اسرار نماز
ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)
نويسنده : علاّمه بزرگوار سيّد بن طاووس (ره
اسرار نماز:
بايد توجّه كرد كه نماز مشتمل است بر:
1 - نيّت نماز.
2 - لفظ تكبير.
3 - لفظ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاْرْضَ.:
(روى و تمام وجود خويش را به سوى خداوندى نمودم كه آسمانها و زمين را پديد آورد.)
4 - حمد و ستايش و تمجيد خدا.
5 - ادّعاى عبادت و يارى جستن از خداوند جلّ جلاله.
6 - دعاهاى مختلف.
7 - قرائت قرآن.
8 - اظهار فروتنى و ركوع.
9 - سجده و كرنش و خشوع.
10 - شهادت به يگانگى خداوند جلّ جلاله.
11 - شهادت به رسالت ربّانى رسول خدا، حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم)
12 - صلوات بر او و خاندانش.
13 - سلام نماز.
1 - نيّت نماز
پيرامون نيّت نماز، بايد دانست كه اگر از بندگانى باشى كه در تمام حركتها و سكون خود با خداوند - جلّ جلاله - معامله نموده، و همواره متوجّه او هستند، به معناى فرمايش خداوند - جلّ جلاله - معرفت دارند، آنجا كه در آيات محكم خويش مىفرمايد:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ.(143)
- و جنّيان و انسانها را نيافريدم، مگر اينكه مرا بپرستند.
مسلّماً همواره خود را مهيّاى فرمانبرى از اوامر او نموده، و دستور خدا به نماز را امتثال كرده، و او را براى اينكه ذاتاً مستحقّ عبادت است پرستش مىكنى، چنانكه اگر خود را براى ورود شخصيّت بزرگوار و ارجمندى آماده كرده باشى، حتماً وقتى او را مىبينى براى احترام و تعظيم او بپا ايستاده، و به محض ديدن او به وى روى آورده و توجّه مىكنى، و يا اگر خود را براى ورود پيكى كه در نزدت ارجمند است مهيّا نموده باشى، وقتى چشم تو به او، و چشم او بر تو افتاد و پيام پيك را شنيدى، بدون تردّد و دودلى زود او را پذيرفته، و نيازى به تجديد نيّت پيدا نمىكنى.
امّا اگر از پروردگارت غافل باشى و توجّهت به دنيا و هوا و هوس خويش باشد، هنگام حضور در نماز نياز پيدا مىكنى كه دل گُريختهات را با اَفسارِ رشتهى عقل و لُبّ خويش حاضر ساخته، و آن را به ايستادن در پيشگاه مولايت وادار نمايى، و به يادش آورى كه او تو را خوانده و تو را مىبيند، و با عقل و قلب خويش قصد كنى كه او را از آن جهت كه شايستهى عبادت است بپرستى، و در محضر مناجات با او همانند سعادتمندان وارد شوى.
و اگر نماز، نماز واجب و اَدا باشد، نيّت مىكنى كه: اين عبادت را به جهت وجوبش به صورت ادا به جا مىآورم، و اگر قضا باشد، قصد مىكنى كه آن را به صورت قضا بجا مىآورم، و چه اَدا باشد و چه قضا، نيّت مىكنى آن را براى عبادت و پرستش خداوند - جلّ جلاله - انجام مىدهم.
2 - ذكر تكبيرة الاحرام
شايسته است هنگام گفتن اللَّه اكبر آن را به عنوان معاملهى با خداوند - جلّ جلاله و قصد عبادت بگويى، نه با حال غفلت و بر طبق عادت. و ديگر اينكه در گفتن آن صادق باشى.
معناى تكبير
امّا دربارهى معناى أَللَّهُ اَكْبَر در روايت آمده كه مردى در محضر امام صادق (عليه السلام) گفت: أَللَّهُ اَكْبَر، حضرت فرمود: خداوند از چه چيز بزرگتر است؟ آن مرد گفت: از هر چيز. امام صادق (عليه السلام) فرمود: خدا را محدود نمودى. آن مرد گفت: چگونه بگويم؟ حضرت فرمود: بگو خداوند بزرگتر از آن است كه توصيف شود.
علّت اينكه حضرت (عليه السلام) فرمود: خدا را محدود نمودى، آن است كه وقتى خداوند - جلّ جلاله - با اشياء مقايسه شود و در حالى كه همه اشياءِ غير او مُحْدَث و پديدْ آمده هستند، و هر پديد آمدهاى محدود است، مسلّما هركس به اين صورت معتقد باشد و خداوند را در رديف و بزرگتر از آنها بداند، خداوند - جلّ جلاله - را محدود قرار داده است.
و علّت اينكه حضرت (عليه السلام) فرمود: خداوند بزرگتر از آن است كه توصيف شود. آن است كه على التّحقيق صفات خداوند - جلّ جلاله - بر او احاطه ندارند، بلكه تنها به خاطر ضيق عبارت بر اهل توفيق و تصديق، خداوند - جلّ جلاله - و رسولش (عليه السلام) الفاظى را پيرامون توصيف جلال الهى به اندازهى قصور [يا: تصوّر] دانشِ بندگان به آنان آموختهاند تا هنگامى كه مىخواهند خدا را توصيف كنند بر زبان جارى سازند.
مقصود از عبادت بودن تكبير
و معناى به قصد عبادت گفتن تكبير اين است كه: خداوند - جلّ جلاله - در قلب عقلت، به همان اندازهاى كه خدا از شناخت ذات و صفات كاملش به تو عنايت فرموده، عظمت داشته باشد، و مقصودت از اين اعتقادى كه به عظمت خداوند دارى، و از اللَّه اكبر گفتن، تنها عبادت او باشد از آن جهت كه او زيبندهى عبادت است.
مقصود از صدق در گفتن تكبير
و مقصودم از صدق در گفتن تكبير آن است كه كردارت با گفتارت موافق باشد، به گونهاى كه هنگام گفتن آن باطنت با ظاهرت - در اينكه ادّعا مىكنى چيزى بزرگتر از خداوندى جلّ جلاله در قلب و عقل و نَفْس و نيّتم وجود ندارد، و هيچ چيز نزدم از او عزيزتر نيست - باهم موافق باشند، و هيچ چيز در آن حال تو را به خود مشغول نسازد، چنانكه خداوند - جلّ جلاله - با بيان صريح قرآن مبين در تهديد كسانى كه ديگرى را بر خدا مقدّم مىدارند، مىفرمايد:
قُلْ: إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْنآؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها، أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فى سَبيلِهِ، فَتَرَبَّصُوا، حَتّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، وَاللَّهُ لايَهْدِى الْقَوْمَ الفاسِقينَ.(144)
- بگو: اگر پدران و پسران و برادران و همسران و بستگان و تبارتان و اموالى كه بدست آوردهايد، و تجارتى كه بيم كساد و بىرواجى آن را داريد، و مسكنهايى كه مىپسنديد، در نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا محبوبتر است، پس منتظر بمانيد تا خداوند امر خويش را بياورد، و خداوند گروه گناهكار و فاسق را هدايت نمىنمايد.
بنابراين، هرگاه ديدى عقل و قلب و نَفْس تو، غير خدا را بر خداوند - جلّ جلاله - برگزيده و مقدّم مىدارد، بدان كه به خاطر همين گناهت، مشمول تهديد و خشم خداوند عالميان - جلّ جلاله - شده، و هدايت او شامل حال تو نشده و از فاسقين به حساب مىآيى.
در روايات نيز مشابه اين مطلب با توضيح بيشتر از آنچه كه در قرآن وجود دارد و مورد قبول عقل نيز هست، آمده است. چنانكه روايت شدهامام صادق (عليه السلام) فرمود: هيچ كس ايمانش به خداوند خالص و ناب نمىگردد، تا اينكه خداوند در نزد او محبوبتر از خويشتن و پدر و مادر و فرزندان و فاميل و از همه مردم باشد.
و باز پيرامون اينكه با مقدّم داشتن ديگرى بر رسول خدا - صلوات اللَّه عليه - ايمان حقيقى براى مردم حاصل نمىشود، رساتر از اين در روايت آمده است، كه پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) فرمود: هيچ بندهاى ايمان نمىآورد، تا اينكه من در نزد وى، محبوبتر از خود وى باشم، و اهلبيتم در نزد او محبوبتر از اهل و فاميلش باشند، و فرزندانم محبوبتر از فرزندانش باشند، و وجود من محبوبتر از وجودش باشد.
بنابراين، وقتى رسول خدا - صلوات اللّه عليه - مقدّم داشتن ديگرى بر خود را، صحيح و درست نداند، چگونه با ترجيح غير بر خداوند - جلّ جلاله -، ايمان حاصل خواهد شد؟!