گروهک مسعود رجوی، امپراتوری پوشالی
کتاب "مجاهدین خلق در آیینه تاریخ" سومین کتاب از مجموعه کتاب هایی است که توسط اعضای سابق مجاهدین روایت شده و توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است. این کتاب که اکنون گزیده ای خواندنی از بخش های مختلف آن را به همراه برخی تصاویر و نیز نمودار ساختار سازمانی این سازمان در زیر مشاهده می کنید، توسط علی اکبر راستگو، از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق، نوشته شده است
چکیده: کتاب "مجاهدین خلق در آیینه تاریخ" سومین کتاب از مجموعه کتاب هایی است که توسط اعضای سابق مجاهدین روایت شده و توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است. این کتاب که اکنون گزیده ای خواندنی از بخش های مختلف آن را به همراه برخی تصاویر و نیز نمودار ساختار سازمانی این سازمان در زیر مشاهده می کنید، توسط علی اکبر راستگو، از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق، نوشته شده است
مسعود و مریم رجوی به همراه فرماندهان ارتش آزادیبخش
در اتاق فرماندهی
کتاب "مجاهدین خلق در آیینه تاریخ" سومین کتاب از مجموعه کتاب هایی است که توسط اعضای سابق مجاهدین روایت شده و توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است. این کتاب که اکنون گزیده ای خواندنی از بخش های مختلف آن را به همراه برخی تصاویر و نیز نمودار ساختار سازمانی این سازمان در زیر مشاهده می کنید، توسط علی اکبر راستگو نوشته شده است. علی اکبر راستگو در سال 1332 در بابل متولد شد. پس از اتمام تحصیلات دبیرستان در رشته ادبیات زبان آلمانی، وارد دانشگاه تهران شد. وی بعد از دو سال رشته تحصیلی خود را رها کرد و به آلمان رفت و در رشته مهندسی ساختمان در دانشگاه "اسن" به تحصیل پرداخت و در سال 1363 موفق به اخذ مدرک فوق لیسانس گردید.
وی در سال 1358 به انجمن های دانشجویان مسلمان هوادار سازمان مجاهدین خلق در آلمان پیوست و در بخش روابط خارجی شاخه بوخوم فعالیت خود را آغاز کرد. بعد از ورود سازمان به فاز تروریستی در سال 1360 و فرار تعدادی از آنها به خارج از کشور، آقای راستگو موظف شد تا اقدامات حقوقی برای پناهندگی هواداران سازمان در آلمان را به عهده گیرد.
راستگو به همراه چند نفر از اعضای مجاهدین خلق، سازمانی را تحت عنوان "سازمان فارغ التحصیلان دموکراتیک ایران در آلمان غربی" وابسته به سازمان مجاهدین تحت پوشش شورای ملی مقاومت تاسیس کرد. هدف اصلی این سازمان جمع آوری کمک و اعانه از مردم آلمان بود.
بعد از انقلاب ایدئولوژیک سازمان یا ازدواج مسعود رجوی و مریم عضدانلو (رجوی)، سازمانی به نام نهاد دیپلماسی تاسیس شد که راستگو به این سازمان منتقل شد. هدف این سازمان تماس با مقامات کشورهای آلمان، اتریش، سوییس و لوکزامبورک بود.
سرانجام وی در سال 1365 به بخش نظامی مجاهدین خلق در عراق منتقل شد. وی در این دوره به بطلان سازمان پی برد و از سازمان جدا و به آلمان بازگشت و کتاب "صدای تیک تاک بمب می آید" را در افشای مجاهدین خلق منتشر کرد. سازمان مجاهدین خلق ناچار شد طی اطلاعیه ای منکر وابستگی وی به سازمان شود، ولی شهرت و عضویت وی بیش از آن بود که بشود با یک اطلاعیه آن را تکذیب کرد.
کتاب "مجاهدین خلق در آیینه تاریخ" هم که بخش هایی از آن را در ادامه مشاهده می کنید، از همین نویسنده است؛گرچه بعضی از محتویات کتاب مورد تایید ما نیست، ولی اطلاعات جالب درون سازمانی وی از یک سازمان فرقه ای بسته، ارزش انتشار آن و چشم پوشی از بعضی نکات غیر مقبول را داشت. به این جهت مرکز اسناد انقلاب اسلامی در راستای تدوین منابع، این کتاب را مناسب انتشار یافت. این کتاب از آن جهت که عمدتا به مسائل مجاهدین خلق پس از قبضه قدرت توسط رجوی می پردازد بازگو کننده بسیاری از حقایق تلخ تاریخی درباره فرقه رجوی می باشد. اطلاعات بیشتر این کتاب و سایر روایت های درون سازمانی مجاهدین خلق را می توانید در سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی مشاهده کنید. در زیر گزیده ای از مطالب این کتاب را مرور می کنیم:
ـ فرصتطلبی مسعود رجوی و قبضه كردن رهبری سازمان مجاهدین خلق:
در دوران شقه شدن سازمان مجاهدین به دو بخش اسلامی و ماركسیستی در سال 1354، مسعود رجوی، رهبری بخش مذهبی مانده این جریان را در زندان بر عهده گرفت. در واقع، در فاصله بین 1354 تا انقلاب اسلامی، از مجاهدین مذهبی كسی بیرون از زندان نبود. مسعود رجوی همراه با 15 نفر دیگر از اعضای باقی مانده مجاهدین خلق، در 30 دی 1357، از زندان آزاد شد و به همراه خود از داخل زندان بخشی از اعضا را كه هنوز به مركزیت سابق مذهبی وفادار بودند به عنوان "سازمان جدید مجاهدین خلق ایران" معرفی كرد و خودش نیز به عنوان تنها بازمانده مركزیت سابق، ادعای رهبری سازمان را كرد و مشغول سازماندهی و یادگیری شد. (صفحه 25)
ـ ملاقات نمایندگان مجاهدین خلق با امام خمینی در نجف:
بنا بر نوشتههای خود مجاهدین، دو تن از اعضای اصلی این سازمان در سالهای 1349 و 1350 در نجف، طی چند ملاقات چند ساعته با آیتالله خمینی، كوشیدند او را به حمایت از ترورها و نوع مبارزهشان وادار كنند، ولی نتوانستند موافقت وی را كسب كنند. این دو تن حسین احمدی روحانی و تراب حقشناس بودند. (صفحه 26)
ـ مجاهدین خلق، تحلیل دیدگاه امام خمینی و آغاز جنگ مسلحانه:
پس از به حكومت رسیدن آیتالله خمینی و هرج و مرجی كه در كشور حاكم بود، فرصت طلایی برای مسعود رجوی پیش آمد تا بتواند از شور و التهاب جوانان، هم چنین از ناآگاهیها از تاریخ معاصر ایران، تاریخ اسلام، وضعیت كشورهای سوسیالیستی و تاریخچه خود سازمان مجاهدین، بهرهبرداری كرده و از میان ایشان نیروگیری كند. این نیروها كه اساسا در فضای در هم و هرج و مرج اوایل حكومت اسلامی، فرصتی برای ارزیابی اوضاع و احوال و تفسیر و تبیین شعارهای مسعود رجوی نداشتند، بدون هیچ شناختی به میدان جنگ نابرابر با حكومت اسلامی كشانده شدند.
مسعود رجوی در سال 1361، سلسله مصاحبههایی انجام داد كه تحت عنوان جمعبندی یكساله مقاومت چاپ شد. وی در این جمعبندی به توضیح كامل این امر میپردازد كه مجاهدین حتی قبل از ورود آیتالله خمینی به ایران، میدانستند كه در نهایت با وی كنار نخواهند آمد و كار به جنگ مسلحانه خواهد كشید. رجوی میگوید: " حتی یك سال قبل از ورود [آیتالله] خمینی به ایران، از روی اطلاعیههایی كه میداد، تفكر و ماهیتش را به طور مكتوب، تحلیل نموده و بر خصایص ارتجاعی او انگشت گذاشته بودیم. در این تحلیل كه بعدا خبرش در زندان به گوش ]آقای[ رفسنجانی هم رسید ـ آشكارا گفته بودیم كه اگر [آیتالله] خمینی بیاید باز انقلاب دیگری لازم خواهد بود. رفسنجانی نیز همان جا گفته بود كه جنگ اصلی و آخری ما با مجاهدین است". (صفحات 37 و 38)
ـ فرار رجوی به فرانسه، اتحاد تاكتیكی با بنی صدر و ازدواج با فیروزه بنیصدر:
رجوی بعد از قدرت نمایی میلیشیایی در 30 خرداد 1360 و عدم سقوط رژیم، از تهران فرار كرد و به فرانسه گریخت. او همه هواداران را بدون هیچ گونه واهمهای گذاشت و فرار كرد. از طرف دیگر، رجوی هنگام فرار از ایران دو نفر را بر جای گذاشت كه میتوانستند برای رهبری وی در آینده، باعث دردسر شوند؛ یكی موسی خیابانی و دیگری همسرش اشرف ربیعی؛ زیرا در صورت زنده ماندن موسی و اشرف، سرنوشت سازمان جور دیگری رقم میخورد. با وجود موسی خیابانی، رجوی هیچ وقت رهبر بلامنازع سازمان نمیشد و از طرف دیگر رجوی عاشق دختر بنیصدر شده بود و تصمیم به ازدواج با وی را در پاریس در سر میپروراند كه ضمن آن رابطه بنیصدر را با شورای ملی مقاومت، از این طریق مستحكم كند. در بهمن 1360، خانه تیمی مركزیت سازمان در تهران كه موسی خیابانی و اشرف ربیعی در آن بودند، مورد حمله پاسداران قرار میگیرد، این دو نفر كشته میشوند و رجوی به هر دو منظورش میرسد (صفحات 50-49)
ـ انقلاب ایدئولوژیك مجاهدین و ازدواج مسعود رجوی با مریم عضدانلو (رجوی) همسر سابق مهدی ابریشمچی:
اولین اعلام رسمی و علنی نام افراد مركزیت و رهبری كننده با ذكر مسؤولیت سازمانی ایشان، بعد از انقلاب ایدئولوژیك در تاریخ 20 خرداد 1364 انجام گرفت. قبلا در تاریخ 19 اسفند 1363، دفتر سیاسی كمیته مركزی سازمان طی اطلاعیهای مسعود و مریم رجوی را به عنوان رهبری نوین و سازمان اعلام كرد. در ضمن در اطلاعیه فوق، تصمیم مبنی بر "ازدواج فرخنده توحیدی و انقلابی مریم و مسعود" نیز اعلام شد. (مریم عضدانلو، پیشتر همسر مهدی ابریشمچی بود). در جریان انقلاب ایدئولوژیك خرداد 1364، مسعود رجوی به عنوان رهبر ایدئولوژیك سازمان مصرفی شد و در نتیجه، دفتر سیاسی و بقیه مركزیت سازمان، منحل شد. در سازماندهی جدید، ابتدا هم عضویتها لغو شد، بعد هم مسؤولین سلب مسؤولیت شدند. این افراد میبایستی طبق سنت با امام جدید بیعت كنند و رده جدید بگیرند و به كار گماشته شوند. در حقیقت، مركزیت دموكراتیك سازمان منحل و مسعود رجوی به عنوان رهبر بلامنازع سازمان مجاهدین خلق معرفی شد. رجوی دیگر از همه مسؤولیتها، پاسخگویی و انتقادپذیری نیز مبرا اعلام شد. او دیگر در برابر خدا جوابگو بود و با خدا نیز در تماس قرار داده شد. مهدی ابریشمچی در این رابطه میگوید: «بعد از دست یافتن به این رهبری، مسؤولیت همه ما با مسعود است و مسؤول مسعود، فقط خداست؛ یعنی مسعود از ما حسابرسی میكند و حساب مسعود با خداست». (صفحات 79-65)
مسعود رجوی مسوول شورای ملی مقاومت و مریم رجوی رییس جمهور دائم العمر شورا در اونیفورم فرماندهی ارتش آزادیبخش
ـ سوءاستفاده مسعود رجوی از بنیصدر و اختلاف این دو بر سر جنگ عراق علیه ایران:
در تاریخ 7 مرداد 1360، ابوالحسن بنیصدر و مسعود رجوی با یك هواپیمای ربوده شده نظامی، از تهران فرار كرده، به پاریس وارد شدند. بعد از استقرار در پاریس، سلسله مصاحبههای طرفین، جهت معرفی شورا، شروع شد. اگر به رسانههای آن زمان مراجعه شود، در عكسهای چاپ شده، اكثرا مسعود رجوی پشت سر بنیصدر نشسته است. علت این بود كه نام بنیصدر به عنوان رییس جمهور بر كنار شده، در همه جا میدرخشید، ولی كسی سازمان مجاهدین خلق را نمیشناخت؛ بدین علت، سازمان، از نام و اعتبار بنیصدر در این تاریخ حسابی استفاده سیاسی كرد. حضور بنیصدر در شورا آن قدر برای مجاهدین خلق مهم بود كه برای سفت كردن پای ایشان در شورا، مسعود رجوی دختر او، یعنی فیروزه بنیصدر را به عقد خود در آورد. این ازدواج زمانی انجام شد كه تازه چند ماه از مرگ اشرف ربیعی، همسر پیشین رجوی میگذشت. در تاریخ هفتم مهر ماه 1360، برنامه "دولت موقت جمهوری دموكراتیك اسلامی ایران" توسط شورای ملی مقاومت اعلام شد. این برنامه را بنیصدر به عنوان رییس جمهور و رجوی به عنوان مسؤول شورای ملی مقاومت امضا كردند. در 20 اسفند ماه 62، ابوالحسن بنیصدر كه مكرر با روابط رو به گسترش سازمان مجاهدین خلق با دولت عراق مخالفت كرده بود، طی نامهای به مسعود رجوی اعلام جدایی كرد. بنیصدر در این نام نوشته بود.«البته همانطور كه نوشتهاید دو نظر وجود دارد: یكی نظر سرنگونی رژیم به بهای جلب همكاری و استفاده از خارج را جایز میشمارد و یك نظر جایز نمیشمارد. این جانب جانبدار نظر دوم هستم. هر چه میخواهید بنویسید، اما چه كسی گول میخورد كه مسأله اصلی كه شما را به نوشتن این نامه برانگیخته، مسأله همكاری با عراق برای سرنگونی رژیم است. از این راه رژیم [آیت الله] خمینی سرنگون نمیشود، با كمال تأسف تثبیت میشود». (صفحات 164-139)
اطلاعیه 4 فروردین 1363 شورای ملی مقاومت در مورد جدایی بنی صدر
انتقال مجاهدین از اروپا به عراق و ملاقات رجوی با صدام:
ـ در تاریخ 23 اردیبهشت 1365، بعد از یك دست شدن شورا و خروج افراد مزاحم از آن، بالاخره و طی بیانیهای، انتقال مسؤول شورا از اروپا به خاك كشور عراق را اعلام كرد: «شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیك، امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاك میهن میداند». قبل از این انتقال همگی اعضای شورا كه مخالف رابطه شورا و مجاهدین با دولت عراق بودند، از شورا بیرون رفته بودند. در این تاریخ ایران ششمین سال جنگ با دشمن خارجی عراق را میگذراند. در تاریخ 17 خرداد 1365، مسعود رجوی وارد فرودگاه بغداد شد و مورد استقبال یك هیأت عالی رتبه عراقی قرار گرفت و چند روز بعد با صدام حسین ملاقات كرد. (صفحات 186-185)
ملاقات مسعود رجوی با صدام حسین در بغداد
تحلیل مجاهدین از جنگ و فوت امام و انتخاب مریم رجوی به عنوان رییس جمهور مادام العمر:
تحلیل سازمان مجاهدین خلق این بود كه جنگ و فوت آیتالله خمینی به موجودیت رژیم بستگی دارد و بدون این دو، رژیم نمیتواند حتی یك روز تاب بیاورد و سرنگون خواهد شد، ولی جنگ تمام شد، [آیتالله] خمینی هم فوت كرد و آب هم از آب تكان نخورد. سازمان نیز كه شورا را كنار گذاشته بود و با تشكیل ارتش آزادیبخش در سال 1366 نعره جنگ جنگ تا پیروزی میكشید، بعد از شكست فضاحت بار عملیات فروغ جاویدان [عملیات مرصاد] در مرداد ماه 1367 و نا امید شدن از سرنگونی رژیم، دوباره به شورا روی آورد و كوشید دوباره به اروپا باز گردد و فعالیت سیاسیاش را از سرگیرد؛ ولی از آنجا كه به دلیل افشای ماهیت ضد دموكراتیكش، سازمان یا گروه دیگری نمیخواست خود را دربست در اختیار مجاهدین بگذارد، گسترش شورا از درون روابط سازمان و از میان اعضای سازمان آغاز شد. در واقع، سازمان مجاهدین خلق از این سرفصل، اعضای خودش را به صورت مستقیم به شورای ملی مقاومت تزریق كرد. در سال 1372 در اجلاس شورای مقاومت ملی اعلام شد كه اعضای شورا از 109 به 235 نفر افزایش یافته. در لیست اعضای جدید نیز به وضوح مشاهده میشد كه سازمان مجاهدین دوباره اعضای خود را به نام اعضای شورا جا زده است. در همین اجلاس بودكه مریم رجوی، به عنوان رییس جمهور آینده ایران انتخاب (انتصاب) شد. (صفحات 192-186)
مریم رجوی دستور آتش عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) را می دهد
نیروهای ارتش آزادیبخش در آغاز عملیات فروغ جاویدان (مرصاد)
ـ مجاهدین خلق و رابطه آن با شورای ملی مقاومت و ارتش آزادیبخش:
ارتش آزادیبخش و شورای ملی مقاومت (ncr)، در حقیقت اسامی مستعار سازمان مجاهدین خلق ایران (mko) است و سازمان مجاهدین خلق به تناسب شرایط سیاسی از این اسامی برای پیشبرد مقاصد سیاسیاش استفاده میكند. در شرایط كنونی و در كشورهای غربی، سازمان مجاهدین خلق ایران، عمده فعالیتهای سیاسی، دیپلماتیك، مالی و تبلیغی خود را تحت پوشش شورای ملی مقاومت انجام میدهد؛ شورایی كه در عمل وجود خارجی ندارد (صفحه 221) .
چارت ساختار تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق
چارت ساختار تشکیلاتی شورای ملی مقاومت
ـ عملیات فروغ جاویدان (مرصاد)؛ هاشمی رفسنجانی: « ما در را باز كردیم تا همه را درون كیسه كنیم و درش را ببندیم».
مقارن ایام پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران كه سازمان مجاهدین در بلاتكلیفی شدیدی به سر میبرد، رجوی توانست صدام حسین را متقاعد كند كه قبل از بسته شدن كامل مرزها و اجرای قطعنامه598 سازمان ملل، به سازمان مجاهدین اجازه آخرین حمله به خاك ایران را بدهد. برای صدام حسین، این لشكركشی در آخرین روزهای جنگ، یك ریسك بود كه در آن در هر حال او بازنده نبود. اگر مجاهدین خلق میتوانست پیروز شود و حكومت اسلامی را براندازد، صدام یك نیروی وفادار و مستعد خود را در خاك همسایه داشت و به آرزویی كه در تمام دوران جنگ داشت میرسید؛ در صورتی هم كه سازمان شكست میخورد، باز هم برای صدام اهمیت نداشت و وضع تغییری نمیكرد. در اوایل مرداد 1367، رجوی نشستی با شركت همه نیروها در قرارگاه اشرف برگزار كرد. در این نشست، رجوی نقشه راهها و جادهها را از مرز ایران و عراق تا تهران بر روی نقشه نشان داد. او حتی محل اقامت خود را در شهر تهران مشخص كرد و ادعا كرد كه مردم به محض ورود ما به ایران، به یاری ما میشتابند و به ارتش آزدیبخش میپیوندند.
