نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: یوسف گمگشته

  1. #1
    حق آب و گل داره مکلف آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    بوشهر
    نوشته ها
    1,183
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض یوسف گمگشته

    دوستان سلام

    کوچك كه بودم، عادت كرده بودم كه بيشتر شب‌ها پيش از آن كه بخوابم، كنار پدربزرگ بنشينم؛ دست‌هايم را دور گردنش حلقه كنم، و از او بخواهم تا برايم قصّه‌اي بگويد.

    و او كه بسيار مهربان بود، هيچ‌گاه دست رد به سينه‌ام نمي‌زد. پدربزرگ مرد عجيبي بود. هميشه‌ مي‌خنديد يا حداقل لبخندي بر لب داشت. از آن آدم‌ةايي بود كه از حرف‌زدن با او خسته‌ نمي‌شدي.

    دلت مي‌خواست بنشيني، او همين‌طور حرف بزند و تو همين‌طور گوش كني. تا جايي كه به ياد دارم پدربزرگ هيچ‌وقت قصّه‌اي از خودش نمي‌ساخت. هرچه مي‌گفت واقعيت بود.

    داستان حضرت موسي را مي‌گفت. داستان حضرت سليمان را تعريف مي‌كرد. از حضرت يعقوب مي‌گفت. از ادريس پيامبر حرف مي‌زد. از حضرت آدم. ابراهيم. نوح. عيسي و يوسف. پدربزرگ داستان حضرت يوسف را مي‌گفت.

    از برادرانش مي‌گفت كه به او حسادت كردند. از چاهي كه او را درونش انداختند. از كارواني كه عبور مي‌كرد. از كساني كه براي خريداري يوسف زيبا صف كشيده بودند. از دربار عزيز مصر. از تهمت. از زندان. از رهايي. از ...

    و من از ميان داستان‌هاي پدربزرگ، قصّه‌ي يوسف را بيشتر دوست مي‌داشتم. و اين شايد براي آن بود كه پدربزرگ به قصّه‌ي يوسف كه مي‌رسيد، جور ديگري مي‌شد. داستان يوسف را جور ديگري تعريف مي‌كرد.

    حال عجيبي پيدا مي‌كرد. چهره‌اش مي‌درخشيد. صدايش مي‌لرزيد. صورتش روشن‌تر از هميشه مي‌شد. و درست وقتي به آنجاي داستان مي‌رسيد كه حضرت يوسف از زندان آزاد مي‌شد، چشم‌هايش سرخِ سرخ مي‌شد و اشك‌هايش آرام روي صورتش مي‌لغزيد.

    من هم از گريه او گريه‌ام مي‌گرفت. آن‌وقت خودم را توي بغلش مي‌انداختم و مي‌گفتم: پدر بزرگ، براي چي گريه مي‌كنيد؟ من قصّه‌ي يوسف را خيلي دوست مي‌دارم، امّا شما هربار كه داستان حضرت يوسف را تعريف مي‌كنيد گريه‌تان مي‌گيرد. ديگر هيچ‌وقت قصّه‌ي يوسف را نگوييد؛

    و پدربزرگ هربار اشك‌هايش را پاك مي‌كرد. لبخندي مي‌زد. مرا در آغوش مي‌فشرد و مي‌گفت: من هم داستان يوسف را دوست دارم. من هم يوسف گمگشته را دوست دارم. من هم ...

    خوب يادم هست كه يك بار وقتي پدربزرگ به اصرار من دوباره مشغول تعريف داستان يوسف بود، وقتي به قسمتي رسيد كه حضرت را در بازار مي‌فروختند و هركس در حدّ وسع خويش قيمتي را پيشنهاد مي‌داد؛

    با زبان كودكي از او پرسيدم: پدربزرگ اگر من هم توي آن بازار بودم و همه‌ي اسباب بازي‌هايم را مي‌دادم، مي‌توانستم يوسف را بخرم؟

    پدربزرگ حسابي خنده‌اش گرفت. دستش را بر سرم كشيد و گفت: نه پسرم! توي آن بازار تنها عزيز مصر مي‌توانست قيمتي را كه براي فروش يوسف طلب مي‌كردند بدهد. آن وقت مكثي كرد. به آسمان شب چشم دوخت. و زير لب زمزمه كرد.

    امّا يوسف ديگري هست كه همه مي‌توانند خريدار محبتش باشند. پرسيدم: يك يوسف ديگر؟ مگر يوسف ديگري هم هست؟ پدر بزرگ جواب داد: بله پسرم! يوسف ديگري هم هست. يوسفي كه تو هم مي‌تواني او را داشته باشي.

    ذوق‌زده و متعجب گفتم: اين يوسفي كه مي‌گوييد مثل حضرت يوسف است؟ به همان زيبايي؟ به همان خوبي و به همان مهرباني؟ پدربزرگ زمزمه كرد: او مهربان‌تر از يوسف است، و البته زيباتر و خوب‌تر.

    گفتم: چقدر بايد بدهيم تا آن يوسف را مال خودمان كنيم؟ باز اشك توي چشم‌هاي پدربزرگ حلقه زد. بايد دلت را بدهي پسرم. براي اينكه او را داشته باشي، بايد قسمتي از قلبت را مال او كني. هرچه بيشتر، بهتر.

    اگر دلت را به او بدهي، يوسف را به دست مي‌آوري. گفتم: يوسف شما كجاست تا دلم را به او بدهم؟ و پدربزرگ در ميان گريه گفت: در زندان غيبت پسرم. در زندان غيبت. زندان غيبت.

    پدربزرگ سال‌ها پيش فوت كرد. اما خاطره‌ي او و قصّه‌هايش و خاطره‌ي يوسف گمگشته‌اش همواره در ذهن من ماند و امروز مي‌دانم، به خوبي مي‌دانم كه يوسفِ پدربزرگ چه كسي بوده است. اي كاش پدربزرگ همچنان زنده بود.

    دلم مي‌خواست به او بگويم كه من بهاي يوسف را به اندازه‌ي وسع خويش پرداخته‌ام؛ و يوسف مهربان در تمام اين سال‌ها بسيار بيش از بهايي كه پرداخته‌ام، بامن، نوكرِ كوچك دلداده‌اش مهرباني كرده است.

    تو هم هركه هستي، مي‌تواني به اندازه‌ي وسع خويش خريدار مهرباني يوسف باشي. او دست رد به سينه‌ي هيچ‌كس نخواهد زد. كافي است بهاي محبّتش را بپردازي؛ يعني قسمتي از سرزمين قلبت را به نام او كني.

    هرچه بيشتر، بهتر. خوشا به حالت، اگر سند تمام سرزمين دلت را به نام يوسف كني. يوسف خوب. يوسف مهربان. يوسف دوست داشتني. يوسف غائب.

    مهدي مهدي مهدي ...

    علی علی

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه