عدالت مهدوی و فلسفه تاریخ
چیستی «تاریخ» و فلسفه آن، مسألهای است که از دیرباز، ذهن بسیاری از اندیشمندان جهان را به خود مشغول کرده است.
اگر تاریخ را هدفمند و دارای قانون و سیر معین بدانیم، این پرسش به ذهن میرسد که این حرکت، به سمت عدالت است یا سمت و سویی ظالمانه دارد؟ و مهمتر از آن، آیا تاریخ، از آن جهت که تاریخ است، عدالت مهدوی را بر میتابد یا با آن سر ناسازگاری دارد؟
نویسنده در این نوشتار، به بحث درباره نسبت بین تاریخ و عدالت مهدوی میپردازد و پس از نقل دیدگاههای مختلف، نظر اسلام را در این باره شرح میدهد.
موضوع اصلی مقاله، «عدالت مهدوی در تاریخ»، در فلسفه تاریخ و در تاریخ اجتماعی، سیاسی و مدنی انسان است. به اعتباری دیگر، موضوع آن تاریخ، فلسفه تاریخ سیاسی و حتی فلسفه تاریخ مهدویت و عدالت مهدوی است. مراد از فلسفه تاریخ، نگاه مهدوی به تاریخ و سیر جهانی آن تا سر حد هدایت و دولت نهایی و نگاه تاریخی به عدالت و ساختار نهایی آن تا سر حد سیاست و نظام سیاسی غایی است. مراد از عدالت مهدوی، اعم از، یکی، عدالتنگری و نیز عدالتگرایی مهدویت در دوران غیبت و انتظار است و دیگری، عدالت و عدالتگری و نیز عدالتگذاری مهدوی در آینده نهایی تاریخ، در ظهور و حاکمیت دوران مهدی بوده و نیز در فلسفه سیاسی مهدوی و مهدویت، به ویژه در نگاهها و نظریات گوناگون فلسفی تاریخی و آیندهگرا، موعودگرا و منجیگرا است.
پرسش اصلی، «خاستگاه و جایگاه عدالت مهدوی در فلسفه(های) تاریخ سیاسی» بوده یعنی عبارت از چرایی و چیستیشناسی عدالت، مهدویت، عدالت مهدوی، و نیز تاریخ و تاریخ سیاسی و فلسفه تاریخ سیاسی و به ویژه نسبت و رابطه این دو و حتی چگونگی آنها است. به عبارت دیگر، آیا تاریخ رو سوی عدالت، هدایت و کمال و کارامدی نهایی دارد، آنگونه که در فلسفه سیاسی و فلسفه تاریخ سیاسی مهدوی و مهدویت موضوعیت داشته و پذیرفته شده است. یا خیر؛ یعنی برعکس بوده و جهان، رو سوی شر، ظلم و ظلمت و انحطاط و قهقرا دارد؟ یا اینکه آینده تاریخ جهان، معلوم نیست و مبهم است؟ بلکه حتی تاریخ، اصلاً فاقد سیر یا سیر مشخص بوده و پیوست و هدف و نیز قانونمندی ندارد؟ بر این اساس، جهان چیزی جز تودهای از اجزای ناموزون نیست که به صورت درهم در تعامل و تأثیر و تأثر متقابل دو و چندین جانبه قرار دارند. در این صورت، تاریخ چیزی جز چینش زمانی و چهبسا انتزاعی حوادث، بیش نیست.