8- مخالفت دیگر جناب عمربا سنت صریح پیامبر!!
آیه حج تمتع
خداوند درباره متعه حج مى فرمايد:وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَلِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ ...... (سوره بقره آيه 196(
حج و عمره رابراى خدا تمام كنيدو اگر بعداز احرام حج عمره به مانعی برخوردید گوسفند یا ..قربانی کنید و ....
الْحَجَ: مناسكى است كه بنيانگذار آن حضرت ابراهيم عليه السلامبوده و در ميان عرب از زمان آن حضرت متداول بوده و به فرمان خداوند اين برنامه دراسلام نيز امضا شد و تا روز قيامت نيز خواهد بود.
الْعُمْرَةَ:به معناى زيارت است و هر كس وارد مكّه شود بايد با لباس احرام به زيارت كعبه و طواف آن برود. حج و عمره مثل اذان و اقامه، دو عمل مشابه هستند كه اندكى تفاوت دارند.
دراین آیه چند چیز بوضوح واجب شد .
1- اعمال عمره تمتع ...( رفتن بهزيارت خانه كعبه، از مسير يكى از ميقاتهای 5گانه ، و طواف و نماز آن، و سعى بين صفاو مروه، و تقصير.)
2- اعمال حجتمتع .... که 13 چیز واجب است.
3- تقدم اعمال عمره بر اعمال حج..
در جاهليت ،مراسم عمره را در ماههاى ذى القعده، ذى الحجه ، محرم ، و صفر بجا نمى آوردند و آن راعملى ناپسند و حرام قلمداد مى كردند(1)
با ظهور اسلام، انجامعمرهدر ماههاى حج نظير ذى القعده وذى الحجه مجاز شمرده شد بطورى كه مسلمانان براى عمره احراممى بستندو بعد ازانجام مناسك آن ، از احرام خارج شده و تا شروعمراسم حج (روز هشتم ذى الحجه ) محرم نبودند و تمام محرمات احرام و از آن جملهآميزش جنسى با زنانشانبراى آنهاحلالبود.
در برخى روایات آمده است كه دستورپيامبر (ص) بر انجام عمره در ايام حج ، براى ريشه كن كردن سنت جاهلىبودهاست(2)
عمر اولين كسى بود كه از آن نهى نمود و آن را ممنوع اعلان نموده،وتهديدكرد كه عاملين آن را مجازات خواهد كرددرحالى كه خود معترف بود در زمانپيامبر (صلی الله علیه وآله) حلال بوده است .
این نظر خليفه كه در مقابل قرآن و روايات پيامبر (صلی الله علیه وآله) قرار دارد، از همان زمان اعلام ، مورد مخالفت صحابه قرار گرفت و به همين علت علماء اهل سنت نيز چندان به آن وقعى ننهاده و برخی حج تمتع را جايزشمرده اند.(3)
لذاعينى) در شرح صحيح بخارى مى گويد: (گرچه عمر و عثمان و معاويه حج تمتع را تحريم كردند؛ ولى چون سخن آنها مخالف كتاب و سنت و اجماع است ، علماى صحابه با آنهامخالفت كردند و حق بامخالفين آنهاست(4)
در اينجا به برخى ازروايات پيامبر (صلی الله علیه وآله) كه دلالت بر جواز متعه حج مى نمايداشاره مى كنيم .
1- ابوموسى اشعرى در مراسم حج ، فتوى به متعه مى داد. مردى به او اعتراض كرد كه مگر از نهى خليفه (عمر) اطلاع ندارى . ابو موسى نزدعمر آمد و در اينزمينه سئوال كرد. خليفه پاسخ داد: من نيز مى دانم كه پيامبر (ص) و اصحابش ، حج تمتع را بجا مى آوردند؛ ولى من دوست ندارم كه مردم در حالى كه آب غسل از سر و صورت آنهامى چكد، در مراسم حج حركت كنند.(5)
2- عبدالله پسر عمر نيز در جواب شخصى كه از وىدرمورد حج تمتع سئوال كرد، آن را عملى پسنديده شمرد و چون سائل به وى اعتراض كردچگونه پدرت از آن نهى كرده است ، پاسخ داد: گر چه پدرم چنين دستورى صادر كرده است ؛ولى پيامبر (صلی الله علیه وآله) آن را انجام مى داد من نظر پيامبر (صلی الله علیه وآله) را بر فرمان پدرم ترجيح مىدهم .(6)
تنهااستدلال خليفهدراين تحريم آن است كه نمى خواهد مردم در حالى كه آب غسل از سر و صورت آنهامى چكد در مراسم حج شركت كنند.
بايد دانست كه احكام الهى بر مبناى مصالح ومفاسد واقعى است و در آن احساسات و خوش آيندهاىافراد و ناخوش آيندها كه معمولا امورى نسبى و فردى مى باشند، ملاحظه نگرديده است . خداوند ورسولاوهنگام تشريع احكام الهى ، از خليفه داناتر و آگاه تر بودند. به علاوهدربرخى از روايات تصريح شده است كه متعه حج تا قيامت ، حلال است(7)
خليفه با اين دستور خود سنت جاهلى را زنده كرد و اين در حالى بود كه بنابراظهارابن عباس ، پيامبر (صلی الله علیه وآله) براى آنكه اين فكر جاهلى را ريشه كن سازد،دستوربه اجراى مراسم عمره در روز چهارم ذى الحجه صادر نمود و به همين منظورهمسر خود عايشه را نيز در ماه ذى الحجه به عمره برد و به مردم نيزدستورداد كه بعد از اتمام عمره ، از حالت احرام در آمده و نزديكى باهمسرراحلال بشمارند. .(8)
دراینجا سوال مهمی که ازبرادران اهل سنت داریم این است:
چگونه عمر خود راخلیفه رسول خدا میداند درحالی به اعتراف خودش و بزرگان اهل سنت صریحا برخلاف حکم رسول خدا عمل میکند؟
پی نوشت:
1-مسلم، الجامع الصحيح ، ج 4، ص 56؛
قرطبى ، محمد، الجامع الصحيح ، ج 2، ص 393؛
سيوطى ،الدر المنثور، ج 1،ص 214؛
عينى ، محمود، عمدة القارى ، ج 9،ص 198
2- مسلم، الجامع الصحيح ، ج 4، ص 46 به بعد؛
قرطبى ، محمد،الجامع لاحكام القرآن ، ج 2، ص 387؛
سرخسى ، شمس الدين ، المبسوط، ج 4،ص 26؛
ابن ماجه ، محمد، سنن ، ج 2، ص 228 تا 230؛
نسائى ، احمد، سنن ، ج 5، ص 155-148؛
ترمذى ،محمد، الجامع الصحيح ، ج 3، ص 184 تا 186
3- ترمذى ، محمد، الجامع الصحيح ، ج 3، ص 183 و 186
4- عينى ، محمود، عمدة القارى ، ج 9، ص 199
امام احمد، مسند، ج 1،ص 50-49؛
بيهقى ، احمد، السنن الكبرى ، ج 5، ص 20
5- بيهقى ، احمد، السنن الكبرى ، ج 5، ص 20
مسلم، الجامع الصحيح ، ج 4،ص 46؛
ابن ماجه محمد، سنن ، ج 2، ص 229
نسائى ، احمد، سنن ، ج 5، ص 153.
6- قرطبى ، محمد،الجامع لاحكام القرآن ، ج 2، ص 388
ترمذى ، محمد،الجامع الصحيح ، ج 3، ص 185
؛ ابن قيم ، محمد، الطرقالحكيمه ، ص 18؛
دارمى ،عبدالله، سنن ، ج 2،ص 35.
7-بخارى، محمد، الجامع الصحيح ،ج 3، ص 69؛
مسلم ، الجامع الصحيح ، ج 4، ص 57-55؛
بيهقى، احمد، السنن الكبرى ، ج 4، ص 345؛
نسائى ، احمد، سنن ، ج 5،ص 180؛
8- ابن ماجه ، محمد، سنن ، ج 2، ص 230؛
بخارى ، محمد، الجامع الصحيح ،ج 1، ص 484؛
ابن حزم ، على ، المحلى ، بالآثار، ج 5، ص 99.
اسنادهمگی از بزرگان اهل سنت است . روایت بخاری ومسلم درنزد اهل سنت حجیت قطعی دارد.