آن شب، شب شهادت رقیه بود. هنگامی که قصد داشت سوار ماشینش شود، ماشین دیگری که در نزدیکی او بمبگذاری شده بود، منفجر شد.
*****
سيد حسن نصرالله، دبيركل حزبالله لبنان با حضور بر مزار شهيد "عماد مغنيه" متعهد شد در اسرع وقت، انتقام خون وي را از رژيم صهيونيستي بگيرد. او گفتک«اگر ميخواهيد به اين صورت بجنگيد، ما هم آمادهايم با شما در تمام جهان به اين صورت مبارزه كنيم.»
رجا نیوز