موضوع: ۞۩کشتی پهلو شکسته۩۞(ویژه شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها))

شعر جدید حمیدرضا برقعی درباره شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)

گفت: در مي‌زنند مهمان است
گفت: آيا صداي سلمان است؟
اين صدا، نه صداي طوفان است
مزن اين خانه مسلمان است
مادرم رفت پشت در، اما
گفت: آرام ما خدا داريم
ما كجا كار با شما داريم
و اگر روضه‌اي به پا داريم
پدرم رفته ما عزاداريم
پشت در سوخت بال و پر، اما

آسمان را به ريسمان بردند
آسمان را كشان كشان بردند
پيش چشمان ديگران بردند
مادرم داد زد بمان! بردند
بازوي مادرم سپر،اما

بين آن كوچه چند بار افتاد
اشك از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-
گفت: يك روز يك نفر اما...

یک روز به آخر جهان مانده بیا
دل، یخ زده روی دستمان مانده بیا
دنیا همه گور عاشقان است ، بیا
یک قبر هنوز بی نشان مانده بیا

خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است.
دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.

نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.
«فاطمه، فاطمه است»

دکتر علی شریعتی

ای وای بر من

مردک پست که عمری نمکه حیدر خورد
نعره زد بر سره مادر ، به غرورم بر خورد

(نعره زد بر سره مادر ، به غیرتم بر خورد)

ایستادم به نوکه پنجه ی پا اما ، حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

هر چه کردم سپره درد و بلایش ، گردم
نشد ، ای وای که سیلی ...

.
.
.

حسن از غصه سرش را به زمین زد ، غش کرد
باز زینب ، غمه یک مرثیّه ی ، دیگر خورد

(حسن از غیرت سرش را به زمین زد ، غش کرد)

سلام الله علیهم

السلام علیکِ یا امّاه ....
فاطمیه در پیش......
:geryeee:

ایستادم به نوک پنجه ی پا اما ، حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

وای مادرم :geryeee:

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر

اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم

زن همسایه بر زمین افتاد



سیب‌ها روی خاک غلطیدند

چادرش در میان گرد و غبار

قبلا این صحنه را... نمی‌دانم

در من انگار می‌شود تکرار



آه سردی کشید، حس کردم

کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه

پسر کوچکش رسید از راه



گفت: آرام باش! چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر، گریه نکن

مرد گریه نمی‌کند پسرم



چادرش را تکاند، با سختی

یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی‌تفاوت ما

ناله‌هایش فقط تماشا شد



صبح فردا به مادرم گفتم

گوش کن! این صدای روضه‌ی کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم

در و دیوار خانه‌ای مشکی است



با خودم فکر می‌کنم حالا

کوچه ما چقدر تاریک است

گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه

راستی! فاطمیه نزدیک است...



حمیدرضا برقعی

بين آن كوچه چند بار افتاد
اشك از چشم روزگار افتاد...

اف بر تو ای روزگار...
فاطمیه در پیش است و امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف عزادار.آقای مهربانم آجرک الله.
همزمانی نوروز و فاطمیه امتحانی است برای شیعیان...
خداوند به همه عاشقان توفیق دهد ان شاء الله.