ارزش زن در اديان و ملل
زن در اديان توحيدي و غيرتوحيدي و نيز در ملل متمدن و غيرمتمدن، به صورتهاي مختلفي ارزش گذاري شده است. درآيين تحريف شده يهود، براي زن هيچگونه شخصيت و منزلتي قائل نبودند. البته بي شک تمام پيامبران مدافع ارزش و مقام زن و مخالف ستم به او بودهاند، ولي قانونهاي تحريف شده کتابهاي مقدس، سبب شد در آيين يهود، زن و دختر را مايه ننگ بدانند. در آموزههاي تلمود درباره برتري پسر بر دختر گفته شده که پسر، عصاي پيري والدين است و در زمان پيري و ضعف ميتواند آنها را ياري کند و نيز ميتواند دانشمندي پرآوازه شود و آرزوي پدر و مادر را برآورده سازد، اما دختر گنجينه نگرانيآور براي پدر است و پدر همواره نگران اوست که مبادا در کودکي او را فريب دهند يا در نوجواني و بلوغ از جاده عفاف منحرف شود يا در بزرگسالي بيهمسر باقي بماند.
اين عقيده خرافي که برگرفته از آموختههاي كنوني تحريفيافته يهوديت است، در طول حياتاين آيين حاکم بوده. از سفر تثنيه يهوديان استفاده ميشود که شهادت و سوگند زنان پذيرفته نيست.
يهوديان زن را حيواني ميدانند که بيشتر از ديگر حيوانات به انسان شباهت دارد و در واقع برزخي ميان انسان و حيوان به شمار ميآيد.
يهود در آخرين بند از فرمانهاي دهگانهاش که به قول مشهور براي موسي ع، فرستاده، زنان را در رديف چهارپايان و اموال منقول قرار داده است. بر اين اساس، قوم يهود مانند همه اقوام جنگجو، زن را مايه مصيبت و بدبختي ميدانستند و او را فقط به اين دليل تحمل ميکردند که يگانه منبع توليد سرباز بود.
جالبتراينکه مردان يهودي در دعاي صبحگاهي، از خداوند تشکر مي کنند که آنها را زن نيافريده است.
در دين تحريف شده يهود، دختر، کالايي است که ميتوان آن را در هنگام تنگ دستي فروخت. سنت غلط خريد و فروش دختران، در قوم بنياسرائيل رواج زيادي داشته است.
آيين حضرت عيسي مسيح ع، نيز گرچه سراسر مهرباني و رحمت است و در آن به مدارا با زنان سفارش شده، ولي پس از تحريف، ارزش زن در آن بسيار پايين آمد.
بنابر آموزههاي موجود مسيحيت، زن شري ضروري، وسوسهاي طبيعي، مصيبتي نيکو، خطري خانگي، جذبهاي نابودکننده و آسيبي رنگارنگ است. او همان حواي مجسم است که آدم را از فردوس برين محروم ساخت و هنوز آلتي در دست شيطان است تا مردان را بفريبد و آنان را به دوزخ بکشاند. ازاين رو، کليسا، زن را بيارزش و او را موظف به اطاعت از مرد ميداند، زيرا مرد شبيه خداوند آفريده شده است. بنابراين، در آموزههاياين دين زن موجودي ناقص، کنيز و بردهاي در خدمت مرد است که مرد همواره بايد خود را از شر او در امان نگه دارد
کشيشان فرانسوي در سال 586 ميلادي کنگرهاي تشکيل دادند تا با بحث و گفتوگو به نتيجه رسند کهآيا زن نيز مانند مرد انسان و داراي روح است و ميتواند مانند مرد عبادت کند وآيا شايستگي ورود به بهشت را دارد با خير؟! در پايان کنگره، آنها بهاين نتيجه رسيدند که زن انسان است، ولي براي خدمت به مرد آفريده شده و زن موجودي فاني است و جاودانگي ندارد.
توماس آکويناس، دانشمند و روحاني برجسته مسيحي، ارزش و مقام زن را به مرحلهاي پايينتر از حد تصور رساند و با مطرح کردن مسئله رابطه جنسي زن و شيطان، زن را کفو شيطان خواند. وي همچنين معتقد بود که زن با نخستين ويژگي طبيعت، يعني کمال جويي ناسازگار و با دومين ويژگي؛ يعني گنديدگي، فرتوتي و بدشکلي هماهنگ است.
ديدگاه کليساي کاتوليک پيرامون ارزش زن، به روشني در سخنان فيلسوف مشهور انگليسي، برتراند راسل، آمده است. وي معتقد بود زن به صورت دروازه جهنم و امالفساد جلوه کرد. ازاينرو، بايد از فکر زن بودن خويش شرمنده باشد و به خاطر لعنتي که بهاين جهان آورده مدام، در توبه و نوحه به سر برد. بايد از لباس خود شرمنده باشد، زيرا يادگار سقوط اوست
زن در تمدنهاي مختلف نيز احترام و منزلت ويژهاي نداشت. در يونان که از درخشانترين و گستردهترين تمدنهاي روزگار خويش به شمار ميآمد، زن در تمام جنبههاي زندگي پست و ذليل بود. دراين تمدن وي جزو کالاهاي تجاري براي خريد و فروش به بازار عرضه ميشد و بعد از فوت همسر حق زندگي نداشت. بسياري از يونانيها زن را موجودي پليد و حاصل عمل زشت شيطان ميدانستند. روميها و برخي از يونانيان براين باور بودند که زن روح انساني ندارد و روح انساني فقط در مرد قرار داده شده است. سقراط، حکيم نامدار يوناني، وجود زن را سرچشمه سقوط بشر ميدانست و فيثاغورث، ديگر دانشمند يوناني، به وجود اصليِ خوب معتقد بود که نظم، نور و مرد را آفريده و اصلي بد که آشوب، تيرگي و زن را پديد آورده است. ارسطو نيز زن را مرد ناکام خطاي طبيعت و حاصل نقصي در آفرينش ميدانست.
اين مثل ميان يونانيان قديم رواج داشت که زن حيواني بلند مو و کوتاه فکر است .
در يکي از شهرهاي يونان به نام اسپارت اگر زني پسر به دنيا نميآورد، او را به مرگ محکوم ميکردند
در نظر روميان، زن نماد شيطان و انواع ارواح شيطاني بود. بر همين اساس از خنديدن و سخن گفتن او جلوگيري ميکردند و بيشتر اوقات دهانشان را جز در موقع خوردن ميبستند. زنان رومي در حقيقت انسان به شمار نميآمدند، بلکه جزو اشيا بودند و پس از مرگ مردان، مانند اشيا به ارث برده ميشدند.
سومريان حق داشتند زن خود را بفروشند يا در برابر وام خود، او را به طلبکار بدهند.
در تمدن هند، در قانوننامه مانو ، از زناناينگونه ياد ميشود: سرچشمه ننگ، زن است: سرچشمه ستيز، زن است. سر چشمه وجود زيرين، زن است. پس بايد از زن پرهيز کرد. بر اساس همين قانون، زن در تمام عمر بايد تحت سرپرستي کسي باشد؛ اول پدر، بعد همسر، بعد پسر و... .
در آيين هندو زن را پس از مرگ همسر، فداي او ميکردند و کنار جسد شوهرش ميسوزاندند واين سنت را /ستي ميناميدند.
در آيين بودايي که از اديان هندي است، زن چنين توصيف شده است: زن چون تمساح و نهنگ مخوف و خونآشامي است که در رود زندگي منتظر مينشيند تا شناوري را شکار خود کند.
در آيين برهمني نيز زن در بسياري از امور هم مرتبه پارياهاست که به كلي از جامعه رانده شده و افرادي ناپاک و محروم از حقوق انساني بودند.
در تمدن چين، دختران مثل باري، بر دوش خانواده سنگيني ميکردند و والدين منتظر بودند تا زودتر دختران بزرگ شوند و به خانه همسر بروند. در روزگار سختيها اگر نوزاد دختري بر دختران خانواده افزوده ميشد، امکان داشت نوزاد بي گناه را رها کنند تا در سرماي شب بميرد يا خوراک حيوانها شود. همچنين زنان متعه در عمل، با برده فرقي نداشتند و زن اصلي هم چيزي جز مسئول کارخانه توليد نسل نبود و مقام او به تعداد فرزندانش بستگي داشت.
زن آنقدر بيارزش بود که وقتي دختري متولد ميشد، نزديکان خويشاوندان با تأسف فراوان به والدينش تسليت ميگفتند.
چينيها، خدا را آفريننده پسر و شيطان را آفريننده دختر ميدانستند.
ازاينرو، در نظر آنها پسر برکت و دختر لعنت بود.
به همين دليل، سعي ميکردند دختر را زودتر شوهر دهند.
وقتي دختري به دنيا ميآمد، به نوکر دستور ميدادند آنقدر نوزاد را در آب نگه دارد تا خفه شود.
آنها دختران را ميفروختند و اگر به فروش نميرفتند، در دريا غرق ميکردند.
در سرتاسر آفريقا، خريد و فروش زن رايج بود و زن به اندازهاي بيارزش بود که با دادن حداکثر چهار گاو و حداقل 2 مرغ او را ميخريدند.
در هنگام مريضي زن، براي درمانش تلاشي نميکردند و در زمان قحطي، قربانياش ميکردند.
زنان آفريقايي حتي تا قرن نوزدهم ميلادي مانند بردگان و ابزار کشاورزي خريد و فروش ميشدند واين امر در کشورهايي مثل انگليس، چين و ژاپن نيز رواج داشت. در جزيره فيجي زنان را خريد و فروش ميکردند و معمولاً ارزش آنها به اندازه تفنگ بود. فينيقيها بتي به نام ، مولوح ، را اله نور ميدانستند و بت ،عشتر، را همسر او و براي تقرب به عشتر، زنهايشان را قرباني ميکردند و براي تقرب به به مولوح، فرزندان را.
در استراليا زن حکم حيواني اهلي را داشت که فقط براي شهوت راني و توليد نسل به کار ميرفت.
ازاينرو، در دوران قحطي او را ميکشتند تا گوشتش را بخورند. زن در نظر آنها چنان بيارزش بود که در هنگام مريضي، گاه او را خفه ميکردند.
ارزش زن در تمدن ايران باستان نيز با تمدنها ديگر تفاوتي نداشت.
به ويژه در دوران ساساني که زن نه انسان، بلکه شي به شمار ميآمد.
زن دراين دوران به اندازهاي کمارزش بود که حتي در انديشه و سخن و رفتارش از خود ارادهاي نداشت و روزانه سه بار بايد از همسر خود ميپرسيد که چه بگويد؟ چه بينديشد و چه بکند؟!
زن دراين دوران، مانند کالايي معامله ميشد و مردها زن اصلي خود را به طور موقت به همسري مردي ديگر درميآوردند که ازدواج با زن عاريتي نام داشت. دراين کار رضايت زن شرط نبود.
در عصر جاهليت عرب نيز، زنان مانند ساير ملل، محروم و تحت ستم بودند. زن جايگاه انساني و اجتماعي نداشت و حياتش موجب ننگ و عار بود. يکي از فاجعهآميزترين پديدههاياين عصر
رواج بسيار زيادي داشت.
ديدگاه ويژه اسلام به ارزش زن :
با ظهور اسلام، دريچههاي روشنايي به سوي زن گشوده شد. قرآن به صراحت زنده به گور کردن دختران را سرزنش و رد کرد و بدين ترتيب، پروندهاين جنايتها را که از سنتهاي جاهليت بود، در زباله دان تاريخ دفن کرد. و ارزشي ويژه به زن بخشيد و يازده امام را از صلب دختر رسول خدا ص، قرار داد. حال آنکه تا آن زمان، مرد بي پسر را ابتر و نسل بريده ميدانستند.
دين مبين اسلام در روزگاري ظهوري کرد که داشتن پسر، افتخاري بزرگ و تولد دختر ننگ و عار خانواده بود. پيامبر اسلام با گرامي داشت زنان و به ويژه تكريم دخترش فاطمه س ،نقش مؤثري در باطل کردن سنتهاي خرافي جاهليت داشت.
حضرت فاطمه س، را پاره تن خود ميناميد و خشم او را خشم الهي.
همچنين به کساني که دختردار شدن برايشان ناخوشايند بود ميفرمود:
دختران خود را ناپسند مدانيد، به درستي که دختران، مونس انسان و گرانبهايند .
و نيز ميفرمود: بهترين فرزندان شما دخترانند.