چكيده واقدی و طبری وبه پیروی از این دو، برخی دیگرافسانه ای نقل کرده اند که بر اساس آن تعابیری حاکی از تجلیل بتهای قریش درصورت آیات قرآنی به پیامبر اسلام (ص) القا شده است. آنگاه پیامبر توسط جبرئیل از واقعیت آنها آگاه شده و در یافته که جزء آیات قرآن نیستند. سلمان رشدی این گزارش را به صورت رمان درآورد و دامنه ی تحریف وقلب حقایق را به نحو بی سابقه ای گستراند. در حالی که اسناد تاریخی و روح توحید محور قرآن آن را مردود شمرده و عصمت پیامبر نیز جایی برای صحت آن باقی نمی گذارد.
کلید واژگان: افسانه ی غرانیق، سلمان رشدی، سوره ی نجم، آیات شیطانی.
مقدمه
يهود و به ويژه پيشوايان و احبار آنان همواره با ساختن دروغ و پخش اخبار بى اساس از زبان انبياء به تحريف حقايق مىپرداختند. گزارش مجعول غرانیق نیز از تحریفاتی است که آنان برای بی اعتبار ساختن قرآن و زیر سوال بردن عصمت پیامبر بزرگ اسلام صورت داده اند. برخى از نويسندگان مسلمان، بدون بررسى و تحقيق، این افسانه را گزارش کرده اند.
اكنون با هجوم تبليغاتى به مبانى و اركان اندیشه ی اسلامی و سوء استفاده ی دشمنان از اين گونه تحریفات، لازم است در جریان تحقیق ، بی اساس بودن آن ها روشن و اهداف مخالفان نیز از احیای این گونه افسانه ها تبیین گردد. این مقاله در این جهت پیش می رود و با تکیه بر اسناد تاریخی و نیز داوری های عقل هدف را دنبال می کند.
واژه ی غرانيق
افسانه، قصه و داستان ساختگى را گويند و از آنجائي كه حکایت غرانيق واقعيت ندارد عالمان مسلمان افسانه را بر آن اطلاق کرده اند.
راجع به غرانيق نیز آمده است: غرانيق جمع غرنوق يك نوع پرنده ی آبى سفيد يا سياه رنگ (قاموس المحيط).
غرانيق جمع غرنوق به معنای جوانان زيبا شكل، غرانيق العلى مراد بتهاست. اين معنى تنها در داستان غرانيق آمده و داستان ساخته شده است (لغت نامه دهخدا).
غِرنوق يا غُرنوق يا غُرنيق، مرغى است آبى با گردن سياه، جوان ، سفيد و خوشروى، از آن جمله است حدیث علی (ع) : مىبينم جوانى (غرنوق) را از قريش كه در خون خود تپيده است. (المنجد)
افسانه ی غرانيق
بنا بر گزارش طبری ، در نخستين سال هاى بعثت كه آزار و اذيت مشركان نسبت به مسلمانان طاقت فرسا شده بود و به همين جهت عدهاى از مسلمانان به حبشه مهاجرت كرده بودند. گفته اند که پيامبر (ص) نگرانى و دغدغه ی زيادى داشتند؛ حضرت انتظار داشت كه خداوند آياتى بر او فرستد كه موجب نوعى نزديكى به قريش شود و يا حداقل آياتى نازل نشود كه شرايط را سختتر كند.
روزى پيامبر (ص) با عدهاى از مسلمانان در يكى از انجمن خانههاى قريش دور كعبه نشسته بود پيامبر و سوره ی نجم را تلاوت مىكرد؛ وقتی او به آیات : أَفَرَأَيْتُمْ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى (نجم / 20-19) (ای مشرکان آیا دو بت بزرگ، لات و عزّّای خود را دیدید [که بی اثر است] و مناة سومين بت ديگر را؟) رسید و آن ها را تلاوت نمود، با خواندن: تلك الغرانيق العلى و انّ شفاعتهن لترتجى (اينها مرغان آبى بلند پروازند كه شفاعت آنان اميد مىرود) تلاوت سوره ادامه پيدا كرد و در پايان، حضرت آيه ی سجده را تلاوت فرمود و مسلمانان و مشركان سجده كردند. حتى نوشتهاند اين وليدبن مغيره و ابواحيحه سعيدبن عاص و يا اميةبن خلف كه به لحاظ كهولت سن نمىتوانستند خم شوند و سجده كنند قدرى از خاك يا ريگ حرم را برداشتند و به چهره و پيشانى خود نزديك كردند. مردم قريش از آنچه پيامبر خوانده بود و خدايانشان رادر مقام شفاعت پذيرفته بود شاد شدند.
خبر سجده ی مشركين و آشتى مسلمانان با آنان به سرعت به حبشه رسيد و عدهاى از مهاجران با اين باور كه ديگر مورد آزار و اذيت قرار نمىگيرند به مكه باز گشتند. اما شب جبرئيل بر پيامبر (ص) نازل شد و گفت: تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لترتجى از جمله ی قرآن نیست. (طبرى/ 2/ 75).
ناقلان این افسانه
اين داستان در كتب مشهورى مانند تاريخ طبرى، تفسير طبرى ، طبقات ابن سعد و اسباب التنزيل واقدى آمده و حتی طبری بر آن صحه نیز گذاشته است. این امر فرصت مغتنمی را برای مخالفان اسلام فراهم آورد و آنان حداكثر بهرهبردارى و سوء استفاده را از آن به عمل آوردند.
ناقلان افسانه ی غرانيق به نقل داستان ذيل آيات یاد شده اكتفا نكردند و به آيات ديگرى از قرآن نيز استناد كردند؛ از جمله گفته اند این حادثه پیامبر را بسیار دلتنگ کرده بود از این رو ، برای دلداری او اين آيه فرود آمد:
وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنْ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِي عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً (اسرا/ 75-73).و چيزى نمانده كه تو را از آنچه به سوى تو وحى كردهايم گمراه كنند تا غير آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگيرند و اگر تو را استوار نمىداشتيم قطعاً نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى، در آن صورت حتماً تو را دو برابر در زندگى و دو برابر پس از مرگ عذاب مىچشانديم آنگاه در برابر ما براى خود ياورى نمىيافتى.
آیات فوق نه تنها گزارش غرانیق را تأیید نمی کند بلکه از تهدید و تحکمی که در آنها دیده می شود تردیدی باقی نمی ماند که رسول خدا چیزی غیر از وحی الهی را به خداوند نسبت نداده است.
آنان آیات زیر را نیز در این زمینه تفسیر می کنند :
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِىٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (حج/53-52).و پيش از تو هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم جز اينكه چون آياتى براى هدايت خلق تلاوت مىكرد شيطان (جن و انس) در آن آيات الهى القاء و دسيسه مىكرد. آنگاه خدا آنچه كه شيطان القاء كرده محو و نابود می ساخت و آيات خود را محكم و استوار مىكرد و خدا بحقايق امور داناست. تا خدا با آن القاءات شيطان كسانى را كه دلهايشان مبتلا به مرض نفاق و شك يا كفر و فساد است بيازمايد (و باطن آنها را پديدار سازد) و همانا كافران و ستمكاران سخت در شقاوت و دور از نجات مىباشند.
ظاهر آيات فوق حاکی است که :
1 - رسولان و پيامبران تمنى (آرزو) مىكنند.
2 - شيطان در تمنيات (آنان) مداخله مىنمايد.
3 - خداوند آثار مداخله را محو مىنمايد.
البته بايد ديد مقصود از تمنى رسولان و پيامبران چيست؟
هر كس براى عملی كردن اهداف خود و پيشبرد مقاصدش نقشههايى دارد و براى تحصيل آرزوهايش مقدماتى مىچيند؛ پيامبران نيز از اين امر مستثنى نيستند. حال بايد ديد که مداخله ی شيطان در اين تمنيات به چه صورتهايى متصور است.اين مداخله را مىتوان به دو صورت تصور كرد:
1 - ايجاد شك و ترديد در تصميم پيامبران و اينكه ميان آنان و اهدافشان موانع بى شمارى وجود دارد و با توجّه به اين موانع آنها در اهداف خود موفق نمىگردند.
2 - هر موقع پيامبری مقدمات كارى را فراهم مىكرد و امارات و قرائن اقدام جدّى او را نشان مىداد، شيطان و شيطان صفتان با تحريك مردم بر ضد آن پيامبر و با ايجاد موانع، او را از نيل به خواسته ی خود باز مىداشتند.
احتمال اول با آيات قرآن سازگارنیست.براى مثال در قرآن آمده است: إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ (حجر/42) و هرگز تو را بر بندگان (با خلوص) من تسلط و لبه نخو هد بود. ونیز در قرآن میخوانیم : إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (نحل/ 99) که البته شیطان را هرگز بر کسی که به خدا ایمان آورده و بر او توکل و اعتماد کرده تسلط نخو اهد بود.
اين آيات و آيات ديگر كه نفوذ شيطان را در قلوب اولياء الهى نفى مىكند، نشان می دهد كه مداخله ی شيطان در حد سست كردن اراده ی پيامبران و يا بزرگ جلوه دادن موانع كار در نظر آنان نيست. بلكه وسوسه ی شيطان به معناى دوم است؛ يعنى مداخله ی او از طريق تحريك مردم بر ضد آنان و وسوسه در قلوب مخاطبان پيامبران و ايجاد موانع بر سر راه آنان صورت مىپذيرد.
محو آثار مداخله ی شيطان توسط خداوند در حقيقت، دفع كيد و شر آنان از پیامبر است. تا حق بر مومنان آشكار گردد و براى تيره دلان آزمايش باشد. در سورهی غافر آيه ی 51 مىفرمايد: إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا. ما پيامبران و كسانى را كه ايمان آوردهاند در اين جهان یاری مىكنيم.
خلاصه اينكه پيامبران به دنبال اهداف الهى خود به تبليغ پيامهاى خداوند مىپرداختند و شيطان و شيطان صفتان در مسير آنان سنگ اندازى مىكردند و خداوند رسولان الهى را يارى كرده و اهداف شيطان صفتان را خنثى نموده است.
ردّ پاى يهوديان در افسانه ی غرانيق
طبرى اين داستان را به نقل از محمدبن كعب قرظى از يهود بنى قريظه دانسته است و اين در حالى است كه ضديت و كينه توزى یهود و جعل آنان بر عليه اسلام امرى مبرهن است.
بر اساس گزارش طبری ، قرظى ابن عباس را نيز شاهد واقعه دانسته است ؛ در حالى كه ابن عباس در آن زمان هنوز به دنیا نیامده بود. مطلب قابل تامل دیگر این که برخى از مستشرقان، ناقلان و مبلغان افسانه فوق بودهاند وامروزه هیچ تردیدی نیست که سوء استفاده سلمان رشدى مرتد وامثال وی نیز تحت تأثير تبليغات صهيونيست ها صورت گرفته است.
نقد افسانه ی غرانيق
قبل از هر چیز توجه به این نکته لازم است که این داستان ساختگی در هیچ یک از منابع معتبر حدیثی اهل تشیع و تسنن نیامده است ؛ نه در کتب اربعه و نه در صحاح سته اشاره ای به آن شده است.آن را نخستین بارواقدی متو فی207هجری وپس از وی طبری متوفی 310 نقل کرده است. اما ابن اسحاق در گذشته بسال 150که در سیره نویسی پیشوای همگان واز نظر دقت نیزکم نظیراست هیج اشاره ا ی به آن ندارد. او اثر گران سنگ خود در باره ی حیات پیامبررا برزیاد بن عبدالله البکالی متوفی 185املاء کرده است وابن هشام نیز که شاگرد این یک بوده و سیره ی خود را بر اساس آنچه از وی شنیده تدوین نموده است هیچ ذکری از آ ن به میان نمی آورد.
همچنین سلسله ی نقل اين حديث به هيچ كدام از اصحاب پيامبر (ص) نمىرسد؛ بعضی از تابعان و كسانى كه زندگى پيامبر را درك نكرده بودند ناقل اين حديثند. بنابراين، این حديث مرسل است و به كسى كه خود شاهد صحنه بوده باشد نمىرسد.
گاهى در سلسله ی نقل حديث غرانیق از ابن عباس نام برده شده است؛ اما ابن عباس سه سال قبل از هجرت به دنيا آمده و نمىتوان او را شاهدى بر اين قضيه دانست.
همچنین سلسله ی نقل اين حديث در درون خود نيز اشكالات و کاستی هایی دارد. ابن حجر ضمن اينكه سند و طرق نقل آن را ضعيف دانسته مىگويد: هنگامى كه تعداد راويان يك حديث زياد و راههاى نقل، مختلف گرديد ثابت مىشود كه آن داراى اصل است؛ بنابراين، سه مرسلهاى كه اين حديث را نقل كردهاند چون همديگر را تأييد مىكنند مىتوان به آنها استناد جست (فتح البارى/8/333).
در اینجا مىتوان از وی پرسید :
آيا سخن دروغ و نسبت ناروا نیز باشهرت صحت و اعتبار میابد؟
آیاادعای مذکور به ذهن حدیث شناسان بزرگی که این داستان راساختگی دانسته اند نرسیده است ؟
احمدبن حسين بيهقى از بزرگان شافعى كه در دقت و نقد حديث مشهور است مىگويد: اين حديث از جهت نقل ثابت نيست و راويان آن مورد طعن هستند (رازى/ 23/ 5).
ابوبكر ابن عربى میگوید: هر آنچه را كه طبرى در اين زمينه نقل كرده است باطل بوده و اصلى ندارد (فتحالبارى/ 8/33).
محمدبن اسحاق بن حزيمه معتقد است اين حديث را زنديقان (منكران و معاندان دين) وضع و جعل كردهاند. (رازى/8/ 333).
قاضى عياض مىگويد: اين حديث را هيچ كدام از كسانى كه احاديث صحيح را نقل مىكنند، نقل نكردهاند.
در باره ی نقل حديث از طريق ابن جبير نيز ابوبكر بزّار مىگويد: اين حديث را از شعبه كسى نقل نكرده مگر امية بن خلد و یگران كه مرسلاً آن رااز سعيدبن جبير نقل كردهاند و راه شناخته شده ی آن از طريق كلبى از ابى صالح و او از ابن عباس است. وی متذكر مىشود كه اسناد به ابن عباس مشكوك است همان طور كه اسناد به ابن جبير مشكوك به نظر مىرسد (الشفا/ 117) اما اسناد كلبى به ابن عباس از طريق ابى صالح به اتفاق علما اسنادى ضعيف بوده تا حدی كه سيوطى آن را بدترين راه مىداند. (الاتقان/ 2/ 189)
دليل تاريخى
برخی بازگشت مهاجران حبشه را دلیل بر صحت ماجرای غرانیق دانسته اند و گفته اند چون تعابیری حاکی از تمجید بت های قریش بر زبان پیامبر جریان یافت قریش خرسند شدند و دست از آزار و اذیت مسلمانان برداشتند. مهاجران نیز از این امر مطلع شدند و به سرزمسن خود بازگشتند.
اما بازگشت مهاجران حبشه نمىتواند مؤيدى بر افسانه ی غرانيق باشد. زیرا مهاجرت اول به حبشه در رجب سال پنجم بعثت و اين سجده يعنى اولين سجده در اسلام، در رمضان همان سال اتفاق افتاد، يعنى قبل از اسلام آوردن حمزه و عمر، این دو در سال ششم بعثت اسلام آوردند. مىدانيم پيش از اسلام آوردن این دو، مسلمانان در دارالارقم پنهان بودند و مراسم نماز را در خانهها و پناهگاهها به جا مىآوردند؛ تا آن زمان هرگز كسى از ايشان نمی توانست نزديك كعبه قرآن بخواند و سجده كند. يكبار عبداللّهبن مسعود با دليرى خاص خودش سوره ی الرحمن را با صدايى بلند نزديك كعبه خوانده بود كه قريش به سختى او را آزرده بودند. از آن پس ديگر كسى نتوانست آنجا نماز بگذارد و يا قرآن بخواند.
بازگشت مهاجران حبشه دو دليل داشت: اول آنكه چون نجاشى با آنان خوشرفتارى مىكرد مسيحيان آزرده خاطر شدند. لذا عرصه بر آنان تنگ تر شد. ديگر آن كه شنيده بودند قريش آزار مسلمان ها را كم كردهاند. از این رو، آنان در شوال سال پنجم بعثت از مهاجرت بازگشتند و چون سجده ی مورد ادعا در رمضان آن سال صورت گرفته بود می بایست قریش از آزار مسلمانان دست کشیده باشند؛ در حالی که باز هم مسلمانان مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند و از این رو، هر كدام در پناه كس ديگرى از مكيان قرار گرفتند بجز عبداللّه بن مسعود يا عثمان بن مظعون. بنا بر این نمی توان بازگشت مهاجران را دلیل صحت این افسانه دانست.
دلايل قرآنى
روح قرآن با بت پرستی درستیز است. حتی در سوره ی مبارکه ی نجم جمیع آیات در نکوهش بت وبت پرستی است. در قرآن دلايل زيادى بر ردّ افسانه غرانيق وجود دارد.
در آياتى از اين سوره مىفرمايد:
أَفَرَأَيْتُمْ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى أَلَكُمْ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَى إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمْ الْهُدَى (نجم/23-19).آيا آن دو بت، لات و عُزّى را ديديد؟ و منات سومين بت ديگر را؟ آيا نصيب شما پسر است و نصيب خدا دختر؟ (اين سه بت را دختران خدا مىدانستند) اين تقسيمى است ناروا. اينها نیستند مگر نامهايى كه شما و پدرانتان به آنها دادهايد. خدا با آن ها دليلى نفرستاده است. آنان جز از گمان وهوای نفس پیروی نمی کنند و گر چه از جانب پروردگار آنان بر ایشان هدايت آمده است.
بت و بت پرستى در اين آيات به تمسخر گرفته شده است؛ چيزى كه هيچ دليل موجهى براى آن وجود ندارد. چگونه ممكن است در ميان اين آيات، آياتى دیگر در مدح بت ها قرار گیرد. گویا ناقلان این افسانه كسانى چون مغیره سخن شناس بزرگ آن روز عرب را نیز عرب زبان وآگاه به فصاحت و بلاغت كلام ندانسته اند.
در آيات اول سوره مىفرمايد:
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى (نجم/5-1).سوگند به اختر (قرآن) چون فرود آمد. كه يار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده. و از سر هوس سخن نمىگويد. اين سخن بجز وحيى كه وحى مىشود نيست. آن كس كه داراى قدرت شديد است او (پيامبر) را تعليم داد.
در آيات فوق خداوند هر نوع گمراهى را از ساحت مقدس پيامبر گرامى اسلام (ص) دور مىداند و همه سخنان او را وحى الهى معرفى مىكند. و مىفرمايد كه پيامبر (ص) هرگز از روى هوس سخن نمىگويد.
خداوند در جاى ديگرى از قرآن كريم مىفرمايد:
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ (حاقه / 46-44).اگر پارهاى سخنان بر ما بسته بود، دست راستش را سخت مىگرفتيم (قطع مىكرديم) سپس رگ قلبش را پاره مىكرديم.
استفاده از (لو) شرطیه از امتناعیه در اين آيه به خوبى نشان می دهد كه پيامبر گرامى اسلام (ص) هرگز مطلبى را كه از خداوند نباشد به او نسبت نداده است.
در آيات قرآن كريم بر روى اين نكته تأكيد شده است كه خداوند و رسول او پيروز مىگردند و شيطان و اعوان و انصارش بر ايشان سلطنت و چيرگى نخواهند داشت. إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً (نساء/76). مکر و سیاست شیطان سست و ضعیف است. كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِيزٌ (مجادله/21) خدا نگاشته و حتم گردانیده که البتّه من و رسولانم غالب شویم که خدا بی حد قوی ومقتدر است. چگونه مىتوان غلبه ی شيطان را بر آنچه كه خداوند آن را تضمين كرده توجيه كرد؟ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (نحل/99). إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً (اسرا/ 65).
خداوند تبارك و تعالى در جایی دیگر مىفرمايد:
قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَىَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (يونس/ 15).بگو، مرا نرسد از پيش خود آن راعوض كنم جز آنچه را كه به من وحى مىشود پيروى نمىكنم. اگر پروردگارم را نافرمانى كنم از عذاب روز بزرگ مىترسم.
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (حجر،/ 9). بى ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كردهايم و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود.
خداوند تبارك و تعالى حافظ و نگهبان قرآن در طول تاريخ بوده و هست و آن را از هر گزند، تحريف، زيادت و كاستى مصون مىدارد. بنابراين، در دوره ی رسول خدا (ص) نيز خداوند حافظ قرآن بوده و امكان نداشته كه مطالبى غير قرآنى در ميان آيات آن نازل شده باشد.
نقد غرانيق با ادله ی عقلی
1 - با برهان لطف اثبات مىشود كه واجب است خداوند لطيف و رئوف و مهربان براى هدايت انسانها، پيامبرانى را بفرستد تا راه نيك را از راه شرّ براى آنان جدا نمايند و آنان را از خطر سقوط در انحراف، ضلالت و گمراهى باز دارند. اگر قرار است چنين پيامبرانى به غير از وحى الهى و آيات او چيز ديگرى را بيان كنند نقض غرض مىگردد.
2 - اغراء به جهل بر خداوند محال است. مثلاً اگر كسى دروغگو ادّعاى پيامبرى نمود خداوند نبايد با معجزه او را تأييد كند. زيرا سبب اغراء به جهل و گمراهى انسانها مىگردد. اگر كسانى كه بايد راه توحيد را بنمايند به شرك دعوت كنند و خداوند نيز مؤيد آنها گردد آنگاه اين همان اغراء به جهل و محال خواهد بود.
3 - پيامبر بايد در تلقّى وحى مصون از خطا باشد. همه حتى آنها كه در اصل عصمت انبياء گفتگو دارند عصمت رسول را در امر ابلاغ وحى پذيرفتهاند. نبى در دريافت وحى، حفظ و ضبط و ابلاغ آن به مردم بايد از خطا و لغزش مصون و محفوظ باشد. سخن حقى كه بر او نازل شده با شعور و بصيرت كامل، به روشنى روز و بدون ابهام درك مىكند و به دور از هر خطا و لغزشى آن را لمس مىنمايد و در نهايت امانت آن را به مردم ابلاغ مىكند.
4 - چگونه ممكن است كسى كه قهرمان مبارزه با بت پرستى است و در فتح مكه على (ع) را بر دوش خود مىگيرد تا بت ها را بشكند مؤيد و مبلغ بت پرستی باشد؟
5 - دشمنى بت پرستان با پيامبر (ص) بسى ريشه دارتر از آن بود كه با خواندن چند آيه ی فرضى به زودى به دوستى مبدل شود و همه مشكلات مرتفع گردد. (راميار/ 148، معرفت 1/ 93، طباطبایی 14/ 435، قاضى عياض 2/ 119-118، طوسی/ 195).
قاضى عياض مىگويد:
امت مسلمان بر عصمت پيامبر و تنزيه او از مثل يك چنين نقيصهاى اجماع دارد، خواه خود او تمناى نزول يك چنين مديحهاى براى غير خدا كرده باشد كه كفر است و خواه كه شيطان به جاى قرآن وسوسه كرده باشد و اين كه پيامبر آن را از قرآن بشمارد تا جبرئيل او را آگاه كند تمام اينها در حق نبى ممتنع و محال است. يا اينكه بگويند پيامبر از پيش خود عمداً چنين سخنى گفته اين كفر است و يا اينكه سهواً از زبانش پريده. او از اين قبيل سخنان نيز منزّه و مبرّ است. ما به دليل و برهان و به اجماع، عصمت او را از كفر بر دل و زبان، عمدى و سهوى مسلم مىداريم و يا حتى اينكه شيطان خود را فرشته نمايد، و يا به طريقى بر او راهى يابد و يا به خدا چيزى ببندد (2/116).
علامه طباطبايى مىفرمايد:
ادله ی قطعى بر عصمت پيامبر (ص) متن اين حديث را تكذيب مىكنند حتى اگر سند آن صحيح باشد. واجب است كه ساحت مقدس پيامبر گرامى اسلام (ص) را از اينگونه رذائل كه به كرامت انبياء لطمه مىزند پاك نماييم (الميزان /14/ 435).
سوء استفاده ی مستشرقان از افسانه ی غرانيق
موضع مستشرقان در این باره فرق مىكند. سر ويليام موير از اين حادثه دفاع مىكند و آن را قطعى مىگيرد. نويسندگان تاريخ قرون وسطى در دانشگاه كمبريج بسيار متأسفند كه مورخ دانشمند ايتاليايى، كائتانى، منكر چنين حادثهاى است. كارل بروكلمن آلمانى مىگويد كه محمد (ص) در سال هاى اول بعثتش به سه الهه ی مكه كه هموطنانش آنها را دختران خدا مىدانستند اعتراف داشت و در آيهاى بدانها اشارهاى كرد و روز بعد انكار نمود. (راميار/ 167 ، بروكلمن /34)
سوء استفاده ی سلمان رشدی
آخرین واکنش در برابر این افسانه، تحلیل و تفسیر ناروا و تحریفی است که سلمان رشدی به شیوه ای خصمانه و کاملاً بر خلاف اخلاق و آداب نویسندگی صورت داده است و بر پایه ی آن افسانه ، رمانی با عنوان «آیات شیطانی» ساخته است. برخی به نقد این اثر پرداخته اند ولی نویسنده و قلم هتاک او در این اثر، تردیدی به جا نگذاشته که او این اثر را در واقع برای گشودن عقده های روانی خویش تدوین کرده و چنین اثری صلاحیت نقد و بررسی ندارد. این اثر در واقع ادامه ی برخورد غرب با اسلام است که کاستی های شخصیتی رشدی ابزار مناسبی برای آن فراهم نموده است.
تقابل غرب با اسلام ریشه ای کهن دارد. سه سده ی نخست اسلامی همراه و همزمان با گسترش نفوذ اسلام تا عمق اروپا و آفریقا و شرق دور بود. سپس غرب به تهاجم متقابل نسبت به اسلام دست یازید. روحانیون مسیحی با بسیج توده های مردم سراسر اروپا به طرف شرق، به سوی بیت المقدس شتافتند. حرکت آنان آنچنان گسترده بود که گویی همه ی اروپا و غرب به حرکت در آمده بود. بدین ترتیب جنگ های صلیبی علیه مسلمانان شکل گرفت و حدود دویست سال طول کشید. در این مدت طولانی غرب بسیار کوشید تا سیطره و حضور اسلام را از بین ببرد. اما به مقصود خود نرسید و یورش همه جانبه ی صلیبی ها عقیم ماند. این طرح هرگز رها نشد و غرب ، به سر کردگی ایالات متحده ی آمریکا ، در روزگار ما در دوره های جدید تهاجم همه جانبه ای را با برخورداری از قدرت تکنولوژی و نظامی پیشرفته صورت داده است. غربی ها طی قرن گذشته با تلاش وقفه ناپذیری برای شناخت فرهنگ، تاریخ، تمدن و آداب رسوم ملل مسلمان به میدان آمدند تا ناکامی های خود را جبران کنند.
اما در انتهای آن قرن حادثه ی عظیمی رخ داد وفرهنگ و تمدن غرب را به نحو بی سابقه ای به چالش کشید و آنان به دست و پا افتادند تا از امواج برق آسای انقلاب اسلامی ایران که تمامیت استکبار را به خطر انداخته بود جلوگیری کنند. بدین منظور به شیوه های گوناگون از تهاجم نظامی گرفته تا محاصره ی اقتصادی و مهمتر از همه تهاجم فرهنگی در ابعاد مختلف آن روی آوردند. سلمان رشدی یکی از این ابعاد را برعهده گرفت و سرباز فداکاری شد در جبهه ی دشمن. او اسلام، پیامبر و برخی صحابه ی پاکباخته ی او را به استهزاء و هتاکی کشیده آن هم در شنیع ترین شکل ممکن. حضرت امام (ره) در پیامی عمق توطئه را یاد آور شدند و فرمودند:
مسأله در کتاب آیات شیطانی کاری حساب شده برای زدن ریشه ی دین و دینداری و در رأس آن اسلام و روحانیت است. یقیناً اگر جهانخواران می توانستند ریشه و نام روحانیت را می سوزاندند. ولی خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است که از این پس نیز خواهد بود. به شرط آن که حیله و مکر و فریب جهانخواران را بشناسیم. (3 /11/ 1367)
اهمیت موضع امام راحل پس از حادثه ی مشکوک یازده سپتامبر روشن شد. حادثه ای که آن گونه که از قرائن بر می آید بانیان آن کوشیدند حرکتی همه جانبه و تهاجمی را علیه اسلام ناب آغاز و دنیای غرب و نهاد های بین المللی را نیز با خود همراه کنند. لذا می بینیم پس از آن کشورهای مسلمان صحنه ی یکه تازی آمریکای جنایتکار می شود و زشت ترین جنایات به دست نظامیان آمریکایی صورت میگیرد. بر این اساس، آن فرد رسوایی که اینک در گوشه ای خزیده است به مقام قلم و اندیشه نیز جفا کرد و امروزه هیچ کس در خود فروشی او تردید ندارد و حساب نوشته ی او نیز نزد همگان روشن است.
کتابشناسی
- قرآن كريم
- احمد، رضا، معجم اللغة، بيروت: بىنا، 1372.
- بروكلمن، كارل، تاريخ الشعوب الاسلاميه، بيروت: بىتا، 1948.
- دهخدا، على اكبر،لغت نامه، تهران: بىنا، 1361.
- رازى، فخرتفسير كبير، تهران: دارالكتب العلميه، بىتا.
- راميار،محمود، تاريخ قرآن، تهران: مؤسسه انتشارات اميركبير، 1362.
- سيوطى، جلال الدين ، الأتقان، قم: مطبعه حجازى، 1360.
- طباطبايى، محمدحسين ، الميزان فى تفسير القرآن، قم: اسماعيليان، 1393 /1973.
- طبرى، محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت: موسسة الأعلمى، بى تا.
- طوسى، محمدبن حسن، تجريد الأعتقاد، بى جا: مؤسسة الأعلمى، بیتا.
- عسقلانى،ابن حجر، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، قاهره: بىنا، 1348.
- فيروز آبادى، قاموس المحيط، قاهره: بى نا، 1913.
- قاضى، عياض، مطبعة خليل افندى، مصر: بىنا، 1290.
- معلوف، لويس، المنجد فى اللغة و الأعلام، قم: اسماعيليان، 1364.
- هيكل،محمدبن حسن، حياة محمد (ترجمه پاينده) ، تهران: بىتا.
--------------------------------------------------------------------------------
دکتر جعفر تابان/استادیار ، دانشکده ی شهید محلّاتی
فصلنامه ی دین وسیاست،شماره ی دو،زمستان83،ص92-75
smc.ac.ir