نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: شرح فرازی از دعای شب مبعث

  1. #1
    مدیربازنشسته paradise آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    نوشته ها
    3,041
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض *شرح فرازی از دعای شب مبعث*

    شرح فرازي از دعاي شب مبعث؛
    محمد(ص) مصداق عيني «تجلي اعظم» در خلقت




    مبعث، احياء نهان خفته انسان و پيوند دوباره او با عرشيان است، نوري که تجلي کننده نام «اعظم الهي» بر بندگان است، نور هدايت بر انسان مي‌تاباند و نهاد او را گرمايي از عشق و سوز مي‌بخشد.

    به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) به نقل از مركز خبر حوزه، حجت‌الاسلام والمسلمين سيدعلي طباطبائي فرازهايي از دعاي شب 27 رجب را شرح داده است كه به ميمنت بعثت حضرت خاتم‌الرسل تقديم مي‌گردد.
    در دعاي شب بيست و هفتم ماه رجب آمده است؛ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالتَّجَلِّي [بِالنَّجْلِ‏] الْأَعْظَمِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ وَ الْمُرْسَلِ الْمُكَرَّمِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَغْفِرَ لَنَا مَا أَنْتَ بِهِ مِنَّا أَعْلَمُ يَا مَنْ يَعْلَمُ وَ لَا نَعْلَمُ اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي لَيْلَتِنَا هَذِهِ الَّتِي بِشَرَفِ الرِّسَالَةِ فَضَّلْتَهَاو... (مفاتيح الجنان، در اين دعاي عظيم الشان، خدا را به تجلي اعظم قسم مي‌دهيم، که بر اساس اين دعاي شريف، مصداق عيني «تجلي اعظم» وجود مبارک خاتم انبياء (صلي الله عليه و آله) ياد شده است.)
    براي تبيين اين مطلب چند نکته قابل توجه است؛ نکته اول اين است که در فرهنگ متعالي دين اسلام و در فرهنگ نهج‌البلاغه علوي، که مبيّن حقايق ناب اسلام است، «خلقت» که از اوصاف فعلي خداي سبحان است، عبارت است از «تجلي خالق در چهره مخلوق‌هاي گوناگون»، لذا وجود مبارک اميرالمومنين(ع) در خطبه 108 نهج‌البلاغه مي‌فرمايد «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه»[1] سراسر جهان جلوه‌گاه فيض الهي است و همه موجودات، تجلي الهي هستند و خداي سبحان در خلقش تجلي پيدا کرده است، لذا سراسر عالم تجلي‌گاه فيض الهي مي‌شود، پس در تعبير نهج‌البلاغه سراسر عالم تجلي الهي است.
    اميرالمومنين (عليه السلام) در نهج‌البلاغه به صورت خاص، قرآن کريم را تجلي الهي معرفي کرده‌اند[2] و آنجا که فرمود « الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه» اشاره به تجلي عام خدا است و همه خلقت و نظام آفرينش تجلي خالق است.

    * تعريف «تجلي» و تفاوت آن با «تجافي»
    نکته دوم: عنوان «تجلي» از لطيف‌ترين تعابير عرفاني است که قرآن و عترت از آن ياد کرده‌اند و سالکان دورانديش، جذب اين تعبير شده‌اند.
    «تجلي» به معني تابش و تابيدن است، تابش نور را تجلي مي‌گويند؛ در بحث «نزول» قرآن کريم، مطرح شده است که نزول حقايق و اشيا به دو نحو است، گاهي به نحو «تجلي» است و گاهي به نحو «تجافي» است، معاني اين دو واژه بايد روشن شود و بدون آشنايي با مفهوم اين دو واژه به حقيقت مطلب نمي‌توان رسيد.
    فرق «تجلي» با «تجافي» در اين است که «تجلي» نوعاً در معارف و حقايق و مجردات به کار مي‌رود و «تجافي» در ماديات و امور طبيعي استعمال مي‌شود «تجافي» در قرآن درباره اهل نماز شب، وارد شده است که آنها «تجافي» دارند «تَتَجافي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعا»[3] تجافي به معناي کنده شدن و جدا شدن است، قرآن درباره اهل نماز شب مي‌گويد: ايشان بدن‌هايشان را از مضجع و خوابگاه مي‌کَنند.
    نزول به نحو تجافي به اين معني است که يک حقيقتي در يک موطن و جايگاهي است و از آن موطن جدا مي‌شود و به موطن ديگر مي‌رود، مثلاً نزول قطرات باران به نحو «تجافي» است، يک قطره باران وقتي در بالا است در پايين نيست و اگر آن قطره به پايين آمد، ديگر در بالا نيست؛ پس «تجافي» به معناي «جدا شدن» از مکان اولي است و در هر مرحله‌اي، اگر موجودي از آن مرحله جدا شد و به جاي ديگر رفت، مي‌گويند «تجافي» يافت؛ يعني از آنجا جدا شد و به جاي ديگر رفت، اما «تجلي» اين‌گونه نيست، «تجلي» به معناي «تابيدن» است، اگر امري، اصل و حقيقت در يک موضع خاصي باشد، آن موجود در عين حالي که در موطن خود هست در مواطن ديگر نيز مي‌تابد و «تجلي» مي‌کند، مثلاً نزول آفتاب به نحو «تجلي» است، آفتاب از محلي که حضور دارد حرکت نمي‌کند، بلکه در عين حالي که آنجاست شعاع او حرکت مي‌کند و همه جا را فرا مي‌گيرد اين نحوه تابش را تجلي مي‌گويند، پس در «تجلي» شي، در عين حالي که در محل خودش محفوظ است در عوالم ديگر هم رقيقه‌اي از او مي‌تابد و مي‌درخشد و وجود و اثر دارد در عين حالي که حقيقت او در آن مکان نيست.
    «خلقت» که از اوصاف خداست عبارت است از: «تجلي خالق در چهره مخلوقات گوناگون»؛ يعني اين که عالم، تجلي خداست و نور الهي است که متجلي شده است؛ عالم حقيقت و وجودي دارد که از خداست و ماهيتي دارد که از خود اوست؛ ماهيت از خدا نيست، بلکه وجود از آن خداست، مثلا وقتي آفتاب به ديواري مي‌تابد و ديوار را روشن مي‌کند؛ سايه از ديوار است نه از آفتاب، عالمِ خلقت، تجلي خداست و خلقت از خدا جدا نيست و خداي متعال با اسم شريف «فاطر» جلوه کرده است و همه «منفطر» از او هستند، همه تجلي او مي‌باشند و همه مي‌گويند: «خدا».
    در دعاي کميل حضرت امير(ع) به ما آموخت که اينگونه خدا را بخوانيم «و بِأسمائک التي مَلأتْ أرکانَ کلَ شي‌ءٍ»[4] «اسما» از «وسم» است «وسم» به معناي «نشانه»، ما در اين دعا خطاب به حضرت حق مي‌گوييم : خدايا اسما و نشان‌هاي تو، ارکان وجود عالم را پر کرده است؛ يعني همه تجلي او هستند اگر بحث «تجلي»، به خوبي تشريح شود مي‌بينيم که اين همان حرف عارف کامل امام رضوان الله تعالي عليه است که در يک جمله فرمود: «عالم محضر خداست»[5] يعني عالم تجلي اوست و اين حرف بلندي است، يعني از هر ذره‌اي که مي‌بينيم پي به حقيقت عالم مي‌بريم چون اين وجود يک وجود بريده نيست، در متن عالم، تجافي راه ندارد و يک ذره از حقيقت عالم را نمي‌يابيد که از تمام جهت از حقيقتش خارج شده باشد.

    * تجلي حق مراتب گوناگون دارد
    نکته دوم: تجلي حق؛ مقول به تشکيک است، يعني داراي مراتب گوناگوني است. عالم تجلي خداست، اما اين تجلي مراتبي دارد، به اين بيان که «تشکيک و تعدد مراتب که در درجات تجلي، مشهود است به مراتب ظهور بر مي‌گردد» اين مراتب تجلي که همان مراتب ظهور حق تعالي است، آن قدر اوج مي‌گيرد تا به «تجلي اعظم» مي‌رسد پس همه عالم تجلي خداست و اين مراتب تجلي ناظر به مراتب ظهور است و اين تجليات، در نهايت به حقيقتي مي‌رسد که از آن تعبير به «تجلي اعظم» مي‌شود، چراکه او عالي‌ترين مرحله از مراتبي است که تجلي حضرت حق در اوست.
    حقيقت ختمي‌مرتبت در سير صعودي و ارتقا وجودي‌اش به مرحله‌اي رسيده است که با صادر نخستين پيوند وجودي پيدا کرده است و «صادر نخستين» که «رق منشور»[6] نظام هستي است، تمام کلمات بر او منقش است و از آن جايي که وجود مبارک خاتم‌الانبياء عالي‌ترين مرتبه ظهور حق را داراست، تجلي اعظم حق تعالي است، هر چند ديگر موجودات هم تجلي خدا هستند، اما اين وجود مبارک به خاطر شدت قرب و سعه وجوديش به اين مقام راه يافته است، قرآن فرموده است «وَ أَنَّ إِلي رَبِّکَ الْمُنْتَهي»[7] همه وجودات عالم امکان به منزله رود و جوي‌هايي هستند که به رود نظام هستي که وجود خاتم انبياست متصل مي‌شوند، به پيامبر(ص) خطاب مي‌کند که همه اين «سير حُبي» نظام هستي به سوي رب توست، رب تو يعني «رود نيل» نظام هستي پس وجود مبارک ختمي مرتبت به بارگاهي رسيده است که عالي‌ترين مرتبه ظهور حق را داراست به اين جهت او تجلي اعظم شده است.

    * حقيقت قرآن و پيامبر(ص)
    همانطور که عرض کردم تجلي، حقيقتي است که از موطن خود جدا نمي‌شود، بلکه شعاعي از او مي‌تابد، درباره خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله) نيز صدق مي‌کند وجود مبارک پيامبر(ص) هم يک تجلي است و حقيقت او حقيقتي ماوراء زمين و زمان است و اين حقيقت در اين عالم تجلي کرده است، پس حقيقت او يک حقيقت ملکوتي است و شعاعي از او در اينجاست، لذا قرآن کريم خطاب به پيامبر(ص) فرمود که بگو: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»[8] «بشرة» به معناي پوست و ظاهر است، يعني پيامبر از نظر ظاهر مثل شماست وگرنه از نظر باطن و حقيقت مانند شما نيست، حقيقت پيامبر(ص) در دسترس شما نيست تا شما بخواهيد به او دسترسي داشته باشيد، همان طوري که درباره باطن قرآن هم اين‌طور است.
    درباره عدم تحريف قرآن برهان عقلي و قرآني داريم؛ قرآن هم يک حقيقتي دارد که در لوح محفوظ و کتاب مکنون است، اين حقيقت در آنجاست و آنچه نازل شده است تجلي اوست. حقيقت قرآن در دست کسي نيست که بتواند آن را تحريف کند، ظاهر قرآن امر رقيقه‌اي است از آن حقيقت؛ وقتي آفتاب مي‌تابد، شعاع آفتاب بر ما تابيده است و اگر کسي بگويد که من نمي‌خواهم آفتاب را ببينم، آيا او اين آفتاب را از صحنه هستي برمي دارد؟ يا خودش را از آن محروم کرده است؟ حقيقت آفتاب در دسترس کسي نيست که آن را بردارد بلکه اين شخص، خودش را از آن محروم کرده است.
    اگر کسي درباره قرآن بگويد که «قرآن افسانه است» در واقع خودش را از تابش قرآن محروم کرده است، حقيقت قرآن در جايي است که «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[9] «لا يَمَسُّهُ» يعني اصلاً دست شما به او نمي‌رسد، چون او يک حقيقت ملکوتي دارد، چون تجلي است و نمي‌شود قرآن را تحريف کرد، همچنين حقيقت پيامبر(ص) نيز اين چنين است، يعني هر چند او در ظاهر بشري مثل ماست، ولي حقيقتي دارد که عقول ما از درک آن عاجز است.

    * تمثيل
    مثل اينکه کسي، مدرکي دارد و از آن کپي هم مي‌گيرد و اصل آن را در صندوق نسوزي مي‌گذارد و کپي آن را در محکمه ارائه مي‌دهد، حال اگر کسي اين مدرک را از او گرفت و نابود کرد آيا او مدرک را از بين برده است؟ نه؛ او کپي را نابود کرده است، اصل آن محفوظ است، قرآن حقيقتي دارد که در جاي ديگر است، پيامبر اکرم(ص) هم حقيقتي دارد که در يک موطن ديگر است؛ او تجلي اعظم نظام هستي است، پيامبر(ص) تنها يک بشر معمولي نيست که بگويند: ما او را کشتيم و تمام شد يا علي(عليه السلام) را کشتيم و تمام شد؛ کشتن علي بن ابي طالب(ع) مانند اين است که ما پرده‌اي روي اتاق کشيده‌ايم که نور درون اين اتاق نيايد، هرگز آفتاب را نمي‌شود خاموش کرد، تجلي اعظم در اختيار کسي نيست تا درباره او بخواهد اظهار نظر کند و نهايت شناخت او به اندازه شعاعي است که مي‌توانند ببينيد.
    آيا ما مي‌توانيم کل شعاع آفتاب را دريافت کنيم؟ هر يک از ما به اندازه سعه وجودي و درک خودمان شعاع آفتاب را دريافت مي‌کنيم، پس حقيقت بعثت يک حقيقت ملکوتي است و شعاعي از او تجلي پيدا کرده است و ما با شعاع او ارتباط برقرار مي‌کنيم و نور مي‌گيريم، همه عالم تجلي الهي است و در ميان اين تجليات، تنها تجلي پيامبر(ص) تجلي اعظم شده است و از حقيقت نوراني پيامبر اکرم(ص) حقيقت با عظمت‌تري نداريم تا خدا را به او قسم بدهيم، لذا در شب مبعث، حضرت حق متعال را به آن حقيقت قسم مي‌دهيم.
    اينجانب در کتاب «تجلي اعظم»[10] نکات و مطالبي را مطرح کرده‌ام که برخي از عناوين اين کتاب عبارت است از «وجود خاتم الانبيا، يک دانه انسان است؛ شخصيت ممتاز خاتم الانبيا در کلام اميرالمومنين؛ خداوند متعال رتبه فاعليت و تأثير را به حضرت ختمي اعطا کرده است و...» اگر ما اين حقايق را دريافتيم آيا چند کاريکاتور و امثال سلمان رشدي مي‌تواند آن حقيقت را خاموش کنند به قول مولوي:
    مه فشاند نور و سگ عوعو کند **** هر کسي بر خلقت خود مي‌تند[11]
    در ص 15 کتاب «تجلي اعظم» به عنوان نمونه آورده‌ام: اگر چه همه موجودات کتاب الهي هستند، اما انسان کامل، وجود حضرت ختمي مرتبت مي‌باشد، کتابي است که جامع همه کتاب‌هاست، بزرگ‌ترين، منظم‌ترين و شريف‌ترين و لطيف‌ترين آيينه حقيقت نماست و کمال و نهايت طهارت؛ «عصمت» است و کمال و نهايت عصمت، «خاتم» مي‌باشد و اين خاتم، يک انسان است. قلب عرشي او مُشرق حقايق الهي است، قلب او مُشرقي است که حقايق از آن طلوع مي‌کند، لذا مبين حقايق اسماء مي‌شود، پس نهايت طهارت، عصمت است و نهايت عصمت، خاتم‌ بودن است.

    * ائمه سهمي از تجلي اعظم را دارند
    تجلي اعظم مربوط به «مقام ختمي» است و «مقام ختمي» داراي يک حقيقت و يک منظومه‌اي است که مرکز آن وجود مبارک پيامبر(ص) است و اين شمس ختميت داراي سيزده ماه است که دور اين خورشيد را گرفته‌اند و هر يک از اين سيزده ماه قدسي، هر چه دارند از آن خورشيد حقيقت ختمي دارند، لذا پيامبر(ص) تجلي اعظم مي‌شود و پيامبران ديگر و ائمه هدي چون شأني از شئون «ختمي» هستند سهمي از تجلي اعظم او را دارند.

    * موعظه و نصيحت
    اينکه وجود مبارک حضرت فرمودند من مبعوث شده‌ام براي تکميل مکارم اخلاق و من متمم هستم، ناظر بر اين مطلب هست که انبياي قبل، در اين راستا حرکت مي‌کردند و يکي از اهداف رسالت انبياي قبل هم ايجاد مکارم اخلاق بوده است با بيان اين مقدمه مي‌گوييم؛ «اخلاق» اگر به معناي موعظه و نصيحت باشد به منزله قرص مسکن است و قرص مسکن درد را ساکت مي‌کند نه درمان انسان براي ساخته شدن نياز به جراحي دارد و جراحي يعني غده‌هاي سرطاني رذايل را بايد از درون انسان وجين کرد، جراحي به اين معنا فقط از راه درست شدن اعتقادات محقق مي‌شود تا اعتقاد درست نشود، اخلاق درست نمي‌شود پس درست شدن اخلاق؛ يعني درست شدن توحيد و انسان تا نفهمد سر سفره چه کسي نشسته است اخلاق او درست نمي‌شود.
    نصيحت و موعظه فقط چند روزي انسان را نگه مي‌دارد و اگر توحيد انسان درست شد و دانست که سر سفره کيست همه چيز درست مي‌شود اينکه قرآن فرمود: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَري»[12] «آيا نمي‌دانيد خدا شما را مي‌بيند»، درک اين معنا با اعتقاد و توحيد درست مي‌شود، اگر توحيد، فکر، اعتقاد و تمام وجود شئوني انسان را فراگرفت آنگاه اخلاق درست مي‌شود؛ آنگاه که انسان فهميد در محضر خداست، نمکدان را نمي‌شکند لذا اگر «توحيد» درست نشود، اخلاق هم درست نمي‌شود و اگر فرمود، من براي اتمام مکارم اخلاق، مبعوث شده‌ام او عالي‌ترين مراتب توحيد را به ارمغان آورده است، رسالت او رسالت توحيدي است.
    پس تعبير «مکارم اخلاق» ناظر به مراتب توحيد است، يکي از مواردي که به اشتباه گفته مي‌شود اين است که، يک عمر مي‌گوييم: گناه نکن، چون اگر گناه کردي خدا پس از مرگ عذابت مي‌کند، يا مي‌گوييم نماز بخوان تا هشتاد سال ديگر به بهشت بروي! اين تعابير در فرهنگ ما کارايي ندارد؛ زيرا جوان امروز مي‌گويد: من نقد الآن را رها کنم، به اميد هشتاد سال ديگر؟ خوش‌بينانه‌ترين نظر اين است که مي‌گويد: الآن گناه مي‌کنم و بعد توبه مي‌کنم، قرآن پاسخ مناسبي به اين امر داده است. در فرهنگ قرآن تعبير «جَزاءً وِفاقاً» [13] آمده است، در فرهنگ قرآن بين «جزا» و «عمل» فاصله‌اي نيست، بلکه بالاتر از آن، «جزاء» عين «عمل» است اين تمثيل را براي شما عرض کنم اگر اينجا آتشي روشن است و بچه آتش را مي‌بيند و به طرف آتش مي‌رود شما به او مي‌گوييد دست به آتش نزن که هفته آينده دستت مي‌سوزد! يا به او مي‌گوييد که «دست زدن، همان و سوختن همان».
    همه انبيا آمده‌اند بگويند اين زرق و برق دنيا آتش است و «دست زدن همان و سوختن همان»، هدف اين است که «گناه همان و جزا همان»، البته در قيامت اين حقايق ظهور پيدا مي‌کند چراکه قيامت «يوم الظهور» است و اثر گناه همين جاست و راهي براي درست شدن اخلاق نيست، مگر اينکه حقيقت اخلاق را در جان خود پياده کنيم و اخلاق يعني توحيد.
    اميدوارم درک معارف ناب اسلام نصيب همه ما بشود و در مرحله اول خودمان باور کنيم و بعد به ديگران بباورانيم.
    -----------------------------------------------
    [1] - (108- و من خطبة له ع و هي من خطب الملاحم)
    [2] - خطبه 147 نهج البلاغه آنجا که فرمود : ...« فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِه‏...»
    [3] - (سجده 16 )
    [4] - (البلدالأمين ص : 188)
    [5] - صحيفه امام ج‌11 383 عالم، محضر خداست ... ص : 382
    بفهميد كه همه عالم محضر خداست. محضر خداست. ما الآن در محضر خدا نشسته‏ايم. اگر قلب ما اين معنا را ادراك بكند كه ما الآن در محضر خدا هستيم، همين مجلس محضر خداست، اين را اگر- ايمان انسان بر آن راه پيدا نيست- مؤمن بشود انسان به آن، قلب انسان بيابد اين مطلب را، از معصيت كنار مى‏رود. تمام معصيتها براى اين است كه انسان نيافته اين مسائل را. برهان هم بر آن دارد. برهان عقلى هم قائم است به اينكه خداى تبارك و تعالى همه جا حاضر است. هم برهان است و هم همه انبيا گفته‏اند «وَ هُوَ مَعَكُمْ ايْنَما كُنْتُمْ» «1» قرآن است، او با شماست. هر جا هستيد او با شماست. ما اين را از قرآن شنيده‏ايم. به برهان هم ثابت هست، لكن به قلب ما نرسيده است. ما مثل مرده شور نشده‏ايم. تا حالا در اين باب، ما مثل مردم عادى هستيم كه مطلب نرسيده به قلبمان، تا اگر بخواهيم يك غيبت بكنيم، يك تهمت بزنيم، يك كار زشت بكنيم ببينيم محضر خداست. محضر احترام دارد. انسان در محضر يك بزرگى كه در نظر خودش بزرگ است، احترام مى‏كند از آن محضر. اگر يك شخصى كه در نظرتان بزرگ است پيش شما باشد، در محضر او كار خلاف نمى‏كنيد، چه رسد به اينكه در محضر او به او خلاف بكنيد. كار خلاف مطلقاً آدم نمى‏كند در محضر يك كسى كه ادراك كرده است كه اين بزرگ است، محترم است. چه رسد به اين كه در محضر آن محترم به خود آن محترم خلاف احترام بكند. محضر، محضر خداى تبارك و تعالى است. عالم محضر است. تمام عالم محضر او است. معصيت مخالفت با خود اوست. با آن كسى است كه در محضرش هستيد. بسازيد.
    [6] - ممد الهمم در شرح فصوص الحكم، ص: 532
    در صحف كريمه اهل تحقيق محقّق است كه صادر نخستين، نفس رحمانى است و آن اصل اصول و هيولاى عوالم غير متناهى و ماده تعينات است و از آن به تجلى سارى و رقّ منشور و نور مرشوش نيز تعبير شده است‏.
    [7] - (نجم 42)
    [8] - (کهف 109 )
    [9] - (واقعه 79)
    [10] - ص 15؛ تجلي اعظم؛ طباطبايي، سيد علي
    [11] - عارف رومي اول دفتر ششم مثنوي
    [12] - (14 علق)
    [13] - (نبا 26)
    انتهاي پيام
    مادرم حضرت زهرا،پدرم شاهِ نجف/ خوش به حالم که چه مادر پدری دارم من


    اعلم یا یهود؛نحن الغالبون

    آتش فتنۀ اموی را حسین با خونش خاموش کرد!

    ما را از فتنه هراسی نیست![برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] در رگهایمان بی قراری می کند.

    لااله الا انت،سبحانک،انی کنت من الظالمین

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دعای عرفه - گفتاری از آیت الله جوادی آملی
    توسط mahdishata در انجمن مباحث ديگر بخش اسلامی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-03-2011, 20:35
  2. مراسم دعای کمیل در مکه و مدینه برگزار می‏شود
    توسط hossein moradi در انجمن اخبار جهان اسلام
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 25-11-2010, 02:00
  3. زندگينامه مرحوم شيخ رجب علي خياط
    توسط vorojax در انجمن شخصيت های مرتبط با جهان اسلام
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 11-02-2009, 14:35
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-12-2008, 11:29
  5. دعای عرفه، سیر اندیشه در آفاق جهان
    توسط s.ali در انجمن مباحث دینی و مذهبی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-12-2008, 11:21

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه