زنِ منتظر در جهان معاصر
به نقل از پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله العظمي خامنهاي، رهبر انقلاب اسلامي در ديدار با جمعي از بانوان نخبه اشاره كردند: "ميتوان اميدوار بود كه در طول زمان - ميانمدت يا بلندمدت - آن چيزى كه امروز ميتوان آن را بحران مسئلهى زن در دنيا دانست، حل شود. آن دو چيز، يكى عبارت است از نگاه غلط و بد فهميدن جايگاه زن و شأن زن در جامعه؛ كه اين نگاه و اين بدفهمى از غرب شروع شده و خيلى هم قديمى و ريشهدار نيست... "
گفتار زير از حجتالاسلام و المسلمين سيدمحمدمهدي ميرباقري درباره نقد نگاه غرب به زن و لزوم باز تعريف نقش زن مسلمان براساس الگوي "انتظار " است:
مأموريت ما
براي اينكه بتوانيم الزامات "انتظار " را در حوزهي مسئوليت و مأموريت بانوان درك كنيم، چند نكته لازم به پيگيري است؛ اول، اهدافي را كه در انتظار دنبال ميكنيم چيست؟ مأموريت ما به اندازهي هدفمان است. اگر هدف ما كوچك تعريف شد، مسئوليت و مأموريتهاي ما هم مسئوليتهاي كوچكي خواهد بود.
دوم، مقياس تحول عصر ظهور چيست؟ آيا تحولي در حوزهي زندگي خصوصي انسانهاست؛ يعني آيا تنها در حوزهي زندگي خصوصي و شخصي انسانها معنويت جريان پيدا ميكند؟ و يا اينكه تحولي فراگير، هم نسبت به حوزهي خصوصي و هم زندگي اجتماعي انسانها آن هم در مقياس جامعهي جهاني است؛ يعني تماميت جامعهي جهاني با يك تحوّل شگرف و عظيم روبرو ميشود و در مجموعهي حيات بشر يك تحوّل همهجانبه اتفاق ميافتد. معناي حيات طيبه همين است كه كلّ جامعهي جهاني به يك مرحلهي جديدي از حيات، زندگي، احساس، درك و مطالبه ميرسد.
اگر فرض كنيم انتظار ما به معناي حركت در مسير يك چنين تحوّل عظيمي است، در هر حوزهاي كه بخواهيم لوازم اين انتظار را دنبال كنيم، بايد برنامهاي براي تحول همهجانبه داشته باشيم. نميشود بگوييم منتظر يك چنين تحول عظيمي هستيم، ولي اقدامات ما معطوف به حوزهي خصوصي و زندگي شخصي خودمان است، نه اينكه ما نبايد براي اين حوزه تلاش و جدّيت داشته باشيم. حتماً بايد خودسازي كنيم و تلاش كنيم كه اگر منتظر تحقّق ظهور و گسترش و بسط ولايت حقّه در حيات هستيم، مناسبات و اقتضائات آن را در زندگي خصوصي خودمان ايجاد كنيم، ولي مأموريت ما گستردهتر از ايجاد يك تحوّل در حوزهي زندگي خصوصي است.
ارزشهاي انسانمحور
بايد يك تحوّل همهجانبه متناسب با آن ترسيمي كه از عصر ظهور داريم، در زندگي اجتماعي هم ايجاد كنيم. براي مثال، آنچه در غرب اتفاق افتاده است يك تحوّل همهجانبه در زندگي اجتماعي و خصوصي انسانها بر محور ارزشهاي بنياديني است كه ارزشهاي حاكم بر جريان تجدد هستند. اين جريان از ابتدا دنبال تحقق يك سلسله ارزشهاي اجتماعي بود و الآن هم براي تحقق همان ارزشها در حال تلاش است. و در همه حوزهها و از جمله حوزهي فرهنگ آن را دنبال ميكند و تلاش دارد بين مدرنيتهي فرهنگي و سياسي تفكيك كند و ضعفهاي پديدهآمده كه در مسير تجدد (كشتارها، جنگهاي بزرگ جهاني و بحث محيط زيست و امثال اينها) را به حوزهي اقتضائات سياسي تجدّد برگرداند تا از نظر فرهنگي تجدد را از نو احيا كند و قرائت جديدي از تجدد داشته باشد و آن را دوباره در زندگي اجتماعي جاري كند.
ارزشهايي كه تجدد بر محور آن شكل گرفته، انسانمحور است؛ آزاديهاي فردي و اجتماعي انسان به خصوص آزادي از تقيدات معنوي و امثال اينهاست. آنها اين ارزشها را مبنا قرار دادند و بر محور آنها فلسفه و دانش و علم و عقلانيت و تكنولوژي و فناوري توليد كردند. انقلاب علمي و صنعتي به وجود آوردند و همه ساختارها و حتي مفاهيمي را كه در زندگي اجتماعي جاري است تحت تأثير همان مفاهيم ارزشي بازتوليد كردند. الآن انسان به هر زاويهاي از زواياي زندگي كه نگاه ميكند، ميبينيد به شدت تحت تأثير آن فرهنگ است.
الگوي خوراك و پوشاك و مسكن ما به شدت تحت تأثير آن موج جهاني است، نحوهي رضايتمندي ما از زندگي نيز همينگونه است. هركس به آشپزخانهي خانهي خودش نگاه كند ميبينيد تجدد چكار كرده است! همهي شئون آن بر مدار طراحي و مديريت غرب بعد از رنسانس شكل گرفته است. آنها ارزشهاي خودشان را به نوع زندگي ما و به ارزشهايي كه ما در عرصهي زندگيمان به آن پايبند هستيم تبديل كردهاند. تجليلها و تحقيرها و يا شرافت و تحقير انسان بر آن مبنا تعريف ميشود. حتي ذائقهي ما را عوض كردهاند و ارزشها را در ذهن ما تغيير دادهاند. امروزه بسياري از ارزشهاي امروزي ما بعد از رنسانس توليد و در جامعهي جهاني تعميم داده شده است. آنها ذائقهها را هم تغيير دادهاند، در پوشاك، خوراك، نوع نگاه به مسكن، زيباييشناسي در هنرها، همه را بر مدار آن ارزشهاي محوري خودشان تغيير دادهاند.
از تصرف ظاهر تا تصرف فكر
الآن هم دنبال گسترش بيشتر همان ارزشها هستند. ارزشها را به رنگ لباس، مدل راه رفتن، مدل درست كردن مو و آرايش ظاهري و بقيهي شئون تبديل كردهاند. وقتي مدل لباس يك جوان، يا زيباييشناسي آرايش شخصي او را تغيير ميدهند، قبلاً به فكر او و در روح او تصرف كردهاند. از اين گستردهتر، مدلهايي است كه براي زندگي ما درست كردهاند، مانند اينكه جايگاه خانمها كجاست و چه وقت به سعادت ميرسند.، مدل مطلوبي كه بايد در زندگي اجتماعي دنبال كنند چيست؟ چقدر بايد درس بخوانند و چگونه درس بخوانند؟ اشتغالشان و پوشششان چگونه باشد؟ ارتباطشان با اقشار ديگر چگونه باشد؟ روابط عاطفي و فيزيكيشان با مردها و دهها مسئلهي ديگري كه الآن با آن مواجهيم و ميبينيد همهي اينها را ارزشسازي و به جامعهي جهاني منتقل كردهاند.
امروزه بسياري از چيزهايي كه ما در حوزهي زندگي، اعم از زندگي خصوصي و اجتماعي ميپسنديم و حقّ خودمان ميدانيم و دنبال ميكنيم و رسيدن به آن را براي سعادت ميدانيم و سعادت را به آن تعريف ميكنيم، بر محور آن ارزشها توليد شده است. نميتوان فقط روي يك مورد خاص دست گذاشت. به عنوان نمونه ببينيد امروزه نوع تحصيل بانوان دنياي اسلام چگونه است؟ مسئله اين نيست كه بانوان تحصيل كنند يا نه؟ پيداست عالم بودن چيز خوبي است و كسي با علم مخالف نيست. بايد مسئلهي ديگري را دنبال كرد و آن اينكه نگاه ما به علم، به تعليم، به تعلّم و مأموريت ما در حوزهي آگاهي يافتن و آموزشهايي كه بايد بياموزيم و بعد به كارگيري اين آموزشها و حِرَف در زندگي اجتماعي و فردي، اينها تابع يك ارزشها و يك برنامهريزي است كه مبتني بر فرهنگ مدرن است.
كشتار براي تعميم ارزشها
بعد از ماجراي يازده سپتامبر توجيه غرب براي جنگ نظامي تمامعياري كه بر عليه دنياي اسلام شروع كرد همين بود. متفكرينشان نامه نوشتند و از اقدامات نظامي بوش دفاع كردند. حرف آنها اين بود كه ما بايد ارزشهاي آمريكايي را در جهان تعميم و توسعه دهيم. اين ارزشهاست كه بايد جهاني شود و اگر يك جايي هم لازم باشد براي گسترش آنها جنگ نظامي به راه بيندازيم، حتي جنگ نظامياي كه به كشتارهاي جمعي براساس استفاده از سلاحهاي غير متعارف مثل سلاح شيميايي و اتمي منتهي بشود امري كاملاً اخلاقي است.
حال همانگونه كه آنها بعد از رنسانس انتظاراتي را در دنيا ايجاد و هماهنگ با آنها اقدام كردند و بعد از طريق يك سلسله ارتباطات ايجاد قدرت كردند و ارزشهاي خودشان را حتي در عرصهي زندگي خصوصي ما وارد كردند. ما هم ميبايست از ارزشهايي كه مانند معنويت و توحيد و عدالت و تعالي انسان دنبال ميكنيم يك شبكه بسازيم، آنها را به يك برنامه براي زندگي اجتماعي و خصوصي از جمله براي بانوان تبديل كنيم. آنها زنان را از حوزهي زندگي خصوصي وارد زندگي اجتماعي آن هم به تعريف خاص كردهاند! اين وضعيتي كه در ارتباط زن و مرد در غرب وجود دارد، پوشش، فرهنگ ارتباطات و مراوداتشان، يك وضعيت ديرپايي نيست، اگر سه، چهار قرن عقبتر برويد در غرب هم پوشش، حجاب، حيا و مسائلي از اين دست در روابط اجتماعي زنان غربي وجود داشته است.
اما آنها بعد از رنسانس ارزشهايي را محور قرار دادند و براساس آن انتظارات اجتماعي ايجاد كردند و بر آن اساس اخلاق اجتماعي به وجود آورند و متناسب با رشد تكنولوژي اخلاق را تغيير دادند و براي اينكه اين ارزشها را به مناسبات عيني تبديل كنند، يك مفاهيم بنيادي در حوزهي فرهنگ توليد كردند. الآن بر همين اساس جامعهي بانوان را اداره ميكنند. البته براي همهي اقشار اين كار را كردهاند، هم براي همه ساحتهاي حيات و هم براي همهي ساعات زندگي برنامهريزي كردهاند.
براي يك عمر، برنامهريزي كردهاند
انسان چگونه بايد متولد شود، در كجا متولد شود؟ چطور از مادر او در دوران بارداري نگهداري و پذيرايي شود و بعد چگونه بايد به مهدكودكها و محل پرورش اجتماعي كودكان تحويل داده شود. از كجا اين كودك بايد وارد عرصهي آموزش و تعليم شود، دوره ابتدايي مثلاً با آموزشهاي كما بيش يكسانسازياي كه شده تا آموزش عالي، بعد در كجا استخدام شود و چگونه زندگي كند، چند سال كار كند، بعد دورهي بازنشستگياش چه شود مثلاً خانهي سالمندان برود و يا برنامه ديگر. به هر حال براي شصت، هفتاد سال زندگي او برنامهريزي كردهاند و براي همهي ساحات زندگي او برنامهريزي كردهاند، براي ورزش، تفريح، الگوي خوراك و مسكن، همه را ميبينيد كه مديريت شده است و اين در باب همه انسانها و اقشار است.
نوع زندگي بانوان در غرب كاملاً مديريت ميشود، ارزشسازي ميشود، ايجاد انتظارات ميشود و بعد بر آن اساس برنامهريزي ميشود. در اين برنامهريزي، فرهنگهاي ديگر را هم تحت تأثير فرهنگ خودشان قرار دادهاند و آن ارزشها را با اختلافات و تغييراتي كه اقتضاي مناطق مختلف و اقوام مختلف و ملل مختلف است جاري كردهاند. البته امروزه بحمدالله با بحران مشروعيت روبرو هستند چون در برخورد با فرهنگهاي ديگر و تحقير آنها شكست خوردهاند. بنابراين دنبال تنوّع فرهنگي و ايجاد يك همگرايي در بين فرهنگهاي مختلف براساس ارزشهاي بنيادين غرب هستند، در عين اينكه تنوّع فرهنگها را در اين برنامهريزي جديد ملاحظه ميكنند. ميخواهند همهي اين فرهنگها را به خُردهفرهنگ تبديل و بر محور ارزشهاي بنيادين غرب ساماندهي كنند.
زن منتظر در جهان معاصر
ما بايد در نقطهي مقابل آنها اقدام كنيم؛ يعني اگر ما منتظر يك تحول همهجانبه و فراگير نسبت به همهي ساحتهاي حيات انسان و همهي آنات زندگي هستيم، بايد بتوانيم تحقق ارزشهاي الهي را مديريت كنيم. آنها بايد آرامآرام و با تناسبسازي به زندگي ما وارد و به مدل زندگي ما تبديل شوند؛ يعني الگوي خوراك و پوشاك و مسكن و ارتباطات و اشتغال و خانهداري و حضور در محيط اجتماعي بايد براساس اين ارزشها شكل گيرد.
پس بانوان بايد اول مفهوم انتظار را به ويژه در زمينهي مأموريتهايي كه بر دوش بانوان است و نسبت به همهي ساحات زندگي بازتوليد كنند. كسي با حضور اجتماعي بانوان، با تحصيل و آگاهيافزايي آنها مخالف نيست، ولي اينكه اين امور به آن شيوهها و ساختارهايي تبديل بشود كه غرب مديريت ميكند و بر محور آن ارزشها ما در عمل تحت تأثير جامعهي غربي قرار بگيريم، غلط است. مجموعه برنامهريزي كه الآن در دنيا براي بانوان ميشود و به نسبت زيادي در دنياي اسلام و حتي در جامعهي تشيع و تا حدودي در كشور ما هم تبعيت ميشود از بنيان غلط است. ارزشسازي، توليد مفاهيم و ساختارهاي اجتماعي، همه بايد از نو بر محور مفاهيم و ارزشهاي اصلياي كه در دورهي ظهور آنها را ميخواهيم بازتوليد شوند و مديريتي اتفاق بيفتد كه اين مفاهيم توليدشده با يك شيبي ملايم تبديل به نوع زندگي بانوان بشوند.
بنابراين بايد يك پژوهش جامع و بعد (بعد منطقي نه رتبي) از پژوهش هم يك برنامهريزي جامع براي بازتوليد مفهوم انتظار نسبت به مأموريتها و مسئوليتهاي بانوان دنياي اسلام و بانوان شيعه بر دوش آنها است. البته ما در توليد فرهنگ زندگي و تبديل آن به برنامه ميبايست در مقياس كلان برنامهريزي كنيم. اگر ميدان درگيري ما با فرهنگ مدرن و ارزشهاي مدرنيته براي رسيدن به يك برنامه و فرهنگ براي همهي ساحتهاي زندگي است، پس ميدان درگيري بزرگ است. ما بايد هميشه نقشهمان جامع باشد ولو مقياس عملمان كوچك.
استاد میرباقری