نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: اسلام براي عرضه به دنياي جديد چه دارد؟

  1. #1
    مدیرکل انجمنهای نور آسمان vorojax آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    محل سکونت
    همشهری حضرت عشق
    نوشته ها
    7,305
    تشکر
    6
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض اسلام براي عرضه به دنياي جديد چه دارد؟

    اسلام براي عرضه به دنياي جديد چه دارد؟




    نویسنده:
    سيد حسين نصر[1]
    چكيده[2]
    در نياى جديد غرب، ابتدا امور حكومتى و معيشتى، بعد تفكّر سپس خود دين (از طريق رنسانس)، غير دينى شده و جوامع جديد به دنياگرايى و دين‏زدايى افراطى و بحران درونى فقدان معنا رسيده است. در اين اوضاع و احوال، اسلام با داشتن ويژگى‏هاى ذيل كه در كم‏تر دينى يافت مى‏شود مى‏تواند درمانگر و چاره‏ساز «دين‏زدايى معاصر» باشد:
    ـ ويژگى نخست اسلام، تطبيق‏پذيرى اجراى شعاير اسلامى (مانند نماز) در همه مكان‏ها و زمان‏ها، در حضر يا در سفر است و مانند احكام برخى از اديان به برگزارى در محلّ خاص مقيّد نيست.
    ـ ويژگى دوم اسلام اين است كه بر حسب آموزه توحيد، درون آدمى را يك‏پارچه و هماهنگ مى‏سازد و با رسميّت شناختن ارضاى نيازهاى گوناگون جسمى و روحى، وجود آدمى را به تعادل مى‏رساند.
    ـ ويژگى سوم اسلام اين است كه بر خلاف بسيارى از اديان ديگر، جريان وحى را در دين منحصر نمى‏داند و كلّيّت و شمول آن را باور دارد و مويّد وحيانى بودن بسيارى از اديان پيشين است. اين خصوصيّت، زمينه‏ساز همزيستى اديان گوناگون در جهان معاصر است.
    ـ ويژگى چهارم آن است كه باطنى‏گرايى اسلام (عرفان اسلامى و تصوّف)، سالك را به دورى از جامعه و گوشه‏گيرى دعوت نمى‏كند و مشاركت فعّال اجتماعى با زيست عرفانى قابل جمع است و چون مخاطب عرفان اسلامى فطرت پايدار انسانى است، جاذبه آن براى جوامع از بين نخواهد رفت.
    امروزه كسانى كه از اين يا آن انديشه يا امر ديگرى كه مناسب و به اقتضاى دنياى روز نيست، دم‏مى‏زنند و مايلند حقيقت ذاتى آموزه‏ها و انديشه‏هايى را كه اهمّيّت پايدار و هميشگى دارند، به فراموشى بسپارند. چنين كسانى با ناديده گرفتن نياز حقيقى دنياى روز، به شيوه‏اى مشابه، مناسبت و ارتباط انديشه‏هاى ياد شده را با خود آن نياز ناديده مى‏انگارند و آن چه را كه در اين سرعت محيّرالعقول تغيير و تحّول مصنوعى، متداول نيست يا مُد به شمار نمى‏رود، بى اهمّيّت و نامربوط تلقّى مى‏كنند؛ در حالى كه آن چه در واقع، ناچيز و يا كم اهمّيّت و يا نامربوط است، همان فضاى فكرى است كه حقايقى ابدى و دائم را ناديده مى‏گيرد؛ حقايقى كه در عناصر ثابت و پايدار درون آدميان ريشه دارد و به اين دليل، قرن‏ها به او گرايش داشته و براى وى معنادار بوده است.
    اگر بخش كامل انسانيّت متجدّد، ديگر حقايق ابدى دينى و حكمتى را كه فرا چنگ انديشه حكيمان درآمده و بدان تعالى بخشيده‏اند و همواره در طول اعصار پيروى شده، معنادار نمى‏يابند، فقدان اين بصيرت عقلانى، بيش از همه از اين واقعيّت ناشى مى‏شود كه موجوديّت اين بخش از بشر، خود در پى معناجويى و معنايابى نبوده‏اند. اين دسته از آدميان در حالى كه خود و درك ناقص خود را از اشيا كه «معضلات وجودى انسان جديد» ناميده مى‏شود، بسيار جدّى گرفته‏اند، قادر نيستند لبه تند انتقادها را به سمت و سوى خود متوجّه سازند؛ بدين جهت، غير از انتقاد از حقايق عينى و وحيانى موجود در همه اديان اصيل و راستكيش، اقدامى نمى‏كنند؛ در صورتى كه اين حقايق، فى نفسه، خود معيار و ميزان فضايل بشرند.
    تناسب و ارتباط اسلام يا هر دين اصيل ديگر با دنياى جديد، بايد در پرتو تقدّم وجودى يكى در مقايسه با ديگرى به بحث گذاشته شود؛ يعنى اسلام و به طور كلّى هر دينى، از حقّ مطلق سرچشمه گرفته و حامل پيام آسمانى است؛ در حالى كه عالم هستى از اين حيث، همواره نسبى بوده، قديم و جديد آن، كماكان عالَم يا دنيا (به تعبير سنّتى اسلامى آن) باقى مى‏ماند.
    دنياى جديد از آن چه در ديدگاه سنّتى دينى از «دنيا» مقصود بود، كم‏تر نيست و حتّى فى‏الواقع، اين دنياى جديد بيش‏تر از هر «دنياى» ديگرى كه مى‏شناسيم، دور و غايب از ذات باقى است و بيش از ديگر دنياها، به پيام آن ذات لايتغّير نياز دارد.[3]
    اسلام به طور مشخّص، همان پيام پيشگفته و فراخوان مستقيم انسان از طرف خداوند (ذات مطلق) است كه او را به رهايى از سرگردانى در پيچراهه نسبيّت و بازگشت به ذات مطلق و يگانه فرا مى‏خواند. اسلام، انسان را به آن چه كه باقى‏ترين و لايتغيّرترين[4] است ارجاع مى‏دهد و بر اين اساس، مادام كه انسان، انسان است، پيام مذكور با همه عوالم و نسل‏ها ارتباط دارد.
    امروزه حتّى در حلقات آكادميك غرب كه دير زمانى تحت سلطه «تئورى تكامل» (Evolutionism) قرن نوزدهم بوده است، دانشمندان، بازشناسى و تأييد ماهيّت و وجود ذات باقى و ابدى انسان و نيازهاى او را آغاز كرده و توجّه خود را بر عناصر دائم و پايدار مخاطب پيام اسلام، متمركز ساخته‏اند.
    انسان‏ها به دنيا آمده، مى‏ميرند و همواره، هم براى آغاز و فرجام زندگى و هم براى فاصله بين تولد و مرگ، در جست‏وجوى معنى هستند. اين معناجويى كه همانند نياز به غذا و جانْ‏پناه براى انسان ضرورت دارد، در حقيقت همان جست‏وجوى اصل غايى و حقّ مطلق شمرده مى‏شود و اين نياز نيز براى آدمى چون نياز به تغذيه، ديرپاى و ماندگار است.[5]
    دين، دقيقا اين «معنا» را به آدمى ارائه مى‏دهد و به تعبيرى، در طوفان كثرات و بى تعيّنى موجود در مظاهر كائنات و هستى حادث دنيوى، پناه‏گاه و مأمن انسان است. بى دليل نيست كه برخى از حكيمان مسلمان، دعاهاى اسلامى را به مثابه ملجأ و پناهى در طوفان زندگانى روزمرّه بشر دانسته‏اند. پايدارى و ماندگارى پيام اسلام نيز به اندازه نياز بشر به پناه معنوى و معناجويى، تداوم دارد.
    با نگاهى دقيق‏تر مى‏توان گفت: يكى از مهم‏ترين بيمارى‏هاى عصر جديد، دنيايى كردن و دين‏زدايى افراطى (Oversecularization)، يعنى تهى ساختن پديده‏ها از شأن و مرتبه معنوى مربوط به آن‏ها است و اسلام اين بيمارى را چاره و درمان مى‏كند. در غرب، نخست قلمرو مربوط به دولت و حاكميّت، غير دينى و سكولار شناخته شد؛ هر چند در قرون وسطا و در واقع تا دوران اخير و تا زمانى كه نهادهاى سنّتى سياسى باقى بودند، قلمرو دنيايى و حكومتى نيز اهمّيّتى دينى داشت.[6] پس از آن مرحله، تفكّر، غير دينى شد؛ آن گاه هنر در تمام شاخه‏هايش اين ويژگى را يافت و سرانجام خود دين در برابر اين سير و جريان تسليم شده و سرفرود آورده است. نهضت رنسانس سبب شد كه اين جريان با ادّعاى حركت تدريجى در جهت نيل به آزادى پديدار شود؛ امّا اكنون كه جريان مذكور به بن بست خطرناكى رسيده، بسيارى معتقد شده‏اند كه رنسانس، در واقع آزادى از دست دادن امكان نيل آدمى به يگانه آزادى حقيقى (آزادگى معنوى و آزادى نجات) بوده است؛ زيرا هر آزادى غير معنوى، جز بردگى و بندگى در برابر قدرت‏هاى طبيعى بيرون از انسان يا در برابر احساسات و انفعالات نفسانى آدمى نيست.
    در مقابل بيمارى «دنياگرايى و دين‏زدايى افراطى» و اين آزادى غير مطلوب كه امروزه به هرج و مرج كشانده مى‏شود، اسلام تصويرى كاملاً مقدّس از زندگى را مى‏نماياند و تصويرى از آزادى عرضه مى‏كند كه به قصد يافتن راهى به سوى ملكوت و ذات لايتناهى، با انقياد و تسليم در برابر اراده الهى آغاز مى‏شود. در واقع، در زبان و بيان مردم مسلمان، تفاوت و تمايزى بين قلمرو مقدّس (لا هوتى) و نامقدّس (ناسوتى يا دنيايى) وجود ندارد و حتّى اصطلاحات مناسبى براى ترجمه چنين مفاهيمى نيز يافت نمى‏شود.[7] از طريق قانون الاهى يا شريعت كه همه حيات بشر را تحت پوشش قرار مى‏دهد، كلّيّه فعّاليّت‏هاى آدمى، بُعدى متعالى و صِبغه‏اى دينى مى‏يابد و هر فعّاليّتى تقدّس يافته، معنادار مى‏شود. اين ويژگى، مستلزم اين است كه شخص، شريعت را بپذيرد و بدان عمل كند و ماهيّت بشرى خود را در برابر آن قربانى كند. به هر حال، بدون نوعى ايثار و قربانى، هيچ چيز تقدّس نمى‏يابد؛ چنان كه لغت قربانى (Sacrifice) از ريشه «قرب» (و در انگليسى از ريشه sacrumيعنى مقدّس و Facere يعنى ساختن) تشكيل شده است.
    غير مسلمانان همواره تعجّب مى‏كرده‏اند از اين كه مردم مسلمان تا چه حدّ گسترده به شريعت پايبند بوده‏اند و حتّى در قرون جديد كه از نفوذ شريعت در ميان طبقات خاصّى كاسته شده، رفتارهايى را كه شريعت بنياد نهاده، پايدار مانده است.[8]
    نيايش روزانه مسلمانان (نماز به فارسى و اردو)، محور و اساس شريعت و برحسب حديث نبوى، ركن يا عمود دين است. يكى از خصوصيّات قابل توجّه نماز اين است كه بر خلاف عبادت‏هاى فردى دين‏هايى چون مسيحيّت، آيينى همگانى است كه در هر مكانى و به وسيله هر مسلمانى قابل انجام است. وظايف مربوط به رهبرى آيينى (روحانى) كه در برخى از اديان به طبقه‏اى خاص منحصر شده، در اسلام به وسيله همه اعضاى امّت اسلامى قابل اجرا است، و اين خصوصيت، به تك تك مردم مسلمان اين امكان را مى‏بخشد تا جزئى از جمع مؤمنان و امّت اسلامى به شمار آيند بدون آن كه ضرورتا در قلمرو جغرافيايى اسلام زندگى كنند؛ از اين رو، در عصرى به‏سان عصر ما كه اشخاص، اغلب در حال انجام مسافرت‏هاى طولانى هستند و در نتيجه، انجام دادن برخى از احكام دينى مشكل به نظر مى‏رسد، اسلام اين مزيّت نسبى