ساقی امشب باده از بالا بری
ز باده از خمخانه مولا بریز
باده ای بی رنگ و آتش گون بده
زان که دوشم داده ای افزون بده
ای انیس خلوت شبهای من
می چکد نام تو از لبهای من
محو کن در باده ات جام مرا
کربلایی کن سرانجام مرا
یا علی بار دگر اعجاز کن
مشت های کوفیان را باز کن
باز کن چشمان ناز آلوده را
بنگر این چشم نیاز آلوده را
تشنگی درساغرم لبریز شد
زخم تنهایی فساد انگیز شد
آتشی افکند در جان وتنم
که این چنین بر آب وآتش میزنم
مرهم ما جز تولای تو نیست
یوسفی اما زلیخای توکیست
ای که هردم دم از مولا زنی
بر یتیمان علی سر میزنی
بر یتیمان علی پرداختن
بهتر از هفتاد مسجد ساختن
شاهد اقبال در آغوش کیست
کیسه نان و رطب بردوش کیست
کیست امشب کز علی یادی کند
بر یتیمان من امدادی کند
دست گیرد کودکان درد را
گرم سازد خانه های سرد را
ای جوانمردان جوانمردی چه شد
شیوه رندی و شب گردی چه شد
شیعه گی تنها نماز و روزه نیست
آب تنها در میان کوزه نیست
کوزه را پر کن زآب معرفت
تا در آن جوشد شراب معرفت
هر چه هستی جان مولا مرد باش
گر قلندر نیستی شبگرد باش
حیدرا یک جلوه محتاج توام
دار بر پا کن که حلاج توام
شیعه یعنی یک بیابان بی کسی
غربت صد ساله بی دلواپسی
شیعه یعنی صد بیابان جستجو
شیعه یعنی هجرت از من تا به او
شیعه یعنی دست بیعت با غدیر
بارش ابر کرامت بر کویر
شیعه یعنی عدل و احسان ووقار
شیعه یعنی انحنای ذوالفقار
شعر از مرحوم آغاسی