حامد در وبلاگ آرمانشهر نوشته است:
روز تشییع جنازه شهید صانع ژاله، بدون اینكه با خبر باشم پدرم هم به مراسم تشییع او آمده بود. وقت خروج مشایعت كنندگان از دانشگاه هنر بود كه پدرم به من تلفن زد و گفت كه در تشییع جنازه است. وقتی پیدایش كردم گفت دم در دانشگاه ایستاده بوده، وقتی جمعیت از دانشگاه خارج می شوند كه به سمت دانشگاه تهران بروند، یك نفر فریاد می زند: «بچه های 207، بریزند داخل.» و بعد تعداد زیادی جوان با ظاهر حزب اللهی وارد دانشگاه هنر می شوند. این بچه های 207 را داشته باشید تا بعد.
بنده تقریبا از وقایعی كه بعد از خروج مشایعت كنندگان از دانشگاه هنر، در دانشگاه هنر روی داده بود بی خبر بودم. چون با مشایعت كنندگان به دانشگاه تهران رفتیم. جز اینكه با یكی از دوستان رشته فیلمبرداری دانشگاه، سر تصویربرداری پروژه پایانی ام، ساعت 11:30 همان روز در میدان انقلاب قرار داشتیم. این بنده خدا، حوالی ساعت 11:30 به من پیامك زد كه چون خوابگاه دانشگاه را محاصره كرده اند(!)، نمی تواند سر قرار بیاید. راستش را بخواهید آن روز فكر كردم دارد غلو می كند و بیخود ترس برش داشته و ... اما در چند روز گذشته در گفتگو با دوستان دانشگاه و یكی از اساتید، مطالبی شنیده ام كه سوزاننده است. تا كی باید بسوزیم و نگوییم؟ راستی مگر می شود گزینشی عدالتخواه بود؟ تا كی ماله كشی؟ تا كی توجیه؟
خلاصه اینكه بچه های 207 سابق الذكر، (كه با توجه به همین عنوانشان به راحتی قابل شناسایی توسط دستگاههای امنیتی و قضایی هستند) در دانشگاه تا توانسته اند به دانشجویان، اعم از دختر و پسر، فحاشی ركیك كرده اند و آنهایی را كه دستشان رسیده كتك زده اند. به پادرمیانی هیچ كس هم اهمیتی نداده اند. مسئول حراست دانشگاه را كه برای پادرمیانی آمده است كتك زده اند. حجت الاسلام كریمان (از روحانیان نهاد رهبری دانشگاه) را هم.
به حجت الاسلام سرلك (نماینده رهبری در دانشگاه هنر) هم ایضا فحش «كاف» دار نثار كرده اند و تهدیدش كرده اند به برداشتن عمامه از سرش. هر نیمه مسلمانی می داند فحاشیهایی كه این حضرات مدعی بسیجی بودن كرده اند، مستوجب حد شرعی است. اصلا نمی توانم بفهمم این فحاشیها چطور با ادعای مسلمانی جور در می آید؟ آدم با زندگی چمران و بروجردی و كاوه و همت و باكری و كاظمی و خرازی و برونسی و زین الدین آشنا باشد و اینقدر دریده باشد؟ آدم گلزار شهدا رفته باشد و این قدر آلوده دهان و وقیح باشد؟
چند روزی است فیلمی از فحاشی جماعت كوچكی از همین قماش، به فائزه رفسنجانی منتشر شده است. راستش من یكی نمی توانم قبول كنم كه این فحاشی، كار نفوذیها است یا نوعی خودزنی بوده است. وقتی همین بلایی كه سر فائزه آمده، چند روز قبلش سر دختران دانشجوی دانشگاه هنر آمده، چرا فحاشی به فائزه كار نفوذی ها باشد؟ بله از حماقت، بی تقوایی و عصیان این جماعت خیره سر، البته و الحمدلله، خانواده رفسنجانی دارد نهایت بهره برداری را می كند، اما مگر دفعه اولی است كه چنین اتفاقی می افتد كه بخواهیم آن را به نفوذیها منتسب كنیم؟
پارسال چه كسانی در كوی دانشگاه تهران حادثه آفریدند و هنوز كه هنوز است بعد از بیست ماه با آنها برخورد جدی صورت نگرفته است؟ (اگر هم صورت گرفته، كسی مثل دادگاه اغتشاشگران سال 1388 آن را نشنیده است) چرا مجازات آن جماعت، مطالبه جدی بسیاری از دوستان حزب اللهی من نیست؟ اردیبهشت گذشته، چه كسانی در شهر ری، آن بلا را سر ابطحی آوردند و كسی هم پیگیر خیره سری شان نشد؟ قبلتر بروم؟ سعید عسكری كه با آن هنرنمایی اش، ماهها خوراك تبلغاتی برای تخریب بسیج و حزب الله به دست ضدانقلاب داد و كشور را چند هفته دچار بحران كرد الآن كجاست؟ چگونه چنین موجودی به جای اینكه بالای دار برود، دارد راست راست برای خودش می چرخد؟ در مورد مهار اغتشاشات سال 1388، آیا هیچ دلسوزی پیدا شد كه به آسیب شناسی شیوه مهار اغتشاشات بپردازد و برای جلوگیری از تكرار برخی اشتباهات و ظلمهایی كه در آن قضایا صورت گرفت، تدبیری اساسی بیندیشد؟
به نوبه خودم خوشحالم كه حجج اسلام سرلك و كریمان هم از تعرض این اراذل در امان نماندند. لااقل جلوی چشم بچه های دانشگاه، مرزبندی ها و جدا بودن حسابها قدری نمایانده شد. اما این مرزبندی باید كه آشكارتر و فراگیرتر شود، پیگیری شود، فریاد زده شود و صدالبته به تدبیر و نتیجه ای اجرایی و عملی در سطوح كلان نظام برسد.
کد:
http://www.ayandenews.com/news/26741/
.