را دارد كه شعاير آن در هر جا قابل انجام است؛ البّته اين واقعيّت كه اسلام تا اين حدّ ممتاز قدرت سازگارى و انطباق با محيط را دارد، بدين معنا نيست كه مسلمان بايد با دنياى جديد، با وجود همه اشتباهاتش، همنوا و همساز شود. اسلام، همانند هر حقيقت وحيانى ديگر، نازله‏اى از سوى خداوند است؛ بنابراين، خود دنيا بايد با اين حقيقت همنوا و همساز شود و عكس آن شايسته نيست. با تقيّد به ا ين اصل، مى‏گوييم شخص علاقه‏مند به اجراى شريعت اسلامى، در هر موقعيّتى مى‏تواند شريعت را انجام دهد، بر خلاف برخى از اديان كه شعائر روزانه آن‏ها نقش مهمّى در حيات دينى مؤمنانش دارد و شرايط و مشكلات برونى انجام آن‏ها، فرد مؤمن آن دين را به ستوه مى‏آورد.
    شعائر روزانه مسلمانان همچنين اين مزيّت شگرف و فوق‏العاده را دارد كه مى‏تواند محور كانون توجّه خود را در همه جا به همراه داشته باشد. درد انسان متجدّد، درد فقدان محور و كانون توجّه است. فقدانى كه به روشنى در به اصطلاح ادبيات و هنر آشفته اعصار جديد به تصوير كشيده شده است و اسلام، به طور مستقيم به رفع اين نقيصه مى‏پردازد. به طور كلّى، نيايش انسان را در بعُد و سمت و سويى قائم و در امتداد محورى كه به كانون و محور عام متوجّه است، قرار مى‏دهد. شعاير اسلامى اين ويژگى را دارد كه محور و كانون توجّه آن، به هر مكانى قابل انتقال است. اين واقعيّت كه جهت و سمت و سوى اداى نمازهاى يوميّه در همه جاى دنيا مكّه (كانون و محور اسلام) است، به روشنى محور و كانون توجّه مسلمانان را در هر مكانى كه به نماز قيام كرده باشد، مشخّص مى‏كند. از طريق تأثير اين نيايش‏ها، انسان با كانون هماهنگ كننده وحدت بخش فعّاليّت‏ها و زندگانى‏اش، اتصال مداوم دارد.
    آموزه اساسى توحيد، مبيّن ضرورت وحدت و اتّحاد است. خداوند، واحد است و بشر نيز كه به صورت خداوند آفريده شده (خَلَقَ اللّه‏ُ آدَمَ عَلى صورَتهِ) بايد به اين يگانگى نايل شود. چنان كه ذكر شد،[9] هدف سلوك و حيات معنوى در دين، اصولاً پديد آمدن وحدت كامل و كلّى انسان در همه مراتب و گسترده‏ها است. انسان متجدّد از قالب‏بندى شدن افراطى انديشه‏اش در علم و آموزش و همچنين در حيات اجتماعى خويش رنج مى‏برد. بر اثر فشار فن‏آورى (تكنولوژى) دلبستگى‏هاى اجتماعى و حتّى شخصيّت انسانى افراد به پريشانى و از هم گسيختگى كشانده شده است.
    آرمان اسلامى وحدت و توحيد، در تضادّ سخت با اين گسيختگى است و سبب مى‏شود تمايلات مركز گريز بشر كه او را همواره به نابود كردن نفس و توان خود در مسير محيط بيرونى متمايل مى‏سازد، جهت معكوس يافته و جان و نفس به سوى كانون خود روى بگرداند.
    امروزه هر كسى سخت به صلح و آرامش نياز دارد؛ ولى اين نياز به هيچ وجه تحقّق نيافته است. و دقيقا بدين علّت فلسفى و معرفتى، انتظار رسيدن به آرامش به وسيله تمدّن غافل از ياد خداوند، امرى بيهوده است. صلح و آرامش نظام بشرى در نتيجه صلح و آشتى با خدا و طبيعت به دست مى‏آيد[10] و معلول تعادل و وحدتى است كه فقط از طريق يك‏پارچگى ناشى از عقيده توحيد به دست آيد.
    اسلام را ناعادلانه، دين شمشير و جنگ وصف كرده‏اند؛ در حالى كه صلح و آرامش را از طريق تسليم در برابر اراده خداوند مى‏جويد؛ چنان كه كلمه اسلام در زبان عربى هم به معناى تسليم و هم به معناى صلح و آرامش است و اين آرامش، به اين علّت ايجاد مى‏شود كه اسلام به هر چيزى جايگاه در خور و مناسب آن را اعطا مى‏كند. اسلام بين نيازهاى جسمانى و معنوى و همچنين بين اين جهان و عالم آخرت، تعادل و موازنه كاملى برقرار مى‏سازد. هيچ صلح و آرامشى در اين تمدّنى كه تمام سعادت و آسايش انسان را به ارضاى نيازهاى حيوانى تنزّل مى‏دهد و از توجّه به نيازهاى فراتر از وجود زمينى و ناسوتى وى سرباز مى‏زند، تحقّق نمى‏پذيرد. افزون بر اين، اين تمدّن با پايين آوردن مرتبه انسان به موجودى كاملاً خاكى و زمينى، قادر نيست نيازهاى معنوى او را كه همچنان باقى خواهد ماند، برآورد؛ در نتيجه ماترياليسمى غير حسّاس و خشن با معنويّتى كاذب پديد خواهد آمد كه مخالفتش با ماترياليسم، بيش از آن كه واقعى باشد، خيالى است.[11]
    با اين كه اين حيات دنيايى به صورت غايت و هدف انسان جديد تكريم مى‏شود، امروزه حيات زمينى و خاكى انسان نيز در معرض خطر قرار گرفته است، يكى از آموزه‏هاى اساسى و موكّد اسلام به دنياى جديد آن است كه بايد به هر چيزى قدر و منزلت شايسته‏اش اعطا شود و هر عضوى در جايگاه خود قرار گرفته، ارتباط درست بين امور تضمين شود صلح و آرامش مطلوب انسان فقط در صورتى تحقّق مى‏يابد كه نيازهاى كلّى انسان نه تنها در حيطه توان و استعداد فكرى او بلكه براى موجودى در نظر گرفته شود كه براى ابد آفريده شده است. توجّه صرف به نيازهاى طبيعى و مادّى انسان، آدمى را به مرتبه بردگى تنزّل مى‏دهد و مشكلاتى حل ناشدنى را حتّى در سطح مادّى براى او پديد مى‏آورد. با اين كه پزشكى جديد (و نه دين) سبب مشكل افزايش جمعيّت مى‏باشد، با اين وصف، از دين خواسته مى‏شود تا با انصراف از بخشى از كلّ معناى مقدّس حيات بشرى، به حلّ اين مشكل بپردازد. افزون بر آن، يكى از دلمشغولى‏هاى ضرور امروز، مسأله مصالحه و همزيستى اديان است. در اين حوزه نيز اسلام براى انسان متجدّد و معاصر، پيام ويژه‏اى دارد. چنان كه در يكى از فصول پيش خاطر نشان كرديم، اسلام اعتقاد به پيامبران گذشته را يكى از ضروريّات دينى دانسته و با قاطعيّت كامل، كلّيت و شمول وحى را تأييد مى‏كند.[12] هيچ متن مقدّس ديگرى بيش‏تر و آشكارتر از قرآن، اين كلّيّت و شمول دين را تأئيد نمى‏كند. در تصوير و تجسّم دين در جلوه كلّى و عام آن در سراسر حلقات تاريخ بشر، اسلام (واپسين دين از حلقه اديان موجود)، در اين ديدگاه به هندوئيزم (نخستين و قديم‏ترين دين موجود) مى‏پيوندد.
    اسلام در زمينه‏هاى فلسفى و مطالعات تطبيقى اديان براى تعليم به كسانى كه مى‏خواهند اين موضوع را در سطحى جدّى‏تر از صرف گردآورى وقايع تاريخى و شواهد زبان‏شناسى مطالعه كنند، آموزه‏هاى بسيارى دارد.
    سرانجام در بحث از مسأله صلح و آرامش، بايد به صلح درونى كه بشر امروز مأيوسانه در پى نيل به آن است، پرداخته شود. اين كه خيل عظيمى از مرتاضان و درمان بخشان كاذب و ناصالح در غرب استقرار يافته‏اند، دليل قانع كننده‏اى براى يأس‏آور بودن كوشش بشر است. امروزه انسان‏ها به صورت فطرى، اهمّيّت مراقبه، تأمّل و تعمّق را احساس مى‏كنند، امّا افسوس كه فقط شمار اندكى از آنان حاضرند انضباط و رياضت توصيه شده از طرف يكى از سنّت‏هاى اصيل را تحمّل كنند؛ در حالى كه فقط توسّل به يكى از اين سنّت‏ها مى‏تواند تضمين كننده سرور و شادمانى براى تعمّق و تأمّل آنان در حقايق مينوى باشد؛ از اين رو اينان به مراكز مواد مخدر يا مراكز خودسازى و هزار و يك مرشد شرقى روى مى‏آورند و اين رويكردها تاوانى است كه غرب به سبب تمام آن چه با سنّت‏هاى شرقى در خلال عصر استعمار، انجام داده است.، مى‏پردازد.
    اسلام تمام ابزار لازم براى شناخت معنوى در والاترين معناى آن را دارد و عرفان، طريق برگزيده منتخب نيل به اين معرفت است. با اين حال، تصّوف چون همان بُعد باطنى و درون اسلام است نمى‏تواند جدا از اسلام برگرفته شده و بر حسب آن عمل شود.[13]
    فقط اسلام مى‏تواند كسانى را هدايت كند كه براى رسيدن به آن، بهجت و اطمينان قلبى تصّوف و چشيدن طعم روضه رضوان و جنة‏المأواى استعداد و تمايل لازم را دارا هستند.
    در اين جا، ويژگى تصّوف (يا طريقه باطن‏گرايى اسلام) اين است كه مى‏تواند در هر جا و در هر مرحله از زندگى اجرا شود. تصّوف، بر پرهيز ظاهرى و كناره‏گيرى از دنيا مبتنى نيست؛ بلكه بر كناره‏گيرى درونى و باطنى فرد از دنيا بنياد نهاده شده است. چنان كه يكى از صوفيان معاصر گفته است: «اين من نيستم كه جهان را ترك گفتم؛ بلكه اين جهان است كه مرا ترك كرده است. اين كناره‏گيرى درونى مى‏تواند با فعّاليّت‏هاى بيرونى و ظاهرى شديد قابل جمع باشد. تصّوف، «زندگى فعّال» و باطنى را با ذات وحدت بخش خود اسلام هماهنگ و قرين مى‏سازد.
    استعداد و نيروى معنوى اسلام به وسيله فعّاليّت شديد، در پى خلق فضايى در عالم بيرون است تا آن كه ذاتا آدمى را به تأمّل، مراقبه و تعمّق بكشاند؛ چنان كه در روح هنر اسلامى اين ويژگى ديده مى‏شود[14] و تضادهاى بيرونى را كه طبق قاعده پيامد كوشش‏ها و فعّاليت‏ها است، در صلح و آرامش درونى كه ويژگى «واحد حقيقى» و كانون توجّه است، منحل كند. اسلام نيز همانند ديگر اديان اصيل، حامل پيامى از سوى ابديّت براى آن عنصرى در بشر است كه تغييرناپذير و باقى است و ذاتا زمانمند نيست. افزون بر اين، اسلام با ويژگى خاص كه مشيّت الاهى در آن به وديعه نهاده، همه انسان‏ها را در هر حالت و هر دنياى قادر مى‏سازد كه از آن پيروى كنند و از آموزه‏هاى آن مستفيض شوند. اگر بتوان «دنيايى» را فرض كرد كه دين به طور عام، و اسلام به طور خاص، هيچ معنايى براى آن نداشته باشد، آن دنيا لزوما دنياى بدون «معنا» خواهد بود و چنين دنيايى فقط در توّهم محض موجوديّت دارد. مادام كه عنصرى از حقيقت مرتبط با كلّ عالم وجود داشته باشد يا با چنين عالمى پيوند خورد، اسلام هنوز پيامى اصيل براى آن عالم دارد و آن پيامى حقيقى است؛ چرا كه از حقّ مطلق نازل مى‏شود. بر حسب آموزه‏هاى مابعد الطّبيعى اسلام، سر انجام حقيقت مطلق و واقعيّت مطلق يكى است و يگانگى دارد.



    [1]. متفكر و انديشمند شيعى كه در دانشگاه‏هاى امريكا به تدريس اشتغال دارد.

    [2].مترجمين: ه. امينى، ح. حيدرى استادياران دانشگاه كاشان.

    [3]. See: F.Schuon, Light on the Ancient worlds, chapter 1 and 2.

    [4]. اسلام عبارت از مواجهه اللّه‏ كما هو، با انسان كما هو است. اللّه‏ كما هو يعنى: اللّه‏ نه آن گونه كه بر ما تجلّى كرده؛ بلكه بر حسب ذات او كه مى‏افريند و وحى مى‏كند و انسان كما هو يعنى: نه آن انسان ضعيف و گمراه، بلكه انسانى كه هوشمند و ذكى آفريده شده و خداى مطلق را مى‏پذيرد و مى‏تواند وسايلى را كه رساننده او به خداى مطلق است، برگزيند.

    [5].براى نمونه بنگريد به J.servier, LHomme et Linvisible كه شواهد مبتنى بر انسان‏شناسى و نژادشناسى بسيارى در اثبات و ماهيّت ذاتا ابدى و باقى انسان در سراسر اعصار ارائه مى‏كند. اين مسأله شايان اهمّيّت است كه اخيرا انيستيتو آكاديم رم، تحت مديريت پرفسور الميرزولا، براى نخستين بار در سال‏هاى اخير، همايش بزرگى در باب ارزش‏هاى پايدار در فرايند تاريخى برگزار كرده است. نگاه كنيد به:
    I valori permanent neldivenirestori Co Rome, 1969.

    [6]. See: S.H.Nasr, spiritual and temporal authority in Islam in Islamic Studies, PP. 6 - 13.

    [7]. S.H.Nasr, Religion and Secularism, their Meaning and Manifestations,in Islamic History in Islamic Studies, PP. 14 - 25.

    [8]. در خصوص اهمّيّت شريعت در اسلام، ر.ك:S.H.Nasr, Ideals and Realities of Islam, chapter IV.

    [9]. به فصل ديگر اين كتاب با عنوان تصّوف و يك‏پارچگى انسان مراجعه شود.

    [10].See.S.Nasr, The Encounter of Man and Nature, chapter IV.

    [11].درباره مراحل اعتراض بر ضدّ معنويّت حقيقى كه از طريق انگيزه مادّى به معنويّت كاذب منتهى شده، ر.ك: R.Guenon, The Reign of Quantity and Signs of times, PP. 229 ff.

    [12]. براى اطلاع از بحثى كلى‏تر ر.ك:F.schuon, The Transcendent Unity of Religions.

    [13]. متأسفانه برخى از صوفيان كاذب در اروپاى مركزى به آرمان تصّوف و عرفان اسلامى آسيب بيش‏ترى مى‏رسانند. خطاى نخست آنان اين است كه مى‏خواهند تصّوف را از اسلام جدا كنند و آن را به نوعى، نهانگرايى عارى از بهره معنوى و در چارچوب فكرى خطرناك مبدل سازند. بطلان مدّعيات گزاف اينان از نتايج اسف‏بار و رقّت‏انگيز اين نوع تقليد از تصّوف به روشنى قابل مشاهده است.

    [14]. در خصوص اصول و عناصر معنوى هنر اسلامى، ر.ك:
    T.Burckhardt, perennial Values of Islamic Art, Studies in Comparative Religion, summer, 1967, PP. 132 - 141 and see; T.Burckhardt, Sacred Art in East and West, London, 1967, chapter IV.

    منابع:
    مجلات، قبسات، شماره 28
    http://www.pajoohe.com/fa

    اللهم عجل لولیک الفرج


    لــــطــف الــــهـی بکند کار خویش
    مـژده رحـــــمــــــت برساند سروش




  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 29-06-2012, 22:19
  2. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-07-2011, 12:02
  3. سکولاریزم زمینه ها،پیدایش و آثار آن
    توسط paradise در انجمن ادیان ، مذاهب و فرق دیگر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 16-05-2011, 12:25
  4. اسلام و اينترنت (رابطه مذهب اسلام و گسترش اينترنت)
    توسط mashti در انجمن معرفی وبلاگ ها و وب سایت های اسلامی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-09-2008, 19:38

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه