ماجراى فتح اندلس از آن جا آغاز گرديد كه "ژولين "ـ فرماندار "سبته " ـ به خاطر تعرضى كه از سوى رودريك به دخترش شده بود، از پادشاه سرپيچى كرده و به ناچار به فراريان ديگر اسپانيا در آفريقا پيوست و با اصرار از موسىبن نصير ـ حاكم مسلمان آفريقا ـ خواست تا اسپانيا را از چنگال ستمگرانه پادشاه غاصبش نجات بخشد.
سندِ افتخار اسلام، قرآن كريم و سنت معصومان و انسانهاى وارسته و فرهنگ اخلاقىـ انسانى والا است؛ و اين همه از زلال وحى و آرمانهاى بلند الهى و انسانى برخاسته است. به هر كجا كه نور اسلام وارد شد، معنويت و آبادانى و تربيت و هدايت آورد.
كشور اروپايى اندلس نيز زمانى به بركت اسلام، از دانش و فرهنگ بهره برد و به اوج پيشرفت علمى رسيد. آن روز كه اروپا در جهل و خرافه غوطه ور و از دانش و فرهنگ به دور بود، به گفته "هرمان راندل " استاد دانشگاه كلمبيا:
مسلمين در قرن دهم ميلادى در اسپانيا تمدنى پديد آوردند كه در آن تمدن، علوم از صورت عقايدمبهم عمومى درآمده بود و با صنايع و فنون زندگى علمى انطباق يافته بود.1
همچنين "لاين پل " مستشرق انگليسى مىنويسد:
اسپانيا هشت قرن در دست مسلمانان بود و نور تمدن آن، اروپا را نورانى ساخته بود و دشتهاى سوزان اين سرزمين در اثر كوشش ملت فاتح، آباد گرديد و شهرهاى با عظمتى را در اين وادى بزرگ به وجود آوردند.
علوم و ادب و صنعت فقط در همين سرزمين اروپايى رونق داشت و از همين رهگذر بود كه علوم رياضى، فلكى گياهشناسى تاريخ، فلسفه و قانونگذارى تنها در اسپانياى اسلامى تكميل شده و نتيجه داده بود.2
در اين زمينه نوشتار دكتر "مارتينز مونتابث " مستشرق اسپانيايى، نيز ارزنده است:
اگر حاكميت هشت قرنهى اسلام بر اسپانيا نبود، هرگز اين كشور وارد گردونهى تاريخ تمدن نمىشد. اين دوره، در حالى كه اروپاى همسايه، اسير تيرگى جهل و عقب ماندگى بود، روشنايى خرد و فرهنگ را به آنجا منتقل كرد.3
فرهنگ اسلامىِ علم دوستى چنان در كام مسلمانان اندلس، شيرين افتاد كه بسيارى از آنان مشتاق گام نهادن در اين راه شدند و اين همه در حالى بود كه اروپاى آن روز، در گرداب تفتيش عقايد وحشىگرى و مخالفت با علم غوطهور بودند.
با ورود اسلام به اندلس، زنان پا به دنيا و فرهنگ ديگرى نهادند و به درجات بلند علمى و اجتماعى دست يافتند، همان جايگاهى كه امروزه در پى آنند، اما روز به روز زنان را به پرتگاه سقوط نزديك مىسازند. در اوج مدنيت اسلامى در آنجا، زنان تحصيل مىكردند و حتى بانوانى در دانش و ادب شهرهى آفاق شدند؛ زنانى همچون "ولاده " دختر امير محمد كه در سال 860 ميلادى شاعر برجسته و توانمندى بود.
سواد آموزى چنان رو به فزونى نهاد كه تنها در مدت يك سال در قرطبه، بيش از پانزده هزار جلد كتاب نوشته شد و با انتقال صنعت چاپ از بغداد به اندلس، اين رقم فزونى يافت. داشتن كتاب و كتابخانه نشانه بزرگى و فخرفروشى گرديد. بزرگانى در ميدان علم و نوآورى قد برافراشتند و كارهايى را به بشر و جهان علم عرضه نمودند.
در پزشكى مسلمانان به درجهاى رسيدند كه "سانچو " پادشاه "ليون " از شهرهاى شمال غربى شبه جزيرهى ايبرى براى معالجه بيمارى سخت خود، نزد پزشكان مسلمان رفت و بهبود يافت.4
پروفسور "دالماس " استاد بيمارىهاى زنان دانشكده پزشكى شهر "مونت پليه " اعتراف مىكند:
تمدن مسلمانان منحصر به فن معمارى و نقش و نگار ساختمانها و مساجد پرشكوه نيست، بلكه شامل بسيارى از علوم و معارفى مىشود كه اساس علوم جديد به ويژه علوم گياهشناسى و پزشكى است.5
نهضت علمى اى كه با ورود اسلام به اندلس پديد آمده بود، با شكوفا كردن استعدادهاى مردم، انديشمندان بنامى چون ابن مسّره، ابن خرم، ابن باجه، ابن رشد، ابن طفيل، ابن عربى، ابن سيد بطلميوسى، على بن عباس، زهراوى، ابن سعيد مغربى، حيان بن خلف قرطبى، عبدالحميد بن عبدون اندلسى و... را به يادگار گذاشت.
همچنين با توسعه فعاليتهاى اقتصادى در بخشهاى گوناگون صنعت، ريسندگى و بافندگى نيز از رشد چشمگيرى برخوردار شد تا جايى كه تنها در شهر طليطله پنجاه كارخانه پارچه بافى وجود داشت كه تعدادى از اينها مخصوص بافتن پارچههاى ابريشمى بود و حدود چهل هزار كارگر در اين كارخانهها مشغول به كار بودند.6
آنان در استفاده از معادن نيز به موفقيتهاى ارزشمندى رسيدند؛ آنان طلا را از ماسه و شن رودخانههاى لارده، شقر، تاجه، به دست مىآوردند، نقره راهاز معادن مرسيه، حمّه، قرطبه، باجه و آهن را از شمال وادى الكبير.7
مسلمانان براى استفاده از زمينهاى بىآب، با بهرهگيرى از مهارتهاى فنى خويش، روشهاى جديد آبيارى را اختراع كردند و از اين طريق، زمينهاى بسيارى را آباد كردند. با رشد و توسعه اقتصادى، كالاهاى صنعتى و كشاورزى و صادرات و بازرگانى و تجارت خارجى اندلس رونق يافت و كالاهايى مانند: اسلحه، ورق آهن، ظروف چينى مُذَهَبْ و سفالى، كاشىهاى رنگارنگ، فرش، انواع پتو و پارچههاى ابريشمى و... صادر گرديد.8
سوگمندانه، با اين همه رشد و توسعه، جامعه اسلامى به يكباره دستخوش نفاق و آلودگى جنسى گرديد و ميراث پربهاى آن در زير شلاق دشمنى و يك دندگى اربابان كليسا سوخت و خاكستر شد و حتى اين دستآوردها به نام ديگران در تاريخ نگاشته شد. اكنون هر مسلمان بيدار دلى با نظر كردن به حكومت اسلامى اندلس از خود مىپرسد، چرااندلس از اوج قدرت به حضيضِ ذلّت كشيده شد؟ علت را بايد در كجا جستجو كرد؟ آنچه ما در يافتيم در قالب پنج بخش تحت عنوان كليات، شناخت كلى اندلس، علتهاى شكست، تهاجم فرهنگى و انقلابها و رسانه و ايجاد مصونيت فرهنگى، در اختيار شما همدلان قرار مىدهيم؛ باشد كه گذشته، چراغ راه آيندهمان باشد و هيچ گاه اين فرجام تلخ و دردناك در كشورهاى اسلامى تكرار نگردد.
ضرورت و اهميت موضوع
==============
مرورى گذرا به جاودانهترين كتاب عالم خلقت، يعنى قرآن مبين كه به گواهى تاريخ معجزهاى بىنظير است، هر انسان روشن ضميرى را مجذوب روش بيان و نحوهى القاى مفاهيم والاى توحيدى و عرفانى و اخلاقى در آن مصحف شريف مىنمايد. خداوند متعال بهترين و سادهترين و عامّه فهمترين روش را براى فهماندن مفاهيم بلند الهى انتخاب كرده و از آن به عنوان سريعترين راه رسيدن به مقصود بهره مىجويد كه همان روشِ بيانِ به صورت داستان است. آرى استفاده از قصههاى گذشتگان و بيان رمز موفقيت و ياخوارى آنان، و دعوت به عبرت آموزى از ملل گذشته، شيوهى تازهاى است كه قرآن آن را به بهترين شكل به كار مىگيرد.
برهمين اساس، امروزه پرداختن به داستان تلخ و شيرينِ مسلمانان اندلس و بيان زاويههاى گوناگون حكومت مسلمانان در آنجا، ضرورت دارد. از آنجا كه اختلافها، مقام پرستىها، قدرتطلبىها و فرو رفتن در منجلاب فسادِ اخلاقى و افول فرهنگى ـ كه عوامل عمدهى شكست مسلمانان در اسپانيا بود ـ هم اكنون نيز،دامنگير مسلمانان گشته است، بازبينى و تعليل موشكافانهى اين ماجرا، به منزلهى زنگ بيدارباشى است كه ما را به ضرورت طرح و بررسى اين بحث، متقاعد مىسازد.
پيشينهى تاريخى موضوع
---------------------------
موضوع اين بحث به زمان فتح اندلس به دست "طارق بنزياد همدانى "9 برمىگردد؛ چرا كه از آن زمان واژهى اندلس در ادبيات عمومى مسلمانان، جاى گرفت. مورخين بزرگى همچون ويل دورانت، گوستاولوبون، جرجى زيدان، طبرى و ديگران در كتابهاى خود به بحث دربارهى تمدن و تاريخ اندلس پرداختهاند و در اينباره دستكم صدها جلد كتاب نوشته شده است كه هر كدام جنبههاى مختلفى از مسائل اندلس را بررسى كردهاند.
انگيزهى انتخاب موضوع
-------------------------
مقولهى فرهنگ و تهاجم فرهنگى و نقش كليدى آن، در شكست يا پيروزى ملتها مطلبى نيست كه از ذهن هيچ انسان عاقل و دورانديشى پنهان بماند. اصولاً كشورهاى استعمارى دنيا به ويژه امريكا براى رسيدن به اهدافِ استعمارى و استثمارى خويش در كشورهاى جهان سوم ناچارند ديدگاه و فرهنگ آنان را با بينش و نگرش فرهنگى خويش همسو نموده، آن گاه به غارت كردن ثروتهاى ملى آنان بپردازند. از سويى ديگر، يافتن بازار فروش كالاى كمپانىهاى غربى مستلزم آن است كه فرهنگ مصرفِ چنين كالاهايى در كشورهاى مورد نظر، ايجاد شود. از اين روست كه دشمن همواره درانديشهى حملهى فرهنگى و بيگانه نمودن مردم از تمدن و فرهنگ اصيل خويش است. با توجه به همين نقشهى پليد غرب بود كه مقام معظم رهبرى حضرتآيتاللّه خامنهاى مدظله العالى در سال 1369ه . ش ـ كه همزمان با اوايل رهبرى ايشان بود ـ اين موضوع مهم را مطرح كردند و از آن به عنوان "شبيخون فرهنگى " نام بردند و از مسئولان و مردم خواستند در اين باره تأمل كنند. هرچند برخى دستاندركاران فرهنگى كشور به اين مهم توجّه كافى نكردند و ايشان بارها از اين كمتوجّهى گله كردهاند. بر حسب وظيفه و در جهت لبيك به فرمان رهبر معظم انقلاب و با توجّه به پارهاى همانندىهاى اوضاع كنونى كشور ما با وضعيت هشت قرن حكومت مسلمانان در اندلس، بر آن شديم تا با طرح و بررسى مقايسهاى ميان آن دو، برنامه سازان و مديران توليد صدا و سيما را به اهميت و خطر اين جريان، بيش از پيش متوجّه نماييم.
روش و هدف پژوهش
-----------------------
در اين پژوهش به صورت نقل و تحليل تاريخى، عمل شده است؛ يعنى نخست اوضاع اندلس به صورت لازم و كافى، جداگانه بيان شده است و آنگاه با نتيجهگيرى از آن و ارتباط بحث به مهمترين علت شكست مسلمانان ـ كه همان افت فرهنگى بود ـ وضعيت كنونى جامعهى اسلاميمان نيز به بوتهى نقد و بررسى كشيده شده است و سرانجام پيشنهادهاى لازم به برنامهسازان اين رسانهى ملى، ارائه گرديده است.
پرسشهاى اساسى پژوهش
----------------------------------
1 ـ فرهنگ و تمدن اندلس پيش از ورود اسلام چگونه بود؟
2 ـ عوامل ورود و گسترش اسلام در اين سرزمين، چه بود؟
3 ـ جايگاه فرهنگى اندلس در هشت قرن سيطرهى مسلمانان بر آنجا، در مقايسه با كشورهاى ديگر اروپايى چگونه بود؟
4 ـ ميان عملكرد كليسا و مسيحيان و اسلام و مسلمانان در اسپانيا چه تفاوت اساسى وجود دارد؟
5 ـ دليلهاى سقوط حكومت مسلمانان دراندلس چه بود؟
6ـ ميان وضعيت كنونى ما و اوضاع مسلمانان در اندلس چه تفاوتها و همانندىهايى وجود دارد؟
7 ـ مهمترين خطر تهديدكنندهى جامعهى كنونى ما چيست؟
8 ـ نقش صدا و سيما و نهادهاى فرهنگى ديگر در پاسدارى از حريم فرهنگى كشور چيست؟
9 ـ روشهاى دشمن در تهاجم فرهنگى چگونه است؟
درآمد
........
"اندلس " يا شبهجزيرهى ايبرى شامل سرزمين اسپانيا و پرتغال فعلى است. اين شبهجزيره كه اكنون به دو كشور مستقل اسپانيا و پرتغال تقسيم شده است، در جنوب غربى اروپا قرار دارد كه از قسمت شمال و شمالِ غربى به خليج بيسكارى10، از سوى شرق به درياى بالئار11 ـ كه جزو درياهاى غربىمديترانه است ـ و از جنوب به درياى مديترانه و تنگهى جبل الطارق و اقيانوس اطلس همجوار است. همچنين از ناحيهى (مغرب) با اقيانوس اطلس و تنها از شمالشرقى به خاك اروپا متصل است. اين اتصال، به وسيلهى سلسله كوههاى "پيرنه " صورت مىگيرد. گستردگى اين شبهجزيره ـ در كنار جزيرههايى به دو كشور اسپانيا و پرتغال تعلّق دارند ـ در حدود 596832 كيلومتر مربع است.12
واژهى اندلس از قبيلههاى واندال13 گرفته شده است. اين قبيلهها در قرنهاى سوم و چهارم و حتى پنجم ميلادى، وارد اين سرزمين شدند و آنجا را به نام "فاندلسيا "14 ناميدند. بعدها اعراب آن را به لغت عربى "اندلس "خواندند.15
اين سرزمين آب و هوايى بسيار مناسب و مردمانى زيبا و طبيعتى دلربا دارد و هر انسان خوش ذوقى را به سوى خود مىكشاند. مسلمانان نيز با آگاهى از اين آب و هواى خوش وارد آنجا شدند و بسيارى از مسلمانان مهاجر سالها در آنجا رحل اقامت گزيدند.
موقعيت سياسى
.........................
ساكنان قديمى اين كشور از قوم سَلت16 كه از فرانسه آمده بودند و قومايبر17 بودند كه اسمشان بر اين شبهجزيره اطلاق شده است. اين دو طايفهبيشتر در شمال و مركز بودند. طايفههاى ديگرى نيز از خارج آمدند و در سواحل اين كشور، ساكن شدند. از آن جمله، فينيقيان و پس از آنان يونانىها و سپس كارتاژىها آمدند كه اين كشور را تصرف نموده و شهرى به نام "كارتاژ " يا قرطاجنه18 در آنجا بنا نهادند. در سال 200 پيش از ميلاد، جنگ دومپونيك19 به وقوع پيوست كه كارتاژىها شكست خوردند و روميان بر اين كشور چيره شدند. تصرف شبهجزيرهى ايبرى براى دولت روم بسيار ضرورى بود؛ چرا كه اين منطقه در سر راه اروپا و آفريقا واقع شده و محل اتصال آن دو قاره به يكديگر بود. روميان تا قرن پنجم ميلادى بر اندلس حكومت كردند كه در دورهى آنان اين كشور شهرهاى آبادى داشت و عدهاى از مردان نامى در آنجا، ظهور كردند كه از مفاخر اسپانيا شدند. پس از آنكه دولت رومِ غربى برچيده شد، طايفههاى ويزيگوت20 و "واندال "21 در قالبمهاجم، داخل شبهجزيره شدند و روميان را اخراج كردند. بدين ترتيب، اندلس در قرن ششم ميلادى، به تصرف ويزيگوتها درآمد. در هنگام حملهى لشكريان اسلام به اندلس، همينها در آنجا حكومت مىكردند.
با گذشت زمان و با ايجاد تعامل فرهنگى، بين ويزيگوتها و لاتين زبانان كه در اندلس بودند، در همآميختگى حاصل شده و زبانشان لاتينى گرديد. ويزيگوتهاى بتپرست، خدايان خويش را ترك گفته و آيين مسيح را پذيرفتند و هنگام لشكركشى مسلمانان به اين سرزمين، ويزيگوتها و لاتين، در كنار هم تحت يك حكومت اشرافى، تربيت يافته بودند و مردم اين سرزمين داراى روح بندگى ورقّيت بودند.22
گوتها(ويزيگوتها) اسپانيا را براساس همان نظام روم باستان اداره مىگردند. كشور همچنان به ايالتها23 و شهرها24 تقسيم مىشد و بر هر ايالت يك "دوك " و بر هر شهر يك "كُنت " فرمان مىراند. هر يك از اين حاكمان نيز براى رتق و فتق امور مالى و قضايى و نظامى منطقهى تحت حاكميت خود، گروه ديگرى به نام كارمندان25 را به كار مىگرفتند. پادشاهانِ گوت، باخودكامگى حكم مىراندند و در ادارهى امور كشور فعال مايشا بودند. همچنين شورايى مركب از بزرگان و نجيبزادگان بود، كه در هر كارى، پادشاهان گوت را يارى مىكرد. اما خودكامگىِ پادشاهان، هرگونه قدرت و اختيارى را از اين شورا گرفته بود. اصولاً پادشاه مىبايست ازميان نجبا و بزرگان انتخاب مىشد، ولى در عمل، هر كدامشان كه زور بيشترى داشت، قدرت را به دست مىگرفت.26 بنابراين فضاى سياسى اسپانياى پيش از ورود اسلام يك استبداد تمام عيار و اختناق وحشتزا بود. از همين رو، مردم اين كشور همواره چشم به راه يك نجات دهنده مىزيستهاند و طلوع آفتاب اسلام را در سرزمينشان بسانِ سحاب رحمتى بر فراز آسمان اميدشان تصور كردند و به سرعت آن را پذيرفته و در آن ذوب شدند.
موقعيت فرهنگى
........................
در خصوص وضعيت فرهنگى اندلسِ پيش از ورود مسلمانان بايد دو دورهى جداگانه را مدنظر قرار داد. يكى دورهى روميان كه قبل از ويزيگوتها، بر اين سرزمين، حكمرانى مىكردند و ديگرى دوران سيطرهى پادشاهان ويزيگوتى كه با ورود مسلمانان به اسپانيا، برچيده شدند. بديهى است كه در دورهى اول، گرچه روميان ستمگرانه بر مردم حكومت مىكردند، ولى چنانچه گفتيم، آبادانى و نشاط بر شهرها حاكم بوده است و اين سرزمين مهد تمدن فكرى ـ فلسفى اروپاى آن روز بوده است. در آن دوره گروهى مردان نامى، همچون "سنكا "27 از فيلسوفان بزرگ روم ـ و "لوسين "28 ازنويسندگان بزرگ يونانى ـ و "مارسيال "29 از شاعران رومى ـ و چهار نفرامپراطور، يعنى "تراژان "30، "آدرين "31 "ماركوس اورليوس "32 كه يكى ازفيلسوفان معروف بود ـ و "تئودوس "33 ظهور كردند كه در تاريخ فرهنگ وتمدن اروپا، مقام و منزلتى يافتند.34 اما دربارهى دورهى دوم، يعنى سيطرهى پادشاهان ويزيگوت، شايد بتوان گفت كه اسپانياى عصر گوتها، نه آنچنان كه برخى تاريخ نويسان فرانسوى و عرب معتقدند سراسر بد بوده است و نه آنگونه كه اسپانيايىها مىپندارند، يكسره خوب بوده است؛ بلكه اين عصر، ادامهى عصر فروپاشيدهى رومىها است. بنابراين اگرچه گوتها، مردمانى بيابان نشين بودند و قاعدتا نمىتوانستند در ارتقاى فرهنگى اسپانيا نقش مؤثرى ايفا كنند. ولى مردم بومى اسپانيا كه به مسيحيت گرويده بودند، با الهام از انديشهها و فلسفهى آنجا، قابليت پيشرفت فرهنگى را داشتند. از اين رو، جاى شگفتى نيست كه در اين سرزمين دوردست، مردانى چون "ايزيدور سيويليايى "35 ـ دانشمند ذوالفنون ـ ظهور كنند. بنابراين اسپانياى مسيحى، دراين زمينه از سراسر اروپاى غربى گوى سبقت ربود. همچنان كه اسپانياى اسلامى در جنبههاى گوناگون انديشهى اسلامى، از ديگر سرزمينهاى جهان اسلام پيشى گرفت.شايد علت اين امر در تأثيرگذارى اين سرزمين زيبا و شگفت بر ساكنانش خلاصه شود.36
با همه آنچه گفتيم، بدون ترديد فرهنگ اسپانياى پيش از اسلام در مقايسه با تمدن اسلامى، چيزى براى ابراز وجود نداشت و برترى نسبى فرهنگى اسپانياى پيش از اسلام در مقايسه با اروپاى بىتمدن آن زمان، چيزى را ثابت نمىكند و از ارزش خدمات بسيار مسلمانان در اين سرزمين نمىكاهد.
موقعيت اقتصادى
.......................
اوضاع اقتصادىِ اسپانياى پيش از اسلام، همچون وضعيت سياسى و فرهنگىاش، حالتى آشفته داشت و به گواهى تاريخ، هيچگونه اثرى از پيشرفت اقتصادى در دوران پادشاهان ويزيگوت، وجود ندارد.گر چه در دورهى روميان، وضع بهتر بود.
هنگامى كه آفريقا، در حكومت اسلامى از نعمت آزادى عقيده و عدل و داد برخوردار بود و مراحل تكامل و پيشرفتهاى اساسى را با سرعت زيادى طى مىكرد، شبهجزيرهى اسپانيا، همسايهى شمالى وى، زير بار ستم پادشاهان ويزيگوت ضعيف و نابود مىشد. وضعيت اقتصادى اين كشور و مردمان آن، در هيچ دورهاى به اندازهى عصر ويزيگوتها آشفته وخراب نبوده است؛ چون اولا: مانند روزگار روميان، ثروتمندان و اشراف و طبقههاى ممتاز، از دادن ماليات و عوارض ديگر دولتى معاف بودند. از اين رو، قشرهاى متوسط جامعه كه تمام بارهاى سنگين كار بر دوش آنها بود، روز به روز ضعيفتر و فقيرتر مىشدند. فعاليتهاى پيشهاى و هنرى، به خاطر گرفتن عوارض و مالياتهاى كمرشكن، تماما از بين رفته و تجارت و صنعت كشور به كلى نابود شده بود. از طرف ديگر، خشكسالى و قحطى، سراسر كشور را فراگرفته بود؛ درست مانند زمانى كه مسلمانان از اين كشور اخراج شدند. اين در حالى بود كه سران كشورى در كاخهاى عالى خود، بىخيال و آسوده خاطر به عيش ونوش مشغول بودند و با استثمار مردم بيچارهى اسپانيا، به خوشگذرانى و تنپرورى مىپرداختند. كار كشاورزى يا بر عهدهى كشاورزان بود و يا غلامانى كه به ضرب شلاق اربابان سنگدلشان، به كارهاى سنگين گماشته شده بودند. آنان براى هميشه طوق بندگى به گردن انداخته بودند و هرگز براى آزاد شدنشان از چنان فضاى ظلمتزايى، اميدى نداشتند. آنان بدون اجازهى ارباب حتى نمىتوانستند زن بگيرند يا دخترى را شوهر بدهند و چنان كه بين كشاورزان دو اربابِ همسايه، ازدواجى صورت مىگرفت، فرزندان آنها ميان دو ارباب به طور مساوى تقسيم مىگرديد.37 در چنان اوضاع بدِ اقتصادى و وضعيت اسفبار زندگى، مردمان زحمتكش ديگر به آيندهاى روشن و توانمند، اميد نداشتند و نابوديشان را به چشم مىديدند.
چگونگى ورود مسلمانان به اندلس و دلايل پيروزى آنها
==============================
زمانى كه آفريقا به دست "موسىبن نصير " اداره مىشد، پادشاه اسپانيا "رودريك "38 بود. رودريك "تيزا "39 يا غيطشه ـ پادشاه پيشين ـ را بركنار كرده وكشته بود و خود، تاج و تخت پادشاهى را در اختيار گرفته بود. او سى و ششمين و آخرين پادشاه گوت دراندلس بود.
ماجراى فتح اندلس از آن جا آغاز گرديد كه "ژولين "40ـ فرماندار "سبته " ـبه خاطر تعرضى كه از سوى رودريك به دخترش شده بود، از پادشاه سرپيچى كرده و به ناچار به فراريان ديگر اسپانيا در آفريقا پيوست و با اصرار از موسىبن نصير ـ حاكم مسلمان آفريقاـ خواست تا اسپانيا را از چنگال ستمگرانه پادشاه غاصبش نجات بخشد. در پاسخ به اين درخواست، موسىبن نصير باگرفتن اجازه از وليد41ـ خليفهى مسلمانان ـ يك افسر جوان و شجاع به نام "طريف " را براى كشف و گردآورى اطلاعات لازم و مقدماتى به سواحل جنوبى اسپانيا فرستاد. وقتى گزارشهاى رضايت بخش او به دست موسى رسيد، در ماه رجب سال 92 هجرى قمرى "طارق بن زياد " ـ از لايقترين سرداران موسىبن نصير ـ باسپاه اندكى مركب از هفت هزار نفر مردان جنگى، از تنگهى جبلالطارق گذشتند و در محلى كه هنوز به نام وى معروف است، پياده گرديدند و سپس نخست در شهر "الجزيرة الخضراء "42فرود آمده و نماز صبح را در آنجا به پا داشت، و با برافراشتن پرچمِ نبرد به نبرد و پيشروى پرداخت. بعدها در همان محل برافراشته شدن پرچمها، مسجدى به نام "مسجد الرايات " ساخته شد كه حتى تا زمان مراكشى ـ از دانشمندان قرن ششم و هفتم ه. ق ـ به همين نام باقى بوده است.
از سويى گوتها نيز بسيار كوشيدند تا راه را بر طارق بسته و مانع پيشرفت وى گردند، ولى نتوانستند. در پى اين حملههاى نخستين، جمع آنان از هم پاشيده و پراكنده گرديدند و طارق مستقيما به سوى "طليطله "43 پيش رفت. كهاين پيش روى بزرگ در تاريخ ثبت گرديده است. لشكر طارق با سپاه كمكى كه از مركز رسيد، بيش از 12 هزار نفر گرديد. رودريك كه در حال فرونشاندن آشوبهاى شمال كشور بود و "تدمير " را به جاى خود گماشته بود، با شنيدن اين خبر به پايتخت برگشت. "تدمير " به او نوشته بود: مردمى به كشور ما آمدهاند كه نمىدانيم آيا اهل آسمانند يا اهل زمين. " رودريك، اميران ارتش و خانهاى كشور را به جنگ فراخواند و حكم داد كه همگى با مردمان و وابستگانشان در شهر "قُرطُبه "44 به او بپيوندند. طولى نكشيد كه تعدادنيروهاى سپاه سلطنتى به همراه سپاه كمكى اميران اطراف، نزديك به يكصد هزار تن رسيد. اين دو لشكر در مكانى به نام "لكه "45 در روز يكشنبه ـ دو روزمانده به آخر ماه رمضانِ سال 92 ه . ق ـ باهم درگير شدند و اين جنگ تمام عيار ميان آنها، تا روز يكشنبه پنجم شوال ادامه يافت. فرزندان تيزا ـ پادشاه پيشين كه به دست رودريك كشته شده بود ـ در همان حملهى اول از لشكر رودريك جداشدند، ولى فراوانى لشكريان باقى ماندهى رودريك و مناسب بودن سلاح و وسايل جنگى و آرايش خوب نظامى آنها، باعث گرديد تا مدت بيشترى در برابر حملههاى سخت مسلمانان، پايدارى نمايند. ولى حملهى پايانى طارقبن زياد، به قدرى سخت و سنگين بود كه ايستادگى دشمن در برابر آن ممكن نبود. از اين رو، جمعيت گوتها به كلى از هم پاشيد. پادشاه رودريك هنگام فرار، خود را به آب رودخانه اندخته و كشته شد و مسلمانان اسب و لنگهى كفش او را در ميان گِل و لاىِ رودخانه پيدا كردند.
آنچه در اين پيروزى اهميت ويژهاى دارد، نقش رهبرى اين حركت اسلامى بود.46 در اين نبرد نابرابر و در شرايطى كه دشمن از امتيازِ آشنابودن با منطقه، پشتيبانى نظامى و تأمين غذايى و تداركاتى برخوردار بود، طارق شگردى به كار برد تا سربازان مسلمان را به رغم كمى تعدادشان، از لحاظ روحى كاملاً آماده نمايد و از تعداد كم جنگجويان اسلام، بيشترين بهره را ببرد. وى ابتدا در برابر ديدگان وحشتزدهى سربازان دستور داد تا كشتىهايى را كه با آن از دريا عبور كرده بودند و همچنين اندوختههاى غذايىشان را آتش بزنند و تنها به اندازهى يك وعده، غذا نگه دارند.47 آنگاه در حالى كه انبوه لشكر دشمن از يك سو و فاصله انداختن تنگه ميان مسلمانان و مركزيت آنان در شمال آفريقا از سوى ديگر، برسختى و نابرابرى جنگ به نفع دشمن مىافزود، در يك سخنرانى هيجان برانگيز پس از فراخواندن نيروهايش به جهاد و فداكارى و بعد از حمد و ثناى پروردگار، خطاب به لشكريانش گفت:
اى لشكريان! از اين جزيره به كجا خواهيد گريخت؟ در حالى كه دريا در پشت سر، و دشمن در برابر شماست. پس به خدا قسم كه چارهاى جز پايدارى و شكيبايى نيست. بدانيد كه شما در اين جزيره از كودكان يتيم در كنار سفرهى افراد لئيم، زبون تريد اكنون دشمن شما با لشكرى انبوه، سلاحى بُرنده و ذخيرهى غذايى فراوان به استقبالتان آمده است و شما جز شمشيرهايتان، پناهى نداريد و جز آنچه از دشمن بگيريد غذايى نداريد. اگر مدتى در اين جزيره به تنگ دستى و نيازمندى گرفتار شويد و در كارتان چارهاى نينديشيد، آبرويتان بر باد خواهد رفت. شما با هراسى كه در دلِ دشمنان انداختهايد، شجاعت و جرأت را در خود پروردهايد. پس خوارى و پستى را از آيندهى كار خويش دور كنيد و اين ستمكاران را از اين سرزمين برانيد. اكنون لشكرى قوى در برابر شما آمده و هر گاه شما مرگ را بر خود هموار كنيد، پيروز مىشويد، زيرا فرصت هماكنون بر شمادست مىدهد. من شما را از چيزى برحذر نمىكنم كه خود از آن دور باشم مگر آن كه من پيشرو شما باشم.48
مىتوان ضعف حكومت "ويزيگوتها " را در اسپانيا كه به شكست آنان انجاميد در سه عامل خلاصه كرد:
1ـ اختلاف در ميان طبقات اعيان و بزرگان بر سر جانشينى پادشاه؛
2ـ نارضايتى بخشهاى ديگر جامعه به خاطر امتيازهاى طبقهى اعيان و در نتيجه غيرقابل اعتماد بودن سپاه؛
3ـ تعقيب و تفتيش عقايد دينى49 يهوديان كه سبب استقبال آنان از مسلمين گرديد.50
از سوى ديگر، عوامل زير به مسلمانان در دستيابى به پيروزى نهايى كمك شايانى كرد:
1ـ وجود فرماندهى قوى و شجاع و با كفايت، همچون طارقبن زياد؛
2ـ مسلمانانِ مبارز با روحيهى ايثار و شهادتطلبى و باانگيزهى معنوىِ انجام دادن تكليف مىجنگيدند؛
3ـ اطاعت محض جنگجويان مسلمان از مافوق و فرماندهى خويش و سرعت در عمل.
نتايج پيروزى
................
بىترديد آثار و پىآمدهاى اين واقعهى تاريخى بر جامعهى اسپانيا و همچنين بر مسلمانان به سادگى قابل شمارش نيست، ولى در اين گفتار به تعدادى از اين تأثيرگذارىها مىپردازيم:
پىآمدهاى پيروزى مسلمانان
..........................................
1- ظهور دوبارهى قدرت اسلام و مسلمانان؛
2ـ گسترش منطقههاى مسلمان نشين و توسعه حكومت اسلامى؛
3 ـ ايجاد بازار كار و سكونت براى مسلمانان؛
4 ـ گرويدن بسيارى از مسيحيان به دين مبين اسلام؛
5 ـ تربيت شدن تعداد زيادى از دانشمندان بزرگ جهان اسلام در اين منطقه و پيشرفتهاى بزرگ فرهنگى، علمى و صنعتى براى مسلمانان در آن سامان.
آثار پيروزى بر جامعهى اسپانيا
........................................
1 ـ حقوق و اختيارات طبقهى ممتاز روحانيان و اشراف ازميان رفت و طبقهى رنجديدهى غلامان و نوكران آزاد گشتند كه تا آن زمان با آنها مانند چهارپايان رفتار مىشد. آنان در زمينهايى كه به دست مسلمانان درآمد، مانند يك كشاورز كاملاً آزاد، كار مىكردند و عملاً زمينها در تصرف كامل، بلكه مالِ آنها بود و تنها از محصول توليدى زمين سهمى به مالك مسلمان مىدادند.
2 ـ عوارض و باجهاى سنگين كه پيشه و هنر و فن را از ميان برده بود و طبقهى متوسط را پريشان و بيچاره ساخته، لغو گرديد.
3 ـ قوانين مالياتى مشخصى بر اساس عدل و برابرى اسلامى تدوين گرديد.
4 ـ يهوديان كه تا آن زمان مورد تعقيب و آزار بودند، در انجام مراسم دينى و امور قضايى خود آزاد گشتند.
5 ـ روشن شدن شعلههاى تمدّن شهرنشينى و دانش در اسپانيا به دست مسلمين، هنگامى كه تمام اروپا اسيرِ جهل و نادانى و گرفتار جنگ و خونريزى بود.51
پي نوشت
__________________________________________________ ___________________________
1 ـ سرزمين اسلام، غلامرضا گلى زواره، ص 497.
2 ـ اسلام و بلاهاى نوين، محمد غزالى، ترجمه مصطفى زمانى، ص 246.
3 ـ مجله آينه پژوهش، مقاله بيدارى اسلامى در اندلس امروز از عبدالجبار الرفاعى، ترجمه سيد حسن اسلامى، مهر و آبان 71، شماره 15، ص 49.
4 ـ تاريخ فتوحات اسلامى در اروپا، شكيب ارسلان، ترجمه على دوانى، ص 312.
5 ـ همان، ص 312 ـ 313.
6 ـ تمدن اسلام و عرب، گوستاو لوبون، ترجمه محمد تقى فخرداعى گيلانى، انتشارات بنگاه مطبوعاتى علمى، چ چهارم، ص 762.
7 ـ نك: اسلام در غرب، ص 253 به بعد.
8 ـ هفت قرن فراز و نشيب تمدن اسلامى در اسپانيا، ص 323 و 324.
9 . گروهى، طارق را از منطقهى همدان ايران ذكر كردهاند و او را هم پيمان يا آزاد شدهى موسىبن نصير خواندهاند. نك: سيماى اندلس، ص 27.
10 . biscary.
11 .baleares.
12 . جغرافياى كامل جهان، ص 627.
13 . wandale؛ اين واژه نيزريشهى آلمانى دارد.
14 . Vandalasia.
15 . نك: التاريخ الاندلسى من الفتح الاسلامى حتى سقوط غرناطه، ص 37.
16 . Seltes.
17 . Ibers.
18 . Gartagena.
19 . punigue.
20 . wisigoths.
21 . wandeges.
22 . آندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، دكتر محمد آيتى، ص 9 و 10.
23 . provinciae.
24 . civitates.
25 . centevari.
26 . سپيدهدم اندلس، برگردان، حميدرضا شيخى، ص 42 و 43.
27 . seneque.
28 . luciek.
29 . matial.
30 . terajan.
31 . adrien.
32 . marc - Aurele.
33 . theodose.
34 . آندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، محمد ابراهيم آيتى، ص 9.
35 . isidor de sevila.
36 . سپيدهدم اندلس، دكتر حسين مؤنس، ص 50، 1373.
37 . اندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، دكتر ابراهيم آيتى، ص 6 و 7.
38 . rodric.
39 . vitiza.
40 . julian.
41 . وليدبن عبدالملك، معروف به وليد اول، ششمين خليفهى اموى كه بعد از معاويه، يزيد، معاويه دوم، عبداللّه زبير، مروان بن حكم وعبدالملك بن مروان در شوال سال 86 ه. ق 705م به خلافت رسيد و تا سال 96(715 م) حكومت كرد.
42. algeciras.
43. toledo.
44 . gordoba.
45 . guadalet.
46 . اندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، ص 10ـ14.
47 . اندلس سرزمين خاطرهها، سيدعلى محقق، ص 25.
48 . سيماى اندلس، على محمدى، ص 32، برگرفته ازكتاب بررسى عقايد و اديان، مصطفى نورانى اردبيلى، ص 287 و 288.
49 . ويزيگوتها ،يهوديان را در عقيده و مراسمهايشان آزاد نگذاشته، همواره آنان رامورد تعقيب و آزار قرار مىدادند.
50 . اسپانياى اسلامى، مونتگومرى وات، برگردان، محمدعلى طالقانى، ص 11.
51 . محمد ابراهيم آيتى، آندلس، ص 17.
منبع : كتاب " عبرت هاي اندلس "