[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
دان لود
بسم الله الرحمن الرحيم
گفتگو با دکتر عصام العماد در شبکه سلام 01
مجري شبكه سلام ، جناب آقاي هدايتي :
با عرض سلام خدمت شما بينندگان عزيز ؛ همچنان كه قبلاً به شما قول داده بوديم در اين برنامه گفتگوئي داريم با جناب آقاي دكتر «عِصام العماد» ، ايشان قبلاً يكي از وهابيهاي تندرو بوده كه با مطالعههاي پيگيري كه داشتهاند حق را در مييابند و مذهب حقه اثناعشري را ميپذيرند.
آقاي عصام العماد سلام عليكم ! اين اولين باري است كه در اين برنامه با شما گفتگو ميكنيم ــ البته من اين مطلب را خدمت بينندگان عزيز عرض كنم كه آقاي عصام العماد زبان فارسي را به خوبي تكلّم ميكنند و در شهرهاي مختلف به زبان شيرين فارسي سخنراني ميكنند ــ آقاي عصام العماد از شما اين درخواست را داريم كه براي آشنا شدن بينندگان در ابتداء كمي درباره خصوصيات شخصي خودتان و محل تحصيل و تدريستان توضيح دهيد.
دكتر عصام العماد :
بسم الله الرحمن الرحيم و صلّي الله علي محمد و علي آله الطاهرين ربّ اشرح لي صدري و يسّر لي أمري و احلل عقدة من لساني يفقهوا قولي و أفوّض أمري الي الله إنّ الله بصير بالعباد.
ابتداء از جنابعالي و همه بينندگان تشكر ميكنم و در واقع انتقال از وهابيت به مذهب اهلبيت يك نعمت بزرگ است و شكر اين نعمت از واجبات بزرگ كه من هميشه خداوند عالم را به خاطر اين نعمت شكر ميكنم . من در سال 1968 در منطقه جنوب يمن به دنيا آمدم ، اين منطقه اكثراً شافعي مذهب بودهاند . وهابيت از زمان شيخ محمد الشوكاني و توسط او كه اهل يمن و معاصر محمد بن عبدالوهاب بود وارد يمن شد ، از همان زمان يعني دويست سال پيش ، يمنيها تحت تأثير تفكر شوكاني و وهابيت قرار گرفتند . بنده در روستائي به نام الصغار در مركز وهابيت به دنيا آمدم و در مدارس و حوزههاي علميه وهابيها در يمن كه توسط عربستان سعودي و شخصيتهاي بزرگ سعودي اداره ميشود و دقيقاً بعد از حوزههاي علميه عربستان تأسيس شدهاند به مدت 12 سال به تحصيل پرداختم تا اينكه به درجه امام جماعت و امام جمعه رسيدم و در مساجد صنعاء به عنوان امام جماعت و امام جمعه نماز ميخواندم و در همان مساجد تدريس هم ميكردم . در عربستان هم نزد علماء بزرگ وهابيت تحصيل كردم از جمله نزد شيخ بنباز مفتي اعظم عربستان و دكتر شيخ عبدالوهاب ضيغمي ، نزد عبدالرزاق شاهدي علم مواريث را خواندم ، بيشتر كتابهائي كه خواندم مربوط به محمد بن عبدالوهاب و ابنقيم الجوزيه بود .
هدايتي :
آقاي عصام العماد شما بعد از فارغ التحصيلي مجموعاً چند سال به تبليغ وهابيت و در چه مناطقي مشغول بوديد ؟
عصام العماد :
من در مساجد يمن و در خود پايتخت عربستان سعودي و در مساجد ، مدارس و دانشگاههاي مناطق مختلف براي وهابيت تبليغ ميكردم ؛ مخصوصاً در مناطق سنينشين مثلاً در يمن كه غالباً شافعي و زيدي هستند و به طور كلي به هر منطقهاي كه در توان ما بود مسافرتهاي متعدد ميكرديم و تبليغ وهابيت مينموديم و در آن مناطق كتابهاي وهابيت را رايگان در اختيار مردم قرار ميداديم به ويژه كتابهاي احسان الهي ظهير و توحيد محمد بن عبدالوهاب و كتابها و نوارهاي كشف شبهات را حتي در خيابانها .
هدايتي :
شما از بين شخصيتهاي بزرگ وهابيت آيا كسي را هم ملاقات كردهايد ؟
عصام العماد :
بنده شاگرد شيخ بنباز بودم و با ديگران هم از نزديك ملاقات داشتهام ، از همان سالهاي ابتدائي ورود به حوزه وهابيت با آنها آشنا شديم ؛ ابتداء به صورت نوار سخنان اينها را گوش ميكرديم و بعدها به طور زنده و حضوري در جلسات اينها شركت ميكرديم.
هدايتي :
شما چند سال شاگرد آقاي بنباز بوديد ؟
عصام العماد :
من به صورت حضوري يك سال پيش بنباز درس خواندم .
هدايتي :
آيا شما در زماني كه قائل به مذهب وهابيت بوديد ، مقالات يا سخنراني تندي عليه شيعه داشتيد يا خير ؟
عصام العماد :
بله ، من در همان زمان كه در دانشگاه امام محمد سعود ــ كه بزرگترين دانشگاه وهابيها در دنيا است و بزرگترين اساتيد در آن تدريس ميكنند ــ تحصيل ميكردم بعد از آنكه كتابهائي عليه شيعه خواندم ، ابتداء كتابي نوشتم به نام «همبستگي ميان تشيّع و غلات» كه عليه شيعه نوشتم كه مسأله اساسي در اين كتاب اثبات اين مطلب است كه شيعه دوازده امامي و علي اللهيها يكي هستند و ما بر اساس تفكر دانشگاه امام محمد سعود و حوزههاي علميه وهابيت بر اين باور بوديم كه شيعه دوازده امامي و علي اللهيها از يكديگر تفكيكناپذيرند و در اين كتاب ، ما يك بخشي را هم به اين چيزهائي اختصاص دادهايم كه اسلام از امام علي متضرر شده است مخصوصاً بعد از خواندن كتاب منهاج السنة ما به اين نتيجه رسيديم كه بايد يك كتاب عليه شيعه بنويسيم و يك كتاب عليه امام علي ، چون ما شخصيّت امام علي را تنها از راه منهاج السنه ميشناختيم و ما واقعاً با خواندن اين كتاب اين گونه فكر ميكرديم كه اگر امام علي در همان سالهاي ابتدائي اسلام از دنيا ميرفت ، اسلام هيچ آسيبي نميديد.
هدايتي :
آقاي دكتر عصام العماد ! شما فرموديد كه در زماني كه بر مذهب وهابيت بوديد كتابي بر ضد شيعه نوشتيد ، كمي درباره اين كتاب توضيح دهيد و بعد اينكه من شنيدم كه شما در اين كتاب ــ البته گذشته است و خداوند هم ارحم الراحمين است ــ العياذ بالله سبّ اميرالمؤمنين علي عليه السلام هم كرديد ، آيا اين درست است ؟
عصام العماد :
من از سؤال دوم شروع مي كنم ؛ وهابيها در فرهنگشان منهاج السنه را كه نوشته ابنتيميه است يك كتاب مقدس ميدانند و طبيعي است كه يك نفر در چنين فرهنگي آن چنان ديدي هم نسبت به امام علي عليه السلام پيدا ميكند . ما بعد از خواندن اين كتاب جلسات متعدد در پايتخت عربستان سعودي داشتيم و به گفتارهاي ابنتيميه به عنوان راهنمائي نگاه ميكرديم و ما به عنوان يك طلبه وهابي چنين ديدي به كتاب منهاج السنه داشتيم و در واقع اين كتاب يك كتاب دشمن شناسي نسبت به امام علي عليه السلام بود . در مسأله سبّ ، اين فقط من نبودم بلكه يك جريان بود يعني هر كس كه كتاب منهاج السنه را بخواند و شيعه نباشد ــ چون شيعه نسبت به امير المؤمنين علي عليه السلام خيلي علاقمند است و هرگز با خواندن منهاج السنه مرتكب سب نخواهد شد ــ نسبت به امام علي متنفر ميشود و ما هم اين گونه بوديم و ميگفتيم : امام علي و شيعيانش ستون پنجم در اسلام بودند كه اگر آنها نميبودند اسلام اين همه دچار ضرر و آسيب نميشد . و نيز تحت تأثير افكار محمد بن عبدالوهاب بوديم و يك كتاب از او خوانديم بر ضد شيعه و در آن شيعه را كافر دانسته و فرقي بين شيعه و علي اللهيها نميداند و در هنگام تحصيل اين از مسلّمات ما بود كه علي اللهيها همين دوازده اماميها هستند . مثلاً شما ببينيد وهابيت حتي قرامطه را هم كه حجرالأسود ار از خانه كعبه دزديدند ، جزو فرقههاي شيعه دوازده امامي ميدانند و من خيلي از اين مسأله تعجّب كردم و وقتي كه اين را بررسي كردم ، ديدم كه شيخ الاسلام كليني كتابي نوشته است در ردّ قرامطه و ديدم كه شيعيان دوازده امامي ميگويند : قرامطه حتي به مناطق دوازده امامي حمله كردند و صدها نفر از شيعيان دوازده امامي را كشتند .
هدايتي :
آقاي دكتر درباره علت تشرّفتان به مذهب حقه اهل بيت عليهم السلام بفرمائيد .
عصام العماد :
بنده بعد از بررسي درباره اين شايعاتي كه در مورد امام علي در دانشگاه امام محمد سعود گفته ميشد به اين نتيجه رسيدم كه اين سخنان واقعيت ندارد خصوصاً بعد از آنكه در دانشگاهي در عربستان كتاب «العتب الجميل علي اهل الجرح و التعديل» را خواندم ؛ اين كتاب نوشته ابنعقيل شافعي است در دفاع از امام علي و ردّ دشمني با ايشان ، آن طور كه من بعدها از علامه محمد حسن امين فهميدم اين آقاي ابنعقيل شافعي در سنّ 60 سالگي شيعه شده بود اما از ترس ترور توسط اهل سنت اين مسأله را تنها با علماء شيعه در ميان گذاشته بود . فروش اين كتاب در عربستان ممنوع است و طبق فتواي علماء وهابيت خواندن اين كتاب از گناهان بزرگ است و ما قبلاً به نمايشگاهها ميرفتيم و اين گونه كتابها را جمع ميكرديم و آتش ميزديم . بعدها بنده به فكر افتادم كه اين كتاب چه دارد كه ما اينها را جمع و آتش ميزنيم ؟ لذا من به يك كتابخانه مراجعه كردم و وقتي اين كتاب را درقفسه پيدا كردم ديدم كه در بالاي قفسه نوشته شده بود كه خواندن اين كتاب از محرمات اسلام است ، من به مسؤول كتابخانه گفتم كه بنده محقّق هستم و بالاخره اين كتاب را گرفتم و ديدم كه آقاي ابنعقيل شافعي در اين كتاب فرموده است :
«ما اهل سنت تمام 120 هزار صحابه پيغمبر را عادل ميدانيم ولي چرا علي بن ابيطالب از اين قاعده مستثنا است ، ما به عدالت معاويه قائل هستيم و هيچ كتابي عليه او ننوشتهايم ولي عليه امام علي كتابها نوشتهايم و طعنه ميزنيم . ما ميگوئيم كه هر كس بر يكي از صحابه طعنه بزند مطرود است مگر اينكه مطاعن امام علي را بگويد كه در اين صورت اين شخص را مطرود نميكنيم» .
ايشان يك عبارتي در اين كتاب آوردهاند كه واقعاً در من يك تحوّل و جرقّهاي ايجاد كرد و آن گفته ابنحجر عسقلاني است كه هم اهل سنت او را قبول دارند و هم وهابيت كه نشان ميدهد ايشان در مذهب خود ترديد داشته است ؛ ابنحجر عسقلاني علم رجال را كه زير بناي اعتقاد ما به خلافت سه خليفه است را زير سؤال برده و گفته است :
« اين علم بر اساس دو چيز بنا شده است : يكي اعتقاد به صداقت و راستگوئي كساني كه با علي دشمني دارند و ديگري اعتقاد به زنديق بودن و كاذب بودن كساني كه علي را دوست دارند .
اين مسأله براي من خيلي جاي تعجّب است چون اين روايت پيامبر با اين مطلب 180درجه در تضاد است چرا كه پيغمبر فرموده :
مخالف و دشمن علي منافق است و اين يعني راوياني كه با علي دشمني دارند نزد پيامبر مبغوضاند و اعتبار سندي ندارند و هر كس كه با علي دوست است روايت او مورد اعتبار است و اين جاي تعجّب است كه مبناي مذهب ما مخالف با مبناي پيغمبر است » .
اين گفته ابنحجر باعث شيعه شدن من بود و نه تنها باعث شيعه شدن من ؛ من از يكي از دوستان خود كه امام جمعه بود و به تازگي شيعه شده است نيز پرسيدم كه چرا شيعه شدي ؟ گفت : به خاطر اين عبارت ابنحجر عسقلاني و گفت كه من فهميدم كه آئين ما آئين اموي است نه آئين وهابيت و تسنّن .
علي أيّ حالٍ بنده بعد از خواندن اين عبارت ابنحجر فهميدم كه ايشان در مذهب خود شك و ترديد داشته است و با اين جمله اعتقاد خود را زير سؤال برده و من فكر ميكنم كه ابنحجر ــ به خاطر اينكه مذهب دوازده امامي در آن زمان تبليغات گسترده آن چناني نداشته است ــ مجبور بوده كه بر مذهب خود باشد .
هدايتي :
جناب آقاي دكتر عصام آيا شما بعد از شيعه شدنتان كتابي در ردّ وهابيت نوشتهايد يا نه ؟
عصام العماد :
البته بنده بعد از خواندن كتاب ابنعقيل شافعي كه باعث تحول و جرقهاي در من شد مجموعه مقالات شيخ مفيد را كه 14 جلد كتاب است را نيز تهيه كردم و با كمال تعجّب ديدم كه شيخ مفيد از هزار سال قبل به همه شبهاتي كه ما بر شيعه وارد ميكرديم ، به طور منطقي از خود كتابهاي اهل سنت پاسخ دادهاند . ابنعقيل ما را از مذهب باطلمان نجات داد و شيخ مفيد ما را به مذهب حقه شيعه امامي انتقال داد .
من بعد از آنكه شيعه شدم كتابي نوشتم به نام « [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]» كه به زبانهاي فارسي و روسي ترجمه شده است . بنده در اين كتاب با عقل خود به اين مسأله پرداختهام كه واقعاً مشكل مسلمانان مشكل غلوّ نيست بلكه مشكل مسلمانان خلط ميان اماميه و غلات است . وهابيها ميگويند كه مشكل غلوّ در امام علي و الوهيّت او است ، بنده به اين مسأله پرداختهام كه مشكل اساسي ما عدم تفكيك ميان اين دو است ، تعداد غلات شايد به صد هزار هم نرسد ، مشكل خلط ميان اين صد هزار نفر غالي و چهار صد ميليون نفر شيعه دوازده امامي است و وهابيت با اين خلط اختلاف ميان شيعه و سني را افزايش داد و همان طوري كه آن دانشمند مصري ميگويد اختلاف ميان شيعه و سني قبل از وهابيت وجود داشت اما ده درصد ، ولي بعد از وهابيت اختلاف ميان شيعه و سني به نود درصد رسيد . وهابيت بعد از آنكه شيعه دوازده امامي را علي اللهي معرفي كردند ساير اهل سنت هم باور كردند .
سؤالات بينندگان
ــ من از آقاي دكتر عصام اين سؤال را داشتم كه ايشان از چه سالي مشتاق تشيع شدند و چه عواملي در جهان اسلام باعث اين اشتياق شد ؟
ــ سؤال اول بنده اين است كه چرا تعداد كم وهابيها در جهان اسلام اين همه نفوذ دارند ؟ و سؤال بعد اينكه اينها از لحاظ مالي از چه گروه يا كشوري تغذيه ميشوند ؟ و سؤال بعد اينكه كتاب ايشان را در كجا ميتوان پيدا كرد و آيا تصميم دارند كه اين كتاب را به انگليسي ترجمه كنند؟
ــ بنده ميخواستم از ايشان بپرسم كه آيا از زماني كه شيعه شدهاند از سوي وهابيت مورد تهديد هم قرار گرفتهاند يا نه و اينكه آيا با شيعه شدنشان چيزي را هم از دست دادهاند مثلاً مقام يا ثروت يا هر چيز ديگري ؟
ــ ميخواستم در مورد عايشه مطلبي را بدانم كه چرا اين سخنان را در مورد ايشان ميگويند با اينكه در قرآن آمده كه اي پيغمبر بعد از تو در مورد ايشان بهتانهائي را به تو ميزنند ؟
پاسخ دكترعصام العماد :
در واقع قرن بيستم قرن انديشههاي آزاد و تفكر آزاد دانشگاهي است فلذا اگر ميبينيم كه عليه امام علي كتابهاي زيادي نوشته شده ، در طرف مقابله با اين كتابها و دفاع از امام علي نيز كتابها نوشته ميشود نه فقط كتاب ابنعقيل . امروز در دانشگاههايي مثل الازهر ميبينيم كه دانشجويان به دو دسته تقسيم ميشوند ؛ عدهاي ضد امام علي و عدهاي در مقابل اينها ، مثلاً چندي قبل يكي از اساتيد الازهر كتابي نوشت به نام «تاريخ الدولة الامويّين» كه در آن عليه امام حسين عليه السلام حرفها زده و نوشته بود كه امام حسين عليه السلام مانند پدرش ــ العياذ بالله ــ نميفهميد و و قيام او بزرگترين ضربه را بر اسلام وارد كرد ؛ بعد از چاپ اين شخص ديگري به نام سيد قطب خيلي ناراحت شد و كتابي در ردّ اين كتاب نوشت و بلا فاصله شخص ديگري كتابي در ردّ كتاب سيد قطب نوشت . منظور اينكه شخصيت امام علي آنقدر وسيع است كه همان طور كه در قرون اول اسلام باعث سني شدن عدهاي و شيعه شدن عدهاي ديگر شد ، در قرن بيستم باعث شده كه سنيها حتي وهابيها به دو گروه تقسيم شوند ؛ عدهاي مخالف با امام علي و عدهاي طرفدار او . شخصيت امام علي واقعاً باعث يك تحول در اسلام شده است .
متفكر بزرگ مصري عبدالرحمان ضرقاوي كتابي نوشت به نام «امام علي امام المستضعفين» ، بعد از نوشتن اين كتاب يك غوغايي به وجود آمد و به اسم كتاب ايراد گرفتند و گفتند كه منظور تو اين است كه خلفاء سهگانه امام المستكبريناند ، ايشان مجبور شد نام كتاب را عوض كند .
عباس محمود كتابي نوشت به نام «امام علي» كه مقدمهاي داشت و الان اين مقدمه حذف شده و در آن آورده بود كه : من در يك جامعهاي زندگي كردهام كه هميشه امام علي در آن محكوم بوده است ؛ در اختلاف امام علي با عايشه امام علي محكوم است ، در اختلاف امام علي با عمر امام علي محكوم است و در اختلاف امام علي با همه صحابه پيغمبر هميشه امام علي محكوم است و حتي يك بار به امام علي حق نداديم ولي در اين قرن بيستم كه قرن آزادي است ما بايد درباره امام علي دوباره تاريخ را بخوانيم و حقيقت امام علي را روشن كنيم و ... بعد از چاپ اين كتاب عربستان سعودي اعتراض كرد و گفت كه چرا در اين كتاب گفتهاي : «امام علي» در حالي كه در كتابهاي ديگر خود مثلاً در كتابي كه درباره عمر نوشتهاي نگفتي : امام عمر ؟ لذا در چاپ جديد اين كتاب اسم امام را از آن حذف كردند يعني نام كتاب را «علي» گذاشتند ؛ عباس محمود ناراحت شد و گفت : كلمه «امام» براي امام علي كلمهاي معروف در طول تاريخ بوده است . شيخ بنباز فتوا داد كه گفتن لفظ «امام» درباره علي بدعت است و علي امام نيست و اگر ما به علي بگوئيم امام علي ، درباره معاويه هم بايد بگوئيم امام .
غرض اينكه علت اين انقلاب در من ، همين شخصيّت امام علي عليه السلام بود كه در جهان تحولي ايجاد كرده است .
هدايتي :
خيلي متشكّر جناب آقاي دكتر عصام و البته من اين نكته را اضافه كنم كه اين فتواها از بنباز خيلي دور از ذهن نيست چرا كه ايشان همان كسي است كه ــ به قول شما ــ در همين قرن بيستم كه قرن پيشرفت و تكنولوژي است فتوا داده بود : اگر كسي بگويد زمين كروي شكل است و ميچرخد ، اين شخص بدعت كرده و فعل حرامي مرتكب و كافر شده و بايد او را كشت .
دكتر عصام العماد :
اما در مورد سؤال دوم اين مطلب را بگويم كه آقاي دكتر عبدالرحمان از اساتيد بزرگ مراكش است و داراي تأليفات زيادي نيز هست درباره علت نفوذ وهابيت ميگويد : « قرن بيستم قرن مادّيگري است و قرني است كه به جنبههاي غيبي و حيات برزخي به عنوان خرافات نگاه ميكند و وهابيت از اين لحاظ با افكار قرن بيستم سازگاري دارد چرا كه در قرن بيستم امدادهاي غيبي كمرنگ شده و توسّل به عنوان خرافات تلقي ميشود ... و وهابيت به خاطر اين تفكر ماديگري خيلي زود توانسته نفوذ پيدا كند » .
من دوستي داشتم كه كمونيست بود ــ چون در يمن مخصوصاً يمن جنوبي كمونيسم خيلي رواج پيدا كرده ــ بعد از مدتي متوجه شدم كه ايشان وهابي شده و بعدها متوجه شدم كه دوازده امامي شده است ، من خيلي تعجب كردم لذا ايشان را بلافاصله ملاقات كردم و علت اين تغيير عقيده را پرسيدم ؟ گفت : نزديكترين آئين براي من بعد از كمونيستي وهابيت بود ؛ كمونيست خداوند را معقول نميدانند ، وهابيت خداوند را به عنوان مانند مجسّمه و جسم ميدانند ، توسّل نيست ، زندگي برزخي را قبول ندارند شبيه كمونيستها .
بنده بررسي كردهام دانشمندان ديگري هم قائل به اين مطلب هستند ؛ شيخ محمد متفكر معاصر مصري هم قائل است كه هر جا كه وهابيت وجود دارد خيلي زود مبدّل به لائيكي و كمومنيستي ميشود اين به خاطر آن است كه رنگ دين و خدا در وهابيت خيلي كمرنگ است لذا كمونيست خيلي زود وهابي ميشود و وهابي خيلي زود كمونيست ميشود . بنده به برخي از اين مناطق سفر داشتم و ديدم كه غربزدگي و وهابيت خيلي نزديك هستند و ميگفتند كه توسّل خرافات است و وقتي اين اشتراك عقيده را در وهابيت ميديدند اين مذهب را ميپذيرفتند . لذا ميبينيم كه اين نفوذ وهابيت به خاطر آن است كه استدلال منطقي ندارند و اينها همان حرف غربيها را مطرح مي كنند نه اينكه سخن قرآن را بگويند .
هدايتي :
آقاي دكتر درباره منابع مالي وهابيت سؤال كردهاند كه بيشتر كجاها هستند ؟
دكتر عصام العماد :
وهابيت تا قبل از پيدايش نفت در سرزمينهاي نفتخيز قلمرو و محدوده خيلي كمي داشتند ولي بعد از پيدايش نفت كه اينها از پول آن استفاده كردند و بعد از آنكه به مكه و مدينه حمله كردند و از دست اشراف گرفتند توانستند گسترش پيدا كنند ؛ لذا وجود اين دو پديده مهمترين عوامل گسترش وهابيت بوده است : يكي نفت كه از پول آن استفاده ميكنند و ديگري وجود مكه و مدينه كه از تقدّس آن براي همه مسلمانان و خصوصاً در ايام حج جهت تبليغات و نشر كتابهاي خود استفاده مينمايند ، وهابيت تا قبل از اينكه مكه و مدينه را بگيرند بيشتر از دويست سال از منطقه محمد بن عبدالوهاب حركت نكردند و اينها وهابيت را در ايام حج به عنوان اسلام معرفي ميكنند نه به عنوان مذهب شيخ محمد بن عبدالوهاب و اين خيلي عجيب است ؛ ما قبلاً در مدارس وهابيت اين طور ميخوانديم كه بعد از محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله محمد بن عبدالوهاب آمده است و شخصيت محمد بن عبدالوهاب را ــ العياذ بالله ــ شايد صد برابر بالاتر از امام علي ميدانستيم . اينها به نويسندگان بزرگ دنيا پول ميدهند كه در كتابهايشان فقط اين جمله را بنويسند : « مجدّد اسلام شيخ محمد بن عبدالوهاب » .
قبل از پيدايش نفت عربستان همه كتابها درباره تكفير محمد بن عبدالوهاب بود اما بعد از پديد آمدن نفت عربستان كتابها به نفع او نوشته شد و به هر نويسنده صدها هزار دلار ميدهند تا جائي كه اگر كسي كتابي در مورد او بنويسد او را سفير عربستان در يكي از كشورها مي كنند يا او به عنوان متفكر بزرگ اسلام معرفي ميكنند .
هدايتي :
جناب آقاي دكتر عصام در اين باره هم كه آيا از وقتي كه شيعه شديد مورد تهديد هم قرار گرفتهايد يا نه ؟ و اينكه چه چيزهائي را از دست دادهايد ؟
دكتر عصام العماد :
بنده بلافاصله بعد از آنكه در مورد امام علي تجديد نظر كردم ، در همين مسجدي كه نماز جماعت ميخواندم مرا مرتد دانستند .
عموي بنده رهبر بزرگي در يمن هستند و شخصي است كه عليه امام علي كتابهاي زيادي نوشته و خيلي متعصّب بود و هست بعد از شيعه شدن من گفت : « اين طور فكر نكني كه چون پسر من هستي من تو را ميبخشم ، براي من فرقي نميكند حتي اگر نزديكترين افرادم هم شيعه شود او را ميكشم . من اجازه نميدهم كه تو خانواده آل عماد را با اين كفريّات ملوّث و منجّس كني » ، ايشان در باره من فتوا داد كه نشست و برخاست با من گناه بزرگ است . من به خاطر اذيتهائي كه در مسجد ميشدم و نميخواستم كه ايجاد فتنه كنم گوشهنشيني كرده و سعي كردم با تأسّي به اهل بيت ــ كه از هر گونه خشونت و مجادله و فتنه دوري ميكردند ــ در خانه بنشينم . در خانه هم كه بودم برخي از دوستانم ميآمدند و ميگفتند كه شنيديم كه شما نماز نميخوانديد ؛ واقعاً براي من خيلي مشكل بود ولي الآن بحمدالله شش نفر از اعضاء خانواده من شيعه شدهاند .
دکتر عصام العماد