مرد حق ندارد در کار منزل به همسرش دستور دهد
خبرگزاری فارس: امام طی این سال های طولانی زندگی مشترک، هرگز از من نخواستند یک فنجان چای به ایشان بدهم. آقا چای را خودشان آماده می کنند و به محض نوشیدن چای فنجانشان را می شویند.
در جمع، اشتباه کردی
-------------------------
در پاریس کیفیت خرج خانه و خرید به عهده من بود. لیست چیزهایی را که می خواستیم می نوشتم و آن را خدمت امام می بردم و پول می گرفتم و برای خرید به بازار می رفتم. هر چه می ماند به عنوان تنخواه نگه می داشتم.
یک روز خدمت ایشان رسیدم و گفتم این چیزها را می خواهیم و جمعش اینقدر می شود. مبلغ را که گفتم امام فرمودند: "در جمع اشتباه کردی. " من دوباره شروع کردم به جمع زدن و گفتم: جمعش درست است. ایشان سکوت کردند و فقط پول را دادند. من به بازار رفتم و خرید کردم. دست آخر دیدم پول زیاد آوردم. فهمیدم که در جمع کردن، 9 فرانک را 90 فرانک جمع کردهام. خدمتشان رسیدم و گفتم حاج آقا من اشتباه کردم و پول زیاد آوردم. فرمودند: "من همان صبح فهمیدم، می خواستم خودتان بفهمید. "
این نکته ریز و لطیفی است. اگر ایشان همان صبح روی حرف خودشان پافشاری می کردند، من احساس می کردم که در این خانه به من اطمینان ندارند و دلسرد می شدم.
اما وقتی که ایشان به من اعتماد کردند، چقدر ارتباط خالصانه شد. (مرضیه حدیدچی - برداشت هایی از سیره امام خمینی- جلد اول- غلامعلی رجائی)
*****
خیلی به قانون منزل اهمیت می دهند
-------------------------------------------
گاهی در جامعه چیزهایی هست که قانون دولتی نیست، بلکه برای مردم یک قانون است. حالا فرض کنید اگر در خانه ما یک قانون باشد؛ مثلا مادرمان یک قانون برای منزل وضع کرده باشد، ایشان حتما رعایت می کنند. اگر احیاناً امام بیایند و بگویند من اینجا می خواهم بنشینم. اگر مادرمان بگویند: "نه، دیگر بنا به این نیست که اینجا کسی بنشیند " ایشان فوراً عمل می کنند.(زهرا مصطفوی- برداشت هایی از سیره امام خمینی- جلد اول- غلامعلی رجائی)
*****
می توانم به این قسمت بیایم؟
-----------------------------------
امام، خانمشان را در خانه به شکلی آزاد می گذاشتند و به او احترام می کردند که مثلاً روزی که خانم مهمان خصوصی داشتند، می آمدند از ایشان اجازه می گرفتند و می پرسیدند: "امروز می توانم به این قسمت بیایم و غذا بخورم؟ " یا: "می توانم بیایم و داخل حیاط قدم بزنم؟ "(مرضیه حدیدچی- زن روز- 12/03/69)
******
باید با آقا مشورت می کردیم
--------------------------------
خانم امام می گفتند وقتی می خواستند با خانواده ای جدید رفت و آمد کنند، باید با امام مشورت می کردند. چون امام به ایشان گفته بودند ابتدائاً و به طور ناشناس به خانه کسی نروند. چون ممکن است مناسب نباشد. یا اگر می خواهند بیرون بروند به ایشان بگویند که کجا می خواهند بروند. امام این قیدها را در رابطه با خارج از خانه داشتند، ولی در داخل خانه آزادی مطلق وجود داشت.(فاطمه طباطبایی- ویژه نامه روزنامه اطلاعات- 14/03/69)
*****مرد حق ندارد بگوید
----------------------
یک بار مثل اینکه کارگر خانه به مرخصی می رود، مادرم سینی غذا در دستشان می گیرند و می آورند سر سفره.(البته این حرف مال زمان بچگی است)آقا می گویند: "وامصیبت، فریده، خانم دارد سینی می آورد. " خواهرم می گفتند ما توی خانه خیلی کار می کنیم. اصلاً نمی گذارند خانم کار کنند. الآن هم این طور است. قدیم هم همین طور بوده و این را وظیفه زن نمی دانند که توی منزل کار کند، اگر خودش دلش خواست انجام بدهد، ولی مرد حق ندارد بگوید این کار را بکن یا مثلا شام درست کن. من شاهد بودم که خانم چایی دستشان بود که بگذارند به آقا می گفتند من چایی را برای خودم آوردم، امام می گفتند: "نه، من باید چایی بیاورم. " این دقت باعث می شد که آن سختی ها را مادرم تحمل کنند و واقعاً هم تحمل کردند.(زهرا مصطفوی- برداشت هایی از سیره امام خمینی- جلد اول- غلامعلی رجائی)
*****
من کسی را نمی خواهم
-------------------------------
یک زمانی هم آقا بیمار بودند و هم خانم. ما معمولاً دو سه نفر بودیم. اگر یکی از ما نزد امام می ماند فوراً می گفتند: "من کسی را نمی خواهم، بروید پیش مادرتان ". و با اوقات تخلی ما را از اتاق بیرون می کردند که خانم تنها نماند.(فریده مصطفوی- برداشت هایی از سیره امام خمینی- جلد اول- غلامعلی رجائی)
*****
احترام مرا نگه می داشتند
------------------------------
امام به من خیلی احترام می گذاشتند و خیلی اهمیت می دادند؛ یعنی یک حرف بد یا زشت به من نمی زدند. حتی یک روز به دخترانشان صدیقه و فریده که از پشت بام رفته بودند منزل همسایه اعتراض داشتند و می گفتند در آن خانه نوکر بوده است و از این بابت نگران بودند، ولی من می گفتم که کسی آن جا نبوده است. ایشان حتی در اوج عصبانیت، هرگز بی احترامی و اسائه ادب نمی کردند، همیشه در اتاق، جای خوب را به من تعارف می کردند. همیشه تا من نمی آمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمی کردند. به بچه ها هم می گفتند صبرکنید تا خانم بیاید.
اصلاً حرف بد نمی زدند. ولی این که من بگویم زندگی مرا به رفاه اداره می کردند، نه. طلبه بودند و نمی خواستند دست پیش این و آن دراز کنند- همچنان که پدرم نمی خواست- دلشان می خواست با همان بودجه کمی که داشتند زندگی کنند، ولی احترام مرا نگه می داشتند. حتی حاضر نبودند که من در خانه کار بکنم.
همیشه به من می گفتند جارو نکن. اگر می خواستم لب حوض روسری بچه را بشویم می آمدند می گفتند: "بلند شو، تو نباید بشویی " من پشت سر او اتاق را جارو می کردم، وقتی او نبود لباس بچه را می شستم. حتی یک سال که کسی که همیشه درمنزلمان کار می کرد نبود- آن موقع ما در امامزاده قاسم بودیم، زمانی بود که بچه ها بزرگ شده و شوهر کرده بودند- وقتی ناهار تمام شد، من نشستم لب حوض تا ظرف ها را بشویم، ایشان همین که دیدند من دارم ظرف ها را می شویم- از بین دخترها، فریده منزل ما بود- گفتند: "فریده بدو، خانم دارد ظرف می شوید " فریده دوید و آمد ظرف ها را از من گرفت و شست و کنار گذاشت.(همسر امام- ندا- ش12)
******
شما نشسته اید و خانم کار می کنند؟
-------------------------------------------
اگر روزی خانم غذا را تهیه می کردند هر چقدر هم که بد می شد کسی حق اعتراض نداشت و امام از آن غذا تعریف می کردند. خانم اگر کاری در خانه انجام می دادند، حتی اگر استکانی را جا به جا می کردند و ما نشسته بودیم، امام با ناراحتی به ما می گفتند: "شما نشسته اید و خانم کار می کنند؟ " اگر یک روز می دیدند که خانم کار می کنند، آن روز، روز وااسلامای امام بود که چرا خانم کار می کنند. می گفتند: "خانمتان از همه شما بهتر است، هیچ کس مادر شما نمی شود.(فریده مصطفوی- برداشت هایی از سیره امام خمینی- جلد اول- غلامعلی رجائی)
*******
حق ندارم به خانم امر کنم
------------------------------
من ندیدم در طول زندگی، امام به خانمشان بگویند در را ببندید. بارها و بارها می دیدم که خانم می آمدند و کنار آقا می نشستند، ولی امام خودشان بلند می شدند و در را می بستند و حتی وقتی پا می شدند به من هم نمی گفتند که در را ببندم. یک روزی من به آقا گفتم خانم که داخل اتاق می آیند همان موقع به ایشان بگوئید در را ببندند. گفتند: "من حق ندارم به ایشان امر کنم. " حتی به صورت خواهش هم از ایشان چیزی را نمی خواستند.(زهرا مصطفوی - سخنرانی در دانشگاه شهید چمران اهواز- برداشت هایی از سیره امام خمینی- جلد اول- غلامعلی رجائی)
*****
کسی نبود بیاید بدوزد؟
--------------------------
امام هیچ وقت دستور انجام کاری را به خانم نمی دادند. خانم می گویند امام وقتی یک دکمه پیراهنشان می افتاد، می گفتند: "می شود این را بدهید بدوزند؟ " نمی گفتند خودت بدوز یا احیاناً اگر روز بعد دوخته نشده بود، نمی گفتند چرا ندوختید. می گفتند: "کسی نبود بیاید بدوزد؟ " لذا تا آخر عمرشان هیچ وقت به خانم نگفتند یک لیوان آب به من بده؛ خودشان این کار را انجام می دادند.(فاطمه طباطبایی- ویژه نامه روزنامه اطلاعات - 14/03/69)
******
هرگز از من چای نخواستند
-------------------------------
امام طی این سال های طولانی زندگی مشترک، هرگز از من نخواستند یک فنجان چای به ایشان بدهم. آقا چای را خودشان آماده می کنند و به محض نوشیدن چای فنجانشان را می شویند.(همسر امام- روزنامه کیهان- 21/11/66)
*****
خانم چطورند؟
----------------
در شرایط سختی که امام در روزهای اخیر داشتند، هر وقت چشمی باز می کردند اگر قادر به صحبت بودند، می گفتند: "خانم چطورند؟ " می گفتیم: "خانم خوبند، بگوییم بیایند پیش شما؟ " می گفتند: "نه. خانم کمرشان درد می کند. بگذارید استراحت کنند. "(چون خانم یک هفته قبل از عمل آقا به مناسبتی کمرشان یک مقدار ناراحتی پیدا کرده بود که دکتر گفته بود باید مدتی استراحت کنند؛ این قدر نسبت به خانم دقت داشتند.(صدیقه مصطفوی- سروش- ش 476)
******
اگر شما مایل هستید
------------------------
امام آنقدر به خانم آزادی می دهند که هر جا راحت باشند بخوابند یا غذا بخورند، مثلاً اگر خانم یک روزی خسته است با وجودی که خیلی در کارشان نظم دارند، اما می گویند اگر شما مایلید الان غذا می خوریم و می خوابیم؛ که رعایت حال خانم شده باشد.(زهرا مصطفوی - برداشت هایی از سیره امام خمینی- جلد اول- غلامعلی رجائی )
*****
خانم را بدرقه می کردند
---------------------------
گاهی که خانم می خواستند به مسافرت بروند در هر ساعتی از روز که بود، حتی اگر ساعت 2 بعد از ظهر که وقت استراحت امام بود، ایشان با همه نظمی که در برنامه روزانه زندگی خود داشتند به احترام خانم تا در حیاط منزل تشریف می آوردند و خانم را بدرقه می کردند.(مصطفی کفاش زاده- برداشت هایی از سیره امام خمینی- جلد اول- غلامعلی رجائی)
*****
هندوانه ای آماده کنید
-------------------------
خانم وقتی می خواهند مسافرت بروند، در هر ساعتی از روز باشد، حتی اگر ساعت 2 بعد از ظهر باشد امام تا درب حیاط ایشان را بدرقه می کنند. یا موقعی که بر می گردند، اطلاع می دهند که خانم می خواهند برگردند. اگر فصل گرما باشد امام دستور می دهند که یک چیز خنکی درست کنید، هندوانه ای آماده کنید یا اگر نباشد آب خنکی درست کنید و اگر فصل سرما باشد، می گویند اتاقی را گرم کنید.(مصطفی کفاش زاده - برداشت هایی از سیره امام خمینی- جلد اول- غلامعلی رجائی)