در روز 3 مرداد 1367، نیروهای مجاهدین از محور سرپل ذهاب وارد ایران شدند و به سرعت تا نزدیكی شهر "كرند" پیش رفتند. علت عدم درگیری تا این محل با نیروهای ایران، یكی این بود كه توپخانه عراق تا بعد از سرپل ذهاب از پیشروی مجاهدین حمایت فعال میكرد. دیگر اینكه، طبق گفتههای بعدی ]آقای هاشمی] رفسنجانی، حكومت اسلامی، آگاهانه برای ارتش آزادیبخش مسعود رجوی تله گذاشته بود. به بیان خود رفسنجانی: «ما در را باز كردیم تا همه را درون كیسه كنیم و درش را ببندیم».
در این عملیات كه سازمان مجاهدین آن را عملیات فروغ جاویدان و رژیم [جمهوری اسلامی] آن را عملیات مرصاد مینامید، رجوی خود شخصا، طبق معمول، شركت نداشت و از داخل خاك عراق، عملیات را هدایت میكرد. فرمان آتش را نیز مریم رجوی و البته از محل امنی در خاك عراق صادر كرد. (صفحات 230-229)
نقشه عملیات فروغ جاویدان (مرصاد)
ـ رحلت امام خمینی و فرصتی كه هرگز برای مسعود رجوی پیش نیامد:
سازمان مجاهدین در رابطه با فوت [آیتالله] خمینی در تحلیلهایش بسیار سرمایهگذاری كرده بود. مسعود رجوی در "جمعبندی یك ساله مقاومت" در سال 1361 گفته بود: «در صورتی كه چنین چیزی فوت [آیتالله] خمینی اتفاق بیفتد، وظیفه بلادرنگ ما این است كه از هرجا شده، هر طرف كه شده بتازیم یعنی تدارك قیام را ببینم». با اعلام فوت [آیتالله] خمینی در تمام قرارگاههای ارتش، فضای آماده باش اعلام شد. یك هفته بعد از آن همه شور والتهابی كه فوت آیتالله خمینی و امكان حمله به ایران در قرارگاهها برانگیخته بود، رجوی نشستی برگزار كرد و اعلام كرد: «اگر حال بخواهیم تهاجم به سرنگونی دشمن كنیم، پیروزی از آن ماست؛ اما چون دشمن بیدار است و طبق اخبار و اطلاعات به دست آمده در آماده باش صد در صد به سر میبرد، شاید در این جنگ، ما تلفات بدهیم. چند روزی صبر میكنیم تا رژیم، این آمادگی را از سر بگذارند. دوباره خواب رود تا ما سر فرصتی بتوانیم دشمن را در خواب، غافلگیر كنیم ...».
نشست طلاق و کشف تاریخی مسعود رجوی
در شهریور 1370، نشست بزرگ طلاق در محل ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش برگزار شد. در این نشست همه افراد متأهل سازمان، میبایستی حلقههای ازدواج خود را در آورده و به مسعود رجوی تقدیم میكردند. نوع طلاقها، سه طلاقه بود. رجوی در این نشست، كشف بزرگ تاریخی خود را ارائه داد و گفت: «همه دعواها سر زن است». طبیعی است كه پس از طلاقهای اجباری، تعداد زیادی از نیروهای سازمان، عطای این نوع به اصطلاح مبارزه را به لقایش بخشیده و دنبال كار خود رفتند». (صفحه 252)
جنگ خمپاره ها و ترور شهیدان صیاد شیرازی و لاجوردی
ـ خط سازمان، این بود كه تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری 1380، غلظت عملیات را در شهرها به بالاترین میزان ممكن افزایش دهد. ترور اسدالله لاجوردی در اول شهریور 1377 و ترور صیاد شیرازی در اردیبهشت 1378، توسط این تیمها و در راستای همین خط جدید سازمان صورت گرفت. از زمستان 1378 تا زمستان 1380، سازمان نزدیك به ده فقره عملیات خمپارهاندازی در تهران انجام داد. از آنجا كه خمپاره سلاح دقیقی نیست و در اساس ویژه فضای باز و علیه سنگر ساخته شده، استفاده از آن در محیط شهری، نشان دهنده یك عمل كور تروریستی علیه شهروندان بیگناه است. بر خلاف پیشبینیهای رهبری سازمان، این خمپارهاندازی ها نه تنها نتوانست عنصر اجتماعی را به میدان بیاورد، بلكه هدفگیری كور، وسیله برای نفرت بیشتر شهروندان ایرانی از سازمان مجاهدین شد (صفحه 256).
مرجان ملک (سمت راست) و حوری شالچی دو تن از اعضای تیم های عملیاتی خمپاره انداز در سال 1380
ـ شكنجه های مرسوم در زندانهای مسعود رجوی و فتوای سیلی
1ـ رجوی خود شخصا به عنوان رهبر مذهبی، فتوای سیلی زدن را صادر كرده. وی در نشست طلاق روز 27 شهریور 1370، در قرارگاه اشرف گفته است: «بریده، آزاد است هر كاری بكند؛ هر حرفی بزند، اما اگر بریده، بخواهد خمینی گرایی را مبلغ باشد، از جانب من دو سیلی محكم بر بناگوش او بنوازید». 2ـ شلاق زدن 3ـ حبس در سلول انفرادی 4ـ تحمیل گرسنگی به زندانیان 5ـ قطع آب گرم حمام در زمستان 6ـ حبس در سلول مملو از پشه، سوسك و ... 7ـ اتاق فوتبال كه در آنجا زندانی را مثل توپ فوتبال با مشت و لگد به هم پاس میدهند. 8ـ دهلیز قبر: این گونه است كه زندانی را بین دو سطح چوبی قرار داده، به وسیله چرخاندن اهرمهای آن و نزدیك كردن دو سطح، فشار كشندهای به همه اعضای بدن زندانی وارد میكنند. 9ـ صحنهسازی اعدام یعنی بردن زندانی به میدان تیر و شلیك به اطراف سر و بدن او (صفحات 384-383)
ـ زندان ابوغریب و زندانیان امانتی
افراد متقاضی جدا شدن از سازمان، پس از طی مراحل دادگاهیشان، بسته به نوع مسؤولیت و محكومیتشان در سازمان به 2 تا 10 سال حبس محكوم میشوند. برای مثال، كسی كه فقط عضو ساده سازمان بوده، به 2 سال و معاون عضو ستاد 10 سال حبس میگیرد. این افراد، دوران حبس را باید در زندانهای سازمان به سر میبرند. بعد از طی دوران محكومیت، فرد را تحویل مقامات عراقی میدهند. آنها نیز این افراد را به یكی از زندانهای عراق از جمله "ابوغریب" میفرستند. زندان ابوغریب در منطقهای به همین نام در 20 كیلومتری جنوب بغداد واقع است. این زندان از جمله زندانهای مخوف عراق است كه محل نگهداری شرورترین و جنایتكارترین مجرمین عراقی است. این زندان از سال 1377 ، قریب به 100 تن از جداشدگان مجاهدین خلق را در خود جای داده بود. زندانیان مجاهد، بین زندانیان ابوغریب به "زندانیان امانتی" معروف بودند. چون جنایتی مرتكب نشده بودند (صفحه 407) .
منبع: سